به گزارش ایکنا؛ حجتالاسلام محمدعلی میرزایی، در یادداشتی به بررسی عصر امام صادق(ع) و ضرورتهای تمدنی بازگشت به مکتب حضرت پرداخت؛ وی معتقد است که عصر عباسی یکی از چالشانگیزترین دوران حیات دین اسلام و جامعه مسلمانان است که اندیشههای اسلامی با دیگر پارادیمها مواجهه بسیار پیچیده دارند. از اینرو به بررسی زیرساختهای علمی و تمدنی مکتب امام صادق(ع) برای جامعه بشری میپردازد. در ادامه متن یادداشت از نظر میگذرد:
شناخت درست و مطابق با واقعیت از شرایط فکری و فرهنگی و سیاسی و اجتماعی عصر عباسی و دوران زیست امام باقر و امام صادق(ع) لازمه شناخت عمیق و درست نقشهای تمدنی این دو امام به شمار میآید. لازم است توجه کنیم که منطقه حرکت و جریان اندیشه امام صادق و عمق و پهنه تأسیسات تمدنی و زیرساختهای علمی و فکری آنان برای جامعه بشری و در طرازی جهانی است.
البته این به معنای بیتوجهی به هویت شیعی و حفظ و صیانت از جامعه هوادار و موالی آن حضرات و تشیع نیست. اما جریان تشیع نقطه آغاز اسلامی سازی جامعه آن روزگار و پایه ریزی تمدنی با رویکرد عقلانیت و اخلاق اسلامی بوده است نه نقطه پایان و غایت. نخبگان، عالمان و اصحاب این امامان بزرگوار(ع) قاعده و پایه حمایت، مدیریت و نیز مصونیتبخشی به حرکت جهانی آنان است. شناخت این نکته به ما در فهم عمق روند تمدنی امام صادق(ع) و پرهیز از دامنههای تنگ و محدود نگرشی و تفسیری ما از حرکت او پیشگیری میکند.
عصر امام صادق(ع) دوران برخورد تمدنهاست. یکی از چالشانگیزترین دوران حیات دین اسلام و جامعه مسلمانان مواجهه بسیار پیچیده اندیشههای اسلامی با دیگر پارادیمهای عصر عباسی است. الگوهای فکری و مکاتب فلسفی و اجتماعی در همین زمان وارد جامعه عراق آن روز و دیگر مراکز حکومت عباسیان و جامعه اسلامی به طور عموم شد. این اندیشههای نسبتاٌ پیشرفته و بالنده به گونهای بود که اگر حرکت علمی و تمدنساز حضرت امام صادق و نقش بینظیر و تاریخی او در تفسیر و تبیینی عقلانی و اخلاقی و انسانی از دین نبود جریانهای افراطی و تفریطی معتزلیان و اشعریان و مکاتب اخباری گری و اهل حدیث مدینه در مواجهه با منطق علمی وارداتی این فلسفهها و تمدنهای بیرونی و غیر عربی شکست سختی میخورد.
در حقیقت مسیر تمدن سازی مسلمانان با الگوی بسیار تمدنی و عقلانی امام صادق و فهم و تبیین خاص و اصیل او از وحی و سنت باعث ایجاد ممانعت و مقاومت و پایداری اندیشه اسلامی در برابر دیگر مکاتب گشت.
جریانهای نسبتاً باز و اجتهاد محور اهل سنت مانند مکتب ابوحنیفه بشدت تحت تأثیر این بازتفسیر عقلانی و بروز امام صادق از اسلام بودند. گرچه مکتب ابوحنیفه به خاطر افراط در اعمال قیاس به انحرافهایی رفت، اما در مقایسه با مکاتب اهل حدیث بدوی و ناتوان در مدنیت سازی مکت بابو حنیفه اجتهادی و نوآمد بود. انحراف در قیاس دقیقاً به خاطر افراط در همین نگرش نو و واقعگرا و بیاعتنایی افراطی به اخبار و احادیث بوده است. البته ابو حنیفه بخوبی از عمق فاجعهای که در مسیر تکامل تدوین و جمع آوری احادیث ایجاد شده بوده مطلع بوده است. از این رو نوک حمله او به جریان اهل حدیث و ضعف و سستی در نوع غالب آن منقولات و اخبار حدیثی بوده است. همه این ماجرا در مکتب امام صادق و به پشتیبانی از آن رخ داده است.
معتزلیان جریانی فقاهت محور و شریعت مدار نبودهاند. اشعریان و اهل حدیث و غیر آنان هم اصولاً نگرشی استنباطی و عقلگرا نبودهاند. در این میان تنها مستسمک ابو حنیفه و دیگر بزرگان روشن فکر آن زمان حضور در درس امام(ع) و پیروی از عقلانیت و منطق علمی و روشمند و اجتهادی او بوده است. این تعبیر ابو حنیفه که اگر دو سالی که در نزد جعفر صادق بودم نمیبود هلاک میشدم با توجه به این شرایط تاریخی روشنتر میشود.
در نتیجه حرکت امام صادق یک جریان در عزلت و اقلی در جامعه نبوده است. البته مناسبات امام با دستگاههای قدرت و حاکمیت به هیچ عنوان طبیعی و عادی و آرام نبوده است.
امام(ع) با توجه به شرایط بسیار حساس مسلمانان در مواجهه با فتنههای داخلی و خارجی و نیز مبتنی بر آگاهی عمیق و درست از تخریب زیرساختهای دیگر مکاتب و جریانها توسط امویان و غیر آنان در سالیان نسبتا طولانی عمر با برکت خویش و با توجه به مرحله انتقالی حکومت یکصد و سی ساله امویان به عباسیان طلاییترین فرصت بازسازی نظام اندیشگی اسلامی و به نوعی تأسیس ساختارهای اخلاقی و معرفتی و اجتماعی جهانی و انسانی را یافته بود. این رسالت بسیار بزرگی بود که امام(ع) و دستگاه امامت با همه ابعاد و بخشهای آن برای بشریت به ارث گذاشتند.
در مکتب امام صادق و شاگردان بزرگ او منطق علوم انسانی هم مانند علوم تجربی کاملاً علمی و منطقی و آزمون پذیر و نیز غایتمند و هدفدار و قابل توصیف و ارزیابی است. متأسفانه برخوردهای درونی جامعه اسلامی و تثبیت و تحکیم روح مذهبی و درگیری سیستمها و ساختارهای درون امت اسلامی باعث به حاشیه رفتن این نگرشها در جامعه شد و هم شیعیان و هم اهل سنت مسیری متفاوت از آن چه امام ترسیم کرده بود را انتخاب کردند.
مناسبات علوم انسانی و تجربی تنها حوزه سرنوشت ساز فعالیتهای علمی امام و طرحهای تمدن ساز او نبود. نیز در درون اندیشههای اسلامی عنصر عقلانیت و علمیت و نیز منطق منسجم و توحیدی میان دانشهای دینی در حوزه باور و اخلاق و نیز فقه در یک شبکه منسجم و یکپارچه قرار گرفتند.
عدهای توهم کردهاند امام(ع) به روش امروزی و با همین معنای نادرست تخصصی سازی علوم در عصر ما دانشکدههای تخصصی درست کرده بودند. در حالی که گرچه پرسشها و مطالعات و شبههها و مناظرات تخصصی وجود داشته است و هر فردی از شاگردان در حوزههای از حوزهها برای تصدی و مواجهه انتخاب میشده، اما مضامین و محتوای حوزههای مختلف علوم دینی و انسانی در منطق و روش و منهجی کاملاً توحیدی و گفتمانی حرکت میکرده است. ادبیات گفتمانی و میان رشتهای در جریان علمی امام به وضوح پیداست. حرکتی که امروز بعد از صدها سال غربیان به آن ملتفت شدند و مطالعات میان رشتهای در جوامع غربی آغاز شد.
امروزه کسی از امام صادق در غرب و شرق عالم سخنی نمیگوید. کسی از ریشههای صادقی و باقری تمدنهای بزرگ علمی بشریت و نیز ساختارهای نو و علمی مسلمانان و ریشههای شیعی تمدنهای عباسی و غیر آن سخنی نمیگوید، اما کمی تأمل و انصاف و آزاد اندیشی پرده از این حقایق بر میدارد. اگر نبود جریان تاریخی و تمدن ساز امام باقر و امام صادق(ع) بیتردید نظام علمی مسلمانان در همان قرن دوم و سوم به بعد از هم فرو میپاشید. امام صادق(ع) قله عقلانیت اسلامی و عالیترین و کارآمدترین روش تفسیر اندیشه دین است. همه بشریت امروز وام دار مدنیت اخلاقی و علمی و عقلانیای است که امام(ع) بر اساس فهم درست از کتاب و سنت به جهان هدیه داد.
انقلاب اسلامی دارای ظرفیتهای کافی برای ادامه مسیر منطق امام صادق(ع) در تأسیس مدنیت انسانی و اخلاقی و عقلانی اسلامی برای جهانیان میباشد. باید با شجاعت تمام از مکتبهای ناقص و نا منطبق با کلیات و بنیادهای نگرشی امام صادق به اسلام که در فاصله مکتب امام تا امروز تشکیل شد و به دلایل بسیار متنوعی مسیر انحرافی پیدا کرد فاصله بگیریم و به سرچشمه بازگردیم.
امام صادق(ع) فقیهی به معنای فقاهتی امروز و مصطلح نبوده است. فقه صادق(ع) به طور روشمند و منطقی وسیله تحقق باورها و تحکیم و امتداد اعتقادات در متن جامعه بوده است. این فقه کاملاً اخلاق محور و عقاید محور است. چنان که مبانی اعتقادی و کلامی امام و مکتب او دارای بازوان عملی و رفتاری و نیز برنامههای اجرایی و قابل تحقق در عینیت جامعه بوده است. اخلاق هم نه به عنوان مستحبات یا ارزشهای نا مدون و غیر ضروری بلکه به عنوان روح و مقصد عالی فقه و باورها به شمار میرفته است. این پیوندها امروزه از هم گسیخته است. منطق استنباط و اجتهاد دینی تحولات بسیاری کرده است.
به نظر میرسد بازگشت به امام صادق و مکتب او به عنوان یک سیستم معرفتی و اَبَرنظام وجودشناختی و معرفتشناختی و انسانشناختی برای برونرفت از این همه چالش و بنبست تمدنی و اخلاقی و اجتماعی و علمی ما یک ضرورت حیاتی است.
انتهای پیام
ضرورتهای تمدنی بازگشت به مکتب امام صادق(ع)
گروه اندیشه ــ عصر امام صادق(ع) دوران برخورد تمدنها و یکی از چالشانگیزترین دوران حیات جامعه مسلمانان است که اندیشههای اسلامی مواجهه بسیار پیچیدهای با دیگر پارادیمهای عصر عباسی دارند؛ جریان اندیشه امام صادق(ع) و پهنه تأسیسات تمدنی و زیرساختهای علمی آن حضرت برای جامعه بشری و در طرازی جهانی است.
صاحبخبر -
∎
نظر شما