شناسهٔ خبر: 29313944 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: آریا | لینک خبر

انجمن حجتيه، بهايي گري و فلسفي

صاحب‌خبر -
خبرگزاري آريا - تهران-ايرنا- مهدي عبايي خراساني فعال سياسي، از مبارزين با رژيم شاه و از شرکت کنندگان در جلسات انجمن حجتيه مي گويد: بعد از جمله اي که شيخ محمودحلبي درباره نهضت امام گفت اين انجمن را براي هميشه ترک کردم.

مهدي واعظ عبايي خراساني برادر کوچکتر مرحوم آيت الله محمدعبايي خراساني است. پدرش از روحانيون سرشناس خراسان بود. برادرش از مريدان و شاگردان مستقيم امام خميني(ره).
در اين خانواده البته برادر از همه معروفتر است. آيت الله محمدواعظ عبايي خراساني از مبارزين عليه رژيم پهلوي، نماينده مجلس خبرگان رهبري در دوره اول، نماينده مردم مشهد در مجلس ششم شوراي اسلامي و عضو دبيرخانه ائمه جمعه سراسر کشور و رييس اسبق دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم بود و در سال 1383 از دنيا رفت.
برادر کوچکتر مهدي واعظ عبايي خراساني اکنون در مشهد اقامت دارد و از فعالين سياسي معروف اين شهر است و مسوليت حزب اتحاد ملت ايران اسلامي در خراسان رضوي را برعهده داد.
بزرگ شدن در خانواده اي کاملا سياسي و مذهبي، تجربه مبارزه و زندان در رژيم پهلوي، درگير بودن در حوادث و وقايع بعد از انقلاب از او فردي مطلع ساخته است.
بخش نخست گفت و گو با ايشان در ارتباط با «انجمن حجتيه» در شهر مشهد انجام شده است. موضوعي که از نزديک با آن ارتباط داشته ولي خيلي زود آن را نفي کرده است.
ايرنا: از آيت الله شيخ محودحلبي رهبر انجمن حجتيه بگوييد. ظاهرا از نزديک با تشکيلات ايشان آشنايي داشته ايد؟
عبايي خراساني: بله، ايشان از وعاظ معروفي بود که در جريان جنبش ملي شدن صنعت نفت حامي سرسخت مرحوم دکتر مصدق و نماينده مشهد در مجلس شوراي ملي بود. بعد از کودتاي 28 مرداد دچار ياس و سرخوردگي شد و مبارزه را کنار گذاشت. معتقد بود تا امام زمان(عج) نيايد کار درست نمي شود. افتاد در مسير تشکيل انجمن حجتيه مهدويه. اين انجمن ابتدا توسط ايشان در مشهد تاسيس شد. آن زمان از منبريان مشهد بود و جلسات مذهبي با صنف بلورفروشان اين شهر داشت و بين آنها محبوب و عزيز بود.
در مشهد شيخي بود به نام «مصباح». البته غير از اين آقاي مصباح يزدي است. آقاي مصباح يکبار مرا دعوت کرد به جلسه آقاي حلبي بروم و من رفتم. آنجا براي بار نخست مرحوم شيخ محمودحلبي را ديدم. مسن بود و ريش حنايي و قرمز رنگي داشت.
ماجراي حضور خود در اين جلسه را براي مرحوم پدرم تعريف کردم، اما چيزي نگفت.
روال کار انجمني ها اين بود که اعضاي خود را به عنوان عناصري خيلي باسواد به جامعه معرفي مي کردند. آنها مبلغين خود را که کم سواد، ديپلم يا نهايت فوق ديپلم بودند«آقاي مهندس» صدا مي زدند.
حدود سال 44-45 بود و من 15-16 ساله بودم. چند تا از ما بچه دبيرستاني ها را جمع کردند که آقاي مهندس ... از اساتيد انجمن حجتيه مي خواهد به شما آموزش هايي بدهد.
اين جلسات در نقاط مختلفي از جمله در خانه خود ما برگزار شد. آقاي ... آموزش هايي را به ما مي داد و من برخي دست خط هاي کلاس هاي ايشان را هنوز دارم. تقرير مي کرد و ما مي نوشتيم. زندگي نامه سيدمحمدعلي باب و سيدکاظم رشتچي را مي گفت و اينکه بهايي ها چه هستند و فکرشان از کجا نشات گرفته است و سرنوشتشان چه شد.
جملات معروف کتاب سيدمحمدعلي باب را هم مي گفت. يکي دو ماه بعد به ما استدلال هاي مقابل بهاييت را ياد داد. اين که وقتي يک بهايي اين را گفت پاسخش اين است و هنگامي که فلان چيز را مطرح کرد جوابش آن است.
خلاصه بحث اين بود که آفتاب درخشان پشت ابر چه خاصيتي دارد.
در اين کلاس ها سخنان بهاييت بيان مي شد و ما با استدلال آنها را رد مي کرديم. البته شيوه کار را آقاي مهندس ... به ما ياد مي داد.
حسني که من در اين جلسات ديدم حفظ نظم و حاکم بودن اصول کار تشکيلاتي و مقرراتي بودن بود. اين آموزش ها خيلي طول نکشيد. جز اولين کساني بودم که از اين آموزش ها فارغ شدم و گفتند بايد چند جلسه در مقام پاسخگو به شبهات بهاييان ظاهر شوي. ايرادها گرفته مي شود و شما بايد جواب همه را بدهي تا سايرين هم ياد بگيرند. بعد از آن وارد جلسات عمومي ما که شب هاي جمعه برگزار مي شود مي شوي و مدتي بعد هم به عنوان مبلغ انجمن به نقاط مختلف مي روي و با بهاييان بحث و آنها را مغلوب مي کني.
بودجه زيادي هم داشتند. آن موقع شهر«بشرويه» در اطراف مشهد يکي از جاهايي بود که بهايي داشت. براي همين طلبه هايي از اين شهر به کلاس هاي انجمن مي آمدند تا بتوانند با بهاييان آنجا بحث کنند.
مدرسين انجمن به اين طلبه ها آموزش مي دادند و مي گفتند برو به عنوان ناشناس و علاقه مند در جلسات بهاييان بشرويه شرکت کن و اين حرف ها را هم بزن.
آن موقع خلبانان نيروي هوايي به شدت به بهاييت گرايش پيدا کرده بودند. هويدا تازه سرکار آمده بود و مي گفتند بهايي ها در نيروي هوايي زياد شده اند. انجمني ها مي گفتند بايد به هر طريقي در جلسات آنها نفوذ کنيم و برويم ببينيم آنها چه مي گويند.
ايرنا: البته گويي بعدا سندي پيدا نشد که هويدا بهايي بوده است؟
عبايي خراساني: بله. مي گويند بهايي نبوده است. ولي منبري هاي آن زمان مثلا آقاي فلسفي مرتب تبليغ مي کرد که حظيره القدس تهران با بودجه هويدا ساخته شده است. که مردم ريختند و آن را خراب کردند. در هر صورت آقاي هويدا متهم به بهاييت بود. اما بعد انقلاب خودش هم تکذيب کرد و مشخص شد به هيچ ديني گرايش ندارد.
ايرنا: از چه زماني انجمن را ترک کرديد؟
عبايي خراساني: آشيخ محمود مدتي بعد به تهران رفت و يکي دوسالي ماند. سال 45 از طلبه هاي مبارز شنيدم که آقاي شيخ محمود حلبي از تهران به مشهد آمده و مي خواهد منبر برود. با دوستان طلبه گفتيم در جلسه اش شرکت کنيم و از او بپرسيم چرا ايشان وارد مبارزه عليه شاه نمي شود. جلسه که شروع شد چند تا از اين طلبه ها با اصرار اين سوال را از ايشان پرسيدند. آقا شيخ محمود سکوت اختيار کرد. تا اين که طلبه ها پرسيدند که الان ساواک جلوي تشکيل محافل مذهبي را مي گيرد اما چرا با انجمن حجتيه کاري ندارد؟
آقاي حلبي از اين طلاب پرسيد: مثلا به کدام محفل مذهبي اجازه فعاليت داده نمي شود؟
يکي از طلبه ها گفت: سخنراني ها و منبرهايي که طرفداران آيت الله خميني برگزار مي کنند.
آقاي شيخ محمود نگاهي به ما کرد و گفت: اين ها- منبري هاي طرفدار آيت الله خميني- دکان باز کرده اند ولي ما دکان باز نمي کنيم.
اين حرف ايشان گران آمد و برخي طلاب و من اعتراض کرديم. محفل بلورفروشان بود و ما چند تا در آن بيگانه. ما از جلسه زديم بيرون. البته اين بلورفروشان بعدها همه مريد آقاي استاد محمد تقي شريعتي پدر دکتر علي شريعتي شدند.
از آن به بعد برخي طلاب ديگري که به محافل و گعده هاي انجمن حجتيه در مسجدگوهرشاد مي رفتند خط خود را عوض و اين انجمن را ترک کردند. من هم بعد از آن حرف هايي که از زبان شيخ محمود درباره امام شنيدم جلسات حجتيه را براي هميشه رها کردم.
ايرنا: گفته مي شود انجمن در بعضي دستگاه هاي حاکميتي هم نفوذ داشت؟
عبايي خراساني: بله. عده اي از ساواکي ها هم که افراد مذهبي سنتي بودند انجمن حجتيه را در خود ساواک تبليغ مي کردند. اين طيف ساواک مي گفتند بهايي ها دارند ريشه مملکت را مي زنند و مخالف کشوري هستند که اکثر مردمش شيعه هستند. اين ها طرفدار انجمن حجتيه شده بودند.
برخي از مبارزين هم که کارشان به ساواک کشيده بود با اين قبيل بازجوها برخورد کرده بودند. بازجوها به آنها نصيحت کرده بودند اگر مي خواهيد واقعا کاري براي مملکت کنيد برويد با بهاييت مبارزه کنيد. سرو زبان خوبي هم که داريد. برويد در جلسات انجمن حجتيه شرکت کنيد و جذب آن شويد. اين ساواکي ها به هويدا بد و بيراه مي گفتند.
ايرنا: در خود ساواک؟
عبايي خراساني: بله. در ساواک عده اي مخالف هويدا بودند چون مي گفتند بهايي است.
يکي از نقاط بهايي خيز کشور ما در آن زمان «سنگسر» سمنان بود که بعد از انقلاب نامش به «مهدي شهر» تغيير پيدا کرد. بهايي معروفي چون «هژبر يزداني» اهل آنجا بود. «پرويز ثابتي» معاون امنيت داخلي ساواک هم متهم به بهايي بودن بود.
ايرنا: البته خود ثابتي در خاطراتش اين را انکار مي کند و مي گويد از جواني به هيچ ديني اعتقاد نداشته است؟
عبايي خراساني: بله. چون اعتقاد به ديني نداشت روحانيون و عوام اين طور تشخيص داده بودند که او بهايي است. نمي گفتند بي دين است مي گفتند بهايي است.
حجتيه اي ها به مهدي شهر و بوشهر و شمال کشور مبلغ مي فرستادند و با بهايي گري مبارزه مي کردند.
سال 45قرار بود به جلسات عمومي انجمن برويم و مبلغ شويم. اما همان صحبت دکان باز کردني پيش آمد که آقاي حلبي گفت. البته من معتقد بودم شرکت در جلسات اين انجمن محاسني هم دارد و آن اينکه باعث مي شود آدم زياد کتاب و مقاله بخواند و نظم و کار تشکيلاتي را ياد بگيرد. اما دوستان مي گفتند معايب آن بر محاسنش مي چربد و راي مرا هم عوض کردند. حجتيه هايي اصرار داشتند من مبلغ آنها شوم ولي ديگر کار با آنها را ادامه ندادم.
برخي از دوستان من در انجمن حجتيه بعدها جذب مبارزه مسلحانه عليه شاه شدند و قبل از انقلاب به زندان افتادند و بعضي شان هم قبل يا بعد از انقلاب در حوادث کشته شدند.
ما به اين نتيجه رسيده بوديم که هر چند بهايي گري خطرناک است اما ريشه اين خطر در بودن رژيم شاه است. اين حکومت شاه است که ضددين و اسلام و تشيع است و اگر برکنار شود بهاييت نيز از بين خواهد رفت.
بنابراين تبليغ ما مبارزين عليه شاه اين شد که انجمن حجتيه يک جرياني است که راه مبارزه با بهاييت را درست نفهميده است. اگر کسي مي خواهد با بهاييت مقابله کند بايد رژيم شاه بجنگد چرا که اين حکومت بهايي پرور است.
اما برخي از اين طلاب تا آخر عمر انجمن را رها نکردند.
اين انجمني ها البته با «کانون نشر حقايق اسلامي» آقاي محمدتقي شريعتي ائتلاف داشتند. بسياري از انجمني ها عضو اين کانون بودند. بعدها هم با دکتر علي شريعتي به شدت مخالفت مي کردند البته هميشه با مرحوم محمدتقي شريعتي روابط خوبي داشتند.
شهيدديالمه که بعد از انقلاب نماينده مشهد در مجلس اول بود هم انجمني بود.
ما هم در حد خودمان با حجتيه اي ها تماس مي گرفتيم و سعي داشتيم آنها را جذب نهضت امام کنيم.
انجمن حجتيه هايي اما انضباط و قوانين خاصي داشتند هر که را که احساس مي کردند وارد نهضت شده است از تشکيلات خود اخراج مي کردند.
انجمن مي گفت ما هيچ کاري به قانون مملکت و شاه و مشکلاتي از اين قبيل نداريم. اگر کسي مي خواهد اين کارها را بکند جايش در انجمن نيست و برود جاي ديگر. اگر عضوي از انجمن توسط ساواک دستگير مي شد بلافاصله او را اخراج مي کردند. در اين مسائل قاطع هم بودند.
البته برخي از اين حجتيه اي ها بعد از انقلاب پست گرفتند.
ايرنا: چگونه؟
عبايي خراساني: اين ها زيرک بودند. از حوالي مهر 57 که ديدند فضا فضاي ديگري است و صداي پيروزي انقلاب مي آيد از انجمن بيرون آمدند. مجمعي درست کردند به نام «مجمع احياي تفکرات شيعي». حتي آقاي عبدالکريم سروش هم قبل از اينکه براي تحصيل به خارج کششور برود به انجمن حجتيه گرايش داشت. همين طور مرحوم آيت الله خزعلي. ايشان دهه 30 در مشهد منبر مي رفت. از بدو تاسيس هم در انجمن بود و با شيخ محود حلبي مستقيم در ارتباط بود.
انجمن به شدت ضد مبارزه با شاه بود. اما راستش را بخواهيد در ايجاد جريان روشنفکري مشهد اثر مثبت داشت. يادم هست آن موقع روحاني سيدي بود به نام بلخي. ايشان فردي محقق بود و علل و فلسفه احکام ديني را تحقيق و تفسير مي کرد. روحاينون سنتي مشهد با ايشان مخالف بودند که آقا چرا درباره فلسفه احکام صحبت مي کنيد اين کار درست نيست.
آقاي بلخي پاسخ مي داد اين کار درست است چون مردم مي آموزند که هر حکمي بايد دليلي داشته باشد. ايشان در مسجدگوهرشاد هم سخنراني مي کرد و منبرهاي معروفي داشت. مثلا راجع به شب هاي قدر صحبت مي کرد. راجع به برداشت هاي جديد از قرآن مي گفت. درباره مغرب شرعي و هلال ماه و اينها توضيح مي داد. روحانيون سنتي با ايشان مخالف بودند اما انجمن حجتيه از او حمايت مي کرد.
طلاب انجمن حجتيه مي رفتند و کتابهاي جديد مطالعه مي کردند. اما طلاب ديگر علاقه اي به خواندن اين کتب نداشتند. حجتيه اي ها مي خواستند از همه چيز سر در بياورند. مثلا اينکه در آمريکا چه خبر است؟ دنيا چند بلوک دارد و از اين حرفها. طلابي که در مشهد دنبال اين مسائل بودند انجمني بودند. اما طلبه هاي عادي علاقه اي به اين امور نداشتند.
بنابراين مي توان گفت انجمن حجتيه يک نوع گرايش روشنفکري را در حوزه هاي سنتي مشهد رواج داد.
ايرنا: مي گويند طلاب و مبلغين اين انجمن به سر وضع ظاهر خود مي رسيدند و لباس هاي شيک هم مي پوشيدند؟
عبايي خراساني: بله. مي گفتند چون ما بايد مثلا با يک خلبان مواجه شويم و او را از بهاييت بازداريم بايد لباسهاي خوب بپوشيم.
براي همين لباس هاي طلبگي شيک مي پوشيدند. اولين کساني که وقتي ريش پرفسوري در ايران باب شد ريش پرفسوري مي گذاشتن هم بيشتر حجتيه اي ها بودند.
البته بعضي از اين ها بعدا جذب مبارزان مسلحانه شدند. مثلا وحيدافراخته، عبدي و نيک پي که بعدها سازمان مجاهدين خلق را تاسيس کردند انجمني بودند. يا همين طور مسعود رجوي که از اعضاي کانون نشرحقايق اسلامي و نزديک به حجتيه بود. البته رجوي وقتي به دانشگاه تهران رفت و علوم سياسي خواند فکرش تغيير کرد.
ايرنا: واقعا قصد انجمن مبارزه با بهايت بود؟ يا مي‌شود در نيت پايه گذار آن ترديد کرد؟
عبايي خراساني: اين از حرف هايي بود که بعدا درآمد. اينکه بگوييم رژيم به اين نتيجه رسيد که چه کار کند که نهضت را منحرف کند و دست به تاسيس انجمن زد را قبول ندارم. اصلا چنين چيزي به فکر رژيم نمي رسيد.
حجتيه اي ها جمعي از روحانيوني بودند که از ملي شدن صنعت نفت حمايت مي کردند اما بعد از شکست آن گفتند مبارزه با حکومت ظلم بي فايده است و بايد منتظر ظهور ماند. ولي بيکار هم ننشستند چون معتقد بودند خطر اصلي که اسلام را تهديد مي کند رشدبهايي گري است.
حجتيه مي گفت يکي از دلايلي که بهايي گري در ايران رشد کرده است فقر و تجرد طلاب است. مثلا يکي از دو آخوند معروفي که آن زمان بهايي شدند يکي شان فردي بود به نام سيدعباس علوي که دوست نزديک خود شيخ محمودحلبي- البته در ايام جواني- بود و از نداري و بي پولي به آن سمت رفته بود. چون بهايي ها از نظر مالي خيلي دستشان پر بود. مثلا بعدها آدم هاي بسيارثروتمندي مثل هژبر يزداني آنها را حمايت مي کرد. همين طور به راحتي در دولت استخدام مي شدند. اصلا شايد يکي از دلايلي که باعث شد بگويند هويدا بهايي بوده است همين سهولت جذب بهايي ها در دستگاههاي دولتي بود.
اين ها بود که شيخ محمود را به اين فکر انداخت که در تامين مالي طلاب خود بکوشد تا زندگي نسبتا مرفهي داشته باشند و به خاطر فقر جذب بهاييت نشوند.
انجمني ها از سال 45، 46 شروع به بحث با مبارزين کردند. به ما مي گفتند کار شما بي نتيجه است و نبايد با حجتيه مخالف باشيد.
البته اين ها بعد از پيروزي انقلاب کمک هايي هم کردند. مثلا شخصي بود به نام يعقوبي که در بانک سپه بود. ايشان در بانکداري مسلط بود و اول انقلاب به تهران آمد و در کارهاي بانکداري به انقلابيون خيلي کمک کرد.
بچه هاي تيزهوشي بودند. عده اي شان براي تبليغ به خارج رفته بودند. مثلا شيخ محمود به استراليا هم مبلغ فرستاده بود. مي گفتند بعضي مسلمان هاي آنجا بهايي شده اند. دوستاني از ما که در خارج کشور فارغ التحصيل شده بودند مي گفتند انجمن به ما پيغام داده که همانجا بمانيد و عليه بهايي گري تبليغ کنيد.
ايرنا: منابع مالي انجمن از کجا تامين مي شد؟
عبايي خراساني: معروف بود که آيت الله بروجردي تا زمان فوت به آنها کمک مي کرده است. برخي ديگر از مراجع نيز به نام کمک به امام زمان از آنها حمايت مالي مي کردند.
روايتي به طور متواتر وجود دارد که خود من هم اين را از طلاب و فضلاي قم شنيده ام. آن اينکه آيت الله بروجردي خيلي به مرحوم فلسفي علاقه داشت.
آقاي فلسفي هم از حاميان شيخ محمود بود و در منبرها از ايشان حمايت مي کرد. حتي دستور تخريب حظيره القدس را هم آقاي فلسفي از روي منبر صادر کرد که مردم با بيل و کلنگ ريختند و آنجا را خراب کردند.
مشهور بود که آقاي فلسفي شيخ محمود را پيش آيت الله بروجردي برده و به ايشان معرفي کرده بود. گفته بود شيخ محمود چنين انجمني را تاسيس کرده است و با کارهايش به امام زمان خدمت مي کند.
ولي واقعيتش را بخواهيد انجمني ها بهايي ها را مسلمان نکرده بودند، بلکه تبديل به شيعه آريامهري کردند. اما اموج انقلاب که شدت گرفت فعاليت آنها کمرنگ شد.
ايرنا: چهره هاي معروف آنها ديگر چه کساني بودند؟
عبايي خراساني: آقايي به نام يعقوبي هم بود. حجتيه اي ها در دو سال اول انقلاب خيلي مسوليت گرفتند. پيروان مرحوم آيت الله شريعتمداري هم جذب انجمن مي شدند. چون آقاي شريعتمداري هم هرچند شخص اهل انديشه اي بود ولي مانند امام نبود و اعتقاد چنداني به مبارزه با شاه نداشت. آيت الله خويي هم همين طور. آقاي قرائتي هم آن موقع در مجموعه آقاي شريعتمداري کار مي کرد. در دارالتبليغ ايشان. نخستين طلبه اي بود که با تخته سياه کار مي کرد. بعدا آقاي راستگو از ايشان الگو گرفت.
آقاي قرائتي هم وقتي آقاي حلبي در تهران بود با ايشان ارتباط داشت ولي حجتيه اي نبود.
اما گرايش آقاي مصباح يزدي به انجمن زياد بود. موسسه ايشان قبلا نامش در « در راه حق» بود بعدها به موسسه«امام خميني» تغيير نام داد. خاطرم هست تابستان 1357 پس از کشتار و سرکوب انقلابيون در خراسان، امام خميني فرمودند که امسال شيعيان جشن نيمه شعبان ندارند، اين ها به مشهد آمدند و در ديوار شهر را پر از پرده و آويز کردند و جشن گرفتند. دولت هم از آنها حمايت کرد.
گفت و گو از: ناصرغضنفري
پژوهشم 3081**
انتهاي پيام /*

نظر شما