به گزارش ایکنا از استان مرکزی، رضايت و خشنودي خدا امري نسبي است، به اين معنا كه خداوند مجموعه قوانيني را براي تكامل و پيشرفت بشريت و سعادت و خوشبختي آنان فرستاده است، آن قوانين تشريعي كه به صورت وحي و كتاب آسماني و تفسير و تفصيل آن توسط اولياي الهي و معصوم در اختيار انسان قرار گرفته، مجموعهاي از بايدها و نبايدها را تشكيل ميدهد، انسان كامل كسي است كه با اطاعت از كليه قوانين الهي، رضايت و خشنودي خدا را كسب كرده باشد. از سويي ميدانيم همه انسانها از لحاظ معرفت و شناخت، ايمان و معنويت، اطاعت و تسليمپذيري عملي فرمان الهي يكسان نيستند، ميزان و نسبت رضايتمندي خداوند به ميزان عمل آنان از لحاظ كميت و كيفيت و اخلاص و معرفت آنان بستگي دارد.[1]
انسان؛ دارنده بعضی از صفات الهی
برخی از صفاتی که برای خداوند به کار میروند، در مورد انسان هم استفاده میشوند؛ مانند رضایت و خشنودی«رضی الله عنهم» که به دفعات در مورد برخی از افراد به کار رفته است؛ به عنوان نمونه قرآن درباره راستگویان میفرماید: «قالَ اللَّهُ هذا یوْمُ ینْفَعُ الصَّادِقینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْه»[2]،«خدا گفت: این روزى است که راستگویان را راستى گفتارشان سود دهد. از آن آنها است بهشتهایى که در آن نهرها جارى است. همواره در آن جاویدان خواهند بود. خدا از آنان خشنود است و آنان نیز از خدا خشنودند. و این کامیابى بزرگى است.
یا درباره اولین گروندگان در ایمان به خدا و رسولش(ص) فرموده است: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیم»[3]،«از آن گروه نخستین از مهاجرین و انصار که پیشقدم شدند و آنان که به نیکى از پىشان رفتند، خدا خشنود است و ایشان نیز از خدا خشنودند. برایشان بهشتهایى که در آنها نهرها جارى است و همیشه در آنجا خواهند بود، آماده کرده است. این است کامیابى بزرگ.
رضایت خدا، از سنخ تأثیرپذیری و انفعال نیست
اما همانگونه که میدانیم خشنودی به معنایی که برای ذات باری تعالی به کار رفته با خشنودی انسان فرق میکند. خشنودی در انسان یک نوع، توجّه قلبى و جاذبه روحى است، در حالىکه خداوند از هر تغییری منزّه است؛ لذا تاثر و تأثیرپذیری و انفعال، در ذات خدا راه ندارد و محال است مخلوقات در ذات خدا تأثیر بگذارند. بنابراین نه رضایت خدا، از سنخ تأثیرپذیری و انفعال است و نه غضب او. خشنودی و غضب خدا، از صفات فعلی او هستند و صفات فعلی خدا، از نسبتی که بین خدا و فعل او(مخلوقات) وجود دارد انتزاع میشوند. همانگونه که صفات و اسمای فعلی انسان نیز از رابطه بین انسان و فعلش انتزاع میشوند. به عنوان مثال وقتی کسی کارش درست کردن وسائلی؛ مانند در و پنجره و ... از چوب است، به اعتبار فعلش به او نجّار گفته میشود، امّا نجّار بودن جزو ذات انسان نیست. نجّاری در اصل صفت انسان نیست، بلکه صفت فعل او است؛ لذا ما از فعل انسان – نه از ذات او- نامی مانند نجّار را انتزاع نموده و به انسان نسبت میدهیم. انتزاع صفات و اسمای فعلی خدا نیز به همین ترتیب از نسبت خدا به فعلش انتزاع میشوند؛ و افعال خدا، مخلوقات خدا هستند. بنابراین، با صرف نظر از وجود مخلوقات، نه رضا برای خدا معنا دارد و نه غضب. به عبارت دیگر، رضای خدا و غضب او در واقع به گونهای تحقق عینی خود مخلوق است، ولی از آن جهت که این مخلوق، رابطهای با خدا دارد، از آن مخلوق، صفت و اسمی فعلی برای خدا انتزاع میکنیم.
رضایت خدا، از صفات فعلیه اوست نه ذاتیه
بنابراین، رضایت خدا از اوصاف فعلیه او است، نه ذاتیه، او در ذاتش متصف به صفتى نمیشود که قابل تغییر و تبدیل است، و در نتیجه ذاتش هم با آن تغییر و تبدیل یابد، اگر بندگانش یک روز نافرمانیش کنند، دچار خشم گردد، و در روز دیگرى اطاعتش کنند راضى شود، اگر مىگوییم خدا راضى مىشود، معنایش این است که او با بنده خود معامله رضایت مىکند؛ بر او رحمت مىفرستد و نعمتش را ارزانیاش مىدارد. او را به پاس بندگی و اطاعتش بهشت و نعمتهای بهشتی ارزانی میدارد. و اگر مىگوییم غضب مىکند، معنایش این است که او با بندهاش معامله غضب مىکند؛ یعنى رحمت خود را از او دریغ نموده، او را دچار عذاب مىسازد؛ از اینرو، ممکن است که نخست راضى شود، و بعد به جهت نافرمانى بندهاش غضب کند، یا بر عکس، ابتدا غضب کرده و بعد به دلیل اطاعتى که از بندهاش سرزد از او راضى شود.[4]
به بیان دیگر، اگر رضای خدا از صفات ذاتیه او بود و خداوند در ذاتش متصف به رضا بود، البته این صفت تغییر نمی پذیرفت و در هیچ حالی زایل نمی شد، در حالیکه انسان اگر امروز کار خوبی کند خدا از او راضی است و اگر فردا کار بدی کرد خدا از او ناراضی است، اگر بعداً توبه کرد باز خدا از او راضی است، پس صفت ذات نیست، بلکه صفت فعل است.[5]
صفات افعال خدا از رابطه بین خدا و فعل خدا انتزاع میشوند
نتیجه اینکه: اولاً رضایت و خشنودی خدا از صفات افعال خدا است، نه از اوصاف ذاتی او. ثانیاً صفات افعال خدا از رابطه بین خدا و فعل خدا انتزاع میشوند و در حقیقت برگشت آنها در اصل به مخلوق است. ثالثاً و در حقیقت خوشنودی و رضایت خدا از بنده، ارزانیداشتن بهای جاودان نعمتهای بهشتی در برابر بندگی است. و در یک کلام راضى بودن خدا از بندگان خود، عطا کردن بهشت، نعمت و مقام کرامت میباشد.[6]
خداوند متعال در آیه 28 سوره مبارکه انبیاء میفرماید:«يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُون»؛«خدا همه گذشته آنان و آينده شان را مى داند، و جز براى كسى كه خدا بپسندد شفاعت نمى كنند، و آنان از ترس [عظمت و جلال] او هراسان و بيمناكند.
شافعان جز برای کسی که خدا از او رضایت داشته باشد، شفاعت نخواهند کرد
این آیه شریفه و آیات قبل درباره بعضی از اعتقادات بتپرستان نسبت به ملائکه است، زیرا آنان گمان میکردند ملائکه قطعا در حق آنان شفاعت خواهند نمود . فلذا این آیه شریفه ضمن بیان یکی دیگر از ویژگیهای شافعان که همانا ترس و بیم از عظمت و جلال خداوندی میباشد؛ به یکی دیگر از موارد و بسترهای لازم در وجود شفاعتخواهان نیز اشاره میکند و بیان میکند که شافعان جز برای کسی که خدا از او رضایت داشته باشد، شفاعت نخواهند کرد(وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى). به عبارت دیگر آیه شریفه به روشنی بیان میکند که تنها و تنها شفاعت در حق کسانی رخ خواهد داد که پروردگار متعال از آنان رضایت داشته باشد. در میان مفسرین بحث است که منظور از رضایت الهی در این آیه چیست؟ که برخی از نظرات آنان را ذکر میکنیم.
شیخ طوسی در التبیان میفرماید: معناه لا يشفع هؤلاء الملائكة الا لمن ارتضى الله جميع عمله[7] معنای آیه این است که ملائکه (و دیگر شافعان) شفاعت نمیکنند مگر برای کسی که خداوند از همه اعمالش رضایت داشته باشد.
شفیعان، كسى را شفاعت مى كنند كه خدا به شفاعتش راضى باشد
امینالاسلام طبرسی در مجمعالبیان آورده است: و جز كسى را كه خدا دينش را بپسندد، شفاعت نميكنند. يا اينكه كسى را شفاعت ميكنند كه خدا از آنها راضى باشد. ابنعباس گويد: اهل توحيد را شفاعت ميكنند. برخى گويند: كسانى را شفاعت ميكنند كه مستحق ثواب باشند. اما حقيقت معنى اين است كه آنها كسى را شفاعت مى كنند كه خدا به شفاعتش راضى باشد.[8]
ايمان به خدا بدون شرک، سبب ارتضای الهی
بیان علامه طباطبائی نیز چنین است: و جمله "وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى"، مساله شفاعت ملائكه براى غيرملائكه را متعرض است، و اين مساله اى است كه خيلى مورد توجه و اعتقاد بت پرستان است، كه مى گفتند: "هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ" [9] و يا مى گفتند:" ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى" [10] خداى تعالى در جمله مورد بحث اعتقاد آنان را رد نموده، مى فرمايد: ملائكه هر كسى را شفاعت نمى كنند، تنها كسانى را شفاعت مى كنند كه داراى ارتضاء باشند، و ارتضاء به معناى داشتن دينى صحيح و مورد رضاى خدا است، چون خودش فرموده: " إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ" [11] پس ايمان به خدا بدون شرک، ارتضايى است، كه وثنى ها[12] آن را ندارند، چون مشركند، و از جمله عجائب امر ايشان اين است كه خود ملائكه را شريک خدا مى گيرند، ملائكه اى كه شفاعت نمى كنند مگر غير مشركين را.»[13]
محمد جواد مغنیه نیز مینویسد: (وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى) هذا رد على من عبد نبيا أو وليا أو ملكا طمعا في ان يشفع له عند اللّه، و وجه الرد ان العباد المكرمين يشفعون للموحدين المرضيّين عند اللّه، لا للمشركين المغضوب عليهم[14] یعنی: این آیه ردی است بر برده پیامبری یا دوستی یا پادشاهی که طمع کرده است به اینکه نزد خداوند برای او شفاعتی است، دلیل بطلان نظر آنان این است که عباد مکرمون خداوند شفاعت میکنند موحدان و کسانی که خداوند متعال از آنان رضایت دارد نه مشرکینی که خداوند از آنان خشمگین است.
همچنین وهبه زحیلی در المنیر مینویسد: وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى أي لا يجسرون أن يشفعوا إلا لمن ارتضاه اللّه، و أهّله للشفاعة»[15] یعنی شافعان جرات ندارند شفاعت کنند مگر کسی را که خداوند از او راضی باشد و اهلیّت شفاعت داشته باشد.
در البرهان نیز آمده است: قال الحسين بن خالد: فقلت للرضا (عليه السلام): يا بن رسول الله، فما معنى قول الله عز و جل: وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى؟ قال: «لا يشفعون إلا لمن ارتضى الله دينه».[16]
مشابه همین روایت در کنزالدقائق نیز ذکر شده است.[17]
خدا از بندگانش کفر را نمیپسندد و به آن راضی نیست
به تعبیر و تفسیر امام رضا(ع) شافعان کسی را شفاعت میکنند که دین و اعتقاداتش مورد رضایت و پسند خدا باشد. یعنی آن کسی که عمق جانش با خدا قهر نیست، با دین قهر نیست، با پیامبر و اولیای دین قهر نیست، اعتقاداتش پاک و سالم است. هر چند در عمل یک جاهایی کم آورده و گَرد گناه و آلودگی بر ظاهرش نشسته باشد، مشمول شفاعت میشود. بر خلاف کسی که عمق جان و ذاتش خراب و خبیث است. اعتقاداتش فاسد است، کفر و عناد لجاجت با حق در دلش موج میزند و با فرستادگان و اولیای الهی دشمنی دارد؛ خداوند از چنین شخصی رضایت ندارد. وَ لا یَرضِیَ لِعِبادِهِ الکُفرَ؛خدا از بندگانش کفر را نمیپسندد و به آن راضی نیست.[18]
همچنین خداوند متعال در آیه 26 سوره مبارکه نجم میفرماید:«وَ كَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّماواتِ لا تُغْني شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً إِلاَّ مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَرْضى»؛«و بسيار ملك در آسمان ها هست كه شفاعتشان سودمند نيست جز به امر خدا و بر آن كس كه خدا بخواهد و از او خشنود باشد»[19]
همانطور که مشخص است این آیه شریفه نیز دلالت دارد بر اینکه شفاعت شافعان فقط به حال کسانی سودمند است که خدای متعال از او راضی باشد و بخواهد که او نجات یابد.
شیخ طبرسی در مجمعالبیان میفرماید:«لِمَنْ يَشاءُ وَ يَرْضى» يعنى خداوند اجازه شفاعت كسانى را از اهل ايمان و توحيد به آنان ميدهد.ابنعباس ميگويد: منظور اين است كه فرشتگان جز نسبت به كسانى كه خداوند از آنان رضايت دارد شفاعت نخواهد نمود، همانگونه كه خداوند فرموده است:(وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی/ انبیا ، ۲۸)[20]
سید عبدالحسین طیب نیز در تفسیرش مینویسد: آنكه را كه شافعان شفاعت مى كنند باید لياقت شفاعت داشته باشد و اين مخصوص باهل ايمان است. غير مؤمن هر كه هست و هر چه هست قابليت شفاعت ندارد.[21]
زمخشری نیز در تفسیرش میگوید: شفاعت شافعان(ملائکه) هرگز رخ نمیدهد و نفعی نمیرساند مگر زمانی که شفاعت شود پس از اذن پروردگار و برای هر آن کس که خداوند بخواهد و از او رضایت داشته باشد و او را اهل شفاعت ببیند(قابلیت شفاعت داشته باشد)[22]
هم چنین در تفسیر المنیر آمده است: أي إن الملائكة لا تشفع إلا بعد الإذن لها بالشفاعة، و إلا لمن يشاء اللّه أن يشفعوا له، لكونه من أهل التوحيد، و ليس للمشركين في ذلك حظ.»[23] یعنی: ملائکه شفاعت نمیکنند مگر بعد از اجازه خداوند و مگر برای کسی که خداوند بخواهد، که باید از اهل توحید باشد و برای مشرکین هیچ حظ و بهرهای نیست.
جلب رضایت پروردگار راههای متعددی دارد
از بررسی آیه شریفه و مجموع تفاسیری که ارائه شد این نتیجه حاصل میشود که شفاعت در حق کسانی رخ خواهد داد که خداوند متعال از آنان رضایت داشته باشد که البته این جلب رضایت پروردگار راههای متعددی دارد.
آنچه مسلم است خشنودى خداوند و اجازه شفاعت دادن او، بى دليل نمى تواند باشد حتما به خاطر ايمان راستين و يا اعمالى است كه پيوند انسان را با خدا محفوظ مى دارد، به تعبير ديگر انسان ممكن است آلوده گناه شود ولى اگر رابطه خويش را با پروردگار و اولياى الهى به كلى قطع نكند اميد شفاعت درباره او هست. اما اگر پيوندش را به كلى بريد و يا از نظر عملى آن قدر آلوده بود كه لياقت شفاعت را از دست داد، در اين موقع، هيچ پيامبر مرسل يا فرشته مقربى شفاعت او را نخواهد كرد. جهت تبیین بهتر موضوع، مطلبی از آیتالله سید کمال حیدری نقل میکنیم:
امر شفاعت دائرمدار رضایت الهی است، این رضایت نیز دائرمدار اعتقاد به اسلام است چرا که اسلام همان دین نرضی عند الله است، در پرتو این حقیقت است که این سوال مطرح میشود: آیا راجع به مرضی عنه شرط شده است که هم از لحاظ اعتقاد و هم از لحاظ عمل (به اسلام پایبند باشد) یا اینکه همین اعتقاد به دین اسلام کافی است گرچه فرد از حیث سلوک و عمل هم مرتکب صالح باشد هم سیّئ؟؟
مراد از ارتضاء
نمیتوان گفت مراد از ارتضاء در عبارت «الا لمن ارتضی» پسندیده بودن از لحاظ اعتقادی و عملی است، چرا که در این صورت انسان آنطور که روایات بیان میکنند از «محسنین» میباشد و در این هنگام هیچ نیازی به شفاعت مصطلح نیست چرا که اساساً در این هنگام مسئله سالب به انتفاء موضوع میشود. آری، اگر او فقط از لحاظ اعتقادی و دینی مورد پسند حقتعالی بود و از لحاظ سلوک – چنانکه قرآن این گونه تعبیر میکند – خلطی از عمل صالح و سیّئ را توشه خود کند وی مورد شفاعت واقع خواهد شد. خداوند متعال میفرماید:« وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ[24]؛ یعنی اینکه جماعتی از اعراب هستند که گناهکارند البته منافق نیستند بلکه گناهانشان را اعتراف میکنن،، عمل صالح دارند و مرتکب عمل سیئ نیز شدهاند، لذا توشه مخلوط دارند، امید میرود که خداوند به ایشان به رحمت نظر کند چرا که خدا بسیار بخشنده مهربان است. این کلام که میفرماید «عسی الله ان یتوب علیهم» ایجاد امید در نفوس ایشان میکند تا بین خوف و رجاء واقع شوند و ناامیدی و قنوط محیط بر ایشان نگردد و این که میفرماید «ان الله غفور رحیم» ترجیح جانب رجاء پدیدار شده است. روشن است که عمل سیئ که ناچار تا قیامت باقی میماند گناه کبیره است، اما اگر فقط از صغائر بود بخشیده میشود، چرا که خداوند متعال میفرماید:«إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريماً[25]؛ این مطلب را روایات وارده از رسول اعظم(ص) و اهل بیت(ع) تاکید میکنند.
از حسین بن خالد روایت است که امام علی بن موسی الرضا از پدرش و ایشان از پدرانش از علی امیرالمومنین(ع) فرموده است: هر کس به حوض من ایمان نداشته باشد خدا او را وارد آن حوض نمیکند و هرکس به شفاعت من معتقد نباشد خدا او را به شفاعت من نائل نمیسازد، شفاعت من برای اهل کبائر امت من است و محسنان نیازی به این شفاعت ندارند. حسین بن خالد میگوید از امام رضا(ع) پرسیدم پس معنی این کلام قرآن که میفرماید جز برای کسانی که مرضی خدا نیستند شفاعت نمیکنند چه میشود؟حضرت فرمود: یعنی شفاعتکنندگان جز برای کسانی که خدا دینشان را پسندیده است شفاعت نمیکنند.[26]
ادامه دارد...
[1].رضايت و خشنودي خدا در چیست و چگونه خداوند از انسان راضي میشود؟ - پایگاه استاد حسین انصاریان – پرسش و پاسخ- با جابجایی www.erfan.ir
[2] .سوره مائده، آیه 119.
[3].سوره توبه، آیه 100.
[4] .طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۹ ص 510.
[5] قرشى، سید على اکبر، تفسیر أحسن الحدیث، بنیاد بعثت، تهران، 1377ش، ج 4، ص 302.
[6] .خشنودی و رضایت خداوند به چه معنا است؟ پایگاه اینترنتی پاسخ گویان www.pasokhgooyan.com .
[7].طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 241
[8].طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج 16، ص 114.
[9].سوره یونس،آیه18.
[10].سوره زمر،آیه 3 .
[11].سوره نساء،آیه 48.
[12].یعنی بت پرستان.
[13].طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 14، ص 390.
[14].مغنیه ، محمد جواد، تفسير الكاشف، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ اول، 1424 ق، ج5، 271.
[15].زحیلی، وهبه بن مصطفی، التفسیر المنیر فی العقیده و الشریعه و المنهاج، دارالفکر المعاصر، بیروت، چاپ دوم، 1418 ق، ج 17، ص37.
[16].بحرانی، هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، بنیاد بعثت، تهران، چاپ اول، 1416 ق، ج 3، ص 812.
[17].قمی مشهدی، محمد بن محمد رضا، کنزالدقائق و بحر الغرائب، سازمان چاپ وزارت ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اول، 1368 ش، ج 8 ص 408.
[18].سوره زمر،آیه 7 .
[19] .«ترجمه الهی قمشه ای»
[20] . طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج 23، ص 398.
[21].طیب، سید عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات اسلام، تهران، چاپ دوم، 1378 ش، ج12، ص 332.
[22].«يعنى: أنّ أمر الشفاعة ضيق و ذلك أنّ الملائكة مع قربتهم و زلفاهم و كثرتهم و اغتصاص السماوات بجموعهم لو شفعوا بأجمعهم لأحد لم تغن شفاعتهم عنه شيئا قط و لم تنفع، إلا إذا شفعوا من بعد أن بأذن اللّه لهم في الشفاعة لمن يشاء الشفاعة له و يرضاه و يراه أهلا لأن يشفع له، فكيف تشفع الأصنام إليه بعبدتهم» . زمخشری ، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، دارالکتاب العربی، بیروت، چاپ سوم، 1407 ق، ج 4، ص 424.
[23].زحیلی، وهبه بن مصطفی، التفسیر المنیر فی العقیده و الشریعه و المنهاج، ج 27 ، ص 111.
[24] .سوره توبه، آیه 102.
[25] .سوره نساء، آیه 31.
[26] .حیدری، سید کمال، شفاعت، سید محمد حسین میر لوحی، دانشگاه امام صادق (ع)، تهران، چاپ اول، 1392 ش، ص 248 – 250.
یادداشت از احمد گلستانی عراقی
نظر شما