شناسهٔ خبر: 26164491 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه جام‌جم | لینک خبر

یادداشت

وقتی به دزدی عادت می‌کنیم

مدتی‌ست هر صحبتی از ترجمه و کتاب خارجی، ذهن‌ها را می‌برد سمت معضلات این بازار. حتی اقبال از بعضی کتب خارجی نیز باعث نمی‌شود برگزارکنندگان میزگردها یا نویسندگان مقالات یا حتی خود مترجمان خوش‌بینانه به این شغل نگاه کنند. گویا دلگیری عظیمی میان دست‌اندرکاران این صنعت به وجود آمده و رفع شدنی هم نیست.

صاحب‌خبر -

با منتقد و مخاطب که صحبت میکنیم سوالشان این است که چرا یک ناشر باید برای چندمین بار (و در بعضی مواقع چند دهمین بار) تن به ترجمه و انتشار کتابی کلاسیک بدهد که پیش از آن نیز ترجمه قابل قبولی داشته. پای درددل ناشر که مینشینیم بحث را میبرد سمت این که چرا وقتی با سرمایه شخصی و با صرف وقت و انرژی در این بازار کممخاطب دست به خطر میزند و نویسندهایناشناس را به جامعه کتابخوان ایرانی معرفی میکند، ناشران دیگری به اصطلاح پختهخواری میکنند و با سرعتی عجیب کتابهای دیگر آن نویسنده را با ترجمههایی به زعم ایشان نازل منتشر میکنند و تحویل مخاطب میدهند. با مترجمان که حرف میزنیم، بجز هر دو معضل بالا که به نوعی دست به گریبان آنهاست، مشکلات فراوان دیگری نیز دارند که در این مجال اندک بهتر است از اصلیترینشان یاد کنیم:

یک. مترجمی را در نظر بگیرید که با ناشری قرارداد کتابی 500صفحهای بسته. طبق قرارشان یک سال وقت خواسته و حالا در میانه راه دوستان به او خبر میدهند مترجم دیگری همان کتاب را زودتر ترجمه کرده و تا یکی دو ماه دیگر به بازار میفرستد. تکلیف مترجم چیست؟ بعد از ترجمه 300صفحه دست از کار بکشد؟! با همان انرژی و توان اولیه به کارش ادامه دهد؟! برود به دست و پای دیگری بیفتد؟! مترجمان معمولا یکی از این دو راه را انتخاب میکنند: یا کار را ادامه میدهند و پیشاپیش در فروش تیراژ هزارتایی کتاب با مترجم و ناشر دیگر سهیم میشوند و عرقشان خشک نشده، ناخواسته به استقبال شراکت میروند یا دست از کار میکشند و 300صفحه دیگر در کشوی ترجمههایی میگذارند که تا به حال به همین فرجام گرفتار شدهاند...

دوم، مترجمی را در نظر بگیرید که مدتی وقت گذاشته، تحقیق کرده، از هر خارجروَندهای خواهش کرده نگاهی به فلان کتابفروشی بیندازد و درباره کتابهای باارزش پرفروش بپرسد (مشکل خرید کتاب خارجی هنوز به قوت خود باقیاست)، سایتهایی نظیر آمازون را زیر رو کرده و بالاخره کتابی پیدا کرده به زعم خودش باب طبع مخاطب ایرانی. ماهها وقت گذاشته و با انگیزه و انرژی و نیمنگاهی به بازار کتاب و با دلهره از اینکه نکند مشکل شماره یک گریبانش را بگیرد، کتاب را به فارسی برگردانده، تحویل ناشر داده، سه چهار سال صبر پیشه کرده تا پیچ و خمهای ارشاد را بگذراند، پس از آن چندباری هم اصلاحیههای را تاب آورده و بالاخره بعد از چند سال چشمش به جمال ورقهای کتاب به زبان فارسی میافتد. از طالع خوب او و به پاس دقت در انتخابش، کتاب مقبول مخاطبان میافتد و نامش سر زبانها. در این بازار بدِ کتاب، 20چاپ میخورد و چرتکه مترجم را به کار میاندازد که با آن درصد ناچیزی که گرفته، کجای زندگیاش را میتواند سر و سامان دهد. چرتکه را هنوز سر جایش بازنگردانده که خبر میرسد چه نشستهای، ناشری با اسمی عجیب و غریب، ترجمهات را واو به واو، با همان عنوان انتخابی تو که کلی دربارهاش فکر کرده بودی، منتشر کرده و تا به حال سه چهار چاپ فروخته. این خبر هضم نشده، خبر میرسد که بیا و ببین ناشری ترجمهات را نه واوبهواو، بلکه با کمی پس و پیش کردن جملات و تغییر عنوان منتشر کرده و پنجشش چاپی هم تا حالا وارد بازار کرده. همان حین، وقتی مترجم با لب و لوچه آویزان، کنارگذر خیابان انقلاب، روبهروی دانشگاه تهران را انتخاب میکند برای قدم زدن و کنار آمدن با شرایط شغلیاش، ناگهان درست جلوی پایش، روی زمین، گوشه چادر بساط قاچاقچیهای کتاب، جلد کتابی به نظرش آشنا میرسد... خم میشود، کتاب را برمیدارد، اول خوشحال میشود که کتابش چقدر میان مخاطبان جا باز کرده و وارد چرخه بازار موازی شده، لبخند میزند، اما انگار با کتاب خودش فرق دارد، جنس جلدش، جنس ورقش، عطفش، نوع چاپش... کتاب افستشده را زمین میگذارد و از فروشنده درباره کتاب توضیح میخواهد و فروشنده بیآنکه بداند با که دارد حرف میزند دم از نسخه بیسانسور میزند و قسم میخورد کتاب مجوز گرفته کلی کم و کسری دارد و این ندارد و قیمتش هم نصف قیمت ناشر است...

اینها تازه اصلیترین مشکل شغلی است با عنوان مترجم کتاب که این روزها چپ و راست باید جواب خبرگزاریها را هم بدهند که توی مترجم چرا کتاب تکراری ترجمه کردهای و توی ناشر چرا کتاب پرفروش منتشر کردهای. مترجم ناشر دیگر را زیرسوال میبرد و ناشر همکارش را و خبرنگار و منتقد هر دو را. و همه سیستم کلی را برای جای نبودنِ قانون کپیرایت در کشور... اما هدف از مطرح کردن این معضلات که همه تا حدی دربارهاش شنیدهایم، تکرار بیفایده نیست. چه، اگر تکرار راهحل بود، تا به حال باید کوچکترین تاثیری میگذاشت... هدف، یک درخواست است!

فرض کنید هر کدام از ناشران یا مترجمانِ محترم، موقع ثبت فیپا با این پیام مواجه میشدند:

مراجعهکننده محترم، کتاب درخواستی شما پیش از این ثبت شده است. لطفا... یا: ناشر عزیز، از زمان ثبت فیپای این کتاب تنها هشت سال گذشته و حقوق این اثر نزد ... محفوظ است.

یا: مترجم عزیز، لطفا از تحویل کتابی با مشخصات تکراری بپرهیزید... یا... همین! خودتان تصور کنید اگر ساز و کاری در اداره کتاب راه بیفتد که از ثبت فیپای تکراری جلوگیری کند، چقدر از مشکلات گفتهشده و نشده حل خواهد شد و چقدر نویسنده و کتاب جدید به مخاطبان معرفی میشود. کپیرایت پیشکش، دزدی از نویسندهها و ناشران جهانی دیگر قبحش ریخته. اما نمیشود سیستمی راه انداخت که دستکم از همدیگر ندزدیم؟!

سمیه نوروزی

مترجم

نظر شما