شناسهٔ خبر: 26198189 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: برهان | لینک خبر

نقدی بر ترویج اومانیسم توسّط برخی اطرافیان دکتر احمدی نژاد؛

اگر سیاستمداری اومانیست شد...

صاحب‌خبر -
گروه سیاسی اندیشکده برهان/ مرتضی خانجانی؛ پس از آغاز رنسانس و واکنش نظری و عملی به حاکمیّت کلیسا در اروپا، خردگرایی (Rationalism ) در تعامل با فردگرایی (Individualism) موجب شد انسان غربی با محور قرار دادن احساس آزادی به طرح ریزی جهان بینی بر اساس "انسان" بپردازد. در همین زمان و در اوایل مدرنیته در قرن هفدهم میلادی است که متفکّرانی چون دکارت و لاک به عنوان مروّجان عقل گرایی و لیبرالیسم بشر را سوژه ی خود بنیاد قلمداد کردند و از معرفت های دینی و متافیزیکی روی گرداندند. همین گرایش فلسفی در حوزه ی علم نیز گزاره های علمی را از معانی ماورائی خالی کرد و علم را منحصر در تجربه و حسّ قرار داد.
بر این اساس بشر میتوانست بر اساس خرد و تجربه ی مبتنی بر پارادایم خاص علمی خود بهشت را در همین دنیا بیافریند.[3][1]بنابراین این متد فکری مبدّل به حالت روحی ای شد که شخصیّت انسان و شکوفایی ابعاد او مبنا و مقدّم بر هر امر دیگری در نظر گرفته شد.[2] اومانیست ها به این حدّ نیز قناعت نمی کنند و برای انسان جایگاه خدایی در نظر گرفته و انسانیّت الوهیّت خوانده می شود. ژان پل سارتر اعلام نمود: «فلاسفه اومانیست برای رهایی از چنگال خداپرستی، تصور نوعی وجود متعالی را کنار نگذاشتند، بلکه صرفاً نام آن را تغییر دادند.»
 
طرح مباحث اومانیستی و پلورالیستی در ایران بیش از آنگه جنبه های نظری و فلسفی داشته باشد ناظر به زمینه های سیاسی است. یعنی برخی برای بهره برداری از برخی ضعف ها و کمبودهای موجود در کشور به نقد مبانی اصیل حکومت اسلامی پرداخته اند تا بتوانند برخی از مخالفین یا اقشار خاکستری را به خود جلب کرده و وزن سیاسی و اجتماعی خویش را افزایش دهند.
 
اومانیسم بیش از آنکه یک آموزه ی تأسیسی برای نیل به معنویّت و سعادت باشد یک پاسخ به نیاز به پرستش در وجود انسان غربی بود که در فضای مدرن و پست مدرن، خلاء ناشی از طرد خدا را حس میکرد. بنابراین طبیعی است که در جغرافیای مذهبی مثل ایران که هماره دین مبتنی بر وحی جایگاه متعالی داشته است چنین نیازی احساس نشود. یعنی این منطق لیبرالیسم است که برای غلبه ی فرهنگی بر سایر خرده فرهنگ ها و ادیان در جهان، به ارائه ی اصولی بپردازد که بسیاری از آنها جزء مشترکات فرهنگی تمام دنیاست و از مسیر معرفی انسانیّت به لیبرالیسم برسند.
بر این اساس به نظر می رسد طرح مباحث اومانیستی و پلورالیستی در ایران بیش از آنکه جنبه های نظری و فلسفی داشته باشد ناظر به زمینه های سیاسی است. یعنی برخی برای بهره برداری از برخی ضعف ها و کمبودهای موجود در کشور به نقد مبانی اصیل حکومت اسلامی پرداخته اند تا بتوانند برخی از مخالفین یا اقشار خاکستری را به خود جلب کرده و وزن سیاسی و اجتماعی خویش را افزایش دهند. اظهارات ذیل از سوی یکی از افراد شاخص این جریان قابل تأمّل است:
 « دوره اسلام گرایی هم به پایان رسیده است وگر نه الان دوره اسب سواری تمام شده است ولی خب اسب هست سواریش هم هست اما روند تحولات این نیست که بشریت مسلمان بشود تا به حقانیت برسد سرعتش بالا رفته است فهمش تیز شده است به یک حقایقی می رسد که آنرا لازم نیست از دوره پوسته اسلام طی کند"[4]
این نگاه غیر دینی آنقدر گسترش میابد که همان فرد در جلسه ی دیگری اذعان می کند:
«نمی خواهم فلسفی صحبت کنم، ذوقی می گویم. خداوند به انسان بدهکار نبود که او را آفرید. ظاهرا خداوند به خودش بدهکار بود که انسان را آفرید. دلش خواست شناخته شود. یک کسی را باید خلق می کرد که بتواند بشناسد. انسان اهمیتش به همین علم است. اگر علم را برداریم انسان حذف می شود. انسان را که حذف کنیم، دیگر نیازی به حذف خدا نیست، زیرا خدا دیگر خودش حذف شده است.»[5]
طیّ شدن دوره ی حکومت مذهبی یا نیاز مبرم خدا به انسان برای شناسایی همانقدر با آیات کریمه ی قرآن و روایات در تضاد است که با مشی فلسفی حکمای اسلامی در تناقض است. آنجا که قرآن به صراحت خدای متعال را از انسان ها بی نیاز دانسته و می فرماید:
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ وَمَا ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِیزٍ»[6] 
همچنین در نظریه ی فقر وجودی ملاصدرا به تفصیل درباره ی نسبت وجود انسان به خدای متعال سخن گفته شده است. به نظر می رسد این مغالطات گسترده ی ذهنی راه را برای مخالفت ضمنی با آیات و روایاتی که به حاکمیت جهانی اسلام در عهد حکومت امام دوازدهم (ع) اشاره کرده اند، باز نموده است. عجیب است جریانی که خود را منتظرترین برای حکومت امام عصر و "بهار" می داند چگونه حاکمیّت و ترویج یک دین خاص (مخصوصاً اسلام) را نفی و تقبیح می کند؟! مگر نه اینکه امام زمان (عج) مروّج اسلام ناب و اقامه کننده ی حکومت خواهد بود؟
در بُعد دیگر همچنین قرآن به صراحت عدم پذیرش اسلام و تسامح و تساهل در دینداری آن را بغی و ظلم خوانده است:
«إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ وَمَن یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ»[7]
یا آنجا که می فرماید:
« هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ»[8]
 
به روشنی در اظهارات این جریان خبری از خط تمییز و صریح میان حق و باطل در جهان وجود ندارد. تکلیف نبرد هزار ساله ی جریان انبیاء و اولیاء با طواغیت و مستکبران مشخص نیست. از همین رو طبیعی است که پس از مدّتی نبرد در سوریه علیه جبهه ی تکفیری صهیونی را برنتابیده و بخش مهمی از سیاست های کلان نظام را غلط دانسته و یا نظام مقدس جمهوری اسلامی را متهم به ارتباط با ملکه ی انگلیس بگردانند.
 
همین فرد در مقال دیگری با روشن تر کردن اهداف خود می گوید:
«وقتی می‌گوییم جریان مردم برای ما اصالت دارند، هر چیزی که موجب صف‌بندی در آحاد جامعه می‌شود، بدانید کار شیطان است، قسم می‌خورم و حاضرم هر کی شک دارد بیاید با هم بحث کنیم، شرط هم می‌بندم که من در آن بحث پیروزم، به شما بگویم به نام هر کس ولو به نام خدا شما در جامعه صف‌بندی درست کنید شیطان است.»[9]
و
«مردم عیال خدا هستند و دست خدا با جماعت انسان‌هاست» گفته «در حوزه ولایت فقیه هم عرض کردیم سال نود و دو یک دو تا جلسه داشتیم فکر کردیم کاندید هستیم خیالاتی بود، سوال کردند نظر شما در مورد ولایت فقیه چیست، گفتم آقا ولایت فقیه برای همه ما چترش برای همه ملت هست، ما با ولایت فقیهی که به مثابه خط‌کشی موجب صف‌بندی جامعه باشد، نظر مثبت نداریم، این ولایت فقیه نیست این جهل هست.»[10]
او بدون توجّه به سیره ی انبیاء و اولیای الهی در حکومت و در تبلیغ دین ملاک حقانیّت را انسان دانسته و البته هیچ گاه روشن نمی کند که منظور کدام انسان و در کدام زمان و کدام جغرافیا مبنا و سنجه ی حقانیّت است. او با عبور دادن عنوان "خلیفۀ اللهی" از امام معصوم و ارتقای رتبه ی انسان به مفهوم عام و مجمل کلمه تا مرتبه ی الوهیّت و خدایی به سیاق اندیشمندان غربی از اومانیسم به پلورالیسم میرسد که در مجال دیگری مورد کنکاشت قرار خواهد گرفت.
به روشنی در اظهارات این جریان خبری از خط تمییز و صریح میان حق و باطل در جهان وجود ندارد. تکلیف نبرد هزار ساله ی جریان انبیاء و اولیاء با طواغیت و مستکبران مشخص نیست. از همین رو طبیعی است که پس از مدّتی نبرد در سوریه علیه جبهه ی تکفیری صهیونی را برنتابیده و بخش مهمی از سیاست های کلان نظام را غلط دانسته و یا نظام مقدس جمهوری اسلامی را متهم به ارتباط با ملکه ی انگلیس بگردانند.

پی‌نوشت ها
 1. علم و دین، ایان باربو، مترجم : بهاء الدین خرمشاهی، مرکز نشر دانشگاهی،1392، ص 80
 2. John C. Luik, “Humanism”, Routledge Encyclopedia of Philosophy, Vol.8, p.528.
 3. تونی دیویس، اومانیسم، ترجمه: عباس مخبری، تهران، نشر مرکز، اول، 1378، ص167
 
 4. اسفندیار مشایی: دوره ی اسلام گرایی تمام شده! www.aparat.com
 5. اسفندیار مشایی، 18/6/1388، مراسم تودیع و معارفه وزیر علوم (خبرگزاری مهر)
  )سوره فاطر/ 15-17)
 6. اى مردم شما به خدا نیازمندید و خداست که بى ‏نیاز ستوده است. و اگر بخواهد شما را مى ‏ب رد و خلقى نو [بر سر کار] مى ‏آورد. و این [امر] براى خدا دشوار نیست
 5. در حقیقت دین نزد خدا همان اسلام است و کسانى که کتاب [آسمانى] به آنان داده شده با یکدیگر به اختلاف نپرداختند مگر پس از آنکه علم براى آنان [حاصل] آمد آن هم به سابقه حسدى که میان آنان وجود داشت و هر کس به آیات خدا کفر ورزد پس [بداند] که خدا زودشمار است. (آل عمران/ 19)
 
 6. اوست کسى که فرستاده خود را با هدایت و آیین درست روانه کرد تا آن را بر هر چه دین است فائق گرداند هر چند مشرکان را ناخوش آید. (صف/9)
 9 و 10. اسفندیار مشایی، روز خبرنگار، 17/5/1396، www.ahmadinejad.ir
 
*گروه سیاسی اندیشکده برهان/ مرتضی خانجانی/ انتهای متن؛

برچسب‌ها:

نظر شما