شناسهٔ خبر: 29179081 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اطلاعات | لینک خبر

شهر و مدرنیته در ایران معاصر

بخش دوم و پایانی - ملیحه درگاهی

صاحب‌خبر -
 

‌خلاصه: تغییرات اساسی در خصوصیات کالبدی و ویژگی‌های فرهنگی و اجتماعی شهرها و محله‌های ایران از اواخر دوره قاجار و انقلاب مشروطیت آغاز شد و از دهه ۱۳۰۰ شمسی با پذیرش مدرنیته و پیروی از الگوهای غربی، تغییرات وسیع‌تر صورت گرفت. در این بخش و در ادامه مباحث مطرح شده، تحولات شهری که طی ۱۰۰ سال اخیر و از اواخر دوره قاجار تا به امروز صورت گرفته‌اند مورد بررسی قرار می‌گیرند.
دوران پهلوی اول و دوم
در زمان به قدرت رسیدن رضاشاه در سال ۱۳۰۴ ش، ساختار تهران از دوره‌ ساخت دیوارهای دفاعی بزرگ طی حکومت ناصرالدین‌شاه، تغییری نکرده بود. توسعه‌ شهر تا زیان رساندن به باغ‌ها و منطقه‌ بیرون از دیوارها، به‌ویژه بخش جنوبی دروازه غار جایی‌که جمعیت فقیر در مجاورت کوره‌پزخانه‌های وابسته به شهرداری زندگی می‌کردند، پیش رفت. در سال ۱۳۰۹ ش. قانون شهرداری (قانون بلدیه) منجر به تحقق بخشیدن به اولین طرح شهرسازی با ساخت خیابان‌های اصلی شد. این طرح از استخوان‌بندی قدیمی شهر یا خط دیوارهای دفاعی عبور می‌کرد. ایران همچنین از حکومتی مناسب برخوردار بود که ساخت سریع ساختمان برای وزیران مختلف و خدمات عمومی پست، ایستگاه راه آهن، موزه‌های باستان‌شناسی در زمین‌های رژه قدیمی و شمال منطقه‌ سنگلج را در دستور کار قرار داد.از این پس شهر بر پایه‌ خیابان‌های بزرگ مستقیم‌الخط که جهت‌یابی شمال- جنوب و شرق- غرب و حاشیه‌ درختکاری شده داشتند، سازماندهی می‌شد. منظر شهری با ایجاد یک فضای عمومی جدید، اطراف شمار زیادی از میادین و در طول خیابان‌هایی که در دو سمت آنها بخش‌های خدماتی (بانک‌ها و ساختمان‌های اداری) و مغازه‌ها با ویترین رو به خیابان ساخته شده بود، به گونه‌ای اساسی تغییر یافت.
این تحولات آنچنان با سرعت صورت می‌گرفت که به همراه عدم کارایی و کفایت طراحان و برنامه‌ریزان و مسئولان، منجر به شکل‌گیری و تکوین شهرهایی شد که عدم توانایی خود را در تأمین اغلب خواست‌ها و نیازهای شهروندان در بیشتر عرصه‌های حیات اجتماعی به اثبات رساندند. در این میان طرح‌های کلیشه‌ای و همانند و همشکل، موسوم به طرح‌های جامع شهری در سراسر ایران به اجرا در آمد.
مهم‌ترین دلیل توجه به شهرها این بود که مدرن‌نمایی بدون اصلاح چهره آنها غیر ممکن پنداشته ‌می‌شد. از طرف دیگر «گسترش و یکپارچه کردن بازار شهری» نیز از دلایل توجه گروه حاکم به شهرها بود. اصلاح و گسترش راه‌ها، تعویض معابر، جراحی‌های کالبدی شهر و … سبب یکپارچگی و هماهنگی بازار و تسهیل گردش کالا و سرمایه در این بازار که مهم‌ترین کارکردش انتقال مازاد اقتصادی مناطق روستایی به خارج و واردکردن مصنوعات خارجی بود، شد .
رضاشاه همچنین ژاندارمری روستایی و پلیس شهری را تقویت کرد. نیروهای مورد نظر وی جایگزین ارامنه پیرم‌خان در پلیس تهران و مشاوران سوئدی در ژاندارمری شدند. او دو سازمان امنیتی تشکیل داد: شهربانی وابسته به پلیس شهری و شهربانی وابسته به ارتش که از اداره دوم فرانسه الگوبرداری شده بود. در زمان وی کشور به جای هشت استان سابق، به پانزده استان تهران، آذربایجان، فارس، گیلان، مازندران، خراسان، همدان، اصفهان، کرمان، کرمانشاه، عربستان، کردستان، لرستان، بلوچستان و بنادر خلیج فارس، تقسیم شد. معماری عهد پهلوی اول با نگرش خاصی خصوصا احیای حس ملی‌گرایی و فرار از عصر ملال‌آور و رو به افول قاجاریه،آغاز شد.
مهم‌ترین تغییر کالبدی شهرها در این دوره پیدایش خیابان‌ها و میادین جدید و تعریض خیابان‌های قدیمی بود. تحولی که اساسی‌ترین نقش را در دگرگونی سیمای شهر اجرا کرد.
تعداد زیادی ساختمان اداری، آموزشی و عمومی در امتداد خیابان‌های تازه احداث، بنا شد و زمین‌هایی که در حاشیه خیابان‌ها قرار گرفتند به سبب دسترسی و تسهیلات و تجهیزات بهتر و هنجارهای جدیدی که غرب را الگوی تمام عیار تمدن و پیشرفت می‌دانست از ارزش بیشتر برخوردار شدند. در این دوره استفاده از مصالح جدید سبب شد تا امکان ساخت انواع خانه‌های جدید، چه از نظر سازه و چه زیبایی‌شناسی، بوجود آیند و چهره تهران تغییر کند.
رضاشاه نیز به عنوان حامی بزرگ نوسازی شهری، ساختمان‌های قدیمی را از میان برد و مکان‌های اداری دولتی، میدان‌های پر هزینه و بلوارهایی به سبک هوسمان در پاریس احداث کرد. محله‌های قدیمی مبتنی بر فرقه‌های گوناگون از میان رفت و محله‌های جدید عمدتا بر مبنای طبقه، درآمد و پیشه‌های شغلی شکل گرفتند.
با سقوط حکومت رضاشاه در سال ۱۳۲۰ و تغییر شرایط سیاسی و اجتماعی در ایران، روند شهرسازی نظامی تا حدود زیادی رو به تعدیل‌ نهاد و الگوی جدید برنامه‌ریزی متمرکز دولتی‌ به تدریج جای آن را گرفت. در سال‌های میان ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۰ به عنوان نخستین مرحله صنعتی‌شدن ایران‌، بخش عمده صنایع جدید و نهادهای وابسته به آن در شهر تهران و اطراف آن مستقر شدند. به همین دلیل‌ نقشه جدید تهران تا حدود زیادی تحت تاثیر عملکرد اقتصادی و کالبدی‌ صنایع قرار گرفت. از جمله مراکز تولید کارخانه‌ای و محله‌های جدید کارگرنشین‌ جایگاه نسبتا مهمی در ساختار عمومی شهر پیدا کردند و ساخت و سازهای‌ بی‌برنامه و پراکنده در نواحی‌ حاشیه‌ای شهر به وجود آمدند که در توسعه‌های بعدی در درون بافت‌های‌ شهری ادغام شدند.
طی دوره پهلوی دوم بسیاری از معماران تازه نفس وارد گود کار شدند. در دهه ۱۳۴۰-۱۳۳۰ برداشت سودجویانه از معماری مدرن با هدف بیشتر ساختن، ارزان ساختن و سریع ساختن، منجر به رواج بساز بفروشی به‌ویژه در بناهای مسکونی شهرها شد. در زمان پهلوی دوم الگوی مدرنیسم در توسعه شهرهای کشور بازتابی وسیع یافت و صنعت ساختمان در ایران، ظاهری مدرن گرفت. در این سالها سازگاری صحیح با محیط و پیوند با فرهنگ بومی اکثریت جمعیت در طراحی شهرهای جدید نادیده گرفته شد. در دهه پنجم حکومت پهلوی، آپارتمان‌سازی و آپارتمان‌نشینی و آپارتمان‌فروشی به صورت یک شغل غیر حرفه‌ای رواج یافت و سرانجام در پایان دوره پهلوی دوم ترکیبی نامتجانس از کلیه سبکهای معماری اروپایی و آمریکایی تا بساز و بفروشی در شهرها به‌وجود آمد که تا کنون نیز ادامه دارد.در واقع در انتقال سبک معماری-شهرسازی اروپایی به ایران، دیدی مطلقا اقتصادی حاکم بود، بدین معنی که آنچه به زبان عامیانه با صرفه تشخیص داده می‌شد، به ایران انتقال یافت. از این‌رو آنچه در ایران تحت عنوان شهر مدرن عینیت یافت، همیشه فاقد زیرساخت‌های اجتماعی بود و امکانات گذران اوقات فراغت و مانند آنها، چون در ظاهر فاقد ارزش پولی بودند از جریان انتقال حذف شدند.
به دنبال اصلاحات ارضی در دوره پهلوی دوم تقابل عمده‌ای بین شهر و روستا به تدریج شکل گرفته و گسترش می‌یابد. پس از این اصلاحات بسیاری از روستاییان که به دلیل کمبود زمین دیگر امکان زندگی در روستا را ندارند به شهرها مهاجرت می‌کنند و در حاشیه شهرها ساکن شده و حلبی‌آبادهای شهری را شکل می دهند.
سال‌های پس از انقلاب اسلامی
در برنامه پنجم در سال ۱۳۵۳ با تصویب قانون تغییر نام وزارت آبادانی و مسکن به وزارت مسکن و شهرسازی، طرح‌های شهری در ایران شامل سه طرح «جامع شهر»، «تفصیلی» و «هادی» شد. جمهوری اسلامی ایران خیلی زود در سال ۱۳۶۱ش. «مسکن انقلابی» که به طور غیر‌قانونی ساخته شده بود را قانونی کرد و محله‌های فقیر‌نشین و حلبی‌آبادهای گودهای قبلی جنوب شهر را تخریب کرد، اما پروژه‌های اصلی شهرسازی از جمله شهستان پهلوی و مترو را برای بررسی کنار گذاشت. به علاوه از اولین کارهایی که پس از انقلاب اسلامی، انجام شده است لغو نظام محدوده است که به طرح‌های جامع شهری به چشم طرح‌های لوکس و به عاریت گرفته از خارج، نگاه می‌کرد.
رشد سریع شهرنشینی و به تبع آن گسترش کالبدی شهرها در چارچوب طرح‌های جامع و تفصیلی و غیر رسمی به اشکال سکونتگاه‌های خودرو و بافت‌های حاشیه‌ای با شدت بیشتری ادامه یافت. گسترش افقی، دگرگونی ساختار کالبدی، شتاب بی‌رویه، افزایش محدوده‌های شهری به اشکال موزن و ناموزون و نادیده گرفتن قابلیت‌ها و فرصت‌های درونی از عمده‌ترین ویژگی‌های این گسترش شتابان است.
در چنین وضعیتی که به هیچ عنوان نمی‌توان مفهوم توسعه را بر آن اطلاق کرد، بافت‌های مرکزی و قدیمی با وجود داشتن ویژگی‌های هویتی و ارائه خدمات در مقیاس شهری (بازار و سایر عملکردهای شهری) با کمبودهای زیرساختی و خدماتی روبرو شدند و روند فرسایش را طی کردند. می‌توان گفت که به موازات انقلاب اسلامی ایران و سال‌های ابتدایی پس از آن نظام برنامه‌ریزی و اجرایی کشور تحت تأثیر فشارهای خارجی (جنگ تحمیلی –تحریم‌های اقتصادی و اجتماعی و …) و فشارهای داخلی (مهاجرت‌های شدید و بی‌رویه روستایی، توسعه‌های شدید و بی‌رویه شهری، پیش‌بینی‌های دور از واقعیت مدیران و برنامه‌ریزان شهری و منطقه‌ای ….) دچار تشتت و آشفتگی شد و برنامه‌ای مدون و شاخص برای توسعه کالبدی ساماندهی و احیای بافت‌های قدیمی و تاریخی شهری که رو به فرسودگی بودند وجود نداشت.
پس از جنگ تحمیلی، شهر با طرح‌های توسعه و عمرانی مورد توجه مجدد قرار گرفت، نیز با یک افزایش جمعیت مواجه شد؛ برای همین در سال ۶۸ مکانیابی برای اسکان این سرریز جمعیتی در دستور کار قرار گرفت. بدین ترتیب شهرهای جدید برای شهرهای اصلی مکان یابی شدند. به عنوان مثال در ارتباط با تهران هشت شهر جدید در نظر گرفته شد و برای مشهد و تبریز پنج شهر. در واقع این شهرها به افرادی که در شهرهای بزرگ هستند اجازه صاحب خانه‌شدن یا اسکان یافتن را به قیمت ارزان می‌داد. این شهرهای جدید به عنوان شهرهای مستقل که به خود متکی هستند، طراحی نشده بودند؛ یعنی شهرهایی که مراکز تولیدی و در نتیجه کارآفرینی در خود داشته باشند نبودند و بدین صورت هم طراحی نشدند و به این دلیل می شود حدس زد که این شهرها چطور به شهرهای خوابگاهی با مقیاس‌های ۳۰۰ هزار نفر برای شهرهای بزرگ مجاور تبدیل شدند. در واقع تفکرات و سیاست‌های کلان کشور تمایل به در نظر گرفتن شهر در پهنه‌های وسیع تر را داشت. این چنین سیاست‌هایی در زمینه شهرسازی سبب افزایش جمعیت شهرها شد، چنانچه شاهد این هستیم که طی گذشت سالیان، این شهرهای جدید که با هدف کاهش تراکم جمعیتی در شهر مرکزی ایجاد شدند، به بخشی از خود شهرها بدل شده و بر جمعیت آنها افزوده‌اند.
علاوه بر مسائل مرتبط با شهرهای جدید، در حال حاضر بسیاری از شهرها و محله‌های شهری ما از بافت شطرنجی برخوردارند. این شبکه‌های شطرنجی با تداعی طرح‌های تفکیک اراضی در شهرهای مهاجرنشین کشور، نه فقط احساس مهاجر بودن را به شهروندان القا می‌کنند –که مغایر با حس سکونت است –بلکه شباهتی را در میان تمامی بافت‌های ما به‌وجود آورده‌اند که دیر یا زود به محو احساس تعلق شهروندان به محل زندگی‌شان منجر خواهند شد .
دلبستگی و حس تعلق به مکان فقط به معنای احساسات و عواطف نیست، بلکه طبق تعریف بوردیو، مسأله شناخت و کردار است. بنابراین، مکان فقط بسان طرف یا محیطی مادی عمل نمی‌کند، بلکه زمینه‌ای است برای کنش و ارتباطات اجتماعی. بدین قرار، زمان و تاریخ مکان را نشانه‌گذاری می‌کنند، چه با خاطره‌های شخصی –مانند خاطرات کودکی و مناسک بلوغ –و چه خاطرات جمعی – مانند رخدادهای تاریخی یا مناسک تکرارپذیر مدنی. این در حالی است که در همه شهرها و در تمامی قسمت‌های یک شهر، بدون توجه به ابتدایی‌ترین ملاحظات آسایشی و فرهنگی یعنی اقلیم و جغرافیای محل و اعتقادات و سنن مردم، شبکه‌های شطرنجی با ضوابط دقیقا یکسان اجرا می‌شوند و دیگر به سختی می‌توانیم تشخیص دهیم بافتی که با آن مواجهیم در یزد واقع است یا تهران یا ساری. ظهور نظام‌های شطرنجی تلاشی بوده است در جهت دست یافتن به مسیرهای جدید (برای حرکت خودروها) و تسهیل استفاده از خودرو. در واقع خیابان حداقل به صورت کنونی خود، همانند و همزمان با ورود خودرو، از غرب وارد فرهنگ ما شده است و طراحان و برنامه‌ریزان ما نقش چندانی در تنظیم و طراحی این فضاها به خصوص در رابطه با خصوصیات فرهنگی و نیازهای اجتماعی، اقتصادی ما نداشته‌اند. بدین ترتیب صدمه دیدن کالبد محلات، آسیب اجتماعی را نیز در بافت‌های ما به دنبال داشته است. یکی از دلایل این آسیب آن است که در میان بافت شطرنجی فعلی اغلب شهرهای ایران و شهرهای جدید و شهرک‌های اقماری، بستری برای تجمع و زندگی جمعی انسان‌ها، فضاهای خدماتی مناسب و متناسب با جمعیت، مکانی برای گذران اوقات فراغت و بازی کودکان و فضای سبز کافی برای تنفس شهر و شهروندان لحاظ نشده است.
طبیعتا چنین شرایطی فراموش شدن زندگی اجتماعی را تسریع می‌کند و تهدیدی برای هویت محلی و اجتماعی ساکنان شهر است.

منبع:
متن کامل مقاله و منابع و مأخذ آن را می‌توانید در وبسایت جدید انسان‌شناسی و فرهنگ به آدرس زیر مطالعه کنید:
http:ررanthropologyandculture.com

code

نظر شما