نظامهای معنایی و نزاعهای فکری عصر صفوی (بخش دوم)
اقبال ایرانیان به تشیع پیش از تشکیل صفویه
صاحبخبر - در مقاله قبل گفته شد این تصور که «علمای شیعی که عمدتا از مناطق جبلعامل آمدند، عامل شیعیگردانیدن ایران بودند»، بیش از حد تصوری خام است. اگر اقدامات شیعهگرایانه برخی خانهای مغول نظیر غازانخان و شیعه شدن اباقاخان (مقتول به سال 688) و اولجایتو(1) (حکومت: 716-703) در دوره ایلخانان (رک: اقبالآشتیانی، 1376: 316) را کنار بگذاریم، حقیقت این است که گرایش ایران به سوی تشیع، پیش از صفویه یعنی از زمان تیموریان و ترکمانان جدی شده بود. از زمانی که به گزارش میرخواند، بایزید بسطامی نزد سلطانحسین بایقرا (911-875 ه. ق) آمده و با خود کتابی متعلق به زمان سلطانسنجر سلجوقی درباره مرقد علی(ع) آورد (میرخواند، 1339: 92)، میتوان شاهد گرایش به سمت رسمی کردن تشیع در ایران بود. او تصمیم گرفت تشیع را دین رسمی اعلام کند و برای این کار خطبه و سکه به نام ائمه اثنیعشر ساخت. اما با مخالفت مخالفان سنیمذهب، تقیه کرده و از کار خود صرفنظر کرد. (خواندمیر، بیتا: 136) گویا اقدام سلطانحسین بایقرا باعث توهین به عالم شیعی میرسیدعلی قاینی که بر منبر وعظ بوده، شده و «وی را از منبر به زیر کشیده، انواع اهانت کردند.»(2) (غفاری قزوینی، 1343: 267) نظیر همین اهانت را به حاجیمحمد خبوشانی کردند که در خراسان رساله علمالهدی از تالیفات شیخشهابالدین سهروردی را تدریس میکرد و این امر بر فقهای خراسان گران آمد؛ زیرا خبوشانی مریدان بسیار داشت و تدریس رساله علمالهدی میتوانست مردم بسیاری را به تشیع درآورد. سرانجام با وساطت محمدیوسف هرویرازی، خبوشانی از کشته شدن نجات یافت. (ترکمنیآذر، 1383: 328 - 329) در عصر ترکمانان نیز، گرایشهای شیعی در تبریز چشمگیر بود. رقابت قدرت میان دو گروه آققویونلوها (صاحب گوسفندان سفید) و قراقویونلوها (صاحب گوسفندان سیاه) بود. اولی سنیمذهب و در آمِد در دجله علیا (دیار بکر فعلی) ساکن بودند، اما دومین طایفه در ناحیه ارجیش (در کرانه دریاچه وان) مستقر بودند و به تشیع گرایش داشتند. درنهایت قرایوسف (823-810 ه. ق) امیر قراقویونلوها که دارای تمایلات شیعی بود، تبریز را بهدست آورده، حکومت قراقویونلوها را بنیان گذارد. با این وجود سابقه گرایش مردم آذربایجان و تبریز به تشیع، به زمان اولجایتو بازمیگشت که مرکز حکومت ایلخانان مغول بود و با تصمیم وی به رسمی کردن تشیع، زمینه مناسبی برای گروش به تشیع از سوی تبریزیان فراهم شده بود. (رک: طهرانی، 1356: 89) در عراق با ورود ابوالعباس احمدبنفهد الحلی به دربار اسپندمیرزا، پسر قرایوسف -که اولین فرد از این خاندان بود که رسما به تشیع درآمد- مقدمات گسترش معرفتی تشیع فراهم شد.(3) او با حضور در مجالس مناظره با علمای اهلسنت، برحق بودن تشیع را به اثبات میرساند و از این طریق تغییر کیش بسیاری را موجب شد. اسکندرمیرزا که جانشین قرایوسف شد نیز گرایشهای شیعی داشته است. اما در زمان جهانشاه (حکومت: 872- 841 ق)، قراقویونلوها حکومتی شیعه بودند. در عین حال در این دوره شاهد نوعی تساهل مذهبی هستیم؛ در پشت سکههای دوره حکومت جهانشاه که روی آن منقش به عبارت شیعی «علی ولیالله» بوده، اسامی دیگر خلفای راشدین نیز ذکر شده بود. (مزاوی، 1363: 144) تساهل مذهبی - البته با گرایشهای شیعی- در زمان جهانشاه، زمینه گروش به تشیع در ایران بود. اما برخلاف سکههایی که به لحاظ جغرافیایی گستره بیشتری را پوشش میداد، اقدامات فرهنگی جهانشاه در محدوده متمرکزتر تبریز، حاکی از تشیعِ وی بود. در زمان او مسجد کبود در تبریز به سال 870 ه.. ق بنا شد که در آن نام خلفای راشدین دیده نمیشود، اما با عبارت علی ولیالله و اسامی حسنین مزین شده است. (رک: میرجعفری، 1375: 329) در اواخر قدرت قراقویونلوها، گروه دیگر آققویونلوها که به تسنن نزدیک بودند، قدرت یافته و در سال 873 با سپاه اوزونحسن حکومت را بهدست گرفتند. با این وجود چندان شاهد سختگیری از سوی آنها علیه شیعیان نیستیم و به بیان بسیاری از محققان، نوعی آشتی میان تشیع و تسنن شکل گرفته بود. نمونهای از آشتی مذهبی در این دوره، در ورود شیخصفیالدین شافعیمذهب به محضر درس شیخزاهد گیلانی شیعیمذهب تجلی دارد (ترکمنیآذر، 1383: 333) که بعدها داماد و جانشین وی نیز شد. ایلخانان و وزرای اعظم آنها «در مقابل شیخصفیالدین کرنش میکردند و همین کار را آلجلایر نسبت به شیخصدرالدین انجام میدادند و تیمور و اعقاب او هم به خواجه علی کرنش میکردند. این احترام بیش از حد نسبت به این طریقت و شیوخ آن در قرن پانزدهم (هشتم هجری) در خلال دوره سلسلههای بعدی قراقویونلو و آققویونلو همچنان ادامه یافت.»(مزاوی، 1363: 129) اما در پی اظهار آشکار تشیع از جانب شیخحیدر، «روابط او با خاندان آققویونلو به تیرگی گرایید و یعقوببیگ (896-883 ه. ق)، سلطان سنیمذهب آققویونلوها، شیخحیدر را که همسر خواهرش نیز بود، به قتل رسانده و خواهر و خواهرزادگانش را در فارس محبوس ساخت.»(ترکمنیآذر، 1383: 336) پس از یعقوببیگ، جانشین وی رستمبیگ آققویونلو (902-897 ه.ق) با شیعیان سهل گرفت و همسر شیخحیدر را به بهانه اینکه «ذریه رسول خدا هستند» (حسینی فسایی، 1367: 356) از زندان آزاد کرد. اما در زمان سلطانمراد آققویونلو (908-903 ه. ق)، که همزمان با او الوندمیرزای آققویونلو بر بخشی از ایران حاکم بود، بر شیعیان سخت گرفتند و نشانههای تزلزل آنها هم هویدا بود. این وضعیت باعث مهاجرت خانواده شیخحیدر، خاصه دو فرزند وی ابراهیم و اسماعیل به گیلان شد. اسماعیلمیرزا در گیلان تحتتربیت سیدعلی کیا قرار گرفت که شاگردی نزد سیدقوامالدین مرعشی کرده بود. خاندان آلکیا خاندان محترم شیعیمذهبی بودند که اسماعیلمیرزا را گرامی میداشتند. (رک: شیبانی، 1346: 72) همچنین اسماعیلمیرزا در لاهیجان به نزد مولانا شمسالدین لاهیجی، دروس قرآن آموخت. (ترکمان، 1350: 26) محیط شیعیانه آن منطقه و سلوک رفتاری خاندان مرعشی و آلکیا، قطعا شخصیت مصمم اسماعیلمیرزا را برای نهضتی فراگیر جذب خود کرده است. (See to: Bosworth, 1991: 510) علاوهبر این، شمسالدین لاهیجی و میرنجم زرگر از زمان حرکت از گیلان تا جلوس او به تختشاهی و پس از آن، وی را همراهی کردند. (ترکمنیآذر، 1383: 340) گزارش مولف تاریخ عالمآرای صفوی نشان میدهد حرکت اسماعیلمیرزا و همراهان وی، حرکتی اعتقادی بوده است. به هنگام خروج وی از گیلان، حرکت او با مخالفتهای الوند میرزا آققویونلو مواجه میشود و اسماعیل در جواب وی مینویسد: «مرا داعیه سلطنت و جهانگیری نیست و میخواهم دینِ آبا و اجداد و حضرات ائمه معصومین علیهمالسلام را رواجی بدهم و تا جان داشته باشم، در راه دین مبین شمشیر بزنم که تا حق به مرکز خود قرار بگیرد.» (عالمآرای صفوی، 1363: 62) از اینجا به بعد باز میگردیم به رسمی شدن تشیع از سوی اسماعیل در روز تاجگذاری؛ پیشینه تحولات جامعه ایران در دورههای قبل حاکی از آن است که برخلاف بسیاری که معتقدند تشیع در ایران با روی کار آمدن صفویان از اقبال برخوردار شد، در دورههای مختلفی شاهد گرایش به سوی تشیع و رسمی کردن آن بودهایم. اسماعیل به هنگام رسمی اعلام کردن تشیع با مخالفت آققویونلوهای سنیمذهب مواجه بود. برخی اطرافیان شاه وی را برحذر داشتند که «اکثریت تبریز مذهب تسنن دارند» (روملو، 1357: 85) و این کار ممکن است خطرناک باشد. اما اشاره شاهاسماعیل به رویایی است که از حضرت علی نقل میکند و خود را مأمور به این کار میخواند. (عالمآرای صفوی، 1363: 64) با اینحال گفتههای اسماعیل، نافی اعتراضات در تبریز نبود. به همین جهت روز جمعه شاه به مسجد جامع تبریز رفته «بر فراز منبر رفت و شمشیر جهانگیری برهنه کرد.» صدای اعتراض مردم با دیدن شاهاسماعیل به سکوت تبدیل شد. (ترکمنیآذر، 1383: 342) پس از این نیز تقریبا با هیچگونه قیام مسلحانه ضدشیعی در ایران مواجه نیستیم، اما در عوض ردیهنویسی در میان علمای شیعه و سنی همچنان ادامه داشت. اگر بدانیم که این آتش چند قرن پیش از صفویان شعلهور شده بود، میتوان درک کرد که صفویان چندان هم نیامدند که عالَم را شیعه کنند؛ آنها تنها تشیع را رسمی کردند. مطالعه تاریخ برخی ردیهنویسان قرون پیشین که جعفریان به آنها اشاره کرده است حاکی از آن است جنگ شیعه و سنی در ایران بسیار جدی بوده است. مهمترین ایشان شیخ یوسفبنمخزوم منصوریواسطیاعور، کتابی با نام «الرسالهالمعارضه فیالرد علیالرافضه» نوشت و مولینجمالدین خضربنشیخمحمدبنعلی رازیحلبرودی از علمای قرن نهم، کتابی با عنوان «التوضیحالانور بالحُجج الوارده لدفع شُبهالاعور»(4) در رد او نوشت. کتاب دیگری با عنوان «الانوارالبدریه فیالرد الشبهالقدریه»(5) در سال 840 توسط عزالدین حسنبنشمسالدینمحمدبنعلی مهلبیحلبی در رد همان کتاب تالیف شد. همچنین در قرن هشتم کتابی با عنوان «الانصاف فیالانتصاف لاهل الحق من اهلالاسراف» در رد ابنتیمیه و کتاب «منهاجالسنه» وی نوشته شد. کتاب ضدشیعی دیگر این عصر «المقتبس» است که عالم شیعی شیخعلی بن هلال بن عیسی بن محمد بن فضل «الانوارالجلالیه لظلامالغلس من تلبیس مولف المقتبس» را در رد آن نگاشت. ملاعلی قاری در رد شیعه کتب «السلاله فی ذمالروافض من اهلالضلاله» و «شمالعوارض فی ذمالروافض» را نوشت. علیبناحمد هیتمی نیز کتاب «السیفالباتر فی ارقابالشیعه و الرافضه الکوافر» و برزنجی کتاب «النواقض فی الرد علیالروافض» را نگاشتند؛ کتاب دیگری با همین نام از معینالدین موجود است. کتاب دیگری با عنوان «رساله فی تکفیر الشیعهالاردبیلیه و غیرهم من الفرق الضاله الروافض» از محیالدین محمدبنلطفالله بیرامی برسوی رومی (متوفای 956) نوشته شده است. افندی از کتاب دیگری با عنوان «کشفالغطاء من سرائر ما اخفاه اهلالضلال» اثر شیخعبداللهبنفارسبناحمد تازی قرشی مالکی یاد کرده است. ابوحامد محمد المقدسی نیز در «الرد علیالرافضه» به تفصیل در کفر شیعه سخن رانده است. و نیز میتوان به کتاب معروف «الصواعقالمحرقه فیالرد علی اهلالبدع و الزندقه» ابنحجر هیتمی اشاره کرد که آن را در رمضان سال 950 هجری مکه تدریس میکرده است و دلیل آن را «لکثرهالشیعه و الرافضه و نحوهما الان بمکه المشرفه اشرف بلاد الاسلام» عنوان کرده است. دو اثر در رد این کتاب نوشته شد؛ یکی «الصوارمالمهرقه» از قاضی نورالله شوشتری(م 1019) و دیگری «البحار المغرقه» از احمدبنمحمدبنلقمان(م 1021). از دیگر آثار ضدشیعی که در سرزمین عثمانی نگاشته شد، عبارتند از «رساله فیمذهب الرفض و التشیع و ذکر قبح اعتقاداتهم و افعالهم و اقوالهم»، «درهالموحدین و ردهالملحدین(فی الرد علی ملحدی اردبیل)» و «سیف[علی]الرافضین» که اثر سیدعلیبنسیدابراهیمبنسیدمصطفی الدیدرکی است که در 1127 نوشته شده و در آن در مورد شیعیان آورده: «جایز است زنان آنان به کنیزی گرفته شده و مردانشان فروخته شوند.» (رک: جعفریان، 1389، ج 1: 70-67) از این میان تاثیرگذارترین آثار علیه تشیع را فضلاللهبنروزبهان خنجی (متوفی 927) نگاشت. او که شاگرد جلالالدین دوانی بود، به لحاظ روش فکری کاملا با اسلوب اشراقی دوانی متفاوت بود. اصلیترین کتاب وی در رد شیعه «ابطال نهجالباطل» بود که ردیهای بر کشفالحق و نهجالصدق علامهحلی بود. او با زیرکی این کتاب را در سال 909 یعنی مقارن با جلوس شاهاسماعیل بر سلطنت نوشت.(6) در کتاب سلوکالملوک نیز با صفویان در افتاد و از آنان بدگویی کرد. این کتاب را «نوعی احکامالسلطانیه جدید» خواندهاند. (رک: همان: 73) نظیر همین بدگوییها علیه شیعه و صفویان را در دو اثر دیگر خنجی «عالمآرای امینی» و «میهماننامه بخارا» مییابیم. در میان شیعیان قاضی نورالله شوشتری در «احقاقالحق» و در دوران اخیر محمدحسن مظفر در «دلایلالصدق» پاسخی بر خنجی نگاشتند. او از مهمترین مخالفان صفوی بود که علاوهبر کتب مذهبی، با نگارش تاریخ صفویان، چهرهای زشت از صفویان برای آینده نیز رقم زد؛ به همین جهت وی از مهمترین مخالفان صفوی در این عصر است، چه هم در عرصه اعتقادی و هم در عرصه تاریخنگاری به مبارزه با صفویان برخاست. نقش وی را از این جهت میتوان با احمد کسروی در دوران اخیر مقایسه کرد.(7) البته او همزمان با پیروزی صفویان از آذربایجان به اصفهان آمد و از آنجا به خراسان و ماوراءالنهر گریخت و خود را بهطور کامل در اختیار ازبکها قرار داد. وی این خودفروشی را ادامه داده و ضمن تکفیر و حکم قتل صفویان، «زیر عَلَم حضرت امام زمان و خلیفهالرحمان» یا محمدخان شیبانی خدمت کرد. (خنجی، 1355: 45) او در منازعات ایران و عثمانی همواره جانب عثمانی را داشت و به مناسبت پیروزی سلطانسلیم در جنگ چالدران اینگونه سرود: اگر ملک شریـعت مستقیـم است/همه از دولت سلطان سلیم است/ز بیمـت در تزلـزل فارس و ترک/چو افکـندی زسر تاج قـزل بُرک(8)/قزل بُرک است همچون مار افعی/سرش را تا نکـوبی نیست نـفعی/(خنجی، 1362: 16) شخصیت روزبهان خنجی یکی از تاثیرگذارترین افراد این دوره بوده که قطعا آتش دعوای شیعه و سنی را بیشتر شعلهور میکرده است. با این وجود بعید به نظر میرسد بتوان وی را آنگونه که برخی پنداشتهاند، «بزرگترین نماینده اندیشه سیاسی دوره صفوی» (طباطبایی، 1383: 219) دانست. سوی دیگر طیفِ شیعهستیزان، فعالیتهای قزلباشان و مروجان تشیع نیز در این دوره بسیار تاثیرگذار بود. در دوره صفویه گروهی که به تبرائیان معروف بودند، در کوچه و بازار میگشتند و لعن و طعن بر برخی افراد و اعدای حضرات اثنیعشر میکردند. مردم نیز با شنیدن این لعنها باید با صدای بلند «بیش باد و کم مباد» میگفتند. در اثنای یکی از همین تبرا جستنها در بغداد، داستان جالبی اتفاق میافتد؛ قاضی شهر که وارد شهر شد و «شنید شیعه را که چون بر یزید لعن کنند، جمع دیگر گویند «بیش باد و کم مباد». قاضی به حاکم بغداد دستور مجازات داد. حاکم به قاضی گفت: مجازات چرا؟ لعن بر یزید است. قاضی توضیح داد که بیش به معنای پنج است (در زبان ترکان) و شیعه چون لعن بر یزید شنوند، گویند: پنجبار، یعنی بر فلانیها و یزید. چنانکه در زیارت خود نیز گویند: «والعن یزید بن معاویه خامسا». دستور قاضی از این پس اجرا میشد. (جعفریان، 1389، ج 1: 34) در این وقت صائب تبریزی که در بغداد بود و عزم زیارت عتبات داشت، شعری با این مطلع سرود: «قاضی بغداد حکمی کرده میباید شنید/ تا که او باشد نباید کرد لعنت بر یزید». (نسخه شماره 629 مجلس) چنانکه مشخص است و صائب آن را با ظرافت به تصویر کشیده است، گرچه وقتی این مجادلات از رسالات علمی به جامعه کشیده میشد وجه فکری نداشت، اما به هرحال جامعه ایران را در این دوره درگیر میکرده است. همه این درگیریها وجهی از تشیع ایرانیان در مقابل اهل سنت بوده است. تشیع آوردن ایرانیان در این عصر جدای از منازعات شیعه و سنی، وجوه پیچیده دیگری نیز داشته است. نمیتوان در مقدمات گسترش تشیع در ایران، از تاثیر جریانی مذهبی که به «تسنن دوازده امامی» اشتهار دارد، غفلت کرد. این گرایش حتی پیش از صفویان در برخی نقاط ایران و ماوراءالنهر وجود داشته است. در یزد پیش از صفوی، قاضی این شهر کمالالدینحسین میبدی( م 909) شخصیتی سنیمذهب بود که صاحب شرحی بر دیوان منسوب به امیرمومنان علیبنابیطالب بود و به مکتب عرفانی ابنعربی تمایل داشت. او همزمان معتقد به مذهب تسنن و ولایت امامان دوازدهگانه بود. وی یکایک امامان و درنهایت، غیبت و مهدویت امام زمان(ع) را تایید کرده است. (رک: میبدی، 1379: 210-201) پینوشتها: 1. با این اقدام اولجایتو، علامه حلی و پسرش فخرالمحققین که هردو از علمای بزرگ شیعهاند نزد وی آمدند و علامه حلی دو کتاب خود به نامهای نهجالحق و کشفالصدق و منهاج الکرامه فی بابالامامه را به سلطان هدیه کرد. (اقبالآشتیانی، 1376: 316 / شوشتری مرعشی، 1320: 204) ابنتیمیه (متوفی 728) در رد منهاجالکرامه کتابی نگاشت به نام منهاجالاعتدال فی نقض کلام اهلالرفض و الاعتزال که در چهار جلد به سال 1321 در مصر چاپ شده است. کامل مصطفی الشیبی ضمن اشاره به تسامح مذهبی علامه معتقد است «در برابر این عدمتعصب بزرگمنشانه از جانب علامه حلی، ابنتیمیه [سنی] قرار داشت که برای مخالفت با علامه، دائم مترصد فرصت میبود» و در ردیهاش «در بسیاری از موارد به ستم داوری کرد و احادیث واقعی- و شاید ضعیف- را که وی نقل کرده بود، به کلی ساختگی خواند. و این مخالفخوانی را بدانجا رساند که ابنمطهر [حلی] را ابنمنجس نامید. (الشیبی، 1380: 108) 2. قرائتهای متفاوتی از این جریان را میتوانید ببینید در: (تتوی، 1378: 188 و اسفزاری، 1339: 329) مولف گمنام عالمآرای شاهاسماعیل نیز اقدام سلطانحسین بایقرا در جهت رسمی کردن تشیع را بیان کرده و به نامهای از او به شاهاسماعیل اشاره کرده که او درصدد بوده تشیع را مذهب رسمی اعلام کند، اما نتوانسته: «این توفیق نصیب این مخلص نشد و این قوت از جانب حق تعالی به آن شهریار رسید. الحمدلله که به این توفیق رسیدی و به رواج مذهب امامیه بحق سعی نمودی.»(عالمآرای شاهاسماعیل، 1349: 144) 3. البته نباید از نقش علمای قدیم شیعه در گسترش تشیع غفلت کرد. خاصه شیخ مفید، شیخ طوسی، شیخ طبرسی و شیخ کلینی که علمای بنیانگذار دانش فقهی شیعهاند. تاکید ما بر علمایی است که در سالهای پیش از روی کار آمدن صفویان، رسمی شدن تشیع را تسهیل کردند. 4. نسخهای از آن در کتابخانه آستان قدس به شماره 398 موجود است. و نسخهای دیگر در کتابخانه امیرالمومنین(ع) در نجف اشرف که تاریخ تالیف آن سال 1001 ذکر شده است. 5. موجودیهای این نسخه عبارتند از: نسخه کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی قم به شماره 1802 و نسخه کتابخانه ایندیا آفیس به شماره 2151. 6. البته کتابی با عنوان وسیلهالخادم الیالمخدوم در شرح صلوات چهارده معصوم منسوب به خُنجی وجود دارد که آن را میتوان اثری سنی با گرایشهای شیعی دانست. 7. جالب اینجاست که یکی از علایق کسروی هم خاندان صفویان و نفی سیادت آنها بود. 8. در زبان آذری «بُرک» به معنای کلاه است. فهرست منابع: 1. ترکمنیآذر، پروین، تاریخ سیاسی شیعیان اثنیعشری در ایران، قم، موسسه شیعهشناسی، 1383 2. اقبالآشتیانی، عباس، تاریخ مغول و اوایل ایام تیموری، تهران، نشر نامک، 1376 3. خواندمیر، غیاثالدین همامالدین الحسینی، تاریخ حبیبالسیر فی اخبار افراد بشر، ج 4، تهران، انتشارات خیام، بیتا 4. الشیبی، مصطفی کامل، تشیع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم هجری، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگوزلو، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1380 5. شوشتری مرعشی، قاضی نورالله، مجالسالمومنین، تهران، بیجا، 1320 6. تتوی، قاضی احمد و آصفخان قزوینی، تاریخ الفی، تصحیح سیدعلی آل داوود، تهران، انتشارات فکر روز، 1378 6. اسفزاری، معینالدین محمد زمچی، روضاتالجنات فی اوصاف مدینه هرات، با تصحیح و حواشی و تعلیقات محمد کاظم امام، بخش دوم، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1339 7. عالمآرای شاهاسماعیل، مولف گمنام، مقدمه و تصحیح و تعلیق از اصغر منتظم صاحب، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1349 8. طهرانی، ابوبکر، کتاب دیار بکریه، تصحیح و اهتمام نجاتی لوغال و فاروق سومر، مقدمه و حواشی فاروق سومر، تهران، انتشارات طهوری، 1356 9. مزاوی، میشل، پیدایش دولت صفوی، ترجمه یعقوب آژند، تهران، نشر گستره، 1363 10. میرجعفری، حسین، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره تیموریان و ترکمانان، اصفهان، دانشگاه اصفهان، 1375 11. میبدی، کمالالدین میرحسین قاضییزدی، شرح دیوان منسوب به امام علی علیهالسلام، به کوشش حسن رحمانی، سیدابراهیم اشکشیرین، تهران، موسسه میراث مکتوب، 1379 12. حسینیفسایی، حسن، فارسنامه ناصری، ج یک، تصحیح و تحشیه منصور رستگار فسایی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1367 13. شیبانی، نظامالدین مجیر، تشکیل شاهنشاهی صفویه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1346 14. ترکمان، اسکندربیک، تاریخ عالمآرای عباسی، به کوشش ایراج افشار، ج یک، تهران، امیرکبیر، 1350 15. عالمآرای صفوی، مولف گمنام، به کوشش یدالله شکری، تهران، انتشارات اطلاعات، 1363 16. روملو، حسنبیک، احسنالتواریخ، ج 12، تصحیح عبدالحسین نوایی، تهران، انتشارات بابک، 1357 17. جعفریان، رسول، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج یک، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1389 18. خنجی، فضلالله بن روزبهان، میهماننامه بخارا، به اهتمام منوچهر ستوده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1355 19. طباطبایی، سیدجواد، درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، تهران، نشر کویر، چاپ هفتم، 1383 20. Bosworth, c. e, e. van Donzel, b. Lewis and ch. Pellat, the Encyclopedia of Islam, (under the patronage of the international union of academies) vol 6, Leiden, E. J. Brill, 1991∎
نظر شما