برخی جریانهای سیاسی داخل کشور از برابرنهاد مقاومت در برابر مذاکره استفاده میکنند. تحلیلگران حوزه روابط بینالملل دیدگاهی دوگانه درخصوص این موضوع دارند. پرسش اساسی از منظر این تحلیلگران این است که آیا مذاکره معنای عقبنشینی دارد یا پیشروی استراتژیک؟ آیا در زمانی که ایران قبلتر از اینها و در ماجرای مک فارلین، تهیه مقدمات مذاکره با آمریکا از طریق سفیر ایران در آلمان را تدارک دید یا نشست عمان در دوران محمود احمدینژاد و ماجرای برجام قدم پیش نهاده تا با این کشور مذاکره کند چرا اکنون نتواند از پس این قصه برآید؟
چندی پیش بیانیه موسوم به بیش از صدتن از فعالان سیاسی اصلاحطلب درباره ضرورت مذاکره با آمریکا در رسانهها منتشر شد؛ بیانیهای که توسط جناحین ایران مورد انتقاد قرار گرفت و تعدادی از اصلاحطلبان هم از آن اعلام برائت کردند؛ دلیلشان این بود که ترامپ مرد تضمین تعهدات نیست و نمیتوان با او و در شرایط فعلی وارد مذاکره شد. ایران سخت در تلاش است تا اروپا، چین و روسیه را آلترناتیو آمریکا قرار دهد اما به میان آمدن بحثهایی نظیر نفت در برابر کالا و همچنین آشفته حالی بازار ایران آنهم ماهها پیش از اجرایی شدن تحریمهای آمریکا علیه ایران بار دیگر چیستی و چرایی مذاکره و ضرورتهای آن را به دغدغه کارشناسان این حوزه بدل کرده است.
**ترامپ و ایران بر مبنای امر سیاسی پذیرفته شده مذاکره می کنند
مهدی مطهرنیا کارشناس مسائل بینالملل در گفتوگو با «ابتکار» درباره فلسفه مذاکرات میگوید: «روسای جمهوری و صدراعظم کشورهای مختلف حتی در زمان جنگ و درگیری نظامی راههای دیپلماسی و مذاکره را برای دشمن خود باز میگذارند تا بتوانند با ایجاد یک مسیر معین دیپلماتیک و گفتوگو با هزینههای کمتری اهداف و منافع ملی خود را به سامان برسانند. سازماندهی مذاکرات در دستگاه سیاست خارجی تحت عنوان دیپلماسی از وظایف وزارتخانههای امورخارجه در کشورهای گوناگون محسوب میشود که به پیروی از آن رهبران کشورها اصول حاکم بر سیاست خارجی خود را تنظیم و آنها را در جهت اجرا در دستگاه دیپلماسی برای مذاکره با کشورهای هدف تعریف کرده و براساس گزارههای معنادار تعریفپذیر در دستگاه سیاست خارجی دنبال میکنند.
نفس آنچه که یک کشور وارد مذاکره با کشور دیگر شود دلیل بر مودت و دوستی یا نگرانی و ترس یا گریز از منازعه و درگیری محسوب نمیشود بلکه ایجاد یک شرایط مناسب برای گفتوگو است تا بتواند به اهداف مورد نظر دست پیدا کند. لذا چه ترامپ و چه ایران در وضعیت و بافتهای موقعیتی گوناگونی که خواهان مذاکره با رقبا و حتی دشمنان خود میشوند برمبنای یک امر سیاسی پذیرفته شده است که باید آن را در راستای اهداف و منافع ملی دانست.
برای همین است که مردم در کشورهای گوناگون از رهبران خود توقع دارند تا با هزینههای کم منافع بالایی را در راستای اهداف ملی آن کشور به دست آورند. اینکه ترامپ خواهان مذاکره با ایران شود یا جملهای که ترامپ پیش از آن اعلام میکند: «به زودی ایران با ما برای مذاکره تماس خواهد گرفت» یک گزاره ژورنالیستی و خارج از پذیرش سیاسی در گستره پر پهنای ادبیات سیاسی است».
**باید از قدرت نرم یا سخت درست استفاده کرد
در این شرایط بحرانی که تمامی هم ندارد و مدام بازتولید میشود و معیشت روزمره مردم را هدف میگیرد به نظر میرسد ایران یا ناگزیر به مذاکره خواهد بود یا باید خود را برای دوران سخت آماده مقاومت کند: «ایران تا پایان جنگ دیپلماسیاش مبتنی بر نحوه مدیریت یا پایان جنگ بود فلذا دیپلماسی و جنگ دو نیم رخ از رخ ژانوس سیاست محسوب میشوند که در ادبیات سیاسی به عنوان یک استعاره برای بیان این موضوعات در دو نقطه متضاد مطرح شده و وظیفه سیاستمداران این است که با شم سیاسی، اطلاعات و علم سیاسی که اندوختهاند و تجاربی که در انبان خود ذخیره کردهاند زمینهای را برای تصمیمگیری درست و بهجا ایجاد کنند که در موقعیت مقتضی بتواند زمینههای یک کنش مطلوب را فراهم کند.
اگر رهبران کشورها نتوانند در موقعیتی مناسب مذاکره یا رودررویی را برگزینند در ادبیات سیاسی میگویند دچار STUPID POWER شدند یعنی قدرت احمقانه یا سردرگم. باید در نظر بگیریم، زمانی که باید قدرت سخت را به کار برد استفاده از قدرت نرم دور از عقلانیت سیاسی است و زمانی که باید قدرت نرم را به کار برد، قدرت سخت بیخردی سیاسی محسوب میشود».
مخالفان و دلواپسان هرگونه مذاکره را عقبنشینی یا باج دادن به کدخدا میخوانند و با توجه به نفوذشان در ارکان حکومت به تنهایی مانع مذاکرات میشوند. مطهرنیا درپاسخ به آنها معتقد است که: «مذاکره به عنوان یک تاکتیک سیاسی در اختیار استراتژیهای مختلف قرار میگیرد و خود استراتژیها نیز برگرفته از خطمشیها و رویههای اجرایی کلان در کشورهاست که باید متکی بر دکترین یا پارادایم باشد. لذا تاکتیکها نیستند که مسیر سازش یا مقابله را تعیین میکنند این پارادایمهای کلان است که محورهای گوناگون سازش و مقاومت را مشخص میسازند.
چه در مقاومت چه در تعامل مذاکره اصلی اساسی به شمار میرود. پس نفس مذاکره مطلوب است اما باید شرایط مختص به آن وجود داشته باشد. در عالم سیاست و دیپلماسی باند پرپهنایی از رفتارها قرار دارد که به هیچوجه پایانی برای آن متصور نیست. در عالم سیاست زنگ تفریح و بازنشستگی وجود ندارد. کسانی که در دنیای سیاست قرار دارند روی امواج بسیار سهمگینی موجسواری میکنند که باید توانایی این را داشته باشند و بدانند که هیچگاه نمیتوان برروی این امواج به راحتی شاهد پایانپذیری موجها برای رسیدن به یک آرامش و سایه را احساس کرد».
**در سیاست منافع دائمی نداریم
این استاد دانشگاه میافزاید: «دنیای سیاست دنیای پیچیدگیهای ساده و سادگیهای بسیار پیچیدهای است که در ستون فقرات آن مفهوم قدرت قرار دارد و این مفهوم ایجادکننده حرکت است و حرکت با ثبات همنشینی ندارد. بر همین مبنا باید بدانید که رقیب شما هماره در اشلهای گوناگون خود را بازتعریف میکند چراکه نه دوست دائمی دارد و نه دشمن دائم. در وضعیت پرشتاب کنونی برخلاف آنچه که نیکسون و چرچیل میگفتند، ما دوست و دشمن دائمی نداریم بلکه منافع دائمی داریم من میگویم که حتی منافع دائمی هم نداریم. کسانی که مدعی سیاستند و از طرف مردم خود نماینده قدرت ملی هستند باید در همه این کوششها و تلاشها منافع ملی کشور خود را در نظر گرفته و آماده باشند که با امواج جدید برخورد جدید انتخاب کرده و در آن راستا عمل کنند».
ترامپ با زیر پا گذاشتن برجام نشان داده که فرد مورد اعتمادی نیست، مواضع روسای جمهوری و وزرای خارجه 1+4 نشان میدهد که ایران در جامعه جهانی جایگاه بهتری از آمریکا و حامیانش به دست آورده اما کیست که نداند آمریکا آنقدر اهرم فشار دارد تا نگذارد آبی خوش از گلوی ایران پایین برود. با این وجود یکی از مقدمات یک مذاکره مطلوب اعتماد طرفین به نتیجه مذاکرات است؛ چیزی که در طرف آمریکایی دیده نمیشود.
مطهرنیا در این مورد میگوید: «تضمین را پیشتر از این باید در رفتار و کنشهای درونی و خودی بازبینی کنیم. باید قدرت و توان خود را افزایش دهیم. در دنیای کنونی هر کدام از دیپلماتها به دنبال منافع ملی کشور خود هستند من سالها پیش گفتم که ایران یا باید یک نه بزرگ در برابر آمریکا و حامیانش بگوید و این نه بزرگ را به طور آشکار و صریح بیان کرده و در برابر تمام گزینههای احتمالی عملکرد ایالات متحده آمریکا بایستد یا اینکه یک بله بزرگ بگوید و پشت میز مذاکره همه مسائل موجود خود را با آمریکا و جامعه جهانی و حامیانش حل کند؛ چه اروپا و چه روسیه و چین هر کدام به دنبال منافع ملی خود هستند و در این مسیر آنها نیز خواهان امتیازاتی خواهند بود و پشت میز مذاکره با هر کشور دیگری جز آمریکا بنشینیم همین وضعیت و بافت غالب خواهد بود.
دیپلماتهای ما هستند که اطلاعات دقیقی از وضع موجود یا نیروهای پیشران در کشور دارند؛ اگر میتوانند یک نه بزرگ بگویند زودتر باید این کار را انجام بدهند تا مردم در یک وضعیت نگرانکننده و یک جنگ فرسایشی اقتصادی و فرهنگی قرار نگیرند، اگر نمیتوانند، وارد گفتوگو شوند و در میز مذاکره در ازای آنچه دارند امتیاز بگیرند».
**در دوران جنگ فاصله بین مردم و حکومت کمتر بود
برخی مسئولان حکومت ایران میگویند مردم ما در برابر 8 سال جنگ مقاومت کردند پس ما را از تحریمها نترسانید؛ اما به نظر میآید مردم از جهات مختلف با زمان جنگ تفاوت دارند. به هیچ وجه نمیتوان انتظارات مردم آرمانخواه دهه شصت را با متولدین هفتاد و هشتاد مقایسه کرد؛ امری که پیشتر از اینها جامعهشناسان در قالب شکاف نسلی هشدار داده بودند.
مطهرنیا اما مردم را مقاوم میپندارد: «مردم مقاوم هستند و دوست دارند تا دولتمردان نیز مانند آنها فکر و زندگی کنند. در دهه شصت شکاف بین مردم و دولت و حکومت بسیار کمتر بود، مردم هزینههای گزافی را متحمل شدند تا کشور براساس منافع ملی افول نکند. آنچه که برای مردم اکنون مطرح شده این است که این مقاومت و ایستادگی موجب فربه شدن ملت و تصمیمسازی و تصمیمگیریهای سیاسی و اهداف ناشی از آرمانهای ترقیخواه انقلاب اسلامی خواهد شد یا بار دیگر شاهد آن خواهند بود که آنها مقاومت میکنند ولی در درون با بحرانهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرنگی و ارزشی مواجهیم.
به گونهای که فساد و ارتشا و شکاف میان نسلها و طبقات که اکنون به صورت مبرهن و آشکار در جامعه خودنمایی میکند، تشدید میشود. بنابراین، این دو باید در کنار هم باشند تا مردم بتوانند اعتماد کنند؛ تا برای این اعتماد و اعتباری که برای حکومتشان قائل میشوند سختیها را به جان بخرند». ایران کمتر از چهار ماه فرصت دارد تا پیش از اجرایی شدن تحریمها مسیر خود را انتخاب کند. هر دو مسیر تبعات مثبت یا منفی و حساسیت بالایی دارد؛ به گونهای که آن را میتوان دومین توافق تاریخی بعد از انقلاب نامید. مردم نیز امیدوارند تا موانع مذاکره از سر راه برداشته و تکلیفشان با آینده روشن شود.
هر چند که به عقیده برخی از تحلیلگران ایران قصد دارد تا برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا دو سال دیگر صبر و مقاومت کند تا بعد از آن بهتر بتواند تصمیمش را برای تعامل یا عدم تعامل با آمریکا مشخص کند هرچه هست حکومت ایران باید به یک اجماع تاریخی برسد؛ اجماعی که میتواند سرنوشت ایران را دگرگون کند.
منبع: روزنامه ابتکار؛ 1397.4.28
**گروه اطلاع رسانی**9370**1755
مذاکره یا عقب نشینی؛ مساله این است؟
مسئله مذاکره با آمریکا در سپهر سیاست ایران هنوز با چالشهایی جدی روبهرو است. این موضوع در ادبیات رسمی اصحاب سیاست در ایران جزو خط قرمزها محسوب میشود. ماجرایی که بار دیگر بحثهایی اساسی را پیرامون ضرورتها یا چرایی عدم انجام آن به راه انداخته است.
صاحبخبر -
نظر شما