به گزارش خبرنگار تئاتر خبرگزاری فارس، داریوش اسدزاده متولد ۱۳۰۲ کرمانشاه است، وی بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون است و از ۲۰ سالگی وارد عرصه بازیگری شده و در تئاتر نصر فعالیت زیادی داشته است. وی در دهههای چهل و پنجاه در بیش از ۵۰ فیلم سینمایی بازی کرده و پیش از انقلاب ایران را ترک کرد و دو مرتبه در سال ۶۵ به ایران بازگشت.
از مهمترین فعالیتهای او در سالهای اخیر میتوان به تألیف کتاب تاریخ تئاتر ایران و تاریخ تهران اشاره کرد. وی که حال بیش از ۹۰ سال سن دارد در منزل با همسرش زندگی میکند و البته دیگر فعالیت هنری چندانی ندارد جز اینکه هر چند یک بار به دعوتی به تماشای نمایشی مینشیند یا در مراسم تجلیل از خود یا دیگران شرکت میکند. درباره فعالیتهای تئاتری داریوش اسدزاده از پیش تا پس از انقلاب با ما گفتوگو میکند و مکرر هم اشاره میکند که بلندتر سوال کنیم چرا که او خوب نمیشنود.
*جناب اسدزاده،> شما از کودکی به تئاتر علاقه داشتید، هر چند در رشتههای دیگر و پستهای دولتی نیز حضور داشتید، این فعالیتها را چطور در کنار هم پیش از انقلاب به سرانجام رساندید؟
من از دوران کودکی به تئاتر علاقه داشتم با پدرم به دیدن تئاتر میرفتم و در درسهایم برای تشویق از او تئاتر جایزه میگرفتم بعدها هم به این رشته علاقهمند شدم و هنر خواندم هر چند پدرم علاقهای به تحصیل من در این رشته نداشت و دوست داشت نظامیگری یاد بگیرم.
در جوانی، هم ساز میزدم، هم شعر میگفتم و تئاتر کار میکردم اما پدرم با آنها مخالف بود
با این حال من در دوران جوانی هم ساز میزدم و هم شعر میگفتم اما باز هم به خاطر مخالفت پدرم مجبور شدم موسیقی را هم رها کنم و یواشکی به هنرستان بروم که نتیجهاش همان تأسیس تئاتر نصر شد و البته در کنارش به خاطر پدرم مجبور شدم دانشگاه هم بروم و به استخدام وزارت دارایی در بیایم. خاطرم میآید وقتی پدرم فهمید من بازیگر شدهام من را به خانه راه نداد و بعد از مدتها من را پذیرفت.
*پس اولین فعالیت حرفهای از همان تئاتر نصر آغاز شد؟
بله و نخستین بازی حرفهایام در نمایش لیلی و مجنون کمدی بود. الان خیلی حافظه ندارم که یادم بیاید چه کارهایی انجام میدادم منتها در نمایشهای زیادی قبل از رفتن به آمریکا و بعد از برگشت به ایران حضور داشتم.
*برای دربار هم نمایش اجرا میکردید؟
بله، سه ـ چهار تئاتر برای شاه بازی کردم و یادم است گاهی با حضور فوزیه این نمایشها اجرا میشد و بعد هم که ثریا آمد هرسال برای تماشای تئاتر میآمدند، ثریا هم مرا خوب میشناخت چند بار در سعدآباد و کاخ نیاوران اجرای تئاتر داشتم.
یادم است شاه و خانواده بیش از ۱۵ نفر و یک عده میهمان هر سال به دیدن برخی کارها میآمدند و گاهی هم بعد کارها با او به صحبت مینشستم اما در دلم میگفتم که او نباید شاه میشد، آن مایهای را که باید از هنر در درونش باشد، نداشت.
* با نزدیکان شاه همچون اشرف یا شمس هم ارتباط داشتید؟
بله برای آنها در دربار اجراهایی ترتیب میدادیم. دستور بود که هر ماه برنامه تئاترمان که تمام شد آن را به کاخ ببریم و برای دربار اجرا کنیم بنابراین با همه از نزدیک آشنا بودم.
*با اردشیر زاهدی هم دوست بودید؟
بله یک روزی به تئاتر آمد، آن زمان من مدیر تئاتر بودم از من خواست که یک دست از لباسهایمان را که در انبار داشتیم به او بدهم به مجلسی برود. انبار لباسهای ما هم بی نهایت بود، خیلی لباس داشتیم از لباس نیکولای تزار تا دیگران من هم او را گریم کردم و با لباس به مراسمی که میخواست برود، فرستادم.
*آقای اسدزاده الان شرایطتان چطور است، آیا هنوز هم علاقه به کار هنری دارید؟
آن که بله یک زمانی خاطرم میآید که نمایشنامههای بزرگی حفظ میکردم و میخواندم و مینوشتم، کتاب چهارم خاطراتم از لالهزار را هم نوشتم، منتها الان دیگر خیلی کاری نمیتوانم انجام دهم، گوشم خوب نمیشنود و هزار مشکل دیگر داریم.
*مردم قبل از انقلاب به تئاتر علاقهمند بودند؟
مردم اصلا تئاتر نمیشناختند، تئاتر را سیدعلی خان نصر بنیانگذار تئاتر دائمی در این مملکت شناساند، کسانی از خارج میآمدند یک یا دو شب کارهایی در تهران میکردند، مردم هم جمع میشدند منتها تئاتر دائمی نداشتیم اما تئاتر نصر که رییسش همین جناب نصری بود که میگویم و من هم از شاگردانش بودم، در سال ۱۳۲۰ راه افتاد و دیگر تدریجا مردم با تئاتر آشنا شدند.
زیاد کار کردیم تا مردم با تئاتر آشنا شوند وگرنه قدیم مردم خیلی تئاتر را نمیشناخت
خلاصه ما کار کردیم تا مردم با تئاتر آشنا شوند، پیاس های کمدی مثل مولیر را کار میکردیم یا بدون بلیت کار میکردم تا مردم بیایند و تئاتر ببیند در نهایت توانستیم تئاتر را به مردم معرفی کنیم، خاطرم میآید از استاد حالتی که از شاگردان کمالالملک بود، هم نقاش و هم مجسمه ساز و مترجم بود یک نمایشنامهای کار کرده بودند یک تا دو شب در سالن سیرک آن زمان با هم اجرا کردیم البته پس از دو ماه تمرین و حساب کردیم دو زار و ده شاهی ما از این تئاتر استفاده کردیم.
*پس کسانی که کارشان فقط تئاتر بود آن زمان خیلی سختی میکشیدند...
بله در هر صورت تئاتر مثل الان نبود که ۲۰۰ تا سالن ریز و درشت و کوچک و بزرگ داشته باشد، الان تئاتر خیلی بهتر از سینما شده است کارهای خوبی در آن میآید و بچهها هوشیار و علاقه مند هستند.
هر کسی از کوچهای رد میشود یا پول دارد و همینطور یک عده قوم و خویش سینمایی دارد به سینما میآید
*قبلا رابطه اینطور بود که بیشتر از تئاتر به سینما میرفتند، ولی الان قدری برعکس شده، علت این به نظر شما چیست؟
چرا از تئاتر به سینما می رفتند؟ علتش این بود که مثل الان آنقدر هنرپیشه زیاد نبود! الان هر کسی از کوچهای رد میشود یا پول دارد و همینطور یک عده قوم و خویش سینمایی دارد به سینما میآید. یک عده هم که دانشگاهی هستند و از این طریق به سینما راه پیدا میکنند.
یکی از دوستانم چند وقت پیش تعریف میکرد که سه سال پیش در فیلمی بازی کرده و هنوز پول آن را نگرفته است، من به او گفتم چرا در این فیلم بازی کردی؟ او هم گفت اگر بازی نمیکردم یک فرد دیگر را میآوردند و فرقی هم برایشان نداشت!
الان وضع سینما خراب شده است، تلویزیون هم از آن خرابتر شده است حال آنهایی که در سینما اسم و رسمی داشتند به تئاتر میآیند و کار میکنند، چرا که موافقت مردم با تئاتر بیشتر است و فروشش هم بد نیست، بهرحال این بازیگران هم باید زندگی کنند، الان خیلی از هنرمندان ما که سنی از آنها گذشته، بیکار شدهاند و ناراحت در کنج خانه نشستهاند!
منزل یکی از هنرمندان درگذشته رفتم که همسرش با گریه گفت مرحوم خیلی به سختی زندگیاش را میگذراند
یکی از هنرمندانی که اخیرا فوت کرده ـ خدا رحمتش کند ـ مجلس ختم او را رفته بودم که همسرش گریه میکرد و میگفت استاد شما نمی دانید چقدر او سخت زندگی میکرد، هنرمندان اگر کاری نداشته باشند نمی توانند زندگی کنند و آخرش به روزگار بدبختی میافتند.
*اگر پیشنهاد تئاتر داشته باشید، الان بازی میکنید؟
نه دیگر نمیتوانم بازی کنم وگرنه من عاشق تئاتر هستم.
*تئاتر که میبینید؟
بله گاهی از من دعوت میکنند و به دیدن برخی نمایشها میروم اما دیگر به سختی راه میروم و نمیتوانم زیاد بایستم، تئاتر تمرین میخواهد اتفاقا یک سال پیش یک پیاسی را تصمیم گرفتم کارگردانی کنم اما دیدم نمیتوانم.
*آقای اسدزاده، فهم آدمها از زندگی در مقاطع مختلف متفاوت میشود، شما چطور تجربیاتی از مقاطع مختلف زندگیتان داشتید و الان چطور به زندگی گذشتهتان نگاه میکنید؟
انسان در هر سنی بنا به فهم، شعور، تحصیلات و خانوادهای که دارد، دیدگاه خاصی نسبت به زندگی دارد. همه اینها بستگی به این دارد که در چه خانوادهای بزرگ شده باشد و با چه مردمی زندگی کرده و تا چه پایهای درس خوانده و مطالعه داشته است و همه اینها بر شعور انسان تأثیر میگذارد.
دوران جوانی به من میگفتند «آهو» اما الان دیگر نمیتوانم راه بروم
ما هم الان پیر شدهایم و این جبر زمان است که از جماد و انسان و حیوان همه را پیر میکند و از این دنیا میبرد. از دوران جوانی خاطرم میآید که به من میگفتند «آهو» اما الان دیگر نمیتوانم راه بروم. حال خدا را شکر میکنم که باز شرایط بدی ندارم.
*سخن پایانی؟
الان دو تا کتاب برای چاپ دارم، یکی کتاب تاریخی است و دومی هم بیست نمایشنامه از سال ۱۳۲۰ است. کتاب تقریباً پنج ـ شش نمایشنامه این کتاب برای من است و بقیه برای دیگران است، میخواستم نشان دهم که در گذشته نمایشنامهها یا ترجمهها در چه سطحی بوده و الان چطور است.
قبلا هم کتابهایی نوشتهام از جمله سیری در تاریخ تئاتر ایران از قبل اسلام تا 57 که گزیدههایی از تاریخ ایران است،کتاب دیگرم تماشاخانه تهران که سه سال نگارش آن زمان برد و آن را با همکاری غلامحسین دولت آبادی کار کردم. این کتاب درباره تماشاخانهای است که برای اولین بار در ایران احداث شده و اجرای تئاتر در آن صورت گرفته است. یک کتاب هم درباره تهران قدیم منتشر کردم.
انتهای پیام/
نظر شما