شناسهٔ خبر: 26257721 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه رسالت | لینک خبر

تاملي بر رويکرد ترامپ در قبال جريان‌هاي تکفيري و افراطي

منازعه اي که از کاخ سفيد هدايت مي شود

صاحب‌خبر - سعيد سبحاني جريان راست افراطي غرب با رويکردي نژادپرستانه و ملي گرايانه هر روز قدرت بيشتري در اروپا پيدا مي کند. مواجهه با جوامع چند فرهنگي (Multi Cultural)در اروپا و آمريکا، از اصلي ترين اهداف رهبران جريانهاي راست افراطي در غرب محسوب مي شود. دونالد ترامپ در جريان رقابتهاي انتخابات رياست جمهوري سال 2016 ايالات متحده آمريکا توانست براي نخستين بار ، بخش اعظمي از نژادپرستان و ملي گرايان و مخالفان ايجاد جامعه چند فرهنگي در اين کشور را مجاب سازد تا در انتخابات شرکت کرده و آراي خود را به سود وي به گردش در آورند. از سوي ديگر، رئيس جمهور آمريکا پس از حضور در کاخ سفيد، رويکرد اوباما در حمايت از گروههاي تروريستي و تکفيري در منطقه را تقويت کرد . حملات نيروهاي ائتلاف آمريکايي به نيروهاي مردمي در عراق يا بمباران مواضع نيروهاي ارتش سوريه در ديرالزور نشان داد که واشنگتن با هر گونه اقدام و تلاشي در راستاي نابودي کامل گروههاي تکفيري در منطقه غرب آسيا مخالف است. به راستي هدف ترامپ از "حفظ تهديد تکفيري ها" در منطقه غرب آسيا و نظام بين الملل چيست؟ از سوي ديگر، تعلق خاطر متقابل جريانهاي راست افراطي اروپا و سران کاخ سفيد به يکديگر چگونه قابل تفسير است؟ در اين خصوص نکاتي وجود دارد که تامل بر آنها مي تواند راهگشا باشد: 1- "مارين لوپن" به عنوان شاخص ترين چهره جريان راست افراطي در اروپا در جريان انتخابات رياست جمهوري سال 2016 آمريکا از ترامپ حمايت کرد. ديگر سران جريانهاي ملي گرا و راست افراطي در اروپا نيز بر خلاف سياستمداران وابسته به جريانهاي راست و چپ ميانه ، حمايت خود را از نامزد جنجالي رقابتهاي انتخابات سال گذشته در آمريکا اعلام کردند. "رويکرد حمايت گرايانه ترامپ در عرصه اقتصادي" ،" مخالفت با موجوديت اتحاديه اروپا"، "رويکرد آتلانتيکي سخت گيرانه در درون ناتو " و " مخالفت با وجود جوامع چندفرهنگي" از جمله عواملي بود که توانست توجه جريان راست افراطي اروپا را به سوي ترامپ جلب کرد. با توجه به تاثيرگذاري مستقيم و همه جانبه تحولات آمريکا بر اروپاي واحد ( که نمونه آن را در جريان وقوع بحران اقتصادي در سال 2006 ميلادي مشاهده کرديم )، جريانهاي راست افراطي اميدوارند که تسلط جريان ملي گرا و ضد مهاجرت در آمريکا، منجر به تقويت متقابل اين جريان در اتحاديه اروپا و منطقه يورو شود. بنابراين، جريان راست افراطي اروپا نسبت به حضور ترامپ در کاخ سفيد به عنوان يک فرصت طلايي براي گسترش قدرت خود مي نگرد. 2- دونالد ترامپ رئيس جمهور ايالات متحده آمريکا و همراهانش در عين اينکه سعي دارند جنبه "تاثيرگذاري" خود بر جريانهاي راست افراطي اروپا را پررنگ کنند، به شدت از آنها "تاثيرپذير" هستند. به عبارت بهتر، ترامپ براي "مهار اروپاي واحد از طريق احياي ناسيوناليسم"، به جريان راست افراطي و پياده نظام اجتماعي و سياسي آن نياز مبرمي دارد. رئيس جمهور ايالات متحده آمريکا به خوبي مي داند که يکي از پيش شرطهاي "احياي حمايت گرايي اقتصادي در آمريکا"، حذف يا مهار حدکثري رقباي تجاري واشنگتن در نظام بين الملل است.اتحاديه اروپا در کنار چين، اصلي ترين رقباي آمريکا در اين معادله محسوب مي شوند. از سوي ديگر، ترامپ به خوبي مي داند که تقويت جريانهاي راست افراطي و ظهور دوباره ملي گرايي در بطن و کالبد جوامع اروپايي، اسم رمز فروپاشي اتحاديه اروپا و منطقه يورو مي باشد. ترامپ از همان ابتداي حضور خود در کاخ سفيد رسما به حمايت از جريانهاي راستگراي افراطي در منطقه يورو و اتحاديه اروپا پرداخت. حتي ترامپ در مصاحبه اي جنجالي اعلام کرد که "برگزيت" الگويي براي ديگر کشورهاي اروپايي محسوب مي شود و دير يا زود اين اتفاق در ديگر کشورهاي عضو اتحاديه اروپا نيز رخ خواهد داد. اگرچه اين اظهارات ترامپ با واکنش سلبي سران اروپايي از جمله "آنگلا مرکل" و " ژان کلود يونکر" همراه شد، اما رئيس جمهور ايالات متحده آمريکا به هدف اصلي خود، مبني بر "القاي حس همزاد پنداري" در قبال جريان راست افراطي اروپا دست يافت. 3- هم اکنون جريانهاي راست افراطي فتح سنگر به سنگر پارلمان کشورهاي اروپايي را آغاز کرده اند. در انتخابات سراسري سال 2017 ميلادي، حزب جايگزيني براي آلمان (AFD) براي نخستين بار توانست با کسب بيش از 12 درصد آراي عمومي به پارلمان آلمان (Bundestag) راه پيدا کند. هم اکنون حزب جايگزيني براي آلمان به سومين حزب قدرتمند در اين کشور ( پس از دو حزب دموکرات مسيحي و سوسيال دموکرات) تبديل شده است. در کشور اتريش نيز حزب موسوم به آزادي (FOP)توانست پس از نمايشي خيره کننده در انتخابات سراسري، به بدنه دولت ائتلافي اتريش بپيوندد. در کشور سوئد ( به عنوان اصلي ترين نماد يک جامعه چندفرهنگي در اروپا) نيز نظرسنجي ها نشان مي دهد که جريان راست افراطي تعداد زيادي از شهروندان را به سوي خود جذب نموده است. مطابق آخرين نظرسنجي ها، حزب دموکرات سوئد ( وابسته به جريان راست افراطي) ، با کسب حدود 25 درصد آراي عمومي به نخستين و محبوب ترين حزب در اين کشور تبديل شده است. در ديگر کشورهاي اروپايي مانند فرانسه، ايتاليا و هلند نيز جريان راست افراطي تحت حمايتهاي دولت جديد ايالات متحده آمريکا به يارگيري خود در بين افکار عمومي ادامه مي دهد. 4- دونالد ترامپ دريافته است که رمز تقويت جريان راست افراطي در غرب، زنده نگاه داشتن "تهديد داعش" و ديگر گروههاي تکفيري در اتحاديه اروپاست. از اين رو کاخ سفيد نه تنها در عرصه فکري، بلکه در عرصه نظامي و عملياتي نيز در صدد "مديريت داعش" به جاي "نابودي آن " است. به عبارت بهتر، اساسا "استراتژي نابودي داعش" در سياست خارجي ايالات متحده آمريکا تعريف نشده است. چنانچه منابع خبري در غرب اذعان کرده اند ، در جريان آزاد سازي رقه، صدها تن از اعضاي داعش به همراه خانواده هاي آنان و تحت نظر نيروهاي ائتلاف ( که از سوي آمريکا مديريت مي شوند) به راحتي از شهر خارج شده و در ديگر نقاط سوريه پراکنده شده اند. بدون شک اين اقدام هدفمند در راستاي "احياي تروريسم تکفيري" پس از انحلال خلافت داعش صورت گرفته است. ترامپ با رويکردي علي و معلولي، "تفکر تکفيري" و " تفکر راستگراي افراطي در غرب" را لازم و ملزوم يکديگر مي داند. از اين رو وي در صدد مديريت همزمان اين دو جريان افراطي مي باشد. 5- ديالکتيک فکري " داعش" و " جريان راست افراطي" و مواجهه اين دو با يکديگر، به طور طبيعي ذهن بسياري از مخاطبان در غرب را از توجه به "عامل شکل دهنده اين ديالکتيک" دور مي کند. ترامپ معتقد است با حذف جريانهاي سنتي و ميانه رو در منطقه غرب آسيا و کشورهاي اروپايي، "جريان راست افراطي" به نماد فکري غرب و "جريان تکفيري" به نماد فکري جهان اسلام تبديل شوند. از اين رو ايالات متحده آمريکا در کنار تقويت دو جريان تکفيري و راست افراطي، مقابله با جريانهاي اصيل اسلامي و خصوصا شيعي را در دستور کار قرار داده است. در حقيقت، رئيس جمهور ايالات متحده آمريکا و همراهان وي در کاخ سفيد، هاديان ديالکتيک و منازعه اي هستند که بر هر دو طرف آن تسلط دارند. تعلق خاطر نژادپرستان غربي به آمريکا از يک سو و وابستگي گروههاي تروريستي و تکفيري به کاخ سفيد در نوع خود قابل تامل است. 6- ترامپ از سوي ديگر دريافته است که جريان راست افراطي در غرب و جريان تکفيري ، هر دو جهت ادامه حيات فکري و عيني خود به يکديگر نياز دارند. از اين رو رئيس جمهور ايالات متحده آمريکا در صدد "مديريت اين احساس نياز متقابل" از طريق پر و بال دادن به صاحبان هر دو تفکر است. شواهد و مستندات موجود نشان مي دهد که مدارس پرورش دهنده تفکرات تکفيري در عربستان همچنان به توليدات خطرناک و مسموم خود ادامه مي دهند. حتي ارتباط عربستان سعودي با جريانهاي تکفيري شکل گرفته در کشورهاي اروپايي همچنان ادامه دارد و فعاليتهاي تبليغي اين گروهها در گوشه و کنار کشورهاي غربي ادامه دارد. در سوي ديگر معادله، جريان راست افراطي نيز فارغ از نگرش نژادپرستانه و ضد اروپايي خود، به راحتي قدرت راهيابي به پارلمان اروپا را پيدا مي کند و به عنوان يک جريان و حزب رسمي، در معادلات سياسي و فکري کشورهاي مختلف اروپايي حاضر است! به بياني گوياتر، مي توان تصريح کرد که ايالات متحده آمريکا در صدد نابودي اروپاي واحد با تکيه بر ساختار نهادينه شده در اين مجموعه است. 7- سوال اصلي اينجاست که آيا ايالات متحده آمريکا در نهايت قادر به هدايت و مديريت اين ديالکتيک خواهد بود؟ پاسخ اين سوال تا حدود زيادي پيچيده و دشوار است. واقعيت امر اين است که ترامپ در عين تلاش براي پيشبرد اهداف اروپايي و منطقه اي خود، با گره ها و موانعي رو به رو شده است که گذار از آنها به راحتي امکان‌پذير نيست. به عنوان مثال، شکست داعش در عراق و سوريه ( که توسط جبهه مقاومت و علي رغم حمايت واشنگتن از جريان تکفيري رقم خورد، بسياري از محاسبات دولت ترامپ را در اين خصوص دچار مشکل کرده است. از دست رفتن مراکز خلافت خودخوانده داعش در دو کشور عراق و سوريه، بسيار زودتر از زمان محاسبه شده توسط آمريکا صورت گرفته است. جبهه مقاومت درست در زماني جريان تکفيري را در دو کشور مهم منطقه غرب آسيا زمينگير ساخت که کاخ سفيد نهايت تلاش خود را براي جلوگيري از "اضمحلال خلافت داعش" صورت داد. يکي از خطوط قرمز ايالات متحده آمريکا در قبال داعش، تبديل شدن آن از يک " تهديد عيني و ملموس" به يک "تهديد انتزاعي" است زيرا در اين صورت قدرت مداخله در منطقه غرب آسيا را از دست خواهد داد و از سوي ديگر، جريان راست افراطي و طرفداران نژادپرستي در غرب نيز نمي توانند در راستاي افزايش قدرت مانور خود، به تهديدي به نام "داعش"استناد کنند. 8- بدون شک هر اندازه قدرت ايالات متحده آمريکا در نظام بين الملل کمرنگ تر شود، مديريت ديالکتيک "جريان تکفيري" و " راست افراطي" از سوي کاخ سفيد سخت تر خواهد شد.بي دليل نيست که رئيس جمهور آمريکا در جريان رقابتهاي انتخابات رياست جمهوري سال 2016 از "احياي قدرت آمريکا" در جهان به عنوان شاه کليد حل معضلات داخلي و بين المللي اين کشور ياد کرده است! با اين حال هژموني آمريکا به گونه اي در حال افول است که ترامپ و همراهانش هر روز بيش از پيش در احياي آن خود را ناتوان مي بينند. فراتر از آن، کاهش محبوبيت ترامپ در نزد افکار عمومي آمريکا و افزايش احتمال شکست جمهوريخواهان در انتخابات مياندوره اي کنگره سال 2018 ميلادي، به طور طبيعي تشديد کننده منازعات حزب جمهوري‌خواه و ترامپ خواهد بود. در چنين شرايطي ترامپ ناگزير خواهد بود از تمرکز بر مسائل سياست خارجي کاسته و جهت جلوگيري از شکست در انتخابات رياست جمهوري سال 2020، بر درون مرزهاي جغرافيايي کشورش متمرکز شود. همين مسئله دستان رئيس جمهور آمريکا را جهت هدايت منازعه دو جريان تکفيري و راست افراطي بسته تر خواهد کرد. در نهايت اينکه ايالات متحده آمريکا، خصوصا در دوران رياست جمهوري ترامپ، در حال هدايت منازعه اي است که دو طرف آن، هر يک به نوعي به کاخ سفيد تعلق خاطر دارند. يکي از وجود اشتراک پررنگ جريان تکفيري در غرب آسيا و جريان راست افراطي در اروپا ، وابستگي آنها به مصدري به نام "کاخ سفيد" است. بنابراين، مقامات آمريکايي در صدد هدايت منازعه دو جريان افراطي با هدف تامين منافع ملي آمريکا ، تثبيت گفتمان اسلام ستيزي در غرب، تقويت رويکرد ملي گرايانه در اروپا و در نهايت احياي هژموني از دست رفته خود در نظام بين الملل هستند. با اين حال چينش قطعات اين پازل هزار تکه در کنار يکديگر نيازمند پيش شرطهايي از جمله " اقناع افکار عمومي غرب" و " ادامه حيات جريانهاي افراطي" مي باشد. پيش شرطهايي که ادامه تحقق آنها در آينده، آن هم با توجه به اتفاقاتي که در سال 2017 ميلادي افتاده است دشوار به نظر مي رسد....

نظر شما