گروه سیاسی-رجانیوز: در اقدامی قابل توجه روزنامههای ایران، اطلاعات، همشهری، شهروند، سازندگی و بهار، سرمقالهای مشترک با عنوان «دفاع از آزادی»، خطاب به روزنامهنگاران جهان منتشر کردند. سرمقاله ای که به زبان فارسی و انگلیسی نوشته شده و روزنامه نگاران ایران را صنفی روشنگر معرفی کرده بود که با روزنامه نگاران جهان دغدغهای مشترک دارند.
به گزارش رجانیوز
البته این سرمقاله خود مهمترین سند برای نشان دادن عمق فاجعه در کار رسانهای اصلاحطلبان است. وارونه جلوه دادن واقعیاتی که بر هیچ عاقلی پوشیده نبوده و نیست در سرمقاله مشترک اصلاحطلبان حرف اول را میزند.
سکوت برهها
در قسمتی از این سرمقاله آمده است:
«ما بهعنوان روزنامهنگاران مستقل و آزاداندیش دیدگاهی مستقل از دولتها داریم و معتقدیم برخلاف نظر دولتهای امریکا و ایران، تحریمهای ظالمانه ایالات متحده، بر زندگی و زیست میلیونها شهروند ایرانی که از آزادی حق زیستن در شرایط مطلوب برخوردارند، آثار مخربی گذاشته است.»
در قسمت اولیه متن مشترک روزنامههای حامی دولت، آنها مدعیاند که روشنگر و مستقل از دولتها هستند. در صورتی که تاریخ چیز دیگری را می گوید. زمانی که حسن روحانی وارد کارزار انتخابات شد یک ایده واحد داشت و آن این بود که کلید حل مشکلات کشور در سیاست خارجه است. در همین پارادایم به دنبال مذاکره با آمریکا رفت که به قرارداد برجام منتهی شد. همان زمان برجام دارای معایب و نواقص بیشماری بود که باعث شد اکثر مننتقدان آن را با ترکمنچای در یک ردیف قرار دهند. اما آنچه از روزنامههای جناح غربگرا در کشور منتشر میشد نه تحلیل و بررسی برجام که بزک کردن آن و تعریف و تمجیدهای بیشماری بود که این امید واهی را در افکار عمومی ایجاد کرد که با برجام همهی مشکلات کشور حل خواهد شد.
از این همه استقلال و روشنگری این چند روزنامه به وجد نیامدید؟
روزنامه نگاران غربگرای کشور به شکلی صحنه گردانی کردند که می شود گفت آنها ابزاری بودند در دست دولت و اصلاحطلبان برای پیشبرد اهداف سیاسی آن ها. در گفتوگویی که حسین دهباشی با «مهدی رحمانیان» مدیرمسئول روزنامه شرق انجام داده بود نکات قابل توجهی نهفته است. دهباشی در این گفتگو از رحمانیان پرسیده بود:
«بخشی از وعدهها را دولت باید پاسخگو باشد، بخش دیگر را کسانی باید پاسخ دهند که اینها را انعکاس دادند، آیا شما قبول ندارید که در همان ایام توقعی در جامعه ایجاد شد که بخش قابل توجه آن توسط رسانهها (البته به جز صدا و سیما) ایجاد شد. منظور من این است که برجام را به صورت دیگری نیز میتوان دید. از منظر مبالغهای که در رابطه با توقعات مردم ایجاد شد و امروز اگر بعضی تمسخر میکنند از منظر بررسی با توقعاتی است که در آن زمان ایجاد شد.»
رحمانیان نیز در جواب گفته بود:
«من مبالغه را قبول دارم. این مبالغهها باید میشد به این خاطر که فضا خیلی فضای تنگ و ترشی بود، دولت باید در حقیقت این موضوع را قدری بزک میکرد که بتواند حرفش را به کرسی بنشاند.»
همانگونه که مدیرمسئول روزنامه شرق اعتراف میکند کار آنها تحت عنوان روزنا
مه نه روشنگری که روابط عمومی دولت بوده است.
در برجام نیز ماجرا آنگونه که روزنامهها از روی سخنان روحانی و ظریف وعده میدادند پیش نرفت؛ امریکا از برجام خارج شد و هیچ قانون بینالمللی خاصی نیز نتوانست هزینهای برای خروج امریکا از برجام ایجاد کند و طبق معمول بازهم ایران بود که متحمل هزینه میشد. اما در اقدامی قابل پیش بینی روزنامههایی که ادعای روشنگری و استقلال فکری از دولت دارند به مالهکشی مشغول شدند و برخی در کمال تعجب اصلا به این موضوع نپرداختند.
عجب!
این تیترهای مثبت بعد از شکست روحانی در چارچوب روشنگری و استقلال دوستان است!
شهروند مثلا حواسش نیست چه بلایی سر برجام آمده!
هیچ روزنامهای از اصلاحطلبان روحانی و ظریف را دعوت به شفافیت آنچه در مذاکرات گذشت نکرد و هیچ خردهای هم به عملکرد ضعیف دیپلماسی دولت روحانی نگرفت تا گزارهای که روزنامههای اصلاحطلب و حامی دولت را برههایی میخواند که مطیع چوپان خود هستند هیچ وقت زیرسوال نرود.
بردهدارانی که برای اصلاحطلبان الگوی آزادیاند!
قسمت مهم دیگر سرمقاله مشترک روزنامههای اصلاحطلب مربوط به مسئله آزادی بود. در قسمتی از متن آمده است:
« اینک در قرن بیستویکم و در هنگامهای که تمدن بشری به برداشت واحدی از کرامت انسانی در مفهوم «آزادی» رسیده است، شاهدیم که دولت ایالات متحده، درست برخلاف دیدگاه بنیانگذاران و اندیشهورزان مفهوم دموکراسی و لیبرالیسم، از توماس جفرسون گرفته تا فرانسیسکو فوکویاما، آزادی انسانهایی را در سوی دیگر عالم تهدید و تحدید کرده است.»در سرمقاله ادعا شده که بنیانگذاران مفهوم دموکراسی و لیبرالیسم از معتقدان واقعی آزادی بودهاند و اینک آمریکا و ترامپ دارند برخلاف رویه گذشتگان خود اقدام میکنند. و در انتهای سرمقاله مشترک آمده است:
«ما بهعنوان روزنامهنگارانی مستقل، از همه همکاران آزاداندیش خود درسراسر جهان- علیالخصوص روزنامهنگاران آزاداندیش جهان غرب- میخواهیم با شجاعت و جسارت و بدون تأثیرپذیری علیالاطلاق از دولتها، در برابر خدشهدار کردن اصول آزادی انسانی، که حاصل مرارتهای نوع بشر در طول هزاران سال است، سکوت نکنند و حقیقت را همچون جان لاک که فریاد زد: «زندگی، آزادی و حق مالکیت، ارزشهای اساسی و مافوق قانون است» با صدای بلند فریاد بزنند و نگذارند محصول اندیشه آزادیخواهانه اندیشمندانی چون توماس جفرسون، جان دیویی، والتر لیپمن، آبراهام لینکلن، ماهاتما گاندی، مارتین لوترکینگ، نلسون ماندلا، جان استوارت میل، فردریش هایک، کارل پوپر، آیزایا برلین، هانا آرنت، فرانسیسکو فوکویاما و دیگر کنشگران و اندیشمندان راه آزادی، به طرز رعبآوری به باد سپرده شود.»
این در صورتی است که به گفته کارشناسان حوزه اندیشه لیبرالیسم برخلاف آنچه جناح غربگرا در سرمقاله خود ادعا میکند نقطه ابتدایی امپریالیسم است و به آزادی و کرامت انسانی نه تا امروز رسیده و نه خواهد رسید.
دکتر محمد رجبی دوانی در سلسله مباحث خود درباره لیبرالیسم به نکات مهمی اشاره میکند و میگوید:
« البته آزادی به این معنا نیست که زیر بار کسی نرویم؛ «زير بار كسي نرفتن»، مفهوم ديگري است كه ما در فارسي به آن «استقلال» ميگوييم و در زبان انگلیسی به آن «freedom» میگویند؛ در حالی که برای آزادی از واژه «liberty» استفاده میشود. «آزاد» يعني «بدون قيد»؛ لذا وقتي میخواهیم این مفهوم را درباره خدا مطرح کنیم، میگوییم خدا «فعّال ما يشاء» است؛ يعني هر فعلی را که اراده کند، انجام میدهد. در دوره جدید، بشر اين صفت را به خودش ارزانی داشته و ادعا میکند که «من»، هر كاري را بخواهم، انجام میدهم. از اين تلقی، «ليبراليسم» به معناي فلسفياش زاده میشود.»
او در ادامه اشاره میکند که سرمايهداري اروپا كه عينيّت ليبراليسم و آزادي اراده بشر بود، عملاً به آزاديِ قدرتمندان و توانگران تبدیل شد، زیرا تنها آنان بودند كه ميتوانستند ادعا كنند که سه صفت الهي یعنی «قدرت»، «دانايي» و «اراده آزاد» را دارا هستند. با توجه به این امر، لیبرالیسم از لحاظ سياسي به «امپریاليسم» تبدیل شد كه خواهان تسلّط بر همه چيز بود.
در کتاب «سیاهان، آمریکا را ساختند»، آمده است که در طول چند قرن، صد ميليون برده را براي كار به سوی آمريكا گسیل داشتند، ولی تنها ده ميليون آنها به آمريكا رسيدند و نود ميليون در راه از بين رفتند؛ این نود میلیون بر اثر شورش یا يا بیماری از پای درآمدند و به دريا انداخته شدند. در زمان ورود اروپاییها به قاره آمريكا ـ طبق نقل خودشان ـ سرخپوستهای بومی آنجا، نزدیک به چهل ميليون نفر جمعیت داشتند؛ در حالی که جمعیت کنونی سرخپوستهاي جهان بعد از گذشت پانصد سال از آن دوران، تنها چهارصد هزار نفر است.
از طرفی جان لاک که پدر لیبرالیسم لقب گرفته است و روزنامههای اصلاحطلبان آن را مدافع آزادی و مخالف امپریالیسم معرفی میکنند، دبیر شورای تجارت و مستعمرات در کارولینای امریکا، سهامدار در شرکتهای برده داری و شرکتهای زمین خواری و دبیر دولت لرد شافتسبری صدر اعظم دولت انگلیس بوده است. او در کتاب دو رساله خود در رساله دوم در بخش مالکیتProperty میگوید:
«اصل بر وضع طبیعی و رضایت به قوانین طبیعی است؛ مگر اینکه بر مبنای یک قرارداد و قاعده توافقی صورت گیرد. جوامعی که به این قاعده رضایت نمیدهند، در حالت توحش میمانند؛ لذا مجوز داریم آنها را تحت استعمار درآوریم. لذا میگوید: سرخپوستان آمریکا Indian Wild هستند که باید در حد نیاز مصرف کنند و اجازه بهره برداری از زمین ها را دارند و بقیه آن برای تصرف اولیه به روی همگان باز است.»
استوارت میل یکی دیگر از فلاسفه لیبرالیسم است که نامش در سیاههی اندیشمندان آزادی خواه در سرمقاله مشترک اصلاحطلبان آمده است. او تقسیم بندی west and the rest(یک طرف غرب و طرف دیگر سایرین) را ارائه می کند. او رسماً تمایز بین مردمان با معیار فرهنگ برتر superior و فرهنگ فروتر inferior را وضع می کند و می گوید نباید قواعد یکسانی برای رفتار میان ملل متمدن و وحشی وضع کنیم:
«نخست اینکه قواعد معمولی اخلاق بین المللی مبتنی بر رفتار متقابل و بده و بستان است؛ اما وحشی ها اهل رفتار متقابل (reciprocate) نیستند. آنها نمی توانند هیچ قاعده ای را رعایت کنند. ... دوم اینکه ملت هایی که هنوز وحشی هستند و از مرحله توحش در مدت زمان محتمل آن عبور نکرده اند، باید فتح شوند و تحت انقیاد خارجی ها قرار بگیرند.»
با این تعاریف از منظر اندیشمندان لیبرال، هرکه با ماست آزاد است و هرکه علیه ماست باید نابود شود! و این مگر چیزی جز امپریالیسم میتواند باشد! آنها یکسری قانون خودنوشته و الحادی را مبنای خود قرار دادهاند و هرکسی در این دهکدهی جهانی علیه نظم سکولار آنها قیام کند، محکوم به نابودی میشود.
بنابراین در سرمقاله مشترک روزنامههای اصلاحطلبان دو مسئله وارونه جلوه داده شده است، یکی ادعای استقلال از دولت و روشنگری غربگرایان و دیگری وارونه جلوه دادن لیبرالیسم از یک ایدئولوژی خشن و تمامیتطلب به یک ایدئولوژی مطلوب با سیاههای از اندیشمندان آزادیخواه.
از همین سرمقاله میتوان نتیجه گرفت که روزنامههای غرب گرایان نه علاقهای به روشنگری دارند و نه تا به حال آن را تجربه کردهاند. تغییر واژه «خوش خدمتی» به دولت و حمایت از ایدههای به سنگ خورده اصلاحطلبان به واژه «استقلال» به همان میزان مضحک است که وارونه جلوه دادن لیبرالیسم به عنوان مکتبی آزادی خواه.
نظر شما