شناسهٔ خبر: 25686973 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه فرهیختگان-قدیمی | لینک خبر

استاد ایثارگر واحد سوادکوه در گفت‌وگو با «کلاس»:

رزمنده مسیحی سقای لشکر اسلام بود

صاحب‌خبر - دفاع از خاک وطن، قومیت نمی‌شناسد. کافی است ایرانی باشی تا هر وقت حرف از دشمن و تجاوز به خاکت به میان آمد، سینه را سپر کنی و جلوی دشمن بایستی. در سال‌های جنگ، ایرانیان در هر لباسی از کشورشان حمایت کردند؛ سرباز، روحانی، دانشجو، پزشک، مهندس و... جزء افرادی بودند که خالصانه جان‌شان را کف دست گرفتند و برای آسایش ما جان‌شان را فدا کردند. عباس‌علی طالبی، عضو هیات‌علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد سوادکوه است که تمام دوران سربازی‌اش را در جبهه گذرانده و خاطرات تلخ و شیرین زیادی را به خاطر دارد. گفت‌و‌گو با این استاد ایثارگر را در ادامه می‌خوانید. سربازی در جبهه عباس‌علی طالبی در سال 46 در شهر ساری به دنیا آمد. این رزمنده و ایثارگر درباره چگونگی اعزامش به جبهه می‌گوید: «من در آبان سال 66 و در 18 سالگی، بعد از اتمام دوران دبیرستان و اخذ دیپلم به جبهه اعزام شدم تا دوران خدمت نظام را سپری کنم. حدود 24 ماه مستمر در منطقه عملیاتی غرب و جنوب کشور حضور داشتم. ابتدا به اسلام‌آباد غرب وارد شدم و 4 ماه آنجا بودم. پس از آن به دشت عباس و تنگه ابوقریب اعزام شدم و مابقی زمان باقی‌مانده از خدمت وظیفه را آنجا انجام دادم.» اسارت و شهادت طالبی از حضورش در میدان جنگ به «کلاس» می‌گوید: «در لشکر ما، یک لشکر در حال بازسازی وجود داشت که در هیچ عملیاتی به صورت مستقیم شرکت نکرد اما همیشه به‌عنوان پشتیبانی در عملیات‌های مختلف حضور داشت و به نوعی، ما همیشه نیروی جبهه‌های دوم بودیم. من عضو لشکر 40 سراب بودم. این لشکر از آنجایی که نیروی کمی داشت و در قالب پشتیبانی لشکرهای دیگر فعالیت می‌کردیم تا اینکه این لشکر ترمیم و بازسازی شد. ما در سال‌های آخر جنگ وارد دشت عباس شدیم و حدود 10 ماه بعد، قطعنامه بین ایران و عراق امضا شد. بعد از قطعنامه، در عملیاتی که عراقی‌ها انجام دادند، بخشی از لشکر ما را به‌عنوان شیعه و غرامت جنگی اسیر گرفتند.» او در ادامه با اشاره به ابعاد مختلف جنگ بیان می‌کند: «شهید شدن برخی از همرزمان من در جبهه جزء خاطرات تلخ آن دوران است. یکی از دوستان و همرزمان من- از سربازان ارامنه کشور، حدودا 21 یا 22 ساله و سقای لشکر ما بود. او به تمام بخش لشکر درون‌مرزی آب می‌رساند و با تانکر آب پخش می‌کرد. هواپیمای دشمن به خاک ما نزدیک شده بود و نزدیک به سطح زمین حرکت می‌کرد. آتش‌بارها شروع به شلیک گلوله کردند و خط آتش را روشن کردند اما موفق نشدند. من در یک لحظه شاهد برخاستن دود غلیظی بودم. به همراه فرمانده لشکر که به سمت حادثه رفتیم، متوجه شدیم به سقای لشکر تیراندازی کرده‌اند و او به شهادت رسیده است. تمام اعضا و جوارح بدن او پشت فرمان سوخته و چیزی از او باقی نمانده بود.» این رزمنده افزود: «عملیات رزم شبانه‌ای در تنگه ابوقریب داشتیم و به همراه 11 سرباز در حال بازگشت بودیم. ناگهان چیزی را در میانه مسیر مشاهده کردیم که گویی ما را نگاه می‌کرد. جلوتر که رفتیم، به نظر خیلی شبیه انسان بود و خاک زیادی روی آن را پوشانده بود. متوجه شدیم سربازی است که خمپاره 60 به او اصابت کرده و از وسط به دو نیم تقسیم شده و در دو طرف جاده به‌طور جداگانه افتاده بود. این سرباز را با خود به معراج شهدای اندیمشک حمل کردیم و به خانواده‌اش رساندیم. ما از این دست اتفاقات در جبهه زیاد مشاهده کردیم.» او در خاطره‌ای دیگر می‌گوید: «لشکر ما در حال عقب‌نشینی بود که اتوبوسی را مشاهده کردیم که در حال رفتن به سمت خط بود. مانع رفتن آنها شدیم و تذکر دادیم که باید عقب‌نشینی کنید، اما آنها اصرار داشتند که باید به خط مقدم بروند. داخل آن، جوانان بسیجی 17، 18 ساله‌ای حضور داشتند که مشغول تکبیر گفتن بودند و می‌خواستند خط را نگه دارند. صبح زمانی که دوباره به این نقطه برگشتم، مشاهده کردم که عراقی‌ها با خمپاره 60 به این بسیجی‌ها حمله کرده و همه آنها را به شهادت رسانده‌اند.» شیمیایی شدم او درباره چگونگی مجروحیت و شیمیایی شدنش هم می‌گوید: «اواخر سال 66 بود؛ به همراه فرمانده لشکر در تنگه ابوقریب حضور داشتیم که ناگهان احساس کردیم فضا مه‌آلود است و بوی سیر می‌آید. شروع به جست‌وجو کردیم و از بچه‌ها شنیدیم که شیمیایی زده‌اند. نیروهای خودی، ما را به پشت خط بردند و حدود 25 روز در بیمارستان بستری شدم.» او به این نکته اشاره کرد: «بعد از امضای قطعنامه و اتمام جنگ در مهرماه سال 67، عراق به دنبال تک و پاتک‌های مختلف بود تا بتواند سربازهای ما را به اسارت بگیرد و بسیاری از آنها هم به شهادت رسیدند. این حملات تا سال 68 هم ادامه داشت. حتی سربازان سازمان ملل که به منطقه اعزام شده بودند، به تخطی عراق از کنوانسیون‌های بین‌المللی حقوق بشر اذعان داشتند. شرایط جنگی بسیار حاد بود اما توانستیم مرزهای غصب شده را دوباره برگردانیم. در آن زمان، فقط گلوله‌باران در منطقه وجود نداشت اما به‌طور کلی، شرایط جنگی در آنجا حاکم بود و هر لحظه احتمال شکستن خط وجود داشت.» از تحصیل بعد از پایان جنگ تا تدریس در دانشگاه طالبی می‌گوید: «بعد از اتمام جنگ و دوره سربازی، برگشتم و با شرکت در کنکور در سال‌های 69-68 در واحد شهررضا در رشته علوم سیاسی پذیرفته شدم. یک سال بعد از اتمام دوره کارشناسی، دردوره ارشد علوم سیاسی در دانشگاه کرج پذیرفته شدم و پایان‌نامه‌ام را نیز با موضوع حقوق بشر دفاع کردم. حدود چهار سال پیش در مقطع دکتری دانشگاه آزاد اسلامی تهران مرکزی، در رشته اندیشه سیاسی پذیرفته شدم.» طالبی در ادامه صحبت‌هایش، درباره تدریس دانشگاهی خود به «کلاس» می‌گوید: «من تدریس را از سال 81، به‌عنوان استاد مدعو از دانشکده علوم پزشکی ساری شروع کردم و با اخذ مجوز تدریس انقلاب اسلامی، این درس را تدریس می‌کردم. حدود سه سال بعد، با اتمام دوره کارشناسی‌ارشد واحد سوادکوه در سال 84، اطلاعیه جذب نیرو داده بود و دعوت به مصاحبه در رشته علوم سیاسی شدم و از آنجا برای مصاحبه به تهران آمدم و بعد از مدتی، جذب هیات‌علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد سوادکوه شدم. در حال حاضر هم حدود دو سال است که معاونت دانشجویی، فرهنگی واحد را در اختیار دارم و در کنار آن هم به تدریس علوم سیاسی در مقاطع کارشناسی و کارشناسی‌ارشد مشغول هستم.» این عضو هیات‌علمی دانشگاه ادامه داد: «وضعیت کنونی رشته علوم سیاسی، مطلوب است و دانشجویان هم شرایط ایده‌آلی دارند ولی دانشگاه با کمبود دانشجو در رشته علوم سیاسی مواجه است. با توجه به شرایط کشور، شمار جوانان روبه کاهش است و بسیاری از آنها یا دانشجو هستند یا فارغ‌التحصیل شده‌اند. در این میان جمعیت سوادکوه هم جمعیت زیادی نیست و بیشتر دانشجویان بومی منطقه هستند. تا قبل از جذب کنکور دانشجو، شرایط بسیار خوبی در دانشگاه حاکم بود و تعداد دانشجویان بالا بود اما با حذف کنکور، بیشتر دانشجویان ترجیح می‌دهند در محل زندگی خود به تحصیل بپردازند. بنابراین، شمار دانشجویان رشته علوم سیاسی هم کاهش یافته است.» پرورش دانشجو در دانشگاه آزاد اسلامی طالبی اضافه می‌کند: «دانشگاه آزاد اسلامی، مرکز دانشگاهی بسیار موفقی است که می‌توان به ابعاد مختلفی برای رشد آن فکر کرد. تاکنون، دانشگاه آزاد اسلامی فرازونشیب‌های زیادی داشته است. البته شاید ما می‌توانستیم در حوزه آموزش و پرورش دانشجویان بهتر عمل کنیم؛ در این صورت پژوهش‌محور شدن آنها هم به شکل بهتری اتفاق می‌افتد؛ به‌گونه‌ای که رشته‌هایی چون علوم سیاسی هم درکنار رشته‌های فنی اهمیت بیشتری پیدا می‌کنند و پژوهش‌های آنها هم در این زمینه‌ها تقویت می‌شوند.» او ابراز امیدواری کرد که با توجه به روی کار آمدن مدیریت جدید در دانشگاه آزاد اسلامی، بتوان نگاه به رشته‌های علوم انسانی را تقویت کرد و به این رشته‌ها بهای بیشتری داد. روایت یار علی صادقی، از دوستان و همکاران طالبی در واحد سوادکوه است که به گفته خودش 17 سال است که از آشنایی آنها می‌گذرد. او در رشته ادبیات فارسی تدریس می‌کند و به‌عنوان استاد حق‌التدریس در این واحد دانشگاهی مشغول به فعالیت است و گاهی در امور دانشجویی نیز همکاری می‌کند. او درباره طالبی به «کلاس» می‌گوید: «بعد از تاسیس دانشگاه واحد سوادکوه به مدت یک سال به صورت حق‌التدریس مشغول به تدریس شد اما بعد از آن به عضویت هیات‌علمی درآمد. او از نظر روابط اجتماعی و روابط‌عمومی بسیار قوی است و شخصیت مذهبی و اعتقادی عمیقی دارد، به همین دلیل، به‌عنوان معاونت فرهنگی، دانشجویی انتخاب شده و در تشکل‌های سیاسی استادان هم حضور داشته است.»

نظر شما