شناسهٔ خبر: 28137290 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه ایران | لینک خبر

زنان روزگار قاجار به روایت زنان فرنگی:

احترام بیش‌اندازه مردان بختیاری به زنان

صاحب‌خبر - زهره شریفی «... بختیاری‌ها بیش از اندازه به زن‌ها احترام می‌گذارند و به همین خاطر هم آنان همیشه بدون ترس و دغدغه خاطر به هر نقطه از خاک بختیاری‌ که بخواهند می‌توانند سفر کنند. حتی در بحبوحه جنگ و ستیزهای ایلی هم بختیاری‌ها حریم زن‌ها را پاس می‌دارند و با آنان به احترام رفتار می‌کنند. یک زن بختیاری تا پای مرگ پیش می‌رود ولی به شوهرش خیانت نمی‌کند...» نظر «ایزابلا بیشوپ» جهانگرد زن اروپایی درباره وضعیت زنان بختیاری بر اساس مشاهدات وی در زمان حضورش در میان بختیاری‌ها است که از نزدیک شاهد چگونگی برخورد مردان با زنان در قلمرو بختیاری‌ها بوده است. فرصتی زنانه برای شناخت! خانم بیشوپ در بخش‌های زیادی از سفرنامه خود جدای روایت از وضعیت جغرافیایی و حتی سیاسی قلمرو بختیاری‌ها با دقت از چگونگی زندگی زنان و مردان در این منطقه نوشته است. زن بودن ایزابلا فرصتی بی‌نظیر بود تا بتواند به ملاقات زنان و حرم خان‌ها رفته و با آنها به صحبت و گفت‌و‌گو بپردازد و از طرفی با اتراق در میان سیاه چادرها از نزدیک شاهد فعالیت‌های زنان ایل و رفتار و برخوردی که با آنان می‌شد، قرار بگیرد. زنان ایلاتی در سفرنامه‌ها تمام مشاهدات این بانوی فرنگی که به زمان حکومت ناصرالدین شاه برمی‌گردد در سفرنامه‌اش به ثبت رسیده است و خواندن آن خالی از یافتن اطلاعاتی عمیق و مهم نخواهد بود. آنچه اهمیت این سفرنامه را دو چندان می‌کند روایتش توسط یک زن درباره زنان منطقه‌ای از ایران است که در تاریخ همیشه مورد توجه بوده‌اند. اینکه بدانیم زنان ایلاتی حدود 130 سال پیش چگونه زندگی کرده و با آنان چگونه برخورد می‌شده است، بسیار قابل اهمیت است. رفیق مناسب برای مرد! جالب است بدانیم «بارون دوبد» نویسنده کتاب «سفرنامه لرستان و خوزستان» برتری زنان ایلیاتی را در میزان آزادی آنان در مقایسه با زنان شهری و روستایی می‌ستاید و معتقد است که آنان به انزوای زنان محکوم نبودند، بلکه آزادانه و در کنار جنس مخالف کار و زندگی می‌کردند. وی می‌نویسد: «اعتمادی که به تقوای زن ایلیاتی نشان داده می‌شود رفعت او را بالا می‌برد و درعین ‌حال شخصیت خود او قدرشناسی را در میان اطرافیان برمی انگیزد و او را رفیق مناسب تری برای مرد می‌کند.» در نتیجه به همین علت است که زنان بختیاری، برای مردان ایل بی‌اندازه ارزشمند بوده و در مقایسه با زنان شهری و روستایی شاد و سرخوش تر بودند. عشق بانوی جوان به همسر! «بارون دوبد» که در زمان ناصرالدین شاه به ایران سفر کرده بود در ابتدای ورودش به منطقه لرستان به سیاه چادرهای زن و شوهری جوان و مادر پیرشان میهمان می‌شود و عشق و علاقه و احترام این زن به همسرش را این گونه توصیف می‌نماید: «...به ندرت در خاور زمین کسی را دیده‌ام که در حد این مادر پیر نسبت به پسرش و این بانوی جوان نسبت به همسرش عشق خالص‌تری نثار انسان کرده باشند. هرآنچه می‌کردند فقط برای خشنودی خاطر او بود.» آماده کردن اسب برای شوهر این جهانگرد روسی ادامه می‌دهد:«...روز بعد وقتی ابراز علاقه کردم تا میزبانم قدری با ما بیاید تا شاید گداری در رودخانه بیابد، زنش بی‌درنگ دوید و با اسب زین کرده دم چادر آمد، با یک دست عنان اسب و با دست دیگر رکاب را گرفت و به شوی جوان کمک کرد تا بر گرده اسب بنشیند. وقت حرکت، مادر کهنسال با التماس بسیار از من درخواست کرد مواظب پسرش باشم. گویی به سفر دور و پرخطر می‌رفت... از دیدن این منظره شیرین خانواده‌ای حظ بسیار بردم. پنداری موسیقی مقدسی بود که پس از دیدن صحنه‌های پر اضطراب، روانم را آرامش می‌بخشید.» ادامه سفر با حضور«عزیزخان» خانم بیشوپ بعد از ترک دهکده «دستگرد» که در گزارش قبلی از آن گفته شده همراه با شخصی به‌نام «عزیزخان» که مأموریت اسکورت این کاروان را داشت به سفر خود ادامه می‌دهند. این بخش از نوشته‌های این بانوی فرنگی بیشتر بیان چگونگی وضعیت جغرافیایی و طبیعی مناطقی است که در مسیر سفر از آنها عبور می‌کنند و البته در بین آن توصیفات، زمانی که به سیاه چادرها و مردم آن می‌رسیدند از آنها نوشته و باز به نکات جالبی اشاره می‌کند. گفت‌و‌گوی «ایزابلا» با خان در بخشی از این خاطرات ایزابلا با یکی از خان‌های منطقه سر صحبت را باز کرده و چیزهایی می‌شنود که قابل تأمل است: «...ما از این نوع زندگی خسته شدیم، در اینجا نه تأمین داریم و نه آرامش فکری. در اینجا مدرسه وجود ندارد. هر چند برای با سواد کردن بچه‌ها هر ساله مبلغی به یک ملا پرداخت می‌شود ولی به ندرت کسی در بختیاری یافت می‌شود که بتواند قرآن بخواند...» بچه‌های خوانین و منشی‌ها! در ادامه ایزابلا می‌نویسد که بچه‌های خوانین نزد «منشی»ها درس می‌خوانند و تعدادی از خوانین بزرگ به‌عنوان گروگان در تهران یا اصفهان سکونت دارند و بچه‌هایشان در همان شهرها به کسب دانش می‌پردازند و در آنجا چند کلمه انگلیسی و فرانسه به اضافه فارسی اصیل و اندکی عربی و دیگرعلومی که هر نجیب‌زاده باید بداند یاد می‌گیرند. بنا به گفته این بانو، بچه‌های بختیاری از کودکی فن سواری و تیراندازی را آموخته و هیچ گاه اوقات خود را به بطالت نمی‌گذرانند و در حقیقت مردان کوچکی هستند که تمام رموز و فنون سختی‌های زندگی را از بزرگان خود به ارث می‌برند. قبرستان‌هایی با مجسمه‌های شیر در ادامه این سفر خانم بیشوپ از مناطق و از کنار سیاه چادرهای بسیاری گذر می‌کند. از جمله این مناطق قبرستان‌هایی است که وجود مجسمه‌های شیر سنگی بالای سر قبرها برایش تعجب برانگیز است. تمام دره‌های این مسیرها پوشیده از کشتزارهای گندم و جو بوده و بختیاری‌ها مشغول کشاورزی که با یک خیش چوبی که تکه آهنی با لبه‌های تیز روی آن نصب شده بود، زمین را شخم می‌زدند. در آن روزگار مردم این منطقه محصولات غذایی خود را مانند گندم و جو با آسیاب‌های دستی به وسیله زن‌ها آرد می‌کردند. بیماران تب‌دار در جنگل! همان طور که بارها اشاره شد یکی از فعالیت‌های اصلی این بانوی فرنگی در مسیر این مسافرت معاینه بیماران و دادن دارو برای درمان آنها بود: «...در میان جنگل‌های بلوط به یک گروه از ایلات برخورد کردیم. چند نفر از آنان در حالی که تب داشتند در زیر یک درخت بلوط دراز کشیده بودند. عزیزخان اصرار داشت که در آنجا توقف کنیم و مقداری گنه گنه به آنها بدهیم...» در واقع ایزابلا هر کجا با بیماری مواجه می‌شد با صبر و حوصله به درمان آنها می‌پرداخت. تعجب از خواندن کتاب! در این بخش از سفرنامه، خانم بیشوپ به موضوعی اشاره می‌کند که جالب است و آن تعجب عزیزخان از کتاب خواندن این زن در زمان اتراق در سیاه چادر است: «...چادرها را در بالای ارتفاعات برافراشتیم...من هم با خواندن کتاب «بن هور» خود را سرگرم کردم. عزیزخان در حالی که نصف بدنش در داخل چادر و نیم گردنش بیرون بود با تعجب به من نگاه می‌کرد که چگونه یک زن می‌تواند کتاب بخواند...» تعجب یک مرد بختیاری از کتاب خواندن یک زن آن هم در شرایط آن زمان که مردها هم فرصت با سواد شدن را نداشتند، چندان دور از ذهن نبوده است. روبه‌رو شدن با راهزنان! خانم بیشوپ از زمان حرکتش از تهران به سمت غرب ایران شاهد اتفاقات بسیاری بود که یکی از آنها که به خاطر وجود اسکورت برای آنها کم‌تر اتفاق افتاده بود روبه‌رو شدن با دزدان و راهزنان بود. اما با وجود همراهی اسکورت و شخصی مانند عزیز خان در منطقه‌ای که ایزابلا در حال مطالعه در سیاه چادر خود بود، دسته‌ای از راهزنان قصد حمله به کاروان این بانو را می‌کنند، اما آن‌طور که خانم بیشوپ در نوشته‌های خود آورده از میان صحبت‌های عزیزخان با دزدان متوجه می‌شود خطری آنها را تهدید نخواهد کرد. حمایت از میهمانان ایلخانی این جهانگرد بریتانیایی ماجرا را این‌طور تعریف می‌کند: «...عصر آن روز متوجه شدم موضوع صحبت عزیزخان با آن چند رهگذر صرفاً به خاطر سرقت اموال و احیاناً کشتن ما بود و عزیز با تمام قدرت خود سعی می‌کرد که آنان را از این کار منصرف نماید. او به دزدان گفت که اینان میهمانان ایلخانی و تحت حمایت شاه هستند و در صورت تجاوز به اموال شان تمام طایفه شما نابود خواهند شد...» این ماجرا تا جایی ادامه پیدا می‌کند که مرد همراه این بانو، تیری شلیک می‌کند و دزدان از ترس فرار کرده و دیگر جرأت نکردند دوباره ایجاد مزاحمت کنند. قبرستان 11 راهزن! درباره چگونگی برخورد با دزدان در مسیر راه «بارون دوبد» ماجرایی را تعریف می‌کند که جالب است، این سیاح طی مسیر خود در برخورد با تعدادی از قبور متعلق به 11 نفر از راهزنان می‌نویسد: «در فاصله نه چندان دور از قلعه به بازدید قبور 11 نفر راهزن دیرکوند رفتم که پیش از این به دستور میرزا بزرگ حاکم قبلی این ولایت به اتهام غارتگری اعدام شده بودند. برای عبرت طایفه خودشان و دیگر طوایف بیابانگرد که در این بخش رفت و آمد می‌کنند، آنان را در کنار جاده اصلی دفن کرده بودند. شاید این مجازات درخور آنان بوده...» آویختن گیسوی زن بر مزار! اما نکته جالب‌تر توصیف وی از بودن تکه‌ای از موی زنان بر قبرها بود: «... اما صرف دیدن این یادبودهای غم‌انگیز بشری اندوه کمی بر دل انسان باقی نمی‌گذارد... بر بالای هر مزار سنگ عمودی صافی دیده می‌شد. که طره گیسوی زنان بر آنان آویزان بود... به من گفتند برای زن و مادر و خواهر و دختر و بستگان دیگر متوفی رسم است تا حلقه‌های زلف خود را بچینند و به نشانه غم دل بر مزار عزیز از دست رفته خود بگذارند... گمان نکنم هیچ‌گاه سوگنامه‌ای را در حد نیمی از فصاحت و بلاغت یک چنین بیانی از احساس اصیل ساده، که تنها مهر خالص یک زن می‌تواند آن را خلق کند، در جایی خوانده باشم.» گذاشتن تپانچه زیر بالش ایزابلا بیشوپ در ادامه مسیر در26 ژوئن 1890 میلادی به منطقه دنا و دره‌ای معروف به «شمی سیری» می‌رسد. ناحیه‌ای بسیار خطرناک در امتداد یک پرتگاه، که با وجود این شرایط خدمه چادرها را در همانجا میان برف‌ها برپا می‌کنند. از آنجایی که این بانو به خاطر غارت دزدان همیشه نگران بود تپانچه همراه خود را شب‌ها زیر بالش گذاشته تا اگر مورد حمله‌ای قرار گیرد سریعاً با شلیک به هوا، خدمه را با خبر کند. هجوم بیماران به سیاه چادر مردم این منطقه هم مانند دیگر مناطق با شنیدن اینکه پزشکی فرنگی آمده است با هجوم به سمت چادر ایزابلا آمده و طلب دارو از وی می‌کنند: «.... بیماران منطقه شمی سیری به درون چادر من هجوم آوردند و عزیزخان سعی می‌کرد با پراندن سنگ آنان را از مدخل چادر عقب براند و گاهی هم با چماق به جمعیت حمله می‌برد. خان تصور می‌کرد که من داروهای مخصوصی در خورجین چرمی خود دارم که می‌توانم تمام بیماران را معالجه کنم...» پماد فرنگی می‌خواهیم! اما زمانی که ایزابلا به خان این منطقه توضیح می‌دهد که قادر به معالجه بیمارانی که نابینا هستند نیست، خان بسیار ناراحت و عصبانی می‌شود و از طرفی برخورد بعضی از مردم و بیماران هم باعث ناراحتی ایزابلا می‌شود: «...بعد از یکی دو ساعت با زحمت زیاد داروهایشان را تهیه می‌کردم، می‌گفتند که ما پماد فرنگی می‌خواهیم، بعضی‌ها هم می‌گفتند که از اینان دارو نگیرید چه بسا ممکن است شماها را به کیش مسیح درآورند...» متهم کردن «ایزابلا» به کشتن! در نهایت هم رفتار و توجه نکردن یک بیمار در چگونگی خوردن دارویی که ایزابلا برای وی تجویز کرده بود شدیداً باعث ناراحتی این بانوی فرنگی شده که البته خود بیمار نیز ایزابلا را متهم به کشتن وی می‌کند:«... یک بیمار تب‌دار دیروز به من مراجعه کرد و مقداری گنه گنه برای مدت چهار روز به او دادم. اما امروز دوباره مراجعه کرد و گفت داروها را یکجا خورده‌ام و حالا هم دچار سرگیجه شده‌ام و مدعی بود که من می‌خواستم او را بکشم...» پناه بردن به پزشکان فرنگی متأسفانه کمبود امکانات شدید پزشکی، درمانی و بهداشتی کنار رعایت نکردن بهداشت فردی، مردم این مناطق را در رنج بسیار قرار داده بود. البته شاید به اطمینان بتوان گفت یکی از دلایل اصلی این رنج ریشه در بی‌سوادی داشت، چرا که نداشتن اطلاعات درست از بیماری‌ها و نوع مقابله با آنها - که متأسفانه در بیشتر شرایط همراه با راهکارهایی خرافی می‌شد-، وضعیت مردم را در شرایطی قرار می‌داد که با آمدن یک پزشک فرنگی برای درمان خود چنین رفتارهایی بکنند. منابع: 1.‌ از بیستون تا زردکوه بختیاری، ایزابلا بیشوپ، مهراب امیری، تهران، نشر سهند، 1375 2. نقش و جایگاه زن در ایل بختیاری در دوره قاجار از دیدگاه سیاحان اروپایی، علی اکبر کجباق و...، مجله پژوهش‌های تاریخی، دوره 5، شماره4، 1392 3. ایزابلا برد بیشوپ و سفرهایش به ایران در سال 1890، جنیفر اسکارس، حسین احمدزاده نودیجه، پیام بهارستان، سال6، شماره21، 1392 4. میترا مهرآبادی، زن ایرانی به روایت سفرنامه‌نویسان فرنگی، تهران، نشر روزگار، 1379 5. مریم رضایی عاملی، سفر دانه به گل، سیرتحول جایگاه زن در نثر دوره قاجار، تهران، نشر تاریخ ایران، 1389 6. بنفشه حجازی، تاریخ خانم‌ها (بررسی جایگاه زن ایرانی در عصر قاجار، تهران، قصیده‌سرا، 1388 7. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه (1292تا 1313ق)، تهران، انتشارات امیرکبیر 8. دوستعلی خان معیرالممالک، یادداشت‌هایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه، تهران، نشر تاریخ ایران، 1361 9. سایت دنیای زنان قاجارhttp://www.qajarwomen.org 10. سایت مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایرانhttp://www.iichs.ir 11. سایت قاجاریه، یادداشت‌هایی از فاطمه قاضی‌هاhttp://ghaziha.kateban.com 12. سایت تاریخ ایرانیhttp://tarikhirani.ir 13. سایت پرتال جامع علوم انسانیhttp://ensani.ir

نظر شما