اف. سی. خانجون قسمت چهارم
آبدولیاچگینی
نویسنده : مهرشاد مرتضوی | طنزپرداز
صاحبخبر - یادتونه درباره بوکس باهاتون حرف زدم؟ بعدش رفتم پیش همون دکتر فیزیوتراپم، گفت مادرجان از پاهاتم کار بکش.بعدش توضیح داد که یعنی ورزش کن باهاشون. دیگه تصمیم گرفتم از بوکس بیام بیرون، برم سمت تکواندو. چون دکتر گفت بذار خون به پات برسه. تکواندو خیلی ورزش خوبیه. من که دوست داشتم. ولی نمیدونم چرا بقیه دوست نداشتن من ورزش کنم. همون اول رفتم لباس خریدم، رفتم رو شیاپ چانگ، حریف اول رو زدم، حریف دوم رو زدم، سومی، چهارمی، داور، مربیا، تماشاچیا، یکی یه لگد میزدم بهشون میافتادن. مربیم گیر داده بود یه جوری نزن که خون ریزی کنن. گفتم بابا دکترم گفته باید خون به پاهات برسه. الان خونشون تازه داره میریزه رو پام دیگه. بذار چهارتا آبدولیاچگینی بیشتر بزنم، برای سلامتیم خوبهها ننه! دیگه همون روز کمربند سیاه رو بهم دادن، گفتن برو بیرون بشین تا نسل تکواندوکار ایرانی رو منقرض نکردی. چند وقت بعد فرستادنم برای مسابقات جهانی. دلتون نخواد اونجا هم همه رو زدم. از این شبکههای خارجی اومدن پرسیدن رمز موفقیتتون چیه؟ گفتم «اینا همه به خاطر بچگیهامونه. شیر گاومیش میخوردیم با روغن کرمونشاهی. چیه جوونای الان با غذاهای زپرتی بزرگ میشن؟ من دختر اول خونه بودم، غذا میخوردم انرژی میگرفتم، آبجیم میاومد نزدیک با لگد میزدم تو سرش. دیگه از اون موقع روم مونده.» ولی اسم روغن کرمونشاهی که اومد، چهارتا دکتر ریختن سرم، ازم تست دوپینگ گرفتن، یه لیست دادن بهم گفتن اینا چیه میخوری؟ گفتم این مال قلبمه، اون واسه کبده، این یکی مال درد زانومه، اونم خوشرنگه روزی یکی میخورم، فقط تو رو خدا به دخترم نگید. دیگه دیدن اوضاعم خرابه، مدالهای تا ده سال آینده رو دادن بهم، گفتن برو خونه بشین مادر، هیجان برات ضرر داره. الانم که در خدمت شما هستم با چهار گردن آویز خوشرنگ طلا.∎
نظر شما