شناسهٔ خبر: 25698518 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه فرهیختگان-قدیمی | لینک خبر

درباره ایران -24

جایگاه کوروش هخامنشی در تاریخ فرهنگ و تمدن ایران

صاحب‌خبر - آنچه می‌خوانید سلسله مباحث دکتر علی‌اکبر ولایتی و جمعی از کارشناسان در مجموعه برنامه‌های «ایران» در سیمای جمهوری اسلامی ایران در موضوع تبیین مفهوم «ایران و هویت ایرانی» است که در ستون ثابت «درباره ایران» به‌صورت پاورقی در روزنامه «فرهیختگان» منتشر می‌شود. از عهد صفویه به این سوی، اسکندرنامه‌های منثور نوشته شد. یکی از معروف‌ترینِ این اسکندرنامه‌ها، اسکندرنامه منوچهرخان حکیم بود که در عهد شاه طهماسب صفوی نوشته شده است. وی در داستانش از اسکندر چنان یاد می‌کند که انگار اسکندر پیغمبر یا از اولیاء‌ا... بوده است. در این داستان‌های ساختگی، مطالب عجیب و غریبی می‌آید که خیلی اختلالات تاریخی دارد. مثلا می‌گویند: اسکندر قبل از حرکت از یونان، خدمت افلاطون رفت و به او گفت که یکی از این دو شاگردت، ارسطو یا جالینوس را به من بسپار تا مرا راهنما باشد. این در حالی است که اسکندر در قرن چهارم پیش از میلاد بود و جالینوس حکیم قرن اول میلادی است. در آن داستان خیالی، افلاطون هر دو شاگرد را عرضه می‌کند، و اسکندر ارسطو را برمی‌گزیند. افلاطون می‌گوید‌ای کاش جالینوس را انتخاب می‌کردی و جالینوس می‌گوید اکنون که مرا انتخاب نکرد، به دنبال تو خواهم آمد و نمی‌گذارم جرعه‌ای آب خوش بنوشی. جالینوس بر پشت خود دو بال تعبیه می‌کند و با آن دوبال اسکندر را در سراسر عالم تعقیب می‌کند و در همه‌جا مانع از این می‌شود که اسکندر به‌راحتی پیروز شود. این در حالی است که، در برخی از روایات دیگر مورخان دوران اسلامی، اسکندر فرزند فیلیپ مقدونی (382‌-‌336 پ‌م) است و هویتی یونانی دارد. از نظر این دسته از مورخان، اسکندر نه ذوالقرنین است و نه کشورگشایی درست‌کار، بلکه بیگانه‌ای است بدکار و ستمگر و غارتگر و ویران‌کننده ایران‌زمین و نمادی از دشمن واقعی ایرانیان. حمزه اصفهانی (385 ق) و ابن ندیم (385 ق) و ابوعلی مسکویه (431 ق) و گردیزی اسکندر را چنین توصیف کرده‌اند.(1) حکیم ابوالقاسم فردوسی در داستان اشکانیان، می‌گوید: «سکندر که آمد برین روزگار / بکُشت آنکه بُد در جهان شهریار // برفتند و زیشان به جز نام زشت / نماند و نیابند خرم بهشت» و در داستان بهرام گور می‌فرماید: «بدان گَه که اسکندر آمد ز روم / به ایران و ویران شد این مرز و بوم // کجا ناجوانمرد بود و درشت / چو سی و شش از شهریاران بکشت // لب خسروان پر زِ نفرینِ اوست / همه رویِ گیتی پُر از کینِ اوست». البته همین جا لازم است بگوییم که یک اسکندرنامه‌ای هم منصوب به فردوسی موجود است که با این اشعاری که در متن شاهنامه است همخوانی ندارد و از این جهت صحتِ انتساب این اسکندرنامه به فردوسی مورد تردید است. تصویری که این عده از مورخان از اسکندر به‌دست می‌دهند تیره و تاریک، و از متون کهن پارسی نظیر خدای‌نامگ (خدای‌نامه) متاثر است. اسکندر، در متون کهن ایرانیان باستان و روایات دینی آنان، فردی اهریمن‌صفت و بدکاره و گُجَستَگ (ملعون) و تبهکار و زشت‌کار و ویرانگر معرفی شده است. او فردی است که کتاب مقدس زردشتیان، اوستا، را آتش زد و ایران را ویران کرد. درنتیجه، چنین به‌نظر می‌رسد که اخبار مربوط به اسکندر در متون تاریخی بعد از اسلام، که چهره پادشاهی نیک‌سیرت از او به دست داده، باید منشا دیگری غیر از متون کهن ایرانی، داشته باشد. می‌توان به‌روشنی نشان داد که اسکندری که چنین خصلت‌های نیکویی دارد، در تاریخ واقعی نیست، بلکه به کمک افسانه‌هایی ساخته شده که بیشتر از منابع یونانی سرچشمه می‌گیرد و آمیخته به افسانه و خیال‌پردازی است. یکی از این منابع، داستانی در شرح حال اسکندر است که آن را به‌خطا به خواهرزاده ارسطو، کالیستن (365-328 پ‌م) نسبت داده‌اند. این رمان در قرون وسطا در مشرق و مغرب بسیار مشهور بوده است. کالیستن از ابتدای سفر اسکندر، همراه او نبود. اسکندر فاصدی نزد ارسطو فرستاد و درخواست کرد که یا خود به نزد وی برود یا یکی از شاگردانش را برای حل مشکلاتی که دارد به نزد وی گسیل دارد. ارسطو خود نرفت و خواهرزاده خود، کالیستن، را فرستاد. پی‌نوشت 1- حمزه اصفهانی، حمزه بن حسن، تاریخ سِنّی ملوک الارض و الانبیاء، با مقدمه یوسف یعقوب المسکونی، بغداد، بی‌نا، بی‌تا، ص40‌-43؛ ابن ندیم، محمد بن اسحق، الفهرست، ترجمه‌ و ت‍ح‍ق‍ی‍ق‌ م‍ح‍م‍درض‍ا ت‍ج‍دد اب‍ن‌ ش‍ی‍خ‌ ع‍ل‍ی‌ ب‍ن‌ زی‍ن‌ال‍ع‍اب‍دی‍ن‌ ح‍ائ‍ری‌ م‍ازن‍دران‍ی، تهران، امیرکبیر، 1366، ص 436؛ ابوعلی مسکویه، احمد بن محمد، تجارب الامم، ترجمه ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، 1369، ج یم، ص 40-38؛ گردیزی، ع‍ب‍دال‍ح‍ی بن ضحاک، زین الاخبار، ب‍ه‌ اه‍ت‍م‍ام‌ رح‍ی‍م‌ رض‍ازاده‌‌م‍ل‍ک، ت‍ه‍ران، ان‍ج‍م‍ن‌ آث‍ار و م‍ف‍اخ‍ر ف‍ره‍ن‍گ‍ی‌، 1384، ص58-56. ادامه دارد

نظر شما