شناسهٔ خبر: 25231197 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: فارس | لینک خبر

تأویل سهروردی از حقیقت حب در قرآن - بخش دوم و پایانی

نقش محبت در مهار نفس اماره

هدف از این نوشتار، اثبات وجود شواهد قرآنی بر آرای سهروردی، در باب «حب» و «عشق» است.

صاحب‌خبر -

 

4. جایگاه معرفت شناسی حب و عشق

4. 1. رابطه محبت و معرفت

محبت و معرفت دو ویژگی شاخص انسان است که نقشی اساسی در کمال انسان دارد. این دو چنان با هم درآمیخته اند که قصور در پرورش و تکمیل یکی، رشد دیگری را متوقف می کند؛ محبت تابع معرفت و ثمره شناخت است و هرچه شناخت بیشتر شود، محبت شدیدتر خواهد بود.

سهروردی معرفت را کمال نفسانی و ارتسام حقایق الهی از سوی ذات واجب الوجود می داند و معتقد است اگر معرفت به کمال رسد به محبت می انجامد (سهروردی، 1380، ج4: 134). محبت زمانی که به کمال برسد، دیگر هیچ سرّی بین محب و محبوب مکتوم نمی ماند و در چنین حالتی هرچه معرفت افزون شود، محبت کامل تر می شود:

مرد صاحب نظر باید که پیوسته باحث غرایب و حقایق باشد و بدان قدر که سزای خاطر او است نزول کند. حسین منصور حلاج (ره) گفت: محبت میان دو کس آنگاه مستحکم شود که در میان ایشان هیچ سری مکتوم نماند؛ پس محبت، چون کامل گردد، اسرار علوم خفایا و خبایا و زوایای موجودات بر او پوشیده نبود. و چون غایت کمال بنده آن است که تشبه کند به حق تعالی و علم به کمال از صفت او است، جهل نقص بنده باشد. پس لازم آید که هرچه عارف تر بود به حقایق، وجود او شریف تر باشد و فی الجمله جهل قبیح است (همان، ج3: 328).

بر این اساس، عشق نیز که محبت مفرطِ بیرون از حد است، بدون معرفت و شناخت میسر نمی شود. تا زمانی که عاشق شناختی هرچند اجمالی از معشوق نداشته باشد به مرتبه عشق نمی رسد. تفاوت معرفت قبل از عشق و بعد از عشق به اجمال و تفصیل باز می گردد. معرفت قبل از عشق، معرفت اجمالی است و معرفت بعد از عشق، معرفت تفصیلی است. راه سالک با معرفت آغاز می شود، از محبت درمی گذرد و در نهایت به مرتبه عشق می رسد و واصل به منتهای آن فقط علمای راسخ و حکمای متأله اند. به اعتقاد سهروردی، فقط کسانی که در معرفت و محبت به کمال رسیده باشند، شایستگی صعود به مرتبه عشق را دارند: «و همچنان  که عالم عشق منتهای عالم معرفت و محبت است، واصل او منتهای علمای راسخ و حکمای متأله باشند» (همان، ج3: 286).

عبادت خدا باید بر اساس عشق به او باشد؛ کما اینکه به گفته علامه طباطبایی عبادت خداوند بر اساس عشق و محبت، خالص ترین نوع عبادت ها است (طباطبایی، 1417، ج11: 160)؛ عشق نیز باید بر پایه معرفت استوار شود. آنکه معرفت بیشتری دارد، عشقش افزون تر است و آنکه عشقش افزون تر است، عبادتش خالصانه تر خواهد بود. آیاتی در قرآن وجود دارد که نشان دهنده رابطه میان معرفت و محبت است؛ از جمله: «وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه» (نساء: 165)؛ «آنها که اهل ایمان اند کمال محبّت و دوستی را فقط به خدا مخصوص دارند».

طبق این آیه کسانی که ایمان آورده اند، محبتشان به خدا شدیدتر از سایرین است؛ ایمان داشتن مستلزم آگاهی از حقایق دین به  واسطه عقل است. پس مصدر ایمان، ادراک به واسطه عقل است (رمضان البوطی، 2009: 114). ایمان انسان مؤمن با آگاهی از حقایق دین، تقویت می شود، و چنین ایمانی خود، سبب ایجاد و تشدید محبت است. در آیه فوق، کلمه «اشدُّ» نشان دهنده تشدیدپذیری حب است. میزان معرفتی که فرد کسب می کند در شدت و ضعف محبتش مؤثر است، بدین معنا که بین محبت و معرفت رابطه ای مستقیم وجود دارد؛ با افزایش معرفت، محبت شدت می یابد و از سویی، محبت نیز سبب می شود بین محب و محبوب هیچ سری مکتوم نماند و محب به اسرار علوم و زوایای موجودات آگاه شود.

لَتَجدَنَّ أَشدُّ الناس عداوه للذین آمنوا الیهودَ والذین اشرکو و لَتَجِدَنَّ أَقرَبَهُم موده للذین آمنوا الَّذین قالوا إِنّا نصاری ذلک بأَنَّ منهم قسّیسین و رهباناً و أَنَّهم لا یستکبرون؛ هر آینه دشمن ترین مردم نسبت به مسلمانان، یهود و مشرکان را خواهی یافت و با محبت تر از همه کس به اهل ایمان، آنان را که گویند ما نصرانی هستیم. این (دوستی نصارا نسبت به مسلمین) بدین سبب است که برخی از آنها دانشمند و پارسا هستند و تکبر و گردن کشی (بر حکم خدا) نمی کنند (مائده: 83).

بر اساس آیه فوق، بامحبت ترین مردم به اسلام و مسلمانان، نصرانی ها هستند که خداوند مهم ترین دلیل آن را آگاهی آنان از حق و حقیقت، پیروی آنان از احکام الهی و گردن کش نبودن آنها در برابر حقیقت می داند. معرفت و علم و دانشی که نصرانی ها در خصوص حق داشتند سبب شد اسلام و مؤمنانِ به این دین را مطابق با حق بیابند و محب آنان باشند.

4. 2. نقش محبت در رسیدن به کمال انسانیت

کمال انسان در مقام خلیفه خدا بر روی زمین، اتصاف به صفات جمالیه و جلالیه الهی و نیل به مقام حسن است. رسیدن به کمال انسانیت ممکن نیست، مگر هنگامی که نقص بشریت به کلی زدوده شود. عشق حقیقتی است که پیچک وار به دور درخت انسانیت می پیچد و آن را به کمال می رساند و لایق جای گرفتن در باغ الهی می کند (کمالی زاده، 1389: 163). سهروردی در مونس العشاق مطلب مذکور را این گونه بیان می کند:

این شجره طیبه (منظور وجود ملکوتی انسان است که ظلّ آن در عالم کون و فساد را بدن خوانند) چون بالیدن آغاز کند و نزدیک کمال رسد، عشق از گوشه ای سر برآرد و خود را در او پیچد تا جایی رسد که هیچ نم بشریت در او نگذارد. چندان که پیچ عشق بر این شجره زیادت می شود. عکسش که آن شجره منتصب القامه (بدن) است، ضعیف تر و زردتر می شود تا به یکبارگی علاقه منقطع گردد، پس آن شجره روان مطلق گردد و لایق آن شود که در باغ الهی جای گیرد (سهروردی، 1380 ، ج3 : 287-288).

بنابراین، از نگاه سهروردی عشق عامل کمال انسان است، روح انسان را از ناخالصی ها و پلیدی ها پاک، و آن را برای خدا خالص می کند. در یازدهمین فصل مونس العشاق می خوانیم که از جمله نام های حسن، یکی «کمال» است و دیگری «جمال» . تمام موجودات طالب کمال و جمال اند. پس همه طالب حسن اند. اما به اعتقاد سهروردی، وصول به حسن فقط به واسطه عشق ممکن است:

بدان  که از جمله نام های حسن یکی جمال است و یکی کمال ... پس چون نیک اندیشه کنی همه طالب حسن اند ... و وصول به حسن ممکن نشود الا به  واسطه عشق (همان، ج3 : 284).

بنابراین، از نگاه سهروردی، وصول به مقام انسان کامل جز از طریق عشق امکان پذیر نیست. از آیات قرآن نیز چنین برداشت می شود که حب بین انسان و پروردگارش، عامل کمال انسان و وصول وی به بالاترین مقامات انسانی است:

قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْکمُ اللَّه وَ یغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیم؛ بگو (ای پیغمبر): اگر خدا را دوست می دارید مرا پیروی کنید تا خدا شما را دوست دارد و گناه شما را ببخشد، و خدا آمرزنده و مهربان است (آل عمران: 31).

بر اساس بیان علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل آیه فوق، محبت بنده به خدا باعث نزدیکی او به خدا می شود و او را برای خدا خالص، و بندگی اش را منحصر در خدا می کند؛ محبت خدا به او نیز باعث نزدیکی او به خدا می شود و در نتیجه حجاب های بُعد را از بین می برد (طباطبایی، 1417، ج5: 160). مقصود از نزدیکی در اینجا نزدیکی مکانی نیست بلکه مقصود، نزدیک شدن به جوار قرب احدی، ادراک معرفت حقیقی و شناسایی آثار بزرگواری او است (امین، 1361، ج3: 98).

مطلب دیگری که در آیه فوق بدان اشاره شده این است که به سبب محبتی که انسان به خدا دارد، خداوند گناهان وی را می بخشاید و کسی که متعلَّق عفو، بخشایش و غفران الهی قرار گیرد، از رذایل و صفات ناپسندی که بین او و پروردگارش حجاب ایجاد می کند، پاک و خالص می شود. بنا بر بیان علامه قزوینی، در صورتی که روح انسان از آلودگی های طبیعی پاک شود و به  واسطه پاک شدن و تخلیه از علایق مادی، از زندان خود رها گردد، به دلیل مناسبتی که با عالم قدس دارد، جذب آن می شود و مشتاق ذوات نوریه مجردی می شود که مشابه آنها است. سپس جذب نورالأنوار می شود و به مقام توحید می رسد که از بالاترین مقامات [عرفانی] است و این آخرین درجات و مراتب عشق است (قزوینی، 1380: 604).

4. 3. نقش محبت در مهار نفس اماره

به اعتقاد سهروردی، عشق مهار نفس اماره را به دست می گیرد و آن را مطیع و فرمان بردار خود می کند. او معتقد است عشق، سبب بریدن از تعلقات مادی و روی آوردن به عالم معنا است. عشق با ورود خود، تمام تعلقات نفسانی را یکجا به مسلخ می برد:

در منشور وی (عشق) چنین نبشته است که در هر شهری که روی نهد، می باید که خبر بدان شهر رسد، گاوی از برای او قربان کنند که «انَّ الله یامرکم أَن تذبحوا بقره» (البقره:  67) و تا گاو نفس را نکشد قدم در آن شهر ننهد (سهروردی، 1380، ج3: 290).

نفس اماره دعوت کننده انسان به بدی، شرارت و طغیان در برابر حضرت حق و سرپیچی از اوامر او است؛ مهار آن به معنای مقاومت در برابر وسوسه افکنی های او، مهار توطئه ها و دسیسه های او و روی آوردن به صراط مستقیم خدا و اطاعت از اوامر و دوری از نواهی او است.

در قرآن نیز آیات فراوانی دال بر مؤثربودن محبت در مهارکردن نفس وجود دارد، از جمله:

وَالَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَالْإِیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیهِمْ وَ لا یجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حاجَه مِمَّا أُوتُوا وَ یؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَه وَ مَنْ یوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِک هُمُ الْمُفْلِحُون؛ و هم آن جماعت انصار که پیش از (هجرت) مهاجرین (در مکه به رسول ایمان آوردند و) مدینه را خانه ایمان گردانیدند و مهاجرین را که به سوی آنها آمدند دوست می دارند و در دل خود هیچ حاجتی (و حسد و بخلی) نسبت به آنچه (از غنایم بنی نضیر) که به آنها داده شد نمی یابند و هرچند به چیزی نیازمند باشند، باز مهاجران را بر خویش مقدم می دارند (و جانشان به کلی از بخل و حسد و حرص دنیا پاک است) و هر کس را از خوی بخل و حرص دنیا نگاه دارند، آنان به حقیقت رستگاران عالم اند (الحشر: 9).

بر اساس آیه فوق، حب انصار به مهاجران که از محبت آنان به خدا و پیامبر او (آل عمران: 31) ناشی می شد، سبب احساس بی نیازی آنها از امور و غنایم دنیوی و ترجیح دیگران (مهاجران) بر خود، با وجود نیازمندی خودشان معرفی شده، و نیز اطاعت از خداوند و تبعیت از صراط مستقیم (دوری از هواهای نفسانی و تبعیت نکردن از شیطان) نتیجه حب انسان به حق تعالی دانسته شده است.

5. جایگاه جهان شناسی حب و عشق

5. 1. انتظام نظام جهان بر اساس حب

به اعتقاد سهروردی، عالم هستی یکپارچه توأم با عشق و حزن است. هستی از همراهی آن دو پدیدار شده و این شور عشق است که عالم را به حرکت وامی دارد. وی این مطلب را در مونس العشاق بدین صورت بیان می کند:

عشق شیفته حسن است و نظر از او نمی تواند برگیرد. همواره ملازم خدمت او است. از دیدن تبسم حسن، شوری به جهان می افتد، مضطرب می شود و این شور عشق او را به حرکت وامی دارد. حزن در وی می آویزد و آسمان و زمین به  وجود می آیند (سهروردی، 1380، ج3: 269).

دایره و شمول حضور عشق به قدری گسترده است که از خالق و مدبر گرفته تا ضعیف ترین موجودات را در بر دارد، آن گونه که سهروردی حتی حرکت افلاک را نیز بر اساس عشق توجیه می کند. او محبت و عشق را ساری و جاری در تمام هستی می داند و معتقد است نظام جهان بر پایه قهر و محبت انتظام می گیرد. در جهان شناسی اشراقی سهروردی، عشق رابط وجودی میان انوار است. طبق اصول حکمت اشراق، جهات قهر و محبت به نزد نورالأنوار ضروری است: قهر از ناحیه قاهر عالی و محبت از ناحیه قاهر سافل و معلول. برای هر یک از علت های نوری، در قبال معلول خود، محبت و قهری است و برای هر نور سافل، در قبال علت خود، محبتی است ملازم با ذلّ (سهروردی، 1377: 251).

علامه قزوینی نیز در این باره می گوید قوام و انتظام عالم وجود، به  واسطه حب فطری  است که در بین موجودات و به تبع آن، در میان افلاک و عناصر و مرکبات، ثابت و راسخ است؛ از این رو، حب و شوقِ تشبه به مبدأ، افلاک را به رقص و گردش درمی آورد (قزوینی، 1380: 605). در قرآن آیات فراوانی وجود دارد که بر وجود محبت در شئون مختلف زندگی مادی و معنوی انسان تصریح دارد:

فَلَمَّا جَنَّ عَلَیهِ اللَّیلُ رَأی کوْکباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ؛ پس چون شب بر او نمودار شد ستاره درخشانی دید، گفت: این پروردگار من است. چون آن ستاره غروب کرد گفت: من چیزهای غروب کردنی و ناپدیدشدنی را دوست ندارم (به خدایی نخواهم گرفت) (انعام: 76).

آیه فوق به ارتباط حقیقی رب و مربوب و اینکه چنین ارتباطی سبب محبت و حب مربوب به رب خود می شود، اشاره دارد. ارتباط بین رب و مربوب ارتباطی حقیقی و واقعی است که باعث محبت مربوب به رب خود می شود و تکویناً آن را مجذوب و تابع می کند (طباطبایی، 1417 ، ج7 : 177).

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکمْ مِنْ أَنْفُسِکمْ أَزْواجاً لِتَسْکنُوا إِلَیها وَ جَعَلَ بَینَکمْ مَوَدَّه وَ رَحْمَه إِنَّ فی ذلک لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یتَفَکرُون؛ و باز یکی از آیات (لطف) او آن است که برای شما از جنس خودتان جفتی بیافرید که در کنار او آرامش یافته و با هم انس گیرید و میان شما رأفت و مهربانی برقرار فرمود. در این امر نیز برای مردم با فکرت ادله ای (از علم و حکمت حق) آشکار است (الروم: 21).

این آیه تصریح می کند که رابطه بین همسران بر پایه حب است و حب عامل پایداری زندگی آنها و نیز عامل اجتماع انسان ها و بقای اجتماعات آنان است (گنابادی، 1408 ، ج3 : 218).

یا أَیها الذین امنوا لا تتخذوا الیهود و النصاری اولیاءَ بعضهم اولیاءَ بعضٍ و من یتولَّهم منکم فإِنَّه منهم إِنَّ الله لا یهدی قوم الظالمین؛ ای اهل ایمان، یهود و نصارا را به دوستی مگیرید، آنان بعضی دوستدار بعضی دیگرند و هر که از شما مؤمنان با آنان دوستی کند به حقیقت از آنها خواهد بود، همانا خدا ستمکاران را هدایت نخواهد نمود (المائده: 51)  .

بر اساس این آیه، مودت و محبت باعث اجتماع متفرقات جمعیت و پیوستگی ارواح مختلف می شود و افعال آنها را شبیه به هم می کند. محبت باعث می شود دوستِ هر قومی جزء آن قوم شود (طباطبایی، 1417، ج5 : 608 و 609).

با توجه به آیاتی که بیان شد، حضور حب و عشق در زندگی مادی و معنوی انسان کاملاً آشکار و واضح است. تمام امور زندگی انسان بر پایه حب سامان می یابد. حب انسان به امور دنیوی، زندگی این جهانی او را دوام می بخشد و حبی که بین خدا و انسان وجود دارد، سبب خضوع انسان در برابر حق تعالی می شود.

5. 2 . نقش محبت در سعادت و شقاوت انسان

سهروردی سعادت و شقاوت نفس را بر اساس محبت تفسیر می کند و معتقد است محبت نفس به عالم انوار، سبب سعادت وی و محبتش به ظلمات، سبب شقاوت و بدبختی او است:

هرگاه کالبد انسانی تباه شود و حال آنکه نور اسفهبد وی عاشق ظلمات بود و جایگاه اصلی خود را نشناسد [چون کمال نیافته و متوغل در ظلمات و مادیات بوده است]، به ناچار به  واسطه شوق خود به اسفل السافلین، منجذب به آن می شود (سهروردی، 1377: 345).

منظور از عالم نور در بیان سهروردی، عالم ملکوت و مراد از ظلمات، عالم ماده است. با این بیان، سهروردی محبت به عالم ملکوت را مایه سعادت و خوشبختی، و عشق به غواسق و ماده را سبب شقاوت و بدبختی می داند. می توان گفت به  طور کلی از دیدگاه سهروردی، محبت نفس به هر چیزی که تعلق می یابد، نفس را سمت خود جذب می کند و سعادت یا شقاوت او را رقم می زند؛ همین معنا از آیات قرآن نیز برداشت می شود:

قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْکمُ اللَّهُ وَ یغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیم؛ بگو (ای پیغمبر): اگر خدا را دوست می دارید مرا پیروی کنید تا خدا شما را دوست دارد و گناه شما را ببخشد، و خدا آمرزنده و مهربان است (آل عمران: 31)  .

طبق این آیه، محب خدا بودن ثمراتی دارد؛ از جمله: تبعیت از خدا و رسول او، محبوب خدا واقع شدن، که این بزرگ ترین بشارت برای محب است، و بخشوده شدن گناهان به دست خدا که یگانه کلیدی است که درِ سعادت را به روی انسان باز می کند. هر سه نمونه را می توان به  معنای خوشبختی و سعادت برای انسان دانست. زیرا تبعیت، که خود از ثمرات محبت است، سبب همسانی بین تابع و متبوع می شود (طباطبایی، 1417، ج3 : 158-160). نراقی در این  باره می گوید بالاترین مرتبه سعادت، تشبه به حق تعالی در اوصاف و صفات است که در اثر آن، محب در تمام افعالش، خداوند را الگوی خود قرار می دهد و افعال او، افعالی ربانی و الهی، شبیه به افعال خداوند می شود (نراقی، 1388: 81).

فَرِیقاً هَدی وَ فَرِیقاً حَق عَلَیهِمُ الضَّلالَه إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاء من دون اللهِ وَ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُون؛ گروهی را (به طاعت خود) هدایت کرد، و گروهی (به پیروی شیطان) گمراهی بر آنان حتمی شد، چون خدا را گذارده و شیطان ها را به دوستی اختیار کردند و گمان می کنند که به راه راست هدایت یافته اند (اعراف: 30).

طبق این آیه، گمراهی کسانی که به جای خدا شیطان را به دوستی می گیرند، حتمی است و این موجب تسلط وی بر امور انسان می شود و نتیجه آن، بدبختی و شقاوت برای انسان است:

إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکون؛ تنها تسلط شیطان بر آن نفوسی است که او را دوست گرفته اند و کسانی که (به اغوای او) به خدا شرک می آورند (نحل: 100) .

إِنَّ هولاءِ یحبون العاجله و یذرونَ وراءَهُم یوماً ثقیلا ؛ این مردم کافر غافل، همه دنیای عاجل را دوست دارند و آن روز (قیامت) سخت سنگین را از یاد می برند (انسان: 27).

بر اساس این آیه، محبت داشتن به دنیا سبب فراموشی روز قیامت می شود و فراموشی این روز نیز سبب می شود این افراد جز برای دنیا عمل نکنند و برای آخرت خود چیزی نیندوزند و همین مسئله عامل هلاکت آنها در روز قیامت خواهد شد. محبت دنیا، نفس پرستی و دنبال هوا و هوس رفتن، چشم دل آدمی را کور کرده، وی را در زاویه تاریک دنیا حبس می کند و زنجیر آرزو و آمال دنیوی به دست و پای وی می پیچد و نمی گذارد حرکت کند و پشت سر خود را بنگرد و قدمی رو به حق و حقیقت بردارد. در یک کلام، محبت خدا با نفس پرستی جمع نخواهد شد (امین، 1361، ج14: 132).

نتیجه

سهروردی از جمله فیلسوفان بزرگ اسلامی است که تسلط کافی و کامل او بر قرآن، تفسیر و تأویل آن بر کسی پوشیده نیست. آرا و اندیشه های بلند او در فلسفه متأثر از کلام وحی است و آثار آن در جای جای مباحث وی به  وضوح آشکار است. از جمله این مباحث، بحث عشق و محبت است که می توان ادعا کرد مبنای ایشان در مطرح کردن مسائل مختلف در این باب، کلام الهی بوده است؛ به  طوری  که در برخی مواضع، دیدگاه وی به روشنی با آیه ای از قرآن انطباق می پذیرد و در مواضع دیگر، می توان آرای او را برآیند تفسیر یا تأویل چند آیه از قرآن دانست. سهروردی، همان سان که از آیات قرآن به  دست می آید، عشق را حقیقتی ازلی و آسمانی و متعلق به عالم ملکوت می داند که مجانست در آن شرط نیست. وی نظام جهان را بر پایه قهر و محبت تفسیر می کند که خود، تأویل آیاتی است که نظام و سامان تمام امور زندگی مادی و معنوی انسان را بر پایه حب معرفی می کند؛ اساس و پایه بودن معرفت برای محبت و وجود نسبت مستقیم بین آنها و نیز نقش سازنده و کمال بخش حب در انسان از دیگر معتقدات سهروردی است که تأویل آیات متعددی از قرآن و بطن و حقیقت آنها محسوب می شود. سهروردی معتقد است عشق، نفس اماره را مهار و آن را مطیع و فرمان بردار خود می کند و سعادت و شقاوت نفس را بر اساس امری تفسیر می کند که متعلق حب محب قرار می گیرد و دریافت و تبیین این معانی نیز تأویل آیاتی از قرآن است.

فهرست منابع

- قرآن کریم (1380)، ترجمه: مهدی الهی قمشه ای، قم: فاطمه الزهرا.

- ابن  منظور، محمد ابن مکرم (1408)، لسان العرب، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ج11.

- ارسطو (1386)، اخلاق نیکوماخوس، ترجمه: محمدحسن لطفی، تهران: طرح نو.

- اصغری، فاطمه (1391)، «هرمنوتیک سهروردی»، در: معرفت فلسفی، س9، ش35، ص125-150.

- افلاطون (1362)، پنج رساله، ترجمه: محمود صناعی، تهران: انتشارات علمی- فرهنگی.

- امین، سیده نصرت (1361)، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، تهران: نهضت زنان مسلمان، ج3 و 14.

- پالمر، ریچارد (1377)، علم هرمنوتیک، ترجمه: محمدسعید حنایی کاشانی، تهران: هرمس.

- پورنامداریان، تقی (1364)، رمز و داستان های رمزی، تهران: انتشارات علمی- فرهنگی.

- دهخدا، علی اکبر (1341)، لغت نامه، تهران: دانشگاه تهران، ج11.

- رازی، ابن  مسکویه (1381)، تهذیب الاخلاق، ترجمه: علی اصغر حلبی، تهران: اساطیر.

- رمضان البوطی، محمد سعید (2009)، الحب فی القرآن، دمشق: دار الفکر.

- سجادی، جعفر (1376)، شرح رسائل سهروردی، تهران: پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی.

- سهروردی، شهاب الدین (1377)، حکمه الاشراق، ترجمه: سید جعفر سجادی، تهران: دانشگاه تهران.

- ـــــــــــــــــــــــ (1380)، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی، ج3 و 4.

- طباطبایی، محمدحسین (1417)، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: جامعه مدرسین، ج3، 5، 7، 11.

- طوسی، نصیرالدین (1369)، اخلاق ناصری، تهران: خوارزمی.

- غزالی، احمد (1362)، سوانح العشاق، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.

- قزوینی، محمدحسن (1380)، کشف الغطاء عن وجوه مراسم الإهتداء، قزوین: الحوزه العلمیه بمدینه قزوین.

- کمالیزاده، طاهره (1389)، مبانی حکمی هنر و زیبایی از دیدگاه سهروردی، تهران: متن.

- گنابادی، سلطان محمد (1408)، تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده، بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج3.

- معرفت، محمدهادی (1418)، التفسیر والمفسرون فی ثوبه الشقیب، مشهد: بیجا، ج1.

- معین، محمد (1375)، فرهنگ فارسی، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم، ج2.

- نراقی، ملامهدی (1388)، جامع السعادات، ترجمه: کریم فیضی، قم: قائم آل محمد.

- همدانی، ابوالمعالی عبدالله بن محمد بن علی بن الحسن بن علی (بی تا)، تمهیدات، تهران: کتاب خانه مرکزی منوچهری.

Suhrawardi's esoteric commentary in reality of affection in Quran

Abstract

The goal of this paper is to prove that there are some Quranic witnesses for Suhrawardi's idea in "affection" and "love". In this respect, after explaining the reality of affection in Suhrawardi's point of view, we will match this Idea to Quranic verses and esoteric commentary of these verses by referring to those verses related to affection and love. Suhrawardi himself believes in a kind of esoteric commentary in which understanding of real context of the text depends on the level of reader's comprehension and understanding. In this paper, Suhrawardi's idea has been investigated on the basis of the place of Ontology, Epistemology and Cosmology of affection. In aspect of Ontology, Suhrawardi considers affection as an independent reality which has a pre-eternal source which homogeneousness is not condition in that. In illuminative Epistemology, knowledge is known as the base and foundation of love and in its Cosmology, cosmos order together with felicity and wretchedness of the soul are interpreted in the basis of love. And reaching to human perfection is only possible through love. In this paper, after mentioning Quranic witnesses in each case, we will remark Suhrawardi's esoteric commentary about each of them.

Key words: Quran, Suhrawardi, affection, love, esoteric commentary.

نویسندگان:

نرگس اسکندری وفایی: دانش آموخته کارشناسی ارشد فلسفه اسلامی دانشگاه زنجان

سحر کاوندی: دانشیار گروه فلسفه دانشگاه زنجان

طاهره کمالی زاده: دانشیار گروه فلسفه دانشگاه زنجان

فصلنامه انسان پژوهی دینی شماره 36

انتهای متن/

نظر شما