شناسهٔ خبر: 26732535 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اطلاعات | لینک خبر

دلایل اسلام‌هراسی معاصر

عباس عیسی‌زاده ـ پردیس فارابی دانشگاه تهران

صاحب‌خبر -
 

اسلام‌هراسی طبق تعریف رایج عبارت است از: «تنفر و انزجار نسبت به اسلام و پیروان آن»، که از جمله عواقبش در چند دهه اخیر، اعمال تبعیض ظالمانه علیه مسلمانان (به‌ویژه آنان که در غرب ساکن هستند) از طریق ایجاد محرومیت در زندگی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بوده است. جهت نیل به فهمی عمیق‌تر از اسلام‌هراسی معاصر، در گام نخست، تبیین و تشریح دلایل و زمینه‌های بروز آن اجتناب‌ناپذیر می‌نماید. در همین راستا، نوشتار حاضر در پی پاسخگویی به چرایی بروز چنین پدیده‌ای به‌ویژه در مغرب‌زمین است؛ سرزمینی که عامه مردم و نخبگانش با افتخار، موطن خویش را مهد ارزش‌هایی چون آزادی بیان و حق انتخاب عقیده، دین، مذهب و… می‌دانند.‌ به بیان دیگر آنچه بیش از همه مرتبط با پدیده اسلام‌هراسی، سزاوار تأمل است، این که دلایل و زمینه‌های اصلی شکل‌گیری آن چیست و چرا در عصر حاضر، گستره این نفرت غیرمنطقی حتی به مردم عادی و توده‌های غیرمسلمان ساکن در غرب رسیده است؟

ترس ریشه‌ای

علل و عوامل بسیاری در شکل‌گیری و استمرار اسلام‌هراسی نقش داشته‌اند؛ یکی از دلایل اصلی، وجود نگرش‌های منفی و احساس خصومت و نفرت علیه مسلمانان در عصر حاضر، «ترس ریشه‌ای از اسلام» در غرب است؛ ترسی که می‌توان آن را به دو دورة «تاریخی» و «معاصر» دسته‌بندی کرد.

منشأ «ترس تاریخی» بیشتر به روحیه حق‌طلبی، ظلم‌ستیزی و ضداستعماری نهفته در آموزه‌های اسلامی برمی‌گردد. به استثنای اسلام، تا قرن نوزدهم، شرق قلمرو حکومت و سلطه‌ مستمر و بلامنازع غرب بود. این تنها بخش اسلامی شرق بود که در سطح وسیعی اروپا را در زمینه‌های سیاسی، فکری و تا مدتی اقتصادی، به مبارزه‌ای بی‌امان طلبیده بود. برنارد لوئیس ـ استاد دانشگاه پرینستون و اسلام‌شناس شهیر بریتانیایی ـ ترس تاریخی را بدین شکل توصیف می‌کند: «در طول دوره‌ای که تاریخ‌دانان اروپایی آن را قرون وسطی می‌نامند، هر یک از دو دین مدعی باقی‌مانده، یعنی اسلام و مسیحیت، دیگری را رقیب خود می‌دید. دو انگیزه ایمان و طمع، باعث عزیمت مبلغان و بازرگانان به سراسر دنیا می‌شد؛ اما مسیحیان اروپایی در رویارویی با اسلام، انگیزه شاید قوی‌تری هم داشتند و آن ترس بود. تقریبا به مدت هزار سال، از زمان اولین حمله‌ سپاه اسلام به سرزمین‌های مسیحی شرق مدیترانه در اوایل سده هفتم، تا دومین و آخرین عقب‌نشینی ترکان از شهر وین در سال ۱۶۸۳، مسیحیان اروپا با ترس از اسلام زندگی می‌کردند.»

همچنین به اعتقاد ادوارد سعید، متفکر و منتقد نامدار فلسطینی: در خصوص اسلام، ترس اروپا ـ اگر نگوییم احترامش ـ همواره ملحوظ بوده است. پس از رحلت حضرت محمد(ص) در سال ۶۳۲م، ابتدا سلطه‌‌ نظامی و سپس نفوذ دینی و فرهنگی اسلام به‌شدت افزایش یافت. در مرحله‌ نخست ایران، سوریه، مصر و سپس روم شرقی (ترکیة کنونی) و شمال افریقا در مقابل لشکریان اسلام سقوط کردند؛ در قرن هشتم و نهم میلادی اسپانیا، سیسیل و بخشهایی از فرانسه فتح شد. در سده‌های سیزدهم و چهاردهم نیز، اسلام از سمت شرق تا هند و اندونزی و چین پیش رفت. در برابر این هجوم خارق‌العاده، اروپا جز ابراز ترس از هیبت اسلامی، کار دیگری نمی‌توانست انجام دهد. بی‌جهت نبود که اسلام نماد ترور، تخریب و جماعت شیطانی مورد نفرت اروپاییان و یک ضربه‌ روحی پایدار برای اروپا تلقی می‌شد؛ چرا‌که از اواخر قرن هفتم تا اواخر سده ۱۶ میلادی، اسلام در یکی از اشکال عربی، عثمانی یا افریقای شمالی و اسپانیایی خود، بر اروپای مسیحی سلطه داشت و یا به‌شکل مؤثر آن را تهدید می‌نمود.

ترس تاریخی

به‌طورکلی، دو دیدگاه در مورد «ترس تاریخی» در چند قرن اخیر مطرح بوده است:

ـ اسلام به‌ عنوان خطر مذهبی

ـ اسلام به‌ عنوان خطر سیاسی

دیدگاه اول متعلق به میسیونرها و مبلغان مذهبی (به‌ویژه فرقه‌ پروتستان انجیلی) است. آنها دین اسلام را دشمن ناسازگار مسیحیت می‌انگاشتند، با این حال معتقد بودند اگر مسلمانان مسیحی شوند، دیگر تهدیدی علیه اروپاییان به‌شمار نمی‌روند!

گروه دیگری که دیدگاه‌های غیرمذهبی و سکولار داشتند، اسلام را تهدیدی مؤثر برای اروپاییان قلمداد می‌کردند، لکن نه به ‌علت الهیات و اعتقادات متفاوت آن با مسیحیت، بلکه به ‌دلیل قابلیت اسلام در تبدیل‌شدن به ابزاری سیاسی در جهت مقابله با حضور استعماری اروپا در شرق. به تعبیر دیگر، هم مذهب و هم الحاد اروپایی ماهیتی افراطی و انحصار‌طلب داشته است؛ بنابراین می‌توان مدعی شد که منشأ دیدگاه اول، انحصارگرایی کلیسایی بود و منشأ نگرش دوم، انحصار‌طلبی سکولار.

«ترس ریشه‌ای از اسلام» در طول تاریخ تداوم یافته و در دوره معاصر به حاد‌ترین شکل خود رسیده است؛ به‌‌نحوی‌که هراس از اسلام و در پی آن، نفرت و خصومت نسبت به مسلمانان در اغلب کشورهای غربی، امری عادی و موجه محسوب می‌شود. هراس‌های امنیتی ناشی از حملات تروریستی که به ‌دست‌ بنیادگرایان و با نام اسلام صورت می‌گیرد، اروپاییان را متقاعد کرده است که شکاف‌ها و اختلافات میان جهان اسلام و جهان متمدن[!] غرب از‌بین‌رفتنی نیست. همچنین ترس دیرینه و تاریخی در قرن بیستم و به‌ویژه در دهه‌های پایانی آن عملا به جدال و رویارویی بی‌سابقه‌ای (بیشتر از جانب غرب) منجر شده است. منازعه طولانی عربی ـ اسرائیلی، پیروزی انقلاب اسلامی ایران، ماجرای سلمان رشدی و کتاب آیات شیطانی در بریتانیا، جنجال حجاب در فرانسه و سرانجام حوادث ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ در ایالات متحده و وقایع پس از آن، همچون اشغال افغانستان و عراق، نقاط عطف مهم و تعیین‌کنندة این دوره به‌شمار می‌روند.

در مورد ترس معاصر، نکته مهمتر این است که تروریسم، خشونت و بنیاد‌گرایی به ‌عنوان ریشه‌های اساسی آن مطرح شده‌اند؛ اما کریستوفر اسمیت ـ پژوهشگر جامعه‌شناسی دین در دانشگاه کلرمونت کالیفرنیا ـ معتقد است که: «تروریسم منشأ اصلی این هراس نیست، بلکه علت عمده همواره تهدیدات فرهنگی اسلام و ترس از اسلام‌گرایی در غرب بوده است.» برخی سیاستمداران و گروه‌های تندرو دست‌راستی، افزایش نمادهای بصری اسلامی مانند مسجد، مناره، حجاب و امثال آن را از جمله مصادیق و نشانه‌های بارز اسلام‌گرایی روزافزون در اروپا برمی‌شمارند.

جمعیت فزاینده

بخشی از «ترس معاصر» ریشه‌ جمعیتی دارد. در حال حاضر اسلام دارای بالاترین رشد در میان ادیان زنده جهان است و از سوی دیگر، مسلمانان از بالاترین میزان زاد و ولد و همچنین مهاجرت در اروپا و غرب به‌طور عام برخوردارند و این امر، غربی‌ها را سخت نگران تغییر ترکیب جمعیتی خود در آینده و همچنین چشم‌انداز فرهنگی ناشی از آن می‌کند؛ چنان‌که مقاله‌ای در روزنامه‌ تایمز‌ لندن، ترس و هراس از اسلام را کاملا منطقی و موجه می‌خواند، به این دلیل که سه‌چهارم مهاجران جهان در دهه اخیر، مسلمان بوده‌اند و اینکه این «فراریان و جانیان» [از دیدگاه ستون‌نویس تایمز] درصدد فرصت و زمان‌ مناسب هستند تا ضربه اساسی خود را بر پیکره جهان غرب وارد سازند!

در همین زمینه، اصطلاح یوروبیا (= اوروبیا) در چارچوب اسلام‌هراسی، در خصوص حضور فزایندة مسلمانان در اروپا ابداع شده است. «یوروبیا» بر این مفروض عجیب اشاره دارد که در آینده، اروپا با گسترش بیش از پیش جمعیت مسلمانان عمدتاً عرب، متحد دنیای عرب و یا حتی زیر‌مجموعه‌ آن خواهد شد؛ به عبارت دیگر، رشد جمعیت‌ مسلمانان در اروپا از طریق مهاجرت و نیز زاد ‌و‌ ولد، در نهایت به شکل‌گیری اکثریت مسلمان در آن قاره منجر می‌شود و طبیعت به ‌لحاظ تاریخی مسیحی و در حال حاضر سکولار جامعه اروپا را تهدید خواهد کرد.

اما آیا اوروبیا واقعا تهدیدی جدی و حائز اهمیت برای غرب است؟ حقیقت امر این است که مسلمانان ۴ تا ۵درصد جمعیت اروپا (معادل حدود ۲۰میلیون نفر) را شامل می‌شوند. همچنین مسلمانان اروپا مانند سایر گروه‌های دینی و قومی، همگون نیستند. آنها نماینده‌ گروه‌های قومیتی گوناگونی هستند که اغلب مشترکات کمی با یکدیگر دارند: آسیای جنوبی‌ها در انگلستان، افریقای شمالی‌ها در فرانسه و ترکها در آلمان. به علاوه بسیاری از آنها به دین خود عمل نمی‌کنند و غالبا «مسلمانان فرهنگی» هستند. حال چگونه این اقلیت کوچک و بسیار اندک می‌تواند ترکیب جمعیتی و فرهنگی غرب را حتی در بلندمدت تهدید کند، خود جای بسی تأمل دارد!

این نوع واژه‌سازی‌ها و توهمات خیالبافانه در‌حالی‌ که مسلمانان حداکثر ۵درصد جمعیت اتحادیه اروپا را تشکیل می‌دهند، صرفا در قالب یک عبارت قابل توضیح است: «هراس اخلاقی»؛ ترس و واهمه‌ای که عمداً ایجاد می‌شود تا توجیه‌گر تصمیمات سیاستمداران و تسهیل‌کنندة برنامه‌ها و سیاست‌های ظالمانه آنان در قبال برخی اقلیت‌ها همچون مسلمانان باشد. بنابراین سخنان مایکل شوئر ـ مأمور سابق سیاـ در شبکه خبری سی.‌ان.‌ان مبنی بر این که: «اروپا از حیث جمعیتی در حال احتضار است و تا سال ۲۰۵۰ قاره‌ای اسلامی خواهد بود» و یا اظهارات اخیر برنارد لوئیس در روزنامه اورشلیم‌پست که: «اروپا حداکثر تا پایان این قرن اسلامی خواهد شد»، هرچند ادعاهایی گزاف به نظر می‌رسد، غیر‌طبیعی و خلاف انتظار نیست و کاملا در قالب مذکور، یعنی هراس اخلاقی، جای می‌گیرد.

در مجموع مسلمانان در طول تاریخ، به دلایل و بهانه‌های مختلفی مورد هجوم و موضوع ترس و نفرت غرب قرار گرفته‌اند. از قرن هفتم، همزمان با ظهور اسلام و نفوذش تا شمال افریقا و مرکز اروپا و پس از آن جنگهای معروف صلیبی، خطر و تهدیدی مذهبی برای مسیحیت انگاشته می‌شدند. در سده‌های بعد به ‌دلیل مقابله با استعمار اروپایی، بیشتر خطری سیاسی به‌شمار می‌رفتند؛ اما در چند دهه اخیر خصوصا با حضور محسوس و بی‌سابقه مسلمانان در غرب، این «تهدید جمعیتی و فرهنگی» است که به ابزار و بهانه‌ای جدید برای ابراز نفرت و انزجار علیه آنان بدل شده است. با این وصف، واقعیت‌ها نشان می‌دهد که جمعیت مسلمانان در غرب بسیار کمتر از آن است که بتواند حداقل در آینده نزدیک ترکیب جمعیتی و چشم‌انداز فرهنگی غرب را دستخوش تغییرات جدی کند؛ بنابراین اتهامات این‌چنینی صرفا در قالب کینه و خصومت دیرینه غرب از اسلام و تداوم آن به اشکال جدید قابل تحلیل است.

منابع:

ـ اسپوزیتو، جان و دالیا مجاهد. ۱۳۹۰٫ چه کسی از طرف اسلام سخن می‌گوید؟ ترجمه سهیلا ناصری. تهران: هرمس٫

ـ سعید، ادوارد. ۱۳۸۲٫ شرق‌شناسی. ترجمه عبدالرحیم گواهی. چاپ سوم. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

ـ شیرغلامی، خلیل. ۱۳۹۰٫ «اسلام‌هراسی و اسلام‌ستیزی». سیاست خارجی ۲۵(۴): ۹۹۵ـ۱۰۲۲٫

ـ لوئیس، برنارد. ۱۳۸۰٫ برخورد فرهنگ‌ها. ترجمه بهمن‌دخت اویسی. تهران: فرزان روز٫

ـ مجیدی، محمدرضا و محمدمهدی صادقی. ۱۳۹۳٫ اسلام‌هراسی غربی. تهران: دانشگاه امام‌صادق(ع).

نظر شما