از این اتفاق ناراحت شدم چون هیچوقت دیگری نمیتوانستم این مراسم را از نزدیک درک کنم. این شد که اصرار کردم و اجازه عکاسی از مراسم را گرفتم. گرچه در تمام طول مراسم از بازاریان تذکر شنیدم که حق حضور ندارم و همین مساله باعث شد مراسم را تا چند دسته عزاداری بیشتر نتوانم ببینم. چون هیچ آشناییای از مراسم نداشتم همان ابتدای بازار وقتی دیدم یک مداح بالای چهارپایه است، ایستادم. اما نوحهخوانیاش که تمام شد هیات از کوچه مجاور خارج شد. با تمامشدن چهارپایهخوانی، مراسم تمام نشده بود بلکه هیاتهای دیگر در راه بودند. به سمت میانه بازار رفتم. با مشاهده چند دسته عزاداری متوجه نظم بسیار زیاد و زیبای این مراسم شدم. هیاتها یکییکی از انتهای بازار شروع به حرکت میکنند و جلوی هر دسته دو نفر پرچم بزرگی در دست دارند که نام هیات روی آن نوشته شده است.
هر دسته عزاداری دو قسمت میشود؛ جلوی هر بخش دسته، یک نفر با پلاکاردی که روی آن دمنوحه نوشته شده میایستد. بخش جلوی دسته، نوحه را ابتدا بدون سینهزنی میخوانند و بعد دمنوحه را با صدای بلند و همراه با سینهزنی ادامه میدهند. تمام که شد حرکت میکنند و بخش دوم دسته، قسمت بعدی نوحه را میخوانند. وقتی که تمام شد حرکت میکنند و این کار را تا ابتدای بازار انجام میدهند.
دستههای عزاداری دقیقا با همین نظم پیش میروند تا به قسمت اصلی عزاداری برسند. انتهای هر دسته عزاداری دو نفر با پرچمی در دست مرز بین دو دسته را مشخص میکنند و بهراحتی میتوانی تشخیص دهی که این دسته کجا تمام میشود. ابتدای بازار، چهارپایه گوشهای قرار گرفته و به محض آمدن دسته جدید آن را میآوردند و پیرغلام یا نوحهخوان آن هیات از چهارپایه بالا میرود. بعضی نوحه میخوانند و بعضی دیگر ذکر مصیبت. بین دسته اول و دوم شخصی بهعنوان و راهنما میایستد با نشانی که یکطرف آن نوشته حرکت و طرف دیگر نوشته وقت تمام.
وقتی فرصت دسته اول تمام میشود، نشان «وقت تمام است» بالا آورده میشود و نوحهخوان پایین میآید و دعا میخواند و مراسم هیات تمام و این دسته از بازار خارج میشود. شخص راهنما نشان حرکت را به سمت دسته دوم میگیرد و آنها به جایگاه چهارپایهخوانی وارد میشوند. نظم این مراسم بیش از هر چیزی برای من جذاب بود.
یکی از میان جمعیت به سمت من آمد و گفت صبر کن و غوغای یکی از مداحان را ببین؛ اما متاسفانه بهخاطر اینکه من بهعنوان یک خانم نباید آنجا حضور میداشتم بقیه مراسم را از دست دادم. خودم قبلا اسم حاجحسین خلج را شنیده بودم و خوشبختانه مداحی ایشان را توانستم از نزدیک ببینم. نزدیک اذان ظهر که شد دستهای که من کنارشان بودم شروع کردند به خواندن «موذنم ای پسرم کجایی؟ خاتم انبیاء کربلایی» و با همین نوحه از بازار خارج شدند.
برای بیرون رفتن از بازار باید از کوچههای مجاور میگذشتم. در مسیر با صفهای طولانی مردم برای گرفتن نذری مواجه شدم اما خبری از نذریهای آنچنانی نبود. یکی از نذریهایی که نظرم را خیلی جلب کرد سیبزمینی پخته بود؛ یک سیبزمینی پخته لای نان که مشتاقان زیادی هم داشت و بقیه کسبه که دلشان نمیآید در این روزها خرید و فروش داشته باشند، جلوی مغازه با چای از عزاداران پذیرایی میکردند.
من تنها عکاس آن مراسم نبودم؛ گردشگران زیادی را در بازار دیدم که رنج سفر را به جان خریده بودند تا بتوانند لحظههایی را ثبت کنند که در هیچجای دنیا نمیتوانستند، پیدا کنند. این مراسم در روزهای هشتم تا دهم محرم از صبح تا اذان ظهر در راسته کفاشان برگزار شد. آن روز آنچه همیشه دلم میخواست دیدم. حال بازار خوب بود. بازار به اصل خود بازگشته بود. دور هم جمعشدنها و با هم گریهکردنها و مثل هم پوشیدنها؛ به روزگاران قدیم که عزاداریها و نوحهها ساده بودند اما پرسوز.
نوحهخوانی بالای چهارپایه 100 ساله بازار تهران
چهارپایه خودش ارزش و جایگاهی ندارد، اما وقتی نوحهخوانی بالای آن میرود تا نوای یا حسین(ع) را وسط بازار تهران سر دهد؛ چهارپایه و چهارپایهخوانی هم متبرک به اجزائی از فرهنگ عاشواریی میشود. چهارپایهخوانی سنتی قدیمی است که هنوز برخی هیاتهای قدیمی در بازار پایبند آن هستند. در این سنت باقیمانده از 100 سال قبل، نوحهخوانها روی چهارپایه میرفتند تا هم بر مجلس مسلط باشند و هم در نبود دستگاه صوتی و بلندگو صدایشان به همهجا برسد؛ اما همین چهارپایهخوانی برای خودش حساب و کتابی داشت؛ اول اینکه هر کسی بالای چهارپایه نمیرفت و بزرگ یا پیرغلام اهلبیت(ع) برای این جایگاه انتخاب میشد. دوم اینکه شعرها را از بر میخواندند و زمان هم برای مرثیهخوانی محدود انتخاب میشد و اینجا بود که قوت اثر و شعر یک چهارپایهخوان برای اشکگرفتن از مستمعان اهمیت پیدا میکرد. از موثرترین چهارپایهخوانهای قدیم تهران، مرحوم حاج مرزوق عرب (حائری) بود که اکثریت مداحان قدیمی از شاگردان او بودند.
سینهزنی تهرانیهای قدیم تا قبل از عزیمت مرحوم حاج مرزوق حائری از کربلا به تهران اینگونه بود که اصطلاحا سهضرب و بیوقفه سینه میزدند. به این ترتیب اساسا «دم سرپا» و «زمینهخوانی» در تهران رایج نبود. حاج مرزوق شکل جدیدی از نوحخوانی را به تهران آورد .چهارپایه مقابل تیمچه حاجبالدوله از چهارپایههای مشهور بازار است که بیشتر قدیمیها و پیرغلامان سیدالشهدا(ع) ازجمله مرحوم حاجاکبر ناظم تا حمد دلجو و شاهحسین بهاری و حاجاحمدصالح و سیدعباس زریباف و حاجمحمدعلی اسلامی بالای این چهارپایه نوحهخوانی کردهاند. شاید برایتان جالب باشد که برخی از ماندگارترین نوحههای تاریخ مداحی ایران هم بر بالای همین چهارپایههای ساده تهران شکل گرفته است. نمونه مشهور آن نوحه «همهجا کربلا، همهجا نینوا، تو حسین منی، نور عین منی» است که مرحوم حاجاحمد دلجو آن را خوانده بود. مرحوم حاجاکبر ناظم که از مداحان معروف دهه 40 تا 50 تهران است و دودمه معروف ایام محرم همچون «امشبی را شه دین در حرمش میهمان است، مکنای صبح طلوع/ عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است، مکن ای صبح طلوع» از او به یادگار مانده است، هم از سنین جوانی در مراسم چهارپایهخوانی در بازار تهران حضور داشت و با صدای بلند نوحه میخواند و صدای پرشور جمعیت او را همراهی میکرد.
* نویسنده : ملیحه هاشمی روزنامهنگار
نظر شما