شناسهٔ خبر: 28086956 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: فرهیختگان آنلاین | لینک خبر

وحید خضاب، مترجم کتاب «من در رقه بودم» در گفت‌وگو با «فرهیختگان»:

باید باکار فکری، مخاطب تبلیغات تکفیری‌ها را واکسینه کرد

خاطرات ابوزکریا اخیرا به وسیله وحید خضاب که از نویسندگان جوان و پرکار این روز‌ها محسوب می‌شود، ترجمه شده و توسط نشر نارگل به چاپ رسیده است. به بهانه معرفی بیشتر این کتاب و شنیدن ناگفته‌های مترجم آن با وحید خضاب به گفت‌وگو نشستیم.

صاحب‌خبر -
به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، «من در رقه بودم» عنوان کتابی است که خاطرات یک تکفیری تونسی تندرو به نام «محمدالفاهم» که به ابوزکریا هم معروف بوده را در خود جای داده است. این تکفیری که عضو داعش بوده است، پس از جداشدن از آن و متواری شدن با «هادی یحمد» آشنا می‌شود و خاطراتش را برای او بازگو می‌کند. یحمد هم این خاطرات را ترجمه می‌کند و به چاپ می‌رساند.

خاطرات ابوزکریا اما اخیرا به وسیله وحید خضاب که از نویسندگان جوان و پرکار این روز‌ها محسوب می‌شود، ترجمه شده و توسط نشر نارگل به چاپ رسیده است. تصویرسازی‌های ذهنی بسیار در خاطرات ابوزکریا، جذابیت‌های بسیاری در متن این کتاب ایجاد کرده و همین مساله موجب استقبال گسترده‌ای از این کتاب شده است، تا جایی که در چندماهی که از رونمایی این کتاب می‌گذرد، در آستانه چندمین نوبت چاپ خود قرار گرفته است. به بهانه معرفی بیشتر این کتاب و شنیدن ناگفته‌های مترجم آن با وحید خضاب به گفت‌وگو نشستیم. مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

کتاب «من در رقه بودم» سومین کتاب از مجموعه ماجراهای امنیتی است که شما در نشر نارگل منتشر کرده‌اید. شما پیش از این هم دو کتاب در حوزه ماجرا‌های امنیتی با عنوان‌های «در راه پردردسر» و «روزی روزگاری القاعده» با نشر نارگل منتشر کرده بودید که استقبال خوبی هم از آن شد. اولین سوال من در مورد سوژه‌هایتان است. فرآیند خاصی برای انتخاب آنها به‌منظور نگارش و ترجمه دارید؟

حدود شش یا هفت سالی می‌شود که به خاطر دغدغه‌ای که برای پیگیری مسائل منطقه و مطالعه مباحث تاریخ معاصر آن داشتم، زبان عربی را یاد گرفتم و به صورت ویژه‌تری وارد تحقیق و رصد درمورد این حوزه شدم. البته قبل‌تر‌ها هم به واسطه‌ رشته‌ دانشگاهی‌ام در این‌باره مطالعه داشتم ولی طبعا به زبان فارسی. از همان مواقع هم سوالات زیادی درمورد سلفی‌گری و نیرو‌های جهادی کشور‌های عربی یا جریانات طرفدار مقاومت برایم به وجود می‌آمد که همواره به دنبال جواب برای آنها می‌گشتم. اما بعدها مساله‌ای مهم برایم ایجاد شد و آن این بود که با ترجمه کتاب‌هایی که پاسخ سوال‌هایم را در آنها پیدا می‌کردم، بتوانم برای سایرین هم که دغدغه‌ها و سوال‌های مشابهی داشتند، منابع قابل‌وثوقی ارائه کنم تا سوال‌هایشان بی‌پاسخ نماند. به‌خصوص با رشد چشمگیر جریان‌های سلفی و تکفیری در چند سال اخیر، سوالات مشابه بسیاری در اذهان عمومی مردم ما ایجاد شد که غالبا پاسخ مناسب و کاملی برای آنها در دسترس نبود. به این ترتیب به این فکر افتادم که چقدر خوب است این منابع عربی را به فارسی ترجمه کنم تا پاسخگوی سوالات درمورد این جریان‌ها باشد، سوالاتی که خودم هم داشتم و جواب‌هایش را در چنین کتاب‌هایی پیدا کردم. این طبیعی بود که اکثر افرادی که سوالات مشابه من را داشتند، از آنجایی که عربی بلد نبودند، نمی‌توانستند پاسخ سوال‌هایشان را پیدا کنند و قاعدتا به‌خاطر مشغله‌هایشان به دنبال عربی یادگرفتن هم نمی‌رفتند.

به همین دلیل بود که به ترجمه رو آوردم تا منابعی که احساس می‌کردم، مفید هستند را در اختیار فارسی‌زبان‌ها نیز قرار دهم. البته مدتی است زبان انگلیسی را هم یاد گرفته‌ام و همان جریانی را که برای منابع عربی وجود داشت، برای منابع انگلیسی هم در پیش گرفته‌‌ام.

یکی از ملاحظاتی که همواره در کار‌هایم داشته‌ام این بوده که کتاب‌هایی که ترجمه می‌کنم، جذابیت کافی را داشته باشد و بتواند نظر مخاطب را به خودش جلب کند. به همین خاطر هم سراغ روایت‌-خاطره‌ها رفتم. زیرا هم جذابیت بالایی داشت و هم مستند بود و براساس واقعیات روایت‌شده بود، دست‌کم اینکه با کلاک‌های علمی «تاریخ شفاهی» می‌شود آنها را واکاوی کرد. حکایت کتاب «من در رقه بودم» نیز همین‌طور است؛ روایتی واقعی از سرگذشت یک سلفی تونسی به نام «محمد الفاهم» که ماجرا‌های پیچیده‌ای برای رسیدن به آرزویش یعنی حضور در سرزمین خلافت در شام را تجربه کرده و سرانجام به دلیل اختلافات عقیدتی‌اش با داعش، از آنها دلزده شده و از سوریه خارج و متواری می‌شود. مدتی بعد هم با نویسنده‌ای به نام «هادی یحمد» آشنا شده و زندگی پرماجرایی که داشته را برای او روایت می‌کند و حاصلش می‌شود کتابی با عنوان «کنت فی الرقه» که ترجمه فارسی‌اش شد «من در رقه بودم».

در مدتی که مشغول ترجمه و تدوین این این کتاب بودید، ارتباطی با خود هادی یحمد یا محمد الفاهم داشتید؟

من یـــــــــک‌سری تلاش‌هایی کردم برای پیدا کردن آقای یحمد و آقای الفاهم ولی پل ارتباطی و سرنخ خاصی برای ارتباط با آنها پیدا نکردم. چه از طریق توییتر، چه فیس‌بوک و چه ایمیل و... . هیچ نشانی خاصی از آنها پیدا نکردم و نتوانستم خبری از آنها به دست بیاورم. البته در مورد الفاهم طبیعی بود که اطلاعاتی وجود نداشته باشد.

 زیرا او به‌عنوان یک تروریست متواری و جداشده از داعش منطقا نباید هیچ سرنخ و نشانه‌ای از خود بر جای گذاشته باشد. از طرفی او به خاطر کارنامه‌ای که از سال 2012 و حوادث بعد از انقلاب تونس از خود برجای گذاشته بود، در تونس هم تحت‌تعقیب بود و منطقا در کشور خودش هم امنیت نداشته است. به هرحال علی‌رغم همه تلاش‌هایی که برای برقراری ارتباط با این دو نفر در مسیر تهیه این کتاب داشتم، نتوانستم لینک ارتباطی خاصی با آنها پیدا کنم.

همان‌طور که واقف هستید، پدیده داعش امروز دیگر قلمرو خاصی در سوریه و عراق ندارد و تمامی مناطقی را که در این دو کشور تسخیر کرده بود، از دست داده است. اما تفکر داعشی همچنان در نقاط مختلفی از جهان و به‌خصوص کشور‌های عربی وجود دارد. به نظر شما مهم‌ترین راه برای مبارزه با این تفکر چیست؟

گذشته از ابعاد سیاسی و نظامی مبارزه با تکفیری‌ها، یک راهکار فرهنگی و فکری برای مبارزه با اینها به ذهن من می‌رسد. به نظر من جریان تکفیری و سلفی مثل یک درخت هستند. این درخت برای رشد کردن نیاز به موارد مختلفی دارد، ازجمله آب، کود، خاک مناسب، نور کافی، هوای مناسب و... . حالا شما هرکدام از این موارد را از این درخت بگیرید، به مرور زمان ضعیف و خشک می‌شود.

در مورد تکفیری‌ها هم چنین شرایطی وجود دارد. با این تفاوت که درختی به نام داعش نیاز به موارد مختلفی ازجمله، سلاح، پول، نیرو، اطلاعات و... دارد و اگر دسترسی‌اش به هرکدام از این مولفه‌هایی که برای قدرت نیاز دارد، قطع شود، به مرور زمان ضعیف و ضعیف‌تر خواهد شد.

بنده با مطالعات ناچیزی که در حوزه جریان‌شناسی تکفیری‌ها داشته‌ام، به این یقین نرسیدم که همه‌ اینها مستقیما دست‌نشانده سرویس‌های جاسوسی اسرائیل و آمریکا و... هستند. ممکن است در سطح سران آنها برخی‌هایشان ارتباطاتی با این سرویس‌ها داشته باشند (یا حتی ممکن است در سطح سران هم ارتباطات، به صورت غیرمستقیم و ازقبیل «تصمیم‌سازی» باشد) اما به هیچ‌وجه این‌طور نیست که همه اعضای آنها به آمریکا یا اسرائیل یا سرویس‌های جاسوسی‌شان تعلق‌خاطر داشته باشند و ارتباطی مستقیم میان آنها برقرار باشد. اگر هدایتی هم باشد، هدایت غیرمستقیم یا نفوذ در مراکز تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی آنهاست. البته باز تاکید می‌کنم حساب برخی سران را باید از بدنه جدا کرد. طبیعی است که دستگاه‌های جاسوسی قوی، بیکار نمی‌نشینند و حتما از این بستر حاضر و آماده، برای منافع خودشان استفاده می‌کنند. در این شکی نیست اما این فرق دارد با اینکه نیروهای داعش و شاید حتی برخی سرانش را جاسوس بدانیم. اما برگردم به بحث اصلی، یکی از همان مواردی که درخت داعش و دیگر گروه‌های تکفیری را تغذیه می‌کند، استفاده از بحث‌های فکری و عقیدتی است که مخاطب قسمت اعظمی از آن هم اهل سنت هستند.

به نظر من باید اشکالات تفکرات تکفیری به مردمی که درمعرض خطر تمایل به این تفکرات هستند، عرضه و پاسخ‌های مناسبی هم برای رفع شبهه ارائه شود. این یک راهکار فرهنگی است که در نوع خود کار سختی هم هست. بر این اساس معتقدم حتی ما پژوهشگران ایرانی هم می‌توانیم در این راستا کار کنیم و مفید واقع شویم. پاسخی که باید برای شبهاتی که تکفیری‌ها مطرح می‌کنند ارائه شود، باید از منابع خودشان باشد. برای مثال تکفیری‌ها زیارت اهل قبور را شرک می‌دانند و یکی از دلایل اینکه شیعیان را مشرک و کافر می‌دانند همین است. خب، اینکه زیارت اهل قبور شرک نیست برای ما واضح است و روایات و اسنادی در فقه شیعه وجود دارد که کاملا این فرضیه را منتفی می‌کند. اما ما اگر روایات شیعی خودمان را به‌عنوان پاسخ به شبهات تکفیری‌ها مطرح کنیم، به سختی می‌تواند اهل تسنن که مخاطب اصلی تبلیغات تکفیری‌ها هستند را واکسینه کند. به همین دلیل برای پاسخ به شبهاتی که تکفیری‌ها مطرح می‌کنند، باید پاسخ‌هایی ارائه شود که برگرفته از کتب فقهی و روایی سنی باشد تا بتواند مفید واقع شود.

همیشه دو راه عمده برای مبارزه با تکفیری‌ها وجود داشته است. راه اول اینکه حکومت سوریه نیز در بسیاری از شهر‌های سوریه آن را اجرا کرد، هدایت مردم و به‌خصوص جوانان به سمت نوعی سکولاریسم بود. طبیعتا کسی که بی‌دین می‌شود و عقاید او ضعیف می‌شود، دیگر دغدغه اینکه سلف صالح کیست و... ندارد که به سمت تفکر تکفیری کشیده شود. برای مثال در بسیاری از شهر‌های سوریه که از دست تکفیری‌ها آزاد می‌شد، بعضا جشن‌های مردمی مختلط برگزار می‌کردند یا نقل شده که در دهه‌ 80 میلادی در شهر حماة حتی استخر‌های مختلط ایجاد می‌کردند تا اکثر جوانان از لحاظ تربیتی طوری بار بیایند که قابلیت جذب‌شدن به گروه‌های افراطی و تکفیری را (که در آن مناطق قوی بودند) از دست بدهند. این راه اول است که راه ساده‌تری هم هست. البته پاسخ نیست و بهتر است بگوییم پاک‌کردن صورت‌مساله است و از همه مهم‌تر با جهان‌بینی ما صددرصد در تعارض است. اما راهکار دوم که درست هم هست، کار اقناعی و واکسینه کردن جوانان در برابر این جریان است. یعنی به‌گونه‌ای که در بالا هم به آن اشاره کردم، پاسخ شبهه‌ها و نکات عقیدتی آنها از طریق منابعی که خودشان هم قبول دارند، برایشان ارائه شود تا آسیب‌پذیری آنها در مقابل عقاید تکفیری کاهش پیدا کند. از حاج‌حسین همدانی خاطره‌ای نقل شده از دیدار با رهبر انقلاب که اشاره به آن خالی از لطف نیست.
 
در قسمتی از خاطرات، آقای محمد الفاهم در کتاب «من در رقه بودم»، به استقرار در ترکیه و طی کردن مراحل انتقالش از ترکیه به سوریه پرداخته است. الفاهم در این قسمت از خاطراتش به کرات به همکاری نیرو‌های حکومت ترکیه با داعش برای تسهیل در انتقال نیرو‌های مجاهد تکفیری از ترکیه به سوریه اشاره می‌کند. این خاطرات نشان‌دهنده این است که حکومت ترکیه میانه‌اش با داعش خیلی هم بد نبوده است. با توجه به اینکه حکومت ترکیه، امروز با دستگاه‌های تبلیغاتی کلانی که در اختیار دارد، مدعی حضور در فرآیند نابودی داعش شده و خود را در صف اول مبارزه با تروریسم تکفیری در جهان معرفی می‌کند، تحلیل شما درمورد رویکرد ترکیه در مواجهه با تکفیری‌های سوریه چیست؟

من کارشناس مسائل سیاسی نیستم که در این مورد نظر بدهم اما آقای سیدحسن نصر‌الله که دبیرکل حزب‌الله لبنان است را به‌عنوان یک کارشناس حرفه‌ای و سیاستمدار قهار و کاملا متدین و راستگو در این زمینه قبول دارم و به جرات هم می‌توانم بگویم که سال‌هاست آقای سیدحسن نصرالله هیچ سخنرانی‌ای انجام نداده است که من آن را نشنیده یا نخوانده باشم. در همان سال‌ها دبیرکل حزب‌الله لبنان در سخنرانی‌هایش به کرات به تسهیلاتی که ترکیه در اختیار نیرو‌های داعشی برای ورود به سوریه قرار می‌داد، اشاره می‌کرد و انتقادات قابل‌توجهی در این مورد علیه ترکیه مطرح می‌کرد. به نظر بنده سیاست ترکیه در مقابل برخی گروه‌های تکفیری در آن مقطع زمانی این بود که «دشمن دشمن من، دوست من است». بر همین اساس هم بود که با وجود اینکه می‌دانست در منظومه فکری تکفیری‌ها خود حکومت ترکیه طاغوت است، اما به دلیل منافع سیاسی مقطعی خودش سعی می‌کرد آتش را به خانه همسایه‌اش بیندازد. اما دیدیم که این آتش به خانه همسایه محدود نماند و دامن خودش را هم گرفت.

البته ناگفته نماند ترکیه بسیاری از گروه‌های معارضی که در سوریه فعالیت مسلحانه داشتند را اصلا در جمع گروه‌های تروریستی نمی‌داند و آنها را با عنوان گروه‌های انقلابی معرفی می‌کند و به صورت علنی و مستقیم با این گروه‌ها در ارتباط است و نقش حمایتی هم دارد. مثالش هم گروه‌هایی مانند «جبهه الشامیه» یا «نورالدین الزنکی» هستند که ترکیه روابط بسیار خوبی با آنها دارد و به صورت رسمی هم از آنها حمایت می‌کند. یا گروهی مثل «حزب اسلامی ترکستان در سوریه» که با توجه به قومیت اویغور آنها، نزدیکی فراوانی با ترکیه دارد.

یکی از مهم‌ترین نکاتی که در این کتاب مطرح شده، بحث «معذور دانستن فرد به واسطه جهل او» است، یا همان بحث «العذر بالجهل». می‌توانید مختصرا در این مورد توضیح دهید؟

بحث درباره این موضوع خیلی مفصل است. در این‌باره اگر به اینترنت هم مراجعه کنید، می‌بینید که مثلا یک نفر شاید چند ده جلسه در رابطه با «العذر بالجهل» سخنرانی کرده و کتاب‌های مفصلی هم در این باب نوشته شده است. می‌خواهم بگویم که این موضوع یک مبحث خلاصه و جمع و جور نیست که بتوان ابعاد مختلف آن را در چند جمله شکافت، اما اگر بخواهیم این بحث را خیلی خلاصه و در سطح عموم مطرح کنیم، می‌توانیم بگوییم در تفکر سلفی‌گری یک چیزهایی شرک و کفر محسوب می‌شود. حالا سوال اینجاست که اگر کسی مرتکب رفتار‌هایی شد که کفر محسوب می‌شوند، حتی اگر نداند اینها کفر است، باز هم کافر به حساب می‌آید یا خیر؟

به‌عنوان مثال اگر کسی نماز نمی‌خواند، با توجه به اینکه آنها تارک‌الصلاه را کافر می‌دانند، آیا صرف نماز نخواندن، با وجود عدم‌اطلاع از کفر بودن آن، شخص را کافر می‌کند؟ مثلا کسی هست که تا امروز نماز نمی‌خواند، منتها واقعا نمی‌دانست نماز نخواندن باعث کفر است، آیا این کافر است یا خیر؟ اینجا جواب‌های مختلفی مطرح می‌شود، عموم جریان‌های تکفیری حتی خود داعش قائل به مساله عذر به جهل هستند، یعنی جهل را عذر شخص می‌دانند. یعنی اگر به کسی گفتند تو مشرکی به دلیل این رفتار و او گفت که من خبر نداشتم، در آن صورت احکامی که بر مشرک مترتب می‌شد بر آن شخص بار نمی‌شود. خلاصه‌اش می‌شود این. اما همان‌طور که گفتم ابعاد پیچیده‌ای دارد که اگر یک طایفه‌ای مشرک بود آیا هر فردش هم مشرک است؟ یا اگر گفتیم فلان قول یا اعتقاد شرک است، تک‌تک افرادی که می‌دانیم این اعتقاد ضمیمه اعتقادات آنهاست آیا مشرک هستند؟  گروه‌های تکفیری یک مانیفست اصلی دارند. این مانیفست اصلی «نواقض‌الاسلام» است که محمد بن عبدالوهاب آن را نوشته است که دو صفحه هم بیشتر نیست. «نواقض‌الاسلام» می‌گوید اگر کسی بگوید «لااله‌الاالله» و «محمد رسول‌الله» مسلمان است، الا اینکه یکی از این 10 تا کار را انجام بدهد. می‌گوید که اگر کسی اینها را انجام داد، مشرک است ولو اینکه کماکان شهادتین را بگوید. یکی از مواردی که محمد بن عبدالوهاب مطرح می‌کند این است که اگر کسی بگوید «کافر، کافر نیست» یا در کفر کافر شک کرد یا برای کفر کافر توجیهی تراشید، خود او هم کافر است. عین عبارتش این است: «من لم یکفّر المشرکین أو شک فی‌کفرهم أو صحّح مذهبهم، کفر.» براساس این بند، دسته جدیدی مثل احمد عمر الحازمی می‌گویند که عذر به جهل یعنی اینکه برای کفر کافر توجیه بتراشیم. بر این اساس ابوبکر البغدادی هم برای راوی این خاطرات، کافر است و از این جهت از او رویگردان می‌شود.

برای مجموعه ماجرا‌های امنیتی سیر و روند خاصی در نظر داشته‌اید؟

همان‌طور که خودتان هم اشاره کردید، کتاب «من در رقه بودم» سومین اثر منتشرشده در حوزه ماجرا‌های امنیتی است. هر سه کتابی که با این عنوان منتشر شده‌اند، در حوزه جریان‌های تکفیری بوده است. دو کتاب دیگر هم مانده که ان‌شاء‌الله در آینده منتشر می‌شود. سعی ما، خصوصا با برنامه‌ریزی و نگاهی که برادرم آقای بهمن‌نیا، مدیر انتشارات نارگل داشت، در این مجموعه این بوده که سیر و روند مشخصی درمورد جریان تکفیری داشته باشیم. به این صورت که اگر این پنج جلد مطالعه شود، در عین اینکه کتاب‌های خشکی نیست، اما خواننده روند بسیار خوبی از سیر جریانات تکفیری‌ها، از دهه‌ 90 تا ماجرای 11 سپتامبر و از ماجرای 11 سپتامبر تا قضایای عراق و سپس تا خلافت داعش به دست می‌آورد. البته نکته‌ای که لازم است حتما به آن اشاره شود این که مجموعه ماجرا‌های امنیتی صرفا به حوزه جریان‌های تکفیری محدود نخواهد ماند و روایت‌هایی از سایر حوزه‌ها، خصوصا ماجراهای امنیتی جریان مقاومت نیز در مجلدات بعدی این مجموعه منتشر خواهد شد. بعضی از جلد‌های آن نیز هم‌اکنون آماده است و ان‌شاء‌الله به‌زودی توسط نشر نارگل منتشر خواهد شد.

 

* نویسنده : محمدرضا محمدی روزنامه نگار

نظر شما