به گزارش ایکنا از اصفهان، مصطفی ملکیان، استاد فلسفه اخلاق و پژوهشگر در نشست «توسعهیافتگی و راهبردهای فرهنگی آن» که سهشنبه 29 خردادماه در اصفهان برگزار شد، اظهار کرد: اولین نکته پیشنهادی و بسیار مهم برای بهبود وضع کودکان هر خانواده و به تبع آن، بهبود وضع جامعهای که سالها بعد از تولد آنها شکل میگیرد، این است که در خانواده، آنچه پدر و مادر انجام میدهند، مؤثر است و نه آنچه که میگویند. هیچ کودکی آنچه را که پدر و مادر به او توصیه کردهاند، عمل نکرده، بلکه آنچه را در آنها دیده، فیلمبرداری و بعدا با دخل و تصرف بازتولید کرده است؛ بنابراین یک بار و برای همیشه پدر و مادرها به جای توصیه به اخلاقی زیستن، باید اخلاقی زندگی کنند. پیامبر اسلام(ص) میفرماید: «کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم: مردم را با غیر زبان خود دعوت کنید» و این سخنی است که امروز متخصصان تعلیم و تربیت نیز بر آن تأکید میکنند.
تربیت فرزندان مبتنی براستدلال باشد، نه تقلید
وی افزود: نکته دوم این است که در تربیت فرزندان باید بر فهمشان تکیه کنیم، نه حافظه و محفوظات آنها. یکی از بزرگترین نقایص نهاد آموزش و پرورش در کشور ما- اعم از همه نهادهایی که اثر تعلیمی و تربیتی بر مخاطب میگذارند- این است که به جای توجه به فهم افراد، بر حافظه آنها تکیه میشود و این تصور وجود دارد که آنچه منش و شخصیت افراد را شکل میدهد، افزوده شدن یکسری فقرات عقیدتی و معرفتی به مجموعه عقاید و معارف قبلی آنهاست. بارها گفتهام که اگر کسی نکتهای را فهم کرد و جذب وجودش شد، هر نوع فداکاری و از خود گذشتگی برای تحقق آن امر از خود بروز میدهد. تا زمانی که چیزی را فهم و هضم و جذب نکنیم، هیچ نوع فداکاری و سرمایهگذاری برای آن انجام نمیدهیم. باید از کمیت مطالب کاست و بر کیفیت هضم و جذب آنها در وجود مخاطب پافشاری کرد.
این پژوهشگر حوزه دین و اخلاق ادامه داد: کودکان، دانشآموزان و دانشجویان را باید به گونهای تربیت کرد که اهل استدلال باشند، نه اهل تقلید و تعبد و متأسفانه ما پدر و مادرها تاکنون این کار را انجام ندادهایم. تأکید بر تقلید و تعبد از سخنان والدین، خطر بزرگی است که کودکان را از مسیر صحیح زندگی دور میکند. تعبد یعنی اینکه الف ب است، چون ایکس اینطور گفته است. تا زمانی که پدر و مادرها آمادگی کامل برای یک سیر استدلالی را نداشته باشند، نباید سخنی را به فرزند خود القا کنند. القا کردن چون همراه با استدلال نیست، به باطن فرزند رسوخ نمیکند و علاوه بر آن، به او میآموزد که قدرت، حق میآورد. فرزند ما هیچگاه نباید برای قدرت، حق قائل شود. حق سخن گفتن فقط از آن کسانی است که برای سخن خود اقامه دلیل میکنند.
ملکیان تصریح کرد: بارها گفتهام که اگر کسی سخنی را برای مخاطب بیان میکند، ولی انتظار پذیرش از سوی او را ندارد، حتی اگر برای سخن خود دلیلی نداشت، بلا اشکال است. وظیفه اخلاقی ایجاب میکند که اگر کسی از ما مطالبه پذیرش چیزی را داشت، ما نیز از او دلیل مطالبه کنیم. همه کسانی که میگویند به دلیل داشتن جایگاه و مقام خاص، حق اظهارنظر دارند و از دیگران پذیرش مطالبه میکنند، میخواهند این موضوع را نهادینه کنند که قدرت گوینده سخن میتواند خلأ کمبود دلیل را جبران کند. راه بازتولید استبداد از زمانی که ما اولین سخن بدون استدلال را به فرزند خود گفتیم، هموار میشود.
دگرگون شدن ذهن مقدم بر دگرگون کردن رفتار است
وی با بیان اینکه در تربیت فرزند، ابتدا باید ذهن او دگرگون شود و سپس به رفتارش پرداخت، خاطرنشان کرد: زمانی که میخواهیم روش زندگی کردن را به فرزند بیاموزیم، یکسری اعمال جوارحی را که با اعضای بدن انجام میشود، به او القا میکنیم، مثل اینکه باید راست گفت یا در فلان موقعیت باید سکوت کرد و همه اینها نوعی رفتار است؛ بنابراین فرزند ما به این استنباط میرسد که اگر رفتار بیرونیاش طبق یکسری معیارها و سنجههای خاصی باشد، انسانی بینقص خواهد بود، فقط به صرف اینکه آنچه را با اعضا و جوارح بیرونی خود انجام میدهد، با موازینی که برایش مشخص کردهاند، ناسازگاری ندارد. این به آن معناست که آنچه در فرزند اهمیت دارد، رفتار بیرونی او است، نه ذهن درونش. این تلقی نوعی ظاهرگرایی را در ما ایجاد میکند و ما برای داوری درباره دیگری، به چند رفتار بیرونی او استناد میکنیم، در حالی که عارفان و فیلسوفان اخلاق در طول تاریخ و جمع کثیری از متخصصان تعلیم و تربیت امروز خلاف این موضوع را باور داشته و دارند و معتقدند که فرزند ما ابتدا باید باورهای صحیح، احساسات و عواطف به جا و خواستههای معقول داشته باشد و قبل از هر چیز باید به اصلاح و مرمت این سه ساحت درونی، یعنی ساحت عقیدتی و معرفتی، احساسی-عاطفی-هیجانی و ارادی بپردازد. درباره باورها، صدق؛ درباره احساسات و عواطف، به جا بودن و درباره خواستهها، معقول بودن آنها اهمیت دارد. آنچه در دو ساحت بیرونی یعنی گفتار و کردار میگذرد، کاملا معلول آن چیزی است که در سه ساحت درونی جریان دارد و ساحت ارادی نیز معلول ساحت احساسی-عاطفی و عقیدتی-معرفتی است. تا زمانی که درون کسی شایسته و بایسته نباشد، بیرون او نیز شایسته و بایسته نخواهد بود.
بایدهای اخلاقی در رأس همه بایدها قرار دارند
این استاد دانشگاه بیان کرد: کودکان ما باید اهمیت منابع هنجارگذار اجتماعی را درک کنند و بدانند که اگر این منابع با یکدیگر هماهنگی نداشته باشند، کدام یک از آنها باید فدای دیگری شود. نباید با فرزندان خود به گونهای رفتار کنیم که گویا همه بایدها و نبایدهای زندگی از یک سنخ هستند و در یک رتبه قرار دارند. یک سلسله بایدهایی که در ذهن افراد منعقد شده و او را به گفتار و رفتار خاصی سوق میدهد، بایدهای اخلاقی هستند. منبع هنجارگذار دوم، قانون و حقوق نام دارد. بایدهای سوم، بایدهای مناسکی-شعائری؛ بایدهای نوع چهارم ناشی از آداب و رسوم و عرف و عادات اجتماعی؛ قسم پنجم، بایدهای زیباییشناختی و ششمین منبع هنجارگذار، بایدهای مصلحتاندیشانه است. یکی از بزرگترین مشکلات ما این است که به فرزندان خود بایدها را القا میکنیم، ولی منشأ و خاستگاه این بایدها را مشخص نمیکنیم؛ به همین دلیل آنها نمیدانند که در تعارض میان بایدهای قانونی و حقوقی با بایدهای اخلاقی باید جانب کدام یک را بگیرند و کدام را فدای دیگری سازند، در نتیجه زمانی که قدم به اجتماع میگذارند، دچار سرگشتگی ارزشی میشوند. باید به آنها بیاموزیم که بایدهای اخلاقی در رأس همه بایدها قرار دارند و نسبت به سایر بایدها حق وتو دارند.
وی اضافه کرد: باید به فرزندان خود زندگی براساس موفقیت و براساس رضایت را تفهیم کنیم و آنها باید بدانند که جویای زندگی همراه با موفقیت هستند یا توأم با رضایت. بسیاری از فرزندان ما زمانی که به سنین بالا میرسند، از این تفکیک آگاهی پیدا میکنند، یعنی زمانی که بخش عمدهای از زندگی مفید خود را پشت سر گذاشتهاند. متأسفانه ما در اغلب موارد فرزندان خود را براساس زندگی همراه با موفقیت تربیت میکنیم و هیچگاه از او نمیپرسیم که سنخ منشی - شخصیتی او براساس موفقیت است یا رضایت.
فرزندان ما متولد نشدهاند که کاستیهای ما را جبران کنند
ملکیان در پایان سخنانش تصریح کرد: فرزندان ما متولد نشدهاند که کاستیهای ما را جبران کنند. نکته مهم در تربیت فرزندان این است که آنها باید از منظر آنچه که خود نیاز دارند و میخواهند، تربیت شوند، نه از منظر آنچه که والدین نیاز دارند و میخواهند. ما فرزندان را ادامه اگزیستانسیال خودمان میدانیم و این خطای بزرگی است. فرزند به محض اینکه نطفهاش منعقد میشود، استقلال پیدا میکند، به این معنا که باید به نیازها و خواستههای خودش و نه پدر و مادرش ترتیب اثر داده شود. اینها نکاتی است که باید در کودکی و به خصوص تا هفت سالگی به فرزندان خود آموزش دهیم و هرگونه عدم توجه به این نکات یا تغافلورزی آگاهانه نسبت به آنها، فرزند ما در جهت خاصی کوک میکند که بعدا هر چقدر تلاش کنیم، از آن کوتاه نخواهد آمد و همان روشی را در پیش میگیرد که طی هفت سال اول زندگیاش با آنها تربیت شده است.
انتهای پیام
نظر شما