ابتدا مهمترین اظهارات و بعد مشروح بخش دوم این گفت و گو را میخوانید:
**آقای غرضی که قبلاً وزیر نفت بودند از طرف دولت مسئول شده بودند که مراسم آشتی بین هنرمندان و دولت را انجام دهند
** آقای غرضی با من بحث و گفتوگو کردند، اما این بحث و گفتوگو به نفع من تمام شد و سالن سه دقیقه من را تشویق کردند و برای من کف زدند.
**بعد از آن اتفاق، عذاب وجدان شدیدی داشتم. فکر میکردم اگر من یک زن کارگر و کشاورز بودم، بچه من نمیمرد.
**یا مثلاً خانم «ایرن» هنرپیشه را با یک سری از دوستان حمایت کردیم چون سرطان داشتند، ایشان برای من پرونده تشکیل دادند که میلانی بازیگر فیلم «محلل»را تحت حمایت قرار داده است.
** مثلاً سرایدار دفتر من را میخرند یا نمیدانم چه کار میکنند که لب تاب من را هک میکنند و عکسهای بسیار خصوصی من را روی میز قاضی میگذارند و این خیلی تلخ است.
**روزی که دخترم دیپلم خودش را گرفت و ١٨ ساله شد به من گفت مامان من میخواهم بروم پیش عمههای خودم درس بخوانم و زندگی کنم. آن روز انگار دنیا را به من دادند. خیلی سخت است که شما یک بچه داشته باشید و بعد آن را از خودت دور نگهداری. چرا، چون ارزش نداشت که به خاطر شوق دیدن او، او را با خطر مواجه کنم.
**یک بار داستانی را درباره ظلمپذیری زنان در خانه سینما تعریف کرده بودم که درباره زنان ایلامی شوش دانیال بود، شب همان روز آقای دهنمکی که روزنامه شلمچه را داشت به امام جمعه شوش گفته بود که حکم شرعی ایشان را بدهید تا بتوانند حساب مرا برسند!
**رفتاری که با علی دایی میکنند مگر درست است؟ آقای دایی مگر کم کسی هستند؟ بهجای اینکه از وی بهخاطر محبتی که به مردم دارد، قدردانی کنند، بابت اینکه چهره بینالمللی در عالم ورزش هستند و با اینکه وضعیت اقتصادی خوبی دارند در این مسئله هم در کنار مردم حضور دارند با او چه میکنند؟
** صداوسیمای عزیز! آیا شما هرگز به این مسئله اشاره فرمودید؟ داور فستیوالهای بزرگ بودم مثل شیکاگو، یک بار شده خبر آن را نشر بدهید؟ این همه جایزه گرفتم بیشتر از دهها جایزه بینالمللی برای فیلمهایم گرفتهام، یک بار خبر آن را منتشر کردید؟ فقط بلد هستید که بیحرمتی کنید و کرامت انسانی افراد را لگدمال کنید
**فیلم «نیمه پنهان» را ساختیم ولی این فیلم به مذاق بعضیها خوش نیامد. یک روز آمدند ریختند و من را به زندان بردند. آن روز سخت مریض بودم
**تصور کنید فیلم من روی اکران است و من زندان هستم برای همان فیلم. چون جناح چپ ما که آن موقع آقای خاتمی رئیسجمهور بودند و آقای مسجدجامعی وزیر بودند، حاضر نبودند فیلم را پایین بیاورند
**یک روز مرا از زندان انفرادی به بند عمومی منتقل کردند. چون آقای خاتمی بالاخره من را پیدا کرده بودند، که من کجا هستم آن موقع در بند 209 اوین بودم.
**همانجا یک روزنامه جلوم گذاشتند و من دیدم یک آقایی به اسم فرجالله سلحشور نوشته: تهمینه میلانی به «مگس مزبله» میماند و رفتار و کردار ضد اسلامی ایشان اظهر من الشمس است
**گفتم که این آقا کیه که من نمیشناسمش ولی آنقدر خوب مرا میشناسد که میفهمد من مگس مزبله هستم؟ غرورم شکست!
**قاضی پرونده سؤال کرد که این خانم را میشناسید گفتم نه. قاضی که فکر کنم اسمش حیدری بود. معمم هم بود و خیلی هم آقای مهربانی بود. گفت من فیلمنامه شما را خواندم. فیلمنامه ایشان را هم خواندهام. هیچ شباهتی نمیبینم
**در خانه سینما هم آقای مشایخی و چند تن از همکاران رای دادند که هیچ شباهتی وجود ندارد. من هم با خیال راحت به یک سفر خارج از کشور رفتم. وقتی برگشتم و برای گرفتن برگ تبرئه اقدام کردم متوجه شدم که قاضی پرونده را عوض کردهاند. گفتند که قاضیات عوض شده، گفتم من تبرئه شدهام و پرونده مختومه شد. اما کاری از پیش نرفت
**یک روز آقایی از بیمارستان به من زنگ زدند ، گویا آقای سلحشور نمیتوانست حرف بزند. گفت فرج از تو حلالیت میخواهد.
***مشروح گفت و گو
کارگردان «تسویه حساب» ماجرای جلسه هنرمندان با غرضی را اینگونه شرح میدهد: این ماجرا برمیگردد به سال 75. آقای غرضی که قبلاً وزیر نفت بودند از طرف دولت مسئول شده بودند که مراسم آشتی بین هنرمندان و دولت را انجام دهند. من آن زمان دو قلو آبستن بودم و در آن جلسه حضور داشتم و کنار خانم نیکی کریمی نشسته بودم. البته هنوز فیلم «دو زن» را نساخته بودم. فقط دوست بودیم. آقای غرضی در سخنرانی خودشان با هنرمندان حرفهای نامناسبی زدند. خصوصاً به ریشسفیدانی که ردیف اول نشسته بودند. آقایان مشایخی، کشاورز، انتظامی و .... مثلاً میگفتند که «هه هه قیافههای شما چقدر آشناست» یا «من شما را کجا دیدم؟» خلاصه نوع برخورد از بالا بود. در آخر هم گفتند ما به قلب 70 میلیون انسان حکومت میکنیم، ولی شما قادر نیستید 1000 نفر را به سالن بیاورید. من اجازه گرفتم که حرف بزنم و کاشکی این کار را نمیکردم. ایشان من را دید و اجازه داد حرف بزنم.
برایشان توضیح دادم مدیریتی که در ارشاد در حال حاضر اعمال میشود، توسط اهالی سینما نیست، بلکه توسط یک سری از برادرهایی انجام میگیرد که اینکاره نیستند. کسانی که تخصصی در این حوزه ندارند و نظامی هستند . اگر شما اجازه بدهید که مدیریت ارشاد توسط اهلش صورت بگیرد، هزار نفر که سهل است، ٧٠ میلیون را به سالن میآوریم. آقای غرضی با من بحث و گفتوگو کردند، اما این بحث و گفتوگو به نفع من تمام شد و سالن سه دقیقه من را تشویق کرد و برای من کف زدند.
** نقاشی مادر مدرن امروز
میلانی ادامه میدهد: همان شب آقای کوثری به من گفتند خانه نرو، گفتم چرا؟ گفتند تند حرف زدی، در حالی که تند حرف نزده بودم، از حق حرف زدم. به هر حال فردای آن روز در یک دفتر سینمایی کار داشتم و نمیدانم چطور مدیرکل ارشاد مرا آنجا پیدا کرد. به من حرفهای تندی زدند ... ما دخترمان را با عشق زنده نگه داشتیم. داستان این نقاشی که کشیدم مادری است خیلی مدرن که یک دوقلو در بغلش است. خسته شدم در طول این سالها وقتی روز مادر میشود تلویزیون ما یک خانمی را با موی یک دست سفید با سجاده گل قرمز و ٧٠ سال سن نشان میدهد. مادر، امروز من و امثال من هستیم و این کلیشهها را باید کنار بگذاریم. در واقع نقاشی کلاسیکی است که مادر مدرن امروز را کشیدم.
حس اندوه مرا در این تابلو که خورشیدش سیاه است بهراحتی میتوانید حس کنید. بعد از آن اتفاق، عذاب وجدان شدیدی داشتم. فکر میکردم اگر من یک زن کارگر و کشاورز بودم، بچه من نمیمرد. این رنجها در انسان باقی میماند. هر کدام از آن نقاشیهای مرا ببینید همینطور هستند و هرکدام داستان ویژه خودشان را دارند.
**بیشتر قاضیها را میشناسم
کارگردان «سوپراستار» درباره حضورش در دادگاهها میگوید: برخی برادرهای نابرادر سالهاست که من را اذیت میکنند. من به قدری دادگاه انقلاب رفتهام که تقریباً اغلب قاضیها را میشناسم. مثلاً برای یک خانم زندانی، دیه خیرین را جمع کردم، بعد من را برادران به دادگاه بردند که ایشان جلوی قانون قصاص ایستاده است. این خیلی غمانگیز است. یا مثلاً خانم «ایرن» هنرپیشه را با یک سری از دوستان حمایت کردیم چون سرطان داشتند، ایشان برای من پرونده تشکیل دادند که میلانی بازیگر فیلم «محلل» را تحت حمایت قرار داده است. خب ایشان محلل بازی کرده و فرض هم بگیریم که خطا کرده است، مجازات شده است، مجازاتی بالاتر از اینکه ٤٠ سال موفق به بازی در فیلم نشده است؟ گاهی به قاضیها میگفتم شما من را اینجا میآورید، چون مهربان هستم! اینستاگرام و فیسبوک من را دائم هک میکنند. یک بار یک الی دو ماه هک شدم و تمام اطلاعات آن را خالی کردند. دوستان من در «سیلیکون ولی» با مذاکرهای که با اینستاگرام درباره شهرت و شخصیت من داشتند موفق شدند اینستاگرام من را برگردانند.
مثلاً سرایدار دفتر من را میخرند یا نمیدانم چیکار میکنند که لب تاب من را هک میکنند و عکسهای بسیار خصوصی من را روی میز قاضی میگذارند و این خیلی تلخ است. مثلاً من دخترم را در خارج از کشور به دانشگاه بردم و حجاب ندارم، میگفتم شما چرا عکس بیحجاب من را نگاه میکنید، این عکس خصوصی من است. یا مثلاً فلان خوانندهای که شما دوستش ندارید با من عکس گرفته است و یک خانم است و به شما ربطی ندارد، ایشان دوست من است. حتی در یک خانواده افراد میتوانند شبیه هم فکر نکنند. این کارها را با من کردند و وقتی نتیجه نگرفتند، شروع کردند به تهدید من. اصلاً طرف من را نمیشناخت که این حرفها را میزد. خلاصه ما شکایت کردیم و اتفاقاً طرف شناسایی شد و صد ضربه شلاق و صد روز زندان مجازاتش بود، ولی هرگز دستگیر نشد. بعد از آن شکستن شیشه ماشین من شروع شد.
**سفر تنها فرزند
میلانی درباره دلایل سفر دخترش به خارج از ایران میگوید: چند بار پنج شیشه ماشین من شکسته میشد که پرونده شکایت من در دادسرای الهیه باز است. بعد تهدید به اسیدپاشی و کشتن من کردند. این اتفاقات برای 6 سال قبل است. به خاطر همین مسائل ، دخترم را سوار ماشین خودم نمیکردم تا مشکلی برای او پیش نیاید. روزی که دیپلم خودش را گرفت و ١٨ ساله شد به من گفت مامان من میخواهم بروم پیش عمههای خودم درس بخوانم و زندگی کنم. آن روز انگار دنیا را به من دادند. خیلی سخت است که شما یک بچه داشته باشید و بعد آن را از خودت دور نگهداری. چرا، چون ارزش نداشت که به خاطر شوق دیدن او، او را با خطر مواجه کنم.
من عمر خودم را کردم و اصلاً هم نگران نیستم. بالاخره من ٥٨ سال سن دارم، بفرمایید بکشید ولی حق ندارم درباره فرد دیگری تصمیم بگیرم و برای همین دخترم را از خودم دور کردم. این دلار ١٧ هزار تومانی هم خیلی به من و همسرم صدمه زده است. ما آدمهای ثروتمندی نیستیم و در ازای دریافت یک دلار باید من و همسرم بهسختی کار کنیم تا دخترمان درس بخواند. چقدر من ٦ صبح بتنریزی بروم؟ چقدر من ساختمان طراحی کنم، چقدر همسر من کار کند؟ برای اینکه بتوانیم یک دلار ١٤ هزار تومانی تهیه کنیم، البته همه اینها را مدیون برادرهای نابرادر هستیم. یک تصور کلیشهای از آدمهایی مثل من دارند. اصلاً نمیدانند من کی هستم!
**پیشنهاد دهنمکی به امام جمعه شوش
خالق «آتشبس» از عدم شناخت بخشی از هنرمندان این خاطره را تعریف میکند: یک بار داستانی را درباره ظلمپذیری زنان در خانه سینما تعریف کرده بودم که درباره زنان ایلامی شوش دانیال بود، شب همان روز آقای دهنمکی که روزنامه شلمچه را داشت به امام جمعه شوش گفته بود که حکم شرعی ایشان را بدهید تا بتوانند حساب مرا برسند! چرا؟ میگفتند من به زنان شهید توهین کردهام! گفتم این داستانی که من تعریف کردم مربوط به سال 58 است که من دانشجوی سال اول بودم و اصلاً جنگ شروع نشده بود، چطوری به زن شهید توهین کردهام؟ تصور داشتند که من از صبح تا شب تو پارتی هستم و فلان و بهمان، وقتی ده نمکی فهمید برادر من در جنگ صدمه خورده است و من از او نگهداری میکنم، شوکه شدند و همهچیز درست شد، اما هیچوقت عذرخواهی نکرد ولی الان با هم سلام و علیک داریم.
من اگر حتی زنی بودم با آن تصورات، باز هم به کسی ربطی ندارد. زندگی فردی انسانها مال خودشان است.
**رفتار با علی دایی
تهمینه میلانی درباره اینکه آیا تلاش نکرده که این نگاه و فضا را تغییر بدهد گفت: چه کاری باید انجام بدهم ؟ گفت: منظورتان این است که هر کار خیری انجام میدهم، جلوی دوربین ظاهر شوم و دربارهاش حرف بزنم؟ رفتاری که با علی دایی میکنند مگر درست است؟ آقای دایی مگر کم کسی هستند؟ بهجای اینکه از وی به خاطر محبتی که به مردم دارد، قدردانی کنند، بابت اینکه چهره بینالمللی در عالم ورزش هستند و با اینکه وضعیت اقتصادی خوبی دارند در این مسئله هم در کنار مردم حضور دارند با او چه میکنند ! آشنایی من با ایشان به سالها قبل که هردو مدرسه ساخته بودیم برمیگردد.سالها پیش من و همسرم به همره آقای فرهاد مهرانفر و همسرشان یک مدرسه نمونه ساختیم. یک مدرسه زیبا. داستان از این قرار بود که ما رفته بودیم کوهنوردی و در وسط راه دیدیم بچههای روستا در طویله مشغول درس خواندن هستند! آنهم در شرایطی که بچه ما گرانترین مدرسه میرفت. فکر کردیم یک سال شهریه او را بدهیم به این بچههای روستا و برایشان یک اتاق بسازیم. البته چون من و همسرم معمار هستیم، یک اتاق شد دو اتاق، بعد اتاق معلم اضافه شد و اتاق بهداشت. این عمل ما «ری» کرد! هزینه ساخت ٥٠ میلیون شد ولی نتیجه خیلی بیشتر از این دیده میشود. حمید فرخ نژاد، محمدرضا فروتن، شرکت الجی و... در این مسئله حضور داشتند. شما یک بار دیدید تلویزیون از علی دایی که هنرستان ساخته تشکر کند؟ چرا افراد را بیاعتبار میکنید و به غرور آنها صدمه میزنید؟ بس است دیگر. افراد را برای اعمال مثبتی که انجام میدهند تشویق کنید نه ترور شخصیت!
من، همسرم و آقای مهرانفر و همسرشان سهیلا برای قلب خودمان این کار را انجام میدهیم. صداوسیمای عزیز! آیا شما هرگز به این مسئله اشاره فرمودید؟ داور فستیوالهای بزرگ بودم مثل شیکاگو، یک بار شده خبر آن را نشر بدهید؟ این همه جایزه گرفتم بیشتر از دهها جایزه بینالمللی برای فیلمهایم گرفتهام یک بار خبر آن را منتشر کردید؟ فقط بلد هستید بیحرمتی کنید و کرامت انسانی افراد را لگدمال کنید، ولی چرا؟ شما صداوسیمای ملی هستید. البته اسمتان ملی است و عملکرد شما ملی نیست. لطفاً اگر این مصاحبه را میخوانید یا میبینید، اگر به مسئولان ارشد دسترسی دارید، به دست ایشان برسانید تا ببینند چه خبر است! حقیقتاً چرا یک خانمی مثل من باید به این شکل زجر بکشد؟ چرا باید زندان برود و درنهایت تبرئه شود؟
**پرونده 14 سال قبل
کارگردان « افسانه آه» درباره ماجرای پرونده 14 سال قبلش این توضیحات را میدهد: برای اولین بار این ماجرا باید روشن شود. سالی که من فیلم «نیمه پنهان» را ساختم اصلاً فکر نمیکردم من را زندان ببرند. من و همسرم فکر میکردیم که با ساختن این فیلم مسئله قضاوت را نقد میکنیم و میگوییم که یک بچه 17-18 ساله هر کسی که میخواهد باشد جانی نیست و نباید قضاوت شود، بلکه باید او را تحت آموزش قرار دهیم، اگر تفکر او خطاست. بنابراین فیلم «نیمه پنهان» را ساختیم ولی این فیلم به مذاق بعضیها خوش نیامد. یک روز آمدند ریختند و من را به زندان بردند. آن روز سخت مریض بودم. اصلاً نمیخواهم وارد جزییات شوم چون بسیار روزهای بدی بود. تصور کنید فیلم من روی اکران است و من زندان هستم برای همان فیلم. چون جناح چپ ما که آن موقع آقای خاتمی رئیسجمهور بودند و آقای مسجدجامعی وزیر بودند، حاضر نبودند فیلم را پایین بیاورند. میگفتند ما به این فیلم مجوز دادهایم و کارگردان با مجوز ساخته است . ولی از آن طرف من را انداخته بودند زندان و دنبال محاکمه. هر روز 6 صبح من را پیش رئیس دادگاه میبردند. چهارتا جرم بزرگ به من تفهیم کرد. یک روز مرا از زندان انفرادی به بند عمومی منتقل کردند. چون آقای خاتمی بالاخره من را پیدا کرده بودند، که من کجا هستم آن موقع در بند 209 اوین بودم. وقتی به بند عمومی منتقل شدم پس از مدتها آدم دیدم و خیلی خوشحال شدم. بدنم خیلی کثیف بود و من را حمام بردند. هر کدام از زندانیها در سبدی که برایم درست کرده بودند، از پرتقال تا سیب تا مسواک تا لباس برایم تهیه کردند. این زنهای زندانی که فهمیده بودند من کی هستم لطف را تمام کردند. این از آن خاطراتی است که هرگز از قلبم بیرون نمیرود. یادم است همانجا یک روزنامه جلوم گذاشتند و من دیدم یک آقایی به اسم فرجالله سلحشور نوشته: تهمینه میلانی به «مگس مزبله» میماند و رفتار و کردار ضد اسلامی ایشان اظهر من الشمس است. من هر چه فکر کردم دیدم این آقا را نمیشناسم. چون هنوز یوسف پیامبر را هم نساخته بود. گفتم که این آقا کیه که من نمیشناسمش ولی آنقدر خوب مرا میشناسد که میفهمد من مگس مزبله هستم! غرورم شکست. بچهام هم 6 سالش بود خیلی کوچک بود. خودم عذاب وجدان داشتم. من چه کار کردهام که الان بچه من باید صدمه ببیند. آن حال بد واقعاً هیچوقت یادم نمیرود. خیلی غصه خوردم. گذشت و برخلاف نظر این دوستان که دلشان میخواست با بلایی که سر من میآورند، من کشته خواهم شد و اینطور درس عبرتی به دیگر کارگردانها خواهند داد.
وی مدعی شد: اینها مایل بودند که با مرگ من یک درس عبرتی به دوستان کارگردان بدهند. آقای خاتمی پیش رهبر رفتند. مسجدجامعی هم نزد ایشان رفت. امضا کردند که من از زندان بیرون بیابم و محاکمه شوم. پنج سال دادگاه رفتم و تبرئه شدم. خب ! این تبرئه برایشان سنگین بود و دردناک . این همه نقشهها کشیده بودند ولی من آزاد شده بودم.
**داستان سرقت فیلمنامه
میلانی درباره پرونده شکایت از او میگوید: زمان گذشت و من بعد از «نیمه پنهان» فیلم «واکنش پنجم» را ساختم. خب «واکنش پنجم» از جایی که «دو زن» تمام میشود شروع میشود، نیکی کریمی در آن فیلم در صحنه انتهایی فیلم میگوید: حالا چه بلایی سرم میآید؟ آیا بچهها را به من میدهند یا به بابابزرگ یا به عموشون؟ داستان «واکنش پنجم» از همین اینجا شروع شد. کاملاً معلوم است که داستان مال من است و داستان واقعی یک زنی به اسم فرشته.
برادرم که در جنگ صدمه دیده بود، فوت کرده بود و برای مراسم هفت برادرم قرار بود به بهشت زهرا برویم که مرا به کلانتری احضار کردند! فردی از من شکایت کرده است. من به کلانتری در منطقه باغملک رفتم و متوجه شدم یک خانم ادعا کرده است که فیلمنامهاش را من برداشتهام. به افسر گفتم من اسم این خانم را هم نشنیدهام. بالاخره من در دادگاه ایشان را دیدم. باورتان نمیشود. من به عمرم این خانم را ندیده بودم. ایشان آن موقع محجبه آمده بودند و با یک وکیل بسیار کاربلد. این خانم الان در خارج از کشور هستند و کشف حجاب کردهاند و همچنان دروغ پراکنی میکنند. ایشان هرگز من را ندیده بود. هرگز به من فیلمنامه نداده بود و حرفهایش بوی توطئه میداد. قاضی پرونده سؤال کرد که این خانم را میشناسید گفتم نه. قاضی که فکر کنم اسمش حیدری بود. معمم بود و خیلی هم آقای مهربانی بود. گفت من فیلمنامه شما را خواندم. فیلمنامه ایشان را هم خواندهام. هیچ شباهتی نمیبینم. البته پیش از شکایت در دادگاه هم، این خانم در خانه سینما شکایت کرده بود. خانه سینما هم رای داده بود که هیچ شباهتی وجود ندارد.
خانه سینما گفته بود این شباهت از موارد توارد است. مثل اینکه من و شما راجع به عشق قصه بنویسیم. خب یک عاشق است یک معشوق و یک خانوادهای که مخالف این عشق است. ایشان هم یک قصه راجع به حضانت داشت، اما آنطوری که قاضی میگفت، جزئیات داستان شباهت نداشت. داستان فیلم من درباره پنجتا زن است که معلم هستند. میخواهند دوستشان را حمایت کنند. در خانه سینما هم آقای مشایخی و چند تن از همکاران رای دادند که هیچ شباهتی وجود ندارد. من هم با خیال راحت به یک سفر خارج از کشور رفتم. وقتی برگشتم و برای گرفتن برگ تبرئه اقدام کردم. گفتند که قاضیات عوض شده، گفتم من تبرئه شدهام و پرونده مختومه شد. اما کاری از پیش نرفت. قاضی جدید پرونده همان لحظه اول که وارد اتاق شدم من را به اتاق راه نداد. برخوردش طوری بود که خانم این کارها چیه که انجام میدهی؟ بعدش ایشان کارشناسانی برای سناریو تعیین کردند که کارشناس دادگستری نبودند. دادگستری کارشناس دارد برای هر چیزی. سینما، نقاشی، موسیقی، بیزنس، حقوق و... . کارشناسهای موردنظر ایشان آقایان شمقدری، سجادپور، سلحشور، ابوالقاسم طالبی و جهانبخش سلطانی بودند، که آقای طالبی نپذیرفت.
وی مدعی شد: به قاضی اعتراض کردم که شما نمیتوانید کارشناس خارج از دادگستری تعیین کنید شما کارشناس دارید! گفتند به تو مربوط نیست. خب این دوستان هم قبلاً به من لطف داشتند مخصوصاً آقای سلحشور. نتیجه کارشناسی معلوم بود. صد در صد شباهت.... . گفتم من این خانم را نمیشناسم. قصهاش را هرگز نخواندهام ..
به قاضیام گفتم حالا که شما به من حکم دادهاید بفرمایید بیایند و من را بازداشت کنند. چون بههیچعنوان این حکم را قبول نمیکنم و زندان میروم. میخواهم جنجال شود ببینم چه اتفاقی دارد میافتد. متأسفانه مدیرکل ارشاد وارد قضیه شد، که هیچوقت نمیبخشم ایشان را. ایشان زنگ زدن که خانم میلانی این کار را نکنید بهتان قول میدهم هیچ اتفاقی نیفتد. جریمه را هم ما میدهیم. گفتم مهم جریمه نیست مسئله توطئهای است که دارد صورت میگیرد. خلاصه آقای محمدی که آن موقع وکیل یا حسابدار ارشاد بودند آمدند و پول را به این خانم پرداختند و من را قانع کردند که سکوت کنم. گفتند و قول دادند که خبرش هم جایی نمیرود و تمام شود. ولی میبینید که بعد از 14 سال به وقتش از این خبر سوءاستفاده شد. پروندهای که آقای «الف.پ» ورق به ورق در اینستاگرام منتشر میکند، همان پرونده است.
**حلالیت از طرف سلحشور
وی مدعی شد: زمان گذشت و آقای سلحشور در بستر بیماری افتاد. یک روز آقایی از بیمارستان به من زنگ زدند ، گویا آقای سلحشور نمیتوانست حرف بزند. گفت فرج از تو حلالیت میخواهد. پرسیدم شما کی هستی؟ گفت فکر کن برادرش. نه اینکه برادر واقعیاش باشد شاید برادر دینی. گفتم بهش بگو من نه بلدم کسی را نفرین کنم و نه کینهای میگیرم راحت باشد من مشکلی ندارم.
البته تاوانش را من دادم. 14 سال بعد یک خبر دروغ را توی بوق و کرنا میکنند. من به کی بگویم؟ این ظلم و بیعدالتی است، آنهم در حق کسی چون من! که نه یک چک برگشتی دارد نه به کسی بیادبی کردم. نه حاضرم حتی کسی از من مکدر و ناراحت شود! این چه رفتاریست با کارگردانی که همه جای دنیا او را روی سرش میگذارد، میکنید. به نفع چه کسی است؟
میلانی در پایان گفت: آن کارشناسان همگی متعلق به جناح مخالف بودند. آقای شمقدری معاون وزیر شدند، سجادپور مدیرکل شد! به نظر من زمان بزرگترین داور است. ببینید هیچکدام از این آقایان دیگر فیلم نمیسازند. با وجود اینکه کمکهای دولتی میگرفتند و حمایت میشدند! ولی من هنوز بعد از این همه سال که روی پای خودم ایستادم و با کمک همسرم، البته همسرم بعد از ساخت فیلم چهارمم با من ازدواج کردند روی پاهایم ایستادم و دارم فیلم میسازم. اینها نمیتواند اتفاقی باشد. اینها برمیگردد به چیزی که شما در درونتان حس میکنید و حسی که به جامعهتان دارید.
نکته خیلی مهم که من به آن اعتقاد کامل دارم این است که شما وقتی یک کار زشتی انجام میدهید، خودتان را در درون خود تنبیه میکنید و تبدیل به هیچ میشوید. من نیازی ندارم تنبیه شوم. چون سعیام را میکنم که آدم خوبی باشم. بنابراین من همیشه میتوانم خلق کنم. ولی آنها نمیتوانند!
گفتوگو از: سیدمهدی موسوی تبار و هنگامه ملکی
*اداره کل اخبار چندرسانه ای*ایرناپلاس*
تهمینه میلانی در گفتوگو با ایرناپلاس مطرح کرد- بخش دوم
از بازداشت و آزادی برای «نیمه پنهان» تا اتهام سرقت فیلمنامه
تهران- ایرناپلاس- میلانی در بخش دوم گفتوگو به بیان مسائلی درباره پروندهها و فیلمهایش میپردازد.
صاحبخبر -
نظر شما