شناسهٔ خبر: 26219713 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: فرهیختگان آنلاین | لینک خبر

اسدالله بادامچیان در گفت‌وگو با «فرهیختگان»:

بنی‌صدر مامور بود

امام (ره) به آقای فارسی فرمودند اگر کنار بروید برای شما مشکلی هست؟ او هم گفت خیر و همان زمان اعلام انصراف کرد، چون او فرد متعهدی بود، اما آقای بنی‌صدر دست خودش نبود؛ او مامور بود.

صاحب‌خبر -

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، متن گفت و گوی اسدالله بادامچیان با فرهیختگان به این شرح است:

بنی صدر از کجا و چگونه وارد جریان انقلاب شد؟

بنی‌صدر با فریب آمد و مهره‌ای بود که استکبار او را از زمان دولت علی امینی در سال 1340 شناسایی کرد. آن زمان علی امینی برای بازدید به روزنامه اطلاعات می‌رود و در جریان این بازدید بنی‌صدر سخنرانی می‌کند، در همان‌جا بنی‌صدر به‌عنوان یک مهره شناسایی شد و به تدریج او را به‌عنوان یک چهره مطرح کردند.

واقعیت هم این است که بنی‌صدر مظهر کیش شخصیت بود و او را می‌توان به‌عنوان مهره در نمک‌خوابانده استکبار دانست. او با وجود اینکه ظاهری کاملا مبارز در خارج از کشور داشت، اما فردی بسیار فریبکار بود. دکتری نداشت و مشهور به دکتر بنی‌صدر بود. سواد دینی نداشت، ولی تفسیر قرآن می‌کرد.

 یک بار به بنی‌صدر گفتم شما برای ما این آیه قرآن را ترجمه کنید. گفت من تفسیر می‌کنم. گفتم تفسیر نمی‌خواهیم، فقط ترجمه کنید، چون می‌گویند شما عربی بلد نیستید و ترجمه را نمی‌توانید انجام دهید و در کل یک چیزی به هم می‌بافید.

گفت شما توهین کردید و من ترجمه نمی‌کنم و رفت. آنها این گفت‌وگوی ما را ضبط هم کرده‌اند و من نوار آن صحبت‌ها را دارم. بنی‌صدر در اروپا ضد روحانیت مطلب می‌نوشت، ولی با آمدن امام به پاریس یکباره مرید امام (ره) شد و خانه خود را در اختیار امام (ره) گذاشت و همه جا در کنار امام (ره) حاضر شد و همراه با این اقدام رسانه‌های خارجی هم او را در حد دستیار امام(ره) و حتی سخنگوی ایشان مطرح و تبلیغ کردند.

همواره این نوع رفتارها برای امثال شهید لاجوردی و بنده، شکی را نسبت به افراد ایجاد می‌کرد. اینکه فردی مانند بنی‌صدر که در جریان شکل‌گیری انقلاب فعال نبوده است و یک سیلی هم برای انقلاب نخورده، یکباره توسط رسانه‌های خارجی تبدیل به سخنگوی امام (ره) در پاریس و جاهای دیگر می‌شود. این امر برای ما عادی نبود و ما را وادار می‌کرد درباره این افراد خاطرجمع نباشیم.

این را به این علت می‌گویم که نسل جوان توجه کند و برنامه جریان رسانه‌ای غربی برای چهره‌سازی از یک فرد را بشناسد. اینکه کسی بدون هیچ سابقه انقلابی، چهره انقلابی می‌شود، به ایران می‌آید و از آغاز همراه بادیگارد و محافظ تردد می‌کند، شک‌برانگیز بود، در حالی که آیت‌ا... بهشتی و آیت‌ا... خامنه‌ای محافظی نداشتند.

بنی‌صدر هرجا می‌رفت، همین محافظ‌ها مردم را کنار می‌زدند که دکتر بنی‌صدر قرار است سخنرانی کند. آنها با این رفتار وانمود می‌کردند که بنی‌صدر شخصیت موثری در انقلاب است و امکان ترور او وجود دارد، به امام (ره) با صراحتا بیان کردم که بنی‌صدر و یک شخص دیگری آمریکایی هستند.

همانجا که به امام (ره) فرمودید در اقامتگاه دو نفر آقای لیبرال و آمریکایی هستند؛ یکی بنی‌صدر و دیگری شخص دیگری است؟

بله، گفتم آمریکایی هستند. من دوزانو نزد امام (ره) نشستم و گفتم می‌خواهم مطلبی را بیان کنم. گفتند چی؟ گفتم به نظرم بنی‌صدر و یک فرد دیگر آمریکایی هستند.

خب آن شخص دیگر کیست؟

او همین چند وقت پیش فوت کرد و من نمی‌خواهم نام او را ببرم. به هر حال به امام (ره) گفتم به نظرم اینها آمریکایی هستند. امام (ره) لبخند زدند و فرمودند دلیلی هم دارید؟ گفتم تمام فهم و احساس من می‌گوید اینها آمریکایی هستند. امام (ره) هیچ مطلبی را بیان نکردند و من فهمیدم امام (ره) اطلاع دارند اینها آمریکایی هستند، چراکه وقتی درباره کسی صحبتی می‌شد، اصولا امام (ره) منع می‌کردند.

صحبت من در آن موقع بالاتر از غیبت بود، چراکه تهمت به دو تن از همراهان امام (ره) بود که آنها را آمریکایی خواندم. امام (ره) به جای اینکه بگویند «این حرف را نزنید» خندیدند و من موضوع را فهمیدم و اینکه برای امام (ره) خوشایند بود که من زود فهمیده‌ام. اینکه امام (ره) از من پرسیدند دلیلی هم داری؟ به نظرم خواستند حرف من مستند شود.

پس یکی از کارهای استعمار، چهره‌سازی است. دشمنان ایران فردی را به ایران آوردند و برای او تبلیغ هم کردند و از او چهره‌ای ساختند که روزی توانست در انتخابات ریاست‌جمهوری هم پیروز شود.

خب این سوال هم مطرح می‌شود که چرا امام(ره) جلوی بنی‌صدر را نگرفتند؟

امام (ره) می‌توانستند به او بگویند که نامزد نشود، ولی شیوه اداره مردمی انقلاب، که الان هم شیوه مقام معظم رهبری است، چنین است که میدان داده شود تا مردم آگاهی یابند وخودشان تصمیم بگیرند.  امام (ره) به آقای فارسی فرمودند اگر کنار بروید برای شما مشکلی هست؟ او هم گفت خیر و همان زمان اعلام انصراف کرد، چون او فرد متعهدی بود، اما آقای بنی‌صدر دست خودش نبود؛ او مامور بود. امام (ره) می‌توانستند به بنی‌صدر بگویند شما نباشید یا اعلام کنند به این فرد رای ندهید، اما اجازه دادند بنی‌صدری که برای مردم صد درصد شده بود، رئیس‌جمهور شود. امام با رای مردم همراهی کردند. البته در طول مسیر  آیت‌ا... بهشتی بارها به امام (ره) گفتند شما که می‌فرمایید دولتمردان با هم اختلاف نکنند، مگر ما دولتمرد هستیم؟ شما تکلیفی بر دوش ما قرار دادید و ما انجام وظیفه می‌کنیم، اما این را مردم می‌شنوند و تصور می‌کنند ما اهل دعوا و جنگ قدرت هستیم! امام (ره) فرمودند من نمی‌توانم یکطرفه حرف بزنم!

اینکه امام (ره) بنی‌صدر را جلو آوردند و او را نشان دادند تا توده مردم او را شناختند و آگاهانه انتخاب خود را تغییر دادند، این شیوه و مسیر مردمسالاری اسلامی بود. ببینید، دموکراسی غرب از زمین تا آسمان با مردم‌سالاری اسلامی فاصله دارد. با این روش امام بود که مردم بنی‌صدر را شناختند و فهمیدند مساله بنی‌صدر یک پروژه آمریکایی است. مردم دیدند و فهمیدند به‌رغم اینکه بنی‌صدر می‌گوید مخالف خشونت است، خود فردی خشن و یک دیکتاتور به تمام معنا است، لذا به تدریج مردم از او جدا شدند. امام (ره) بنی‌صدر را از مردم نگرفت که مردم احساس از دست دادن چیزی را داشته باشند.

امام (ره) مردم را از بنی‌صدر گرفتند و بنی‌صدر بدون مردم یعنی هیچ. او بدون مردم هیچ کاری نتوانست بکند که البته این هم بنا بر تکلیف شرعی امام (ره) بود. ایشان بنی‌صدر را نصیحت کردند، ولی او گوش به حرف امام(ره) نداد. بنی‌صدر وقتی به رئیس‌جمهوری رسید، فکر کرد برنده نهایی است. فکر کرد 11 میلیون نفر با او هستند و به این علت سعی کرد آنچه را می‌خواهد انجام دهد. آنچه او می‌خواست، با امام (ره) فاصله داشت.

اصولا تفکر بنی‌صدری با تفکر امام (ره) قابل جمع شدن نیست. این مساله اصلی است. به همین علت از همان ابتدای ریاست‌جمهوری، او درگیری‌ها را شروع کرد. بنی‌صدر با آقایان بهشتی‌، خامنه‌ای، باهنر و حتی موسوی اردبیلی دچار اختلاف شد.

پس با همه درگیر بود؟

بله، خاطره جالبی هم دارم. یک بار آقای موسوی اردبیلی کارش با بنی‌صدر به دعوا کشید. در جلسه شورای انقلاب نشسته بودند و بحث شد که چرا تفاهم نمی‌کنید.

گفت این آقای بهشتییییییی... و حرف خود را با حرص و لج ادا کرد. در مورد هر کسی نام می‌برد، با لج سخن می‌گفت. مثلا درمورد آقای باهنر گفت: «این از همه بدتر است و همانند زیردریایی از زیر موشک می‌اندازد.»

وقتی اسم آقای موسوی اردبیلی آمد، بنی‌صدر گفت اصلا آخوندها آدم‌شدنی نیستند. این را که گفت، آقای موسوی اردبیلی ناراحت شدند و گفتند تو به برکت انقلاب و امام (ره) به ایران آمده‌ای و رئیس‌جمهور شده‌ای، حالا به جایی رسیده‌ای که می‌گویی آخوندها آدم نیستند؟ بنی‌صدر دوباره پررویی کرد. آقای موسوی اردبیلی هم زیرسیگاری را به طرف بنی صدر پرتاب کرد.

در ماجرای جنگ چطور؟

بنی‌صدر به سپاه اسلحه نمی‌داد و به ارتش هم اجازه جنگ نمی‌داد. می‌گفت من سیاست پارت‌ها را دارم، زمین می‌دهم و زمان می‌خرم تا در زمان مناسب حمله کنم.

پارت‌ها اینچنین بودند که دشمن را داخل خاک خود می‌کشیدند و بعد حمله می‌کردند. همه به بنی‌صدر می‌گفتند الان دورانی غیر از اشکانیان است. دوران اشکانی با تیر و نیزه حمله می‌کردند و الان موشک می‌زنند. جایی که موشک باشد، این بحث‌ها بی‌معنی است. عقب‌نشینی زمینی موجب اشغالگری دشمن می‌شود.

ولی بنی‌صدر در حال اجرای نقشه آمریکایی‌ها بود. نقشه آمریکا این بود که وقتی مقاومت‌ها به صدام اجازه نداد خوزستان را تصرف کند، می‌خواست توسط شورای امنیت آتش‌بس برقرار کند تا صدام در مناطق اشغالی بماند و بعد از تثبیت موقعیت بعدا دوباره حمله کند. آن موقع بنی‌صدر طرفدار پذیرش آتش‌بس بود و برای توجیه مسئولان تلاش زیادی می‌کرد. دقیقا به یاد دارم مرحوم شهید فکوری با من تماس گرفت. من آن زمان دبیر اجرایی حزب جمهوری اسلامی بودم. گفت توان دفاع هوایی ما چهار ماه است. این تعداد ساعت پرواز مجاز بالگردهای ما است. این میزان هواپیما و جت داریم. شما فکری کنید که در این مدت جنگ را تمام کنید و الا بدون دفاع هوایی می‌مانیم.

گفتم جنگ دست ما نیست و خودتان نظامی هستید و می‌دانید که مقاومت می‌کنیم و پیروز می‌شویم. بعد در این زمینه متوجه شدیم این دستور بنی‌صدر بوده است؛ دستوری که پس از همه خیانت‌ها صادر شده بود تا کاری کند آتش‌بس برقرار شود.

آتش‌بس هم به این معنا بود که قوای صدام در ایران بماند و ایران هم نظارت شورای امنیت و سازمان ملل را بپذیرد تا صدام تقویت شود و دوباره جنگ را شروع کند. چون صدام مقید به آتش‌بس و این حرف‌ها نبود، چراکه اگر قرار بود به تعهدات بین‌المللی پایبند باشد، اصلا نباید به خاک ایران تجاوز می‌کرد.

نهایتا ماجرا چه شد؟

ما مخالف آتش‌بس بودیم و بنی‌صدر به تمام فرماندهان نظامی دستور داده بود با همه آدم‌های ذی‌نفوذ در این مملکت صحبت شود و بگویند باید جنگ تمام شود و  آتش‌بس را بپذیریم. البته بنی‌صدر سعی می‌کرد قدری ظواهر را هم حفظ کند و علنی بر این مساله پافشاری نکند، بلکه می‌گفت هر چه امام بگوید و در عوض فرماندهان را تحریک می‌کرد جلو بیایند و مسئولان را توجیه کنند.

بالاخره تصمیم بر این شد در یک جلسه با حضور امام (ره)  آتش‌بس بررسی شود. همه جمع شدند ولی با همه فضاسازی‌ها و جوسازی‌های انجام‌شده امام (ره) خونسرد فرمودند تا زمانی که یک وجب از خاک کشور در اشغال صدام است، آتش‌بس معنایی ندارد ، لذا این توطئه هم خنثی شد. بنی‌صدر به تدریج به جایی رسید که فهمید مردم او را شناخته‌اند. حالا که مردم او را شناخته‌اند، باید به مقابله برخیزد لذا به دارودسته منافقین و ضدانقلاب و آنهایی که مخالف انقلاب بودند همانند دارودسته لیبرال‌ها نزدیک شد. از مومنان دور شد و در نتیجه با مردم انقلابی درگیر. نهایتا جریان بنی‌صدر در مقابل جریان خط امام قرار گرفت و آنچنان شد که همین فرد که زمانی برای رای آوردن، علیه منافقین و لیبرال‌ها و حتی مصدق سخن می‌گفت و مقاله می‌نوشت، با منافقین و لیبرال‌ها و مصدقی‌ها همدست شد تا در قدرت بماند.

نظر شما