انسانشناسي علمي است به قدمت پيشينه بشر؛ از زماني كه انديشمندان و متفكران دست به قلم بردهاند، توصيف انسان و انسان آرماني، اولين موضوعي است كه پيرامونش به اظهارنظر پرداختهاند. در فلسفه يونان از آثار علماي يونان باستان (ارسطو، افلاطون، سقراط و...) گرفته تا فلاسفه مدرن (از دكارت گرفته تا معاصريني چون هايدگر) همگي كوشيدهاند در مكاتبي كه ارائه نمودهاند، تعريف ويژه خود را از انسان مطلوب ارائه دهند.
مكاتب عرفاني شرق و غرب به همين ترتيب به سيماي انسان مطلوب پرداختهاند و با بررسي ويژگيهاي اخلاقي تحت چارچوب انديشه خود، مفاهيمي در اين زمينه ارائه نمودهاند.
اديان مختلف نيز پس از آن كه به توحيد دعوت نمودهاند، اولين موضوع خود را تعالي و تكامل انسان قرار دادهاند و چگونگي رسيدن انسان به اين مقام موضوع اصلي آنها بوده است.
اما در ميان همه مكاتبي كه در فوق بيان شد، «عرفان اسلامي» تمركز ويژهاي بر موضوع «انسان كامل» و روش سير انسان تا رسيدن به مرتبه كمال داشته است، به طوري كه شايد نتوان مشابه اين دقت را در تعيين ابعاد كمال و طي مراحل سلوك آن در ساير مكاتب برشمرد. اين دقت نظر به گونهاي است كه استاد شهيد مرتضي مطهري(ره) در اين خصوص مينويسد:
«من اعتراف ميكنم كه مكتب عرفان از تمام مكاتب جديد و قديم در باب انسان كامل غنيتر است؛ نه قديميها توانستهاند به پاي اينها برسند و نه امروزيها.»
منصور حلاج از عارفان نامدار امتياز انسان را نسبت به همه خلايق عالم به اعتبار روايت «ان الله خلق آدم علي صورته» نزديك به مقام الهي ميدانست. اين «صورت الهي» را البته آدمي ميتواند در خود كشف كند و در صورتي كه موفق به طي طريق و انكشاف به مدد رياضت و ساير اعمال گردد، به قول حلاج به مقام «تاليه انسان» ميرسد. اين پيوند انسان با خدا از منظر حلاج ميتواند آدمي را به جايي برساند كه در وجود خود جز روح خدا كه در وي دميده را نبيند و همان عبارت «اناالحق» منتسب به حلاج در اينجا مفهوم مييابد.
بايزيد بسطامي نيز از ديگر عرفاي بزرگ سدههاي نخست اسلام است كه مشابه با حلاج به تعريف انسان به كمال رسيده ميپردازد و از آن با عبارت «الكامل التام» ياد مينمايد. وي با يادآور شدن شأن والاي آدمي عبارت «سبحاني ما اعظم شأني» را به كار ميبرد كه هبراتي ثقيل بوده و برخي بر مبناي همين ادعا، حكم به تكفير وي دادهاند.
محيالدين عربي اما نظريه حلاج را برگرفت و آن را تغيير داد و به عبارتي دامنه اين تعريف را گستراند. وي با طبقهبندي امور به دو دسته «لاهوتي» و «ناسوتي» كه اولي به روح متعلق است و دومي به جسم، چنين بيان كرد كه خداوند اسماي خود را در هر دوجه به معرض نمايش ميگذارد. انبيا نيز نمونه انسان كامل در نظر گرفته ميشوند. در نگاه ابن عربي انسان كامل نايب حضرت حق روي زمين و «معلم الملك» در آسمان است و مرتبهاش از حد امكان برتر و از مقام خلايق والاتر است. به سبب اوست كه فيض حق كه علت بقاي عالم است به عالميان ميرسد. چنين مفاهيم عرفاني در خصوص وجود مقدس امام، در روايات شيعي از جمله زيارت جامعه كبيره ديده ميشود و ميتوان گفت شباهت بسياري ميان توصيفات عرفان اسلامي از وجود انسان كامل و نگاه كلامي شيعه وجود دارد. كتاب «فصوصالحكم» ابن عربي مفصلاً به اين موضوعات پرداخته است.
عزالدين نسفي از مؤلفان و محققان عرفان شيعي در سده هفتم هجري، اولين فردي است كه عنوان «الانسانالكامل» را بر رساله خود گذارده و نظريه انسان كامل را تشريح ميكند. از نگاه وي انساني كامل است كه در بالاترين مرتبه در «شريعت، طريقت و حقيقت» باشد. مقام انسانِ كامل در آن حد است كه علمش محيط به ملك و ملكوت و جبروت است و آنچه در اينهاست بر او پوشيده نيست و آگاه به حكمت هرچيز است. او آدميان را زبده و خلاصه شده هستي بر شمرده و خلاصه و ميوه آدميان نيز همان انسان كامل است. همه ملائك و موجودات روحاني تا عرش و سماوات همه در خدمت انسان كامل هستند و بر مدار وي در حركتند.
از جمله بزرگان عرفان ديگر كه پيرامون انسان كامل سخن گفته است، محمود شبستري صاحب گلشن راز است. او چنين انسان كامل را وصف مينمايد: «وقتي انسان از نقايص امكاني به سوي صفات خدا حركت كرد و به كمال نهايي انسان خود بار يافت، انسان كامل محقق ميشود كه هدف آفرينش تحقق انسان كامل است.»
شئون انسان كامل
براي انسان كامل در نگاه عرفان اسلامي و با جمعبندي نگرش عرفا ميتوان شئون و ابعاد كماليهاي استخراج نمود كه حاصل رسيدن به آن جايگاه بلند است. از جمله اين شئون ميتوان موارد زير را برشمرد:
انسان كامل، علت غايي و بقاي آفرينش
انسانِ كامل علت غايي آفرينش در نگاه عرفان برشمرده شده است و همانطور كه اشاره شد، حضور وي به مثابه روح عالم است و همانطور كه جسم در نبود روح زايل ميگردد، در صورت نبود انسان كامل، عالم محكوم به نابودي است. قول امام صادق(ع) در خصوص وجود مبارك امام در عالم و نقش آن مؤيد اين شأن از انسان كامل است. از ايشان پرسيده ميشود كه «آيا زمين خالي از امام ميتواند باشد» كه در پاسخ ميفرمايند: «چون عالم براي انسان كامل خلق شده، اگر فرض شود كه جهان بدون او باشد، از درجه هستي ساقط ميگردد.»
همچنين در كتاب «رسائل» شيخ انصاري آمده است: «زماني كه انسان كامل به جهان آخرت منتقل شود (و جهان از وجود انسان كامل تهي گردد)، آن زمان آسمان سخت به جنبش درآيد. كوهها به رفتار در خواهند آمد، زمين متلاشي ميگردد. ستارهها پراكنده شده و خورشيد تاريك ميشود. در اين عالم آخرت به پا خواهد شد.»
روايات اسلامي نيز بر اين نگرش عرفا پيرامون انسان كامل صحه گذارده و در خصوص مصاديق انسان كامل كه در نگاه تشيع پيامبر و حضرات معصومين(ع) هستند، خداوند عبارت «خلقت الاشياء لاجلك و خلقتك لاجلي» به كار برده است. در رواياتي نظير حديث شريف كساء نيز به طور خاص از اهل بيت پيامبر به عنوان انسانهاي كاملي ياد شده كه علت غايي آفرينش زمين و آسمانند: «فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ يا مَلاَّئِكَتى وَ يا سُكّانَ سَمواتى اِنّى ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِيَّةً وَلا اَرْضاً مَدْحِيَّةً وَلا قَمَراً مُنيراً وَلا شَمْساً مُضِيَّئَةً وَلافَلَكاً يَدُورُ وَلا بَحْراً يَجْرى وَلا فُلْكاً يَسْرى اِلاّ فى مَحَبَّةِ هؤُلاَّءِ الْخَمْسَةِ الَّذينَ هُمْ تَحْتَ الْكِساَّءِ.»
انسان كامل، قلب عالم وجود
در اصطلاح اهل عرفان، «قلب» مفهومي دارد كه معرفتشناسان آن را با عنوان «عقل مستفاد» نيز ياد كردهاند. قيصري در شرح عقل مستفاد نزد عرفا مينويسد: «هرگاه نفس ناطقه به آن مرحله كمال برسد كه بخواهد و بتواند معاني جزئي و كلي اشيا را مشاهده نمايد، عنوان قلب ميگيرد. اين مرتبه همان است كه نزد اهل حكمت عقل مستفاد خوانده ميشود.»
بهوسيله آنچه حكيمان و فلاسفه بدان عقل مستفاد گفته و اهل عرفان قلب خطاب ميكنند، جهان عقلي براي اهل سلوك همچون جهان عيني آشكار ميشود. ظاهر شدن صورت آفرينش بر قلب انسان كامل در واقع ظهور اين صورت بر پيكره عالم است. چراكه خداوند قلب بنده مؤمن را جايگاه خود دانسته است. قلب ناميدن انسان كامل به اين دليل است كه دائماً در حال حركت و تقلب و قبض و بسط است و سعه لازم براي گستره الهي را واجد است.
عارفترين شخص نسبت به ذات حق
از آنجا كه انسان كامل به بالاترين مرتبه از وجود خود و شناخت و شكوفايي استعداد خود رسيده است، لذا به حكم «من عرف نفسه فقد عرف ربه» بالاترين مرتبه شناختي را نسبت به ذات الهي مييابد. انسان كامل در هر آن به حقيقت اشيا، پيش از آن و پس از آن آگاه است. هم به سلسله علل آن احاطه مييابد و هم آگاه به سلسله معلولات آن خواهد بود.
ابن عربي اين مقام را اينطور توصيف مينمايد: «انسان كامل خدا را با عقل و شهود خود دريافت و ميان علم بصري كشفي و علم عقلي فكري جمع كرده است.»
به همين جهت او عبد كامل و تمام است چراكه بندگان خدا، وي را به قدر معرفت خود مورد پرستش قرار دهند؛ پس خدا نيز مقام خلافت خود را به وي اهدا ميكند و عرفا چنين كسي را قطب جهان برميشمرند.
دليل صفات خداوندي
انسان كامل، موجودي جامع است و جامعيت او در صفات، وي را بهترين آينه براي صفات الهي تبديل ميكند. ذات انسان كامل بر ذات الهي دلالت دارد و دلالت ذاتي او از اين بابت است كه ذاتش جامع خصوصيات ساير ذوات است. در تأييد اين مدعاي عرفا ميتوان به روايتي در خصوص ذات پيامبراكرم(ص) اشاره كرد كه در روايتي اينگونه توصيف شده است: «همانا محمد(ص) صورت و حقيقتش دليلي است كه به پروردگارش رهنمون ميشود. پس او تامترين دليل است و اين از آن رو است كه او كاملترين مظهري است كه كمالات الهي و انساني در او جمع است و صورتش جامع صور است.»
امام صادق(ع) نيز در روايتي مشابه بر اين شأن انسان كامل تأكيد ميكنند: «همانا صورت انساني بزرگترين دليل و حجت خداست و او همان كتابي است كه حق تعالي با دست خود آن را نوشته است و او هيكلي است كه به حكم حق بنا شده و او جامع صورت دو عالم است و هم او خلاصه علومي است كه در لوح محفوظ نگهداري ميشود و او شاهدي است بر هر غايب و حجت است بر انكاركنندگان و راهي مستقيم به سوي خير است و صراط بين بهشت و جهنم است.»
صاحب ولايت و واسطه فيض
شأن مهم ديگري كه عرفا براي انسان كامل برميشمرند، محوريت عالم و صاحبيت موقعيت ولياللهي است. به همان صورت كه روح توان تصرف در جسم را دارد انسان كامل نيز به وسيله اسماي الهي كه خدا به وي اعطا نموده است، قدرت تصرف در عالم را دارد و اين همان مقام ولايت تكويني است.
توصيف اميرالمؤمنين(ع) از وجود خود به عنوان خليفه الهي، نشان از توان تصرف انسان كامل در طبيعت باذن الله است: «قسم به خداوند در خيبر را با نيروي بدني و توانمندي از طريق غذا از جا نكندم، بلكه با قوه ملكوتي و با تأييدي كه نفس من از جانب خدا گرفته و نوراني شده بود، اينكار انجام شد.»
همچنين انسان كامل به واسطه جايگاهش به عنوان خليفه الهي، تبديل به واسطهاي براي فيض الهي ميگردد. عرفا قائل به اينند كه ابتدا خداوند تجلي خود را در قلب انسان كامل صورت ميدهد و نور اين تجلي از طريق وي به كل عالم ساطع ميگردد. هيچ نعمتي از انعام الهي بر عالم نازل نميشود مگر آن كه پيشتر، حقيقت آن نعمت بر وي عرضه شده باشد.
انسان كامل نه فقط واسطه فيض بلكه واسطه رحمت الهي بر همه عالميان است. حضرت امام(ره) اينگونه اين شأن را تعريف ميكنند: «چون نشئه انساني از گستردگي و عموميت برخوردار است، لذا تام شئون انساني را شامل ميشود و همه حقايق هستي را تحت سيطره دارد و از بعد شهود موجودات هستي، به منزله مردمك چشم براي انسان است.»
نظر شما