نقطهی مشترک بین نقاشی اکسپرسیونیست انتزاعی و واقعیت مجازی این است که هر دو، پروژههایی جانبی بودهاند. جکسون پولاک، در طول روز مستخدم مدرسه بود اما پس از کار، بر نقاشیهای انتزاعی درخشانش تمرکز میکرد. پالمر لاکی، بنیانگذار شرکت اکیولس، بهصورت تماموقت در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی کار میکرد و سپس بعدازظهرها در گاراژ خانهی خود، آیندهی واقعیت مجازی را رقم میزد.
غیر از این دو مورد، میتوان به گوگل، توئیتر، بافر، تودوئیست، اسپیس ایکس، اپل، پروداکت هانت، تِرِلو و بسیاری کسبوکارهای موفق دیگر اشاره کرد که در ابتدا بهصورت آزمایشی آغاز شده و در حالی که کار اصلی بنیانگذاران آنها در پسزمینه انجام میشد؛ این آزمایشها در طول ساعات غیرکاری شکل گرفته و جلا یافتهاند.
بذر کنجکاوی با دسترسی به اینترنت، کمی زمان و تلاش و تعهد فراوان میتواند تبدیل به پدیدهای نو و شگفتانگیز شود. پروژههای جانبی انرژی میدهند، الهام میبخشند و زندگی انسانها را تغییر میدهند. پس منتظر چه هستید؟
آیتِکین تانک، بنیانگذار شرکت نرمافزاریِ جاتفُرم میگوید:
همیشه دوست داشتم کارهای مختلف را امتحان کنم. قبل از افتتاح شرکتم برای سرگرمی، پروژههای جانبی متعددی انجام میدادم. بعضی از آنها مربوط به مهارتهای کاریام بودند و بعضی را تنها بهخاطر علاقه و کنجکاوی انجام میدادم؛ مثلاً چند وسیله ساختم، نجاری یاد گرفتم، به کدنویسی مشغول شدم و وبلاگ درست کردم. شغل اصلی من جای تجربهی کارهای جدید، تفریحی و آزمایشی نبود و بنابراین از پروژههای جانبی مانند موشهای آزمایشگاهی استفاده کردم تا نظریههایم را امتحان کنم یا اطلاعاتی را که از کتابی جدید آموخته بودم بهکار گیرم. بعضی از این پروژهها شکست خوردند، بعضی دیگر برایم کمی درآمد کسب کردند و در نهایت باعث شدند تا بتوانم بدون ترس از مشکل مالی، کارم را رها کنم. اما تمام پروژهها، نکتههای باارزش دربارهی بازاریابی، فروش، توسعهی محصول و شخص خودم به من یاد دادند. الان شرایطم کمی متفاوت است؛ اما هنوز هم عاشق امتحانکردن مسائل جدید هستم. حال این کار را بهکمک اعضای تیمم در جاتفرم انجام میدهم. شرکت ما یک شرکت مستقل است و بدون داشتن مافوق، تا هر چقدر که میخواهیم ریسکهای جالب، منطقی یا حتی غیرمنطقی میکنیم.
بهترین روش برای افزایش نوآوری و خلاقیت، ریسککردن و انجام پروژههایی است که بر انسان فشار نیاورده و باری بر دوشش نباشند. بنابراین همه باید این کارها را امتحان کنند. پروژههای جانبی انسان را باهوشتر، شادتر و خلاقتر میکنند.
رایجترین باورغلط دربارهی پروژههای جانبی این است که انسان را از کار اصلیاش بازمیدارد، خسته میکند یا اوضاع را پیچیدهتر میکند. اما اینطور نیست؛ در واقع انجام کارهای جدید، مهارتهای قبلی را بهبود میبخشند. کارمندان باید وقت آزاد کافی برای پرداختن به علایق و سرگرمیهایشان داشته باشند؛ زیرا این علایق شخصی برای کار اصلی نیز مفید هستند.
داون شریفان، مدیر شرکت نرمافزاری اسلک نیز با این امر موافق است. او در اینباره میگوید:
کسانی که علایق یا پروژههایی جانبی دارند، همیشه در پی پیشرفت، دغدغههای روشنفکرانه و کسب مهارتهای بیشتر هستند.
شرکت گوگل نیز حامی پروژههای جانبی است؛ این شرکت به کارمندان خود اجازه میدهد ۲۰ درصد از وقت خود را صرف علایقشان کنند. بهلطف همین برنامهی زمانی بود که جیمیل، گوگل نیوز و اَدسِنس ابداع شدند. شرکت اسپاتیفای نیز گردهمآییهای طولانی تدارک میبیند تا کارکنانش را به پیگیری علایقشان تشویق کند. شرکت وای-کامبینیتور حتی از متقاضیان جویای کار در هنگام ثبتنام میخواهد ایدهای برای پروژهای جانبی نام ببرند.
مقالههای مرتبط:
پژوهشها نیز موید درستی این امر هستند. دکتر کوین اِشلمان، تأثیر داشتن پروژهی جانبی را روی ۴۰۰ نفر بررسی کرد و به نتیجه رسید افرادی که پروژهی جانبی داشتهاند، انسانهای مفیدتر و خلاقتری نیز بودهاند.
علت، این است که پروژههای جانبی، فشار کار را از بین میبرند؛ درست مثل وقتی که بعد از یک روز سخت و طولانی با دوستان برای تفریح بیرون برویم. اما در این حالت، به جای خوردن و گشتن، مهارتهایمان را بالا میبریم، کنجکاویهای جدید پیدا میکنیم، میزان درکمان را میسنجیم و به همین سبب، احساس مفیدبودن و سلامتی میکنیم.
ادارهی یک کسبوکار یا داشتن شغلی جدی، واقعاً استرسزا است؛ باید خرج زندگی را درآورد و حقوق کارمندان را داد. کارکردن و موفقبودن به انسان فشار میآورند؛ اما پروژهی جانبی، ارتباطی با خرج و مخارج و پرداخت قبضها ندارد. پس اگر هم شکست بخورد، به هیچکس آسیبی نمیرسد. همین آزادی عمل باعث شده است تا بسیاری از پروژههای جانبی از گاراژ خانهها به اتاق جلسهی شرکتها برسند. پس همین حالا شروع به تهیهی مقدمات لازم برای انجام پروژهی خودتان کنید.
وقت پیدا کنید
شما هیچ زمانی، فرصت برای طولانی نشستن و حل مسائل پیدا نمیکنید؛ مگر اینکه مرخصی سالیانه گرفته باشید. اما اشکالی هم ندارد چون اصلاً نیازی به این کار نیست.
پروژههای جانبی در روزنههای کوچکی که بعد و قبل از کار پیدا میکنید، شکفته میشوند؛ مثلاً قبل از صبحانه، موقع ناهار یا در مترو. هر فردی این دقیقههای جادویی را در اختیار دارد؛ حتی مشغولترین و پرکارترین مدیران عامل دنیا. این دقیقههای کوتاه نسبت به وقایع یک روز کامل، اهمیت چندانی ندارند؛ اما پس از گذشت هفتهها، ماهها و سالها تبدیل به پدیدهای بزرگ میشوند. احتمالاً مجبور میشوید این دقایق را از فعالیتهای دیگر کسر کنید؛ مثلاً سریال دیدن را کم، حمامکردن را کوتاهتر و ورزش صبحگاهی را عقب بیندازید.
پل جارویس اعتقاد دارد:
برای خلق یک پدیدهی عالی، باید فداکاری کرد. اگر میخواهید طرز تفکرتان را تغییر داده و ایدههای جدیدی را امتحان کنید، باید راهی تازه برای خود برگزینید و الگوی رفتاریتان را از مصرفکنندهبودن به خلاقبودن تغییر دهید.
پس آن چند دقیقه را خالی بگذارید و مثل یک قرار با دوستی قدیمی به آن نگاه کنید. تاریخ را یادداشت کنید، تلفن همراهتان را روی حالت هواپیما قرار دهید و پشت در، یادداشتِ «لطفا مزاحم نشوید» بگذارید. شاید دیگر نفهمید که سریال جدید به کجا رسیده است؛ اما در عوض به مفهومی بسیار باارزشتر میرسید. یادتان باشد که قرار نیست این دقایق، برنامهای اجباری باشند. تعیین مهلتی معقول برای پیشبردن کارها بسیار مفید است؛ اما اگر به آنها نرسیدید، خودتان را سرزنش نکنید.
تلاش برای سریع بودن، الهام و خلاقیت را سریعاً از بین میبرد. نباید بر خود فشار زمانی وارد کنید؛ این کار را برای رضایت خود انجام میدهید، نه برای پست پیشتاز. پس زمان را فراموش کنید. همچنین، اگر از پروژهتان لذت میبرید، پروژه بهصورت طبیعی پیش میرود؛ مثل یک تفریح، نه جلسهی درس. فقط کارتان را انجام دهید و نتیجه را ببینید.
مشتاق باشید
زمانی که برای پروژهی جانبیتان میگذارید، باید قابلتوجیه باشد؛ پس انجام آن نیز باید برایتان جالب باشد. اگر جالب نباشد، بهانهای پیدا میکنید تا از انجامش سر باز بزنید؛ بهانه هم همیشه پیدا میشود. از زمانی که برای پروژه میگذارید، متنفر میشوید و برایتان شبیه به یک وظیفهی خستهکننده میشود. اگر هیجانی در کار نباشد، انجام پروژه مثل اضافهکاری است؛ زیرا لذتبردن، حداقل در ابتدا، تنها مزدی است که برای انجام چنین کاری دریافت میکنید. توصیف دنیم هیوت از پروژهی جانبی بسیار جالب است: «تلاشی عاشقانه همراه با ریسک و فشار پائین».
اگر بهصورت مجانی در این راه تلاش میکنید، باید به آن علاقه داشته باشید. پس موضوعی را انتخاب کنید که به آن علاقهمندید؛ موردی که واقعاً توجهتان را جلب میکند. برای شروع، این جمله را کامل کنید: همیشه دلم میخواست...
اگر پاسخ بالا مربوط به حرفهتان باشد، بسیار خوب است؛ زیرا مجموعهای از مهارتها را کسب میکنید که حتماً در آینده به دردتان میخورند. اما اگر علاقهتان هیچ ارتباطی با کارتان نداشت، باز هم عالی است؛ چون بهزودی دارای مهارتهای متعدد و مختلف میشوید. شاید هم پروژهی جانبیتان دربارهی مشکلی است که با آن روبرو بودهاید.
آیتکین تانک میگوید:
در شغل اولم بهعنوان یک توسعهدهنده، هر روز بهاجبار فرمهای وب را بهصورت دستی طراحی میکردم و این کار بسیار خستهکننده و کند بود؛ آنقدر کند که به فکر افتادم شاید بتوان این فرآیند را بهصورت خودکار انجام داد. یک فرمزن خودکار را تصور کردم که افراد عادی بدون دانش کدنویسی هم بتوانند از آن استفاده کنند.
پل گراهام، بنیانگذار شرکت وای-کامبینیتور میگوید:
بهترین راهِ ایدهپردازی برای آغاز کسبوکار جدید، پرسیدن این سوال است که: دلتان میخواهد چه وسیلهای را برایتان بسازند؟ چه مشکلی دارید؟ حلش کنید. حس میکنید یک جای کار میلنگد؟ درستش کنید. چیزی را میخواهید؟ بهدستش بیاورید.
کارها را آسان کنید
اگر شغل اصلیتان سخت و یکنواخت است، پروژهی جانبی باید آسان و تفریحی باشد. سعی کنید مسائل را به روشهای بسیار ساده حل کنید. برایان هلمینگ، مدیر ارشد فناوری در شرکت زَپیر میگوید: «پروژه باید ساده و مفرح باشد، با آن درگیر نشوید. روی قسمت کوچکی از کار تمرکز کنید که چندان مهم نبوده ولی با کار اصلیتان هماهنگ باشد».
جزئیات ریز، کاغذبازی و استراتژی کاری را حداقل در ابتدای کار فراموش کنید. اکنون زمان فکرکردن به پیشرفت و توسعه نیست.
سوفیا آموروسو، بنیانگذار شرکت نستی گَل، در ابتدا در یک آپارتمان کوچک در سانفراسیسکو زندگی میکرد و سرگرمی او جمعکردن لباسهای قدیمی و فروختن آنها از طریق eBay بود. سوفیا بهزودی متوجه شد که مردم حاضر به پرداخت مبالغ هنگفت برای لباسهایش هستند و به این ترتیب شرکت خود را تأسیس کرد. این شرکت، امروزه صدها میلیون دلار درآمد دارد. اما این شرکت میلیون دلاری نتیجهی سرگرمی جانبی سوفیا بود و حتی اگر هم پا نمیگرفت، او هنوز در اتاق کوچکش نشسته بود و لباس میفروخت.
هرجومرج را بپذیرید
اگر پروژهی جانبیتان را مرتب انجام میدهید و برایتان لذتبخش است، اما حس میکنید که همهچیز اندکی درهم، گیجکننده، ناشیانه یا اشتباه است؛ ایرادی ندارد، آرام باشید. چنین عیبونقصهایی برای پروژههای جانبی مناسبند؛ زیرا این پروژهها درواقع باید بینظم و بههمریخته باشند. در پروژههای جانبی هیچ درست و غلطی وجود ندارد؛ چون تنها چند آزمایش هستند، نه بیشتر نه کمتر.
پروژهها باید شبیه به یک بازی باشند. هرچه را میخواهید امتحان کنید و بهخاطر خوشی و لذت، قدم در راههای بنبست بگذارید؛ از این آشفتگی لذت ببرید. نکتهی مهم این است که نمیتوان در آزمایش شکست خورد؛ چون فقط شامل امتحانکردن فرضیهها است. اجباری برای موفقشدن وجود ندارد، لازم نیست به فکر عواقب کار باشید یا از شکست بترسید؛ جادو در همین مکان امن اتفاق میافتد. بهگفتهی شریل سندبرگ: «اگر نمیترسیدید، چه میکردید؟» در چنین موقعیتی، حتماً اطلاعات را بهشیوهای متفاوت دریافت، روابط عمیقتری برقرار و ریسکهای بزرگتری میکردید.
برنامهریزی را فراموش کنید
شاید شما هم از آن دسته افرادی باشید که نقشهی زندگیشان را از قبل کشیدهاند و اهداف، استانداردها و انتظاراتی از خود دارند که باید به آنها برسند. در این صورت احتمالاً برایتان سخت است که وقت، انرژی و پولتان را بدون داشتن استراتژی یا هدف خاصی صرف کاری جدید کنید؛ چون نمیخواهید کنترل از دستتان خارج شود. بنابراین وسوسه میشوید که صبر کنید و برنامهای برای آینده بچینید.
تصور اینکه پروژهی جانبی میتواند انسان را به چه دستاوردهایی برساند، بسیار هیجانانگیز است؛ اما وقتی شروع به هدفگذاری و تجزیهوتحلیل نتایج کنید، این هیجان کمکم از بین میرود. اگر همهی مراحل طبق نقشه پیش نرود، رخوت و ناامیدی بهسراغتان میآید و این اصلاً جالب نیست.
مسئله اینجا است که پروژهی جانبی اصلاً قرار نیست طبق نقشه پیش بروند؛ پس نقشهکشیدن فقط اتلاف وقت است. به مسیر پیشرو فکر نکنید، چون شانس این را دارید که بهسمت موضوعی بروید؛ ولی اجباری برای رسیدن به آن وجود ندارد. از سفر لذت ببرید.
کارتان را عرضه کنید
دانه نباید تا ابد در خاک بماند؛ نور، هوای تازه و تماشاچیها برایش بسیار مفید واقع خواهند شد. سرمایهی لازم برای تأسیس شرکت جاتفرم از طریق وبلاگ بنیانگذار آن فراهم شد. در هر مرحلهای که هستید، ایجاد روابط باعث پیشرفتتان میشود.
نوآ کاگان، ایدهی برنامهی خود یعنی اَپسومو را از طریق صحبت با مشتریان شرکت اولش بهدست آورد؛ این شرکت، پرداختهای بازیهای اجتماعی را دریافت میکرد. وی میگوید: «اپسومو را ساختم، زیرا شرکتهای بازیسازی بهجای ابزارهای کسب درآمد به مشتریهای بیشتر نیاز داشتند و ما میخواستیم این مشکل را برای بازار برنامهسازی حل کنیم».
توضیحدادن ایده به دیگران باعث میشود مشکلاتش را پیدا و حل کنیم. پس ایدههایتان را بازگو کرده، نظر دیگران را بپرسید و آنها را شفاف و اصلاح کنید.
وقتی ایدهتان را چه در یوتیوب، چه بهصورت پادکست یا در یک گفتگو مطرح کردید، به واقعیت تبدیل میشود؛ زیرا آن را به دنیا عرضه کردهاید. به همین صورت است که برای خود مخاطب جمع کرده و کسبوکار جدیدی را شروع میکنید.
حساس نشوید
اگر برای کارهایی وقت بگذارید که واقعاً دربارهشان کنجکاو هستید، هرگز نتیجهی بدی نمیگیرید. این کارها نهتنها از شما کم نمیکنند، بلکه اضافه هم میکنند. ساهیل لاوینگتون، بنیانگذار شرکت گومرود میگوید: «از امتحانکردن کارهای جدید نترسید؛ بهمرور نحوهی انجامشان را یاد میگیرید».
پروژههای جانبی در بهترین حالت، تبدیل به کسبوکاری جدید میشوند و در بدترین حالت، درسی باارزش به انسان داده و برای آزمایش بعدی آمادهاش میکنند. موفقیت تنها بهمعنای ثروت و دستاوردهای حرفهای نیست. نوعی موفقیت بیسروصدا نیز وجود دارد که با یادگیری مهارتهای جدید و پرداختن به کارهای موردعلاقه حاصل میشود.
پس خلاقیتتان را تقویت و فعالیتی کاملاً جدید را آغاز کنید. محصولی نو بسازید و وقتی آماده شد، آن را به بقیهی دنیا نشان دهید. اما هر کاری که میکنید، به خودتان فشار نیاورید؛ زیرا این فقط یک پروژهی جانبی است.
نظر شما