درباره ایران -۵۹
صاحبخبر - آنچه میخوانید سلسله مباحث دکتر علیاکبر ولایتی و جمعی از کارشناسان در مجموعه برنامههای «ایران» در سیمای جمهوری اسلامی ایران در موضوع تبیین مفهوم «ایران و هویت ایرانی» است که در ستون ثابت «درباره ایران» بهصورت پاورقی در روزنامه «فرهیختگان» منتشر میشود. آقای دکتر ولایتی، جنابعالی در مباحث گذشته در این مجموعه، چند شاخصه از شاخصههای فرهنگی ایرانیان را برشمردید و از آن جمله به یکتاپرستی و زبان و ادبیات فارسی اشاره کردید. دیگر چه شاخصهای را میتوان برشمرد؟ بیشک، شاخصه بعدی باید دانش و دانشدوستی ایرانیان در طول تاریخ خود باشد. اما بعضی معتقدند که سیر تکاملی علمی و فرهنگی ایرانیان با سقوط ساسانیان و ظهور اسلام برای مدتی متوقف شد و چنانکه برخی اظهارنظر کردهاند دو، سه قرن سکوت روی داد؟ این پرسش و به عبارت بهتر، شبهه بسیار مهمی است که پاسخ آن باید بهدرستی و مستند داده شود. اولا، ما میدانیم که مراکز علمی پیش از اسلام ایران تا قرنها بعد از اسلام فعال بودند؛ مثلا مرکز علمی بزرگ جندیشاپور تا حدود قرن چهارم هجری دایر بوده است. اگر انقطاعی دو سه قرنی در کار این مراکز روی میداد، ممکن نبود بشود اساتید و وسایل علمی را به همان قوت گذشته گردآورد. دوم اینکه، دین اسلام دین علمگریزی نبود که بتوان گفت با ظهور اسلام خللی در کار مراکز علمی و دانشاندوزی ایرانیان پدید آمده است. بر این مطلب شواهد فراوانی است که نیاز به بیان آنها نیست. سوم اینکه، گزینش درست خط عربی برای نوشتن زبان فارسی که به همت بزرگان هوشمندی در ایران نظیر رودکی سمرقندی روی داد، به زبان فارسی این توان را داد که بهعنوان محمل زبان فارسی، آن را بهعنوان زبان دوم جهان اسلام گسترش دهد. بسیاری از کتابهای علمی قدیم به زبان فارسی نوشته شدهاند؛ نظیر ذخیره خوارزمشاهی سید اسماعیل جرجانی، دانشنامه علائی ابنسینا و التفهیم بیرونی. چهارم اینکه، در دوران ساسانی براساس برداشت نادرست از احکام زرتشتی [این حکم که باید هر شخصی به انجام وظیفه خویش [= خویشکاری] مشغول باشد و آن را به بهترین نحو انجام دهد]، دانشاندوزی و اصولا سواد در انحصار طبقات شاهزادگان، کاتبان و موبدان بود و مردم عادی که سروکاری با دربار نداشتند از آموختن آن محروم بودند. کشاورزان موظف بودند فقط به کشاورزی بپردازند و چوپانان به چوپانی. اگر کشاورزی قصد آموختن علم داشت، چنان بود که گویا از وظیفه کشاورزی خویش تخطی کرده است. [شاید علت اینکه اطبای جندیشاپور اغلب مسیحی و یهودی بودند، نیز همین بود]. اما اسلام این بند را از پای مردم گشود. بسیاری از دانشمندان دوران اسلامی ایران فرزند طبقات محروم و غیردیوانی بودند که نمونههای آن بسیار است. اگر به صورت کرونولوژیک، بخواهیم یکبهیک سلسلههای ایرانی پس از اسلام را برشمریم و وضعیت علمی در آن ادوار تاریخی را شرح دهیم، جنابعالی چطور دستهبندی میکنید؟ نخستین سلسله معروف ایرانی پس از اسلام که داعیه استقلال از خلافت عباسی بغداد را داشت، سلسله صفاریان به رهبری یعقوب و عمرو لیث بود. در مسلمانی و تقوای این دو هیچ شکی نیست؛ هر دو هم به تقوا شهرت داشتند و هم به خصلتهای جوانمردان و پهلوانان قدیم ایران. گردیزی در زینالاخبار (ص 313 – 315) مینویسد که عمرو بن لیث چنان باتقوا بود که هیچ امیری پیش از او چنین نبود. همو مینویسد: «عمرو، بس هوشیار و گربز [= جربزهدار و زرنگ] و روشنرای بود.» عمرو لیث، علاقه فراوانی به ایجاد ابنیه عامالمنفعه و کاروانسرا و رباط داشت تا موجبات آسایش و رفاه مسافران را فراهم آورد. برخی تاریخنگاران جامع عتیق شیراز، را از بناهای ساخته او میدانند و میگویند عمرو در دوران امارت خویش هزار رباط و 500 مسجد آدینه و مناره احداث کرد و پلهای فراوانی در نقاط گوناگون قلمرو حکومتی خود ساخت. اصطخری در مسالکالممالک (ص 241) میگوید که عمرو، در زرنگ (زرنج) سیستان بازاری بنیاد نهاد که روزانه هزار درهم درآمد داشت و آن را بر مسجدجامع و بیمارستان آنشهر و مسجدالحرام وقف کرد. پس معلوم میشود که عمرو به ساختن بیمارستان هم همت گماشته بوده است. البته ممکن است بیمارستان زرنگ قدمت بیشتری از دوران صفاریان داشته و در زمان ساسانیان تاسیس شده باشد و در این دوران، توسعهیافته و مرمت شده باشد. چون دوران حکومت عمرو لیث بسیار کوتاه بوده، بهقطع نمیتوان اظهارنظر کرد که این بیمارستان پس از وی چندسال دوام داشته است. همچنین نمیدانیم که بخشهای بیمارستانی آن به چه نحو بوده است. اما معمولا همه بیمارستانهای اسلامی مجهز به کتابخانههای بزرگی هم بودند. ادامه دارد∎
نظر شما