شناسهٔ خبر: 25130742 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: تسنیم | لینک خبر

قاسم تبریزی: پهلوی اوّل نتوانست عشایر را حذف کند

R1359/P1359/S9,1299/CT12

قاسم تبریزی گفت: عشایر روحیه سلحشوری داشتند، با مرجعیت و روحانیت ارتباط داشتند، اقتصاد مملکت را خصوصاً در دامداری تضمین می‌کردند و از مرزهای ما حفاظت می‌کردند به همین خاطر رضاخان عشایر را سرکوب می‌کند تا دیگر قدرتی به نام عشایر وجود نداشته باشد.

صاحب‌خبر -

به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، قاسم تبریزی در گفت‌وگویی درباره عملکرد رضاخان در مقابله با عشایر و نحوه اثرات این نحوه برخورد توضیحاتی ارائه کرده است که متن این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید:

راهکار رضاخان در دوره 20 ساله سلطنتش برای مبارزه با عشایر چه بود؟
عشایر ما اولاً روحیه سلحشوری داشتند. ثانیاً با مرجعیت و روحانیت ارتباط داشتند. ثالثاً اقتصاد مملکت را خصوصاً در دامداری تضمین می‌کردند. رابعاً از مرزهای ما حفاظت می‌کردند... به همین خاطر رضاخان عشایر را سرکوب می‌کند تا دیگر قدرتی به نام عشایر وجود نداشته باشد. در این دوران نقل و انتقال عشایر از منطقه‌ای به منطقه دیگر زیاد اتفاق می‌افتد. از ایل قشقایی، 100 خانواده به قزوین، از ایل شاهسون به جای دیگری. از ایل کلهر و سایر ایل‌ها همین‌طور. از طرفی رهبرانشان را در زندان کشته یا تضعیف می‌کنند. رضاخان هرچند در ضربه زدن و عدم گسترش عشایر موفق بود و توانست رعب و ترس ایجاد کند و جلوی رشد و گسترش و تولید دامداری و موادغذایی را بگیرد یا دستور کشتن چهره‌های برجسته‌ای را که علیه استعمار و استبداد بودند را صادر کند ولی نتوانست عشایر را از بین ببرد. البته در این دوران برخی از ترسشان خودشان را کشتند. برخی عشایر خصوصاً خوزستان به طرف کشورهای عربی رفتند و برخی از عشایر کرد هم به طرف عراق کوچ کردند.

این تصمیم برای مقابله با تنوع قومی در کشور صورت گرفت؟
تنوع قومی در فرهنگ سیاسی معنی منفی دارد. مثل مسئله ملت که در فرهنگ قرآن، امت معنا می‌شود، مثل ملت ابراهیم (ع)، ولی در فرهنگ سیاسی امروز ما، ناسیونالیسم و امثال اینها معنا می‌شود. به قول شهید آیت‌الله مرتضی مطهری بعضی از لغات معنای خود را از دست می‌دهند. مثلاً استعمار یعنی آبادانی، ولی در عمل، استعمار یعنی تجاوز، تعدی، سلطه، خیانت و جنایت. باید در استفاده از این واژه‌ها احتیاط به خرج بدهیم. وقتی می‌گوییم قوم، یعنی داریم از چیز جدایی حرف می‌زنیم و لذا این واژه را به کار نمی‌بریم و می‌گوییم ملت ایران یا مملکت یا کشور ایران و جامعه اسلامی ایران که وحدت را در درون خود دارند اما در این دوره کشور دچار این نوسان شد. مباحثی چون پان‌ایرانیسم، پان‌ترکیسم و پان‌آذریسم مبانی حرکت استعماری در ایران و جهان اسلام بوده و منجر به اختلاف و نفاق و شقاق می‌شد.

رضاخان در سرکوب کردن عشایر چه میزان موفق شد؟
شاید 30 درصد، چون قدرت عشایر بالا بود، اما روند بعدی و تأثیر آن در دهه‌های بعد مشخص می‌شود البته 30 درصد کم نیست.

چطور؟
فرض کنید اصفهان در دوره صفویه مرکز فرهنگ، تمدن، دین و پرورش علما و فلسفه، حکمت، قرآن، فقه و نجوم و علوم بود. بعد از قضیه افاغنه و در دوره قاجار رو به افول می‌رود و در دوره رضاخان، دیگر از حوزه علمیه اصفهان خبر چندانی نیست. آخرین‌های آنها شخصیت‌هایی چون میرزاجهانگیرخان قشقایی و ملامحمد کاشی و سیدحسن مدرس و امثال اینها بودند. امام در یک سخنرانی می‌گوید یک زمانی 20 هزار عالم برجسته در اصفهان داشتیم. آیت‌الله العظمی حسین بروجردی از بروجرد که حوزه علمیه خوبی داشت به اصفهان می‌آید که درس میرزاجهانگیرخان قشقایی را درک کند و بعد به نجف برود، ولی به تدریج حوزه اصفهان ضعیف شد لذا سیر نزولی در فرهنگ یا قدرت تدریجی است، اما انسان ناگهان احساس می‌کند که محیط خالی شد. مثالی می‌زنند و می‌گویند خطر انحراف در ابتدای امر یک زاویه کوچک است، ولی هر چه جلوتر می‌آید بیشتر و نهایتاً جدا می‌شود. لذا حرکت استعمار و استبداد با برنامه آن هم از سرچشمه قدرت، توان، امکان و... آغاز شد.

نقش اقوام پس از سقوط رضاخان و به طور مشخص نهضت ملی نفت چه بود؟
بعد از افول قدرت استبدادی رضاخان و شهریور 20 توطئه‌های استعمار را داریم. وقتی می‌گوییم استعمار، برای ما انگلیس، شوروی و امریکا یکی هستند. یکی از توطئه‌ها مسئله فرقه دموکرات آذربایجان با شعار پان‌ترکیسم ماهیت مارکسیستی و فرقه دموکرات کردستان با شعار پان‌کردیسم با ماهیت مارکسیستی بود که فرمانده یکی از لشکرهای ارتش، در شمال‌غرب سرلشکر علی‌اکبر درخشان، جاسوس شوروی‌ بود و پادگان‌ها را تحویل فرقه دموکرات داد، البته این موضوع در سال 57 مشخص شد! این ضربه بزرگی به وحدت و اقتدار ملی ما بود. در نهضت ملی شدن نفت حضور عشایر کمتر است، البته در تبریز آیت‌الله سیدابراهیم میلانی، آیت‌الله سیدحسن انگجی، آیت‌الله سیدمحمدعلی انگجی و برخی دیگر مشارکت کردند، اما نه به میزانی که در مشروطه آذربایجان شرکت کرده بودند چون در دوره رضاخان سرکوب شدند و این جریان آسیب دید. بنابراین در قضیه نهضت ملی صنعت نفت عشایر نقشی ندارند، رهبری مذهبی با آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی بود اما فتوای آیت‌الله العظمی سیدمحمدتقی خوانساری، آیت‌الله العظمی سیدصدرالدین صدر، آیت‌الله العظمی سیدمحمود روحانی و حضور گسترده روحانیت، نیروهای مذهبی و مبارزه با سلطه اجنبی مهم است. همچنین حضور علما یک مقدار جریان مذهبی را به میدان آورد. ناگفته نماند که با کودتای امریکایی- انگلیسی 28 مرداد، مجدداً سرکوب عشایر به دستور امریکایی‌ها صورت گرفت.

علت سرکوب در این دوران چه بود؟
در فاصله 1320 تا 1332 جامعه آزادی‌هایی را به دست آورده بود و چون حکومت هنوز قدرت نداشت شاه بین امریکا و انگلیس سرگردان بود. از طرفی در این دوران جریان فراماسونری امریکایی جایگزین فراماسونری انگلیسی می‌شود، لذا جزر و مدها و التهاباتی را در درون کشور داریم که نقشی از عشایر را در آن مقاطع نمی‌بینیم چون بیشتر احزاب و جریانات و شخصیت‌های مذهبی و سیاسی مشهور در متن جامعه نقش ایفا می‌کنند اما شاهد سرکوب و قتل عام عشایر هستیم.

در این دوره شاهد جدایی‌طلبی‌هایی در کردستان و آذربایجان هم هستیم.
این هم نقشه شوروی بود برای گرفتن امتیاز نفت شمال که حزب توده تلاش می‌کرد و ابزار اجرایی نظامی اصلی آن هم سرلشکر علی‌اکبر درخشان بود که فرمانده لشکر شمال و شمال‌غرب کشور است و پادگان‌ها را در اختیار فرقه دموکرات قرار داد و این است جریان استعمار شرق و غرب که در تلاش سلطه و سهم‌خواهی خود بودند.

کردستان چطور؟
کردستان هم همین‌طور، یعنی ما در واقع قصه حزب دموکرات کردستان و قاضی محمد را باید از مردم کرد جدا بدانیم. فرقه دموکرات هم از متن ملت نیست که اگر بود، ماندگار بود چون وقتی مذاکره قوام‌السلطنه با روس‌ها به نتیجه می‌رسد، قرار می‌شود منطقه آذربایجان که پیشه‌وری اشغال کرده به دولت ایران تحویل داده شود. وقتی کنسول شوروی در تبریز به پیشه‌وری می‌گوید منطقه را تخلیه کن می‌گوید ما مردم را به صحنه آورده و حکومت تشکیل داده‌ایم، حالا چه کار کنیم؟ کنسول روس به وی می‌گوید آن کسی که به شما گفت بیا، حالا به شما می‌گوید برو. همین‌طور هم می‌شود و پیشه‌وری به آن طرف مرز فرار می‌کند که بی‌ریشه بودن این جریان را نشان می‌دهد. ما این جریان را جزو مردم نمی‌دانیم. دوره حکومت پیشه‌وری در سال 1324 مصادف است با رحلت آیت‌الله العظمی سیدابوالحسن اصفهانی، مرجع تقلید. مردم تبریز در همان دوره حکومت پیشه‌وری 40 روز برای این مرجع عزاداری می‌کنند. این جریان باعث می‌شود یکی از مقامات حزب کمونیست جمهوری آذربایجان آن طرف ارس به پیشه‌وری بگوید پس کو کمونیسم؟ پیشه‌وری هم می‌گوید ملت ایران این‌طوری هستند. کاریشان نمی‌شود کرد!

محمدرضا پهلوی در برابر عشایر چه رفتاری را در پیش می‌گیرد؟ آیا از کارنامه پدرش عبرت می‌گیرد یا نه؟
از 28 مرداد 1332 به بعد ماهیت استبدادی و استعماری را با هم داریم. در این دوره به خصوص از سال‌های 38 و 39 که امریکایی‌ها بر ایران مسلط می‌شوند تلاش می‌کنند به نوعی به بیرون از مرزهای ایران هم دست‌اندازی کنند و ایران را مرکز اهداف خودشان قرار می‌دهند. اولین قضیه برایشان مسئله عراق است. ببینید اینها با اکراد و ملامصطفی بارزانی چه کار کردند؟ ملامصطفی بارزانی را به عنوان ابزار در برابر عراق قرار دادند. وقتی صلح کردند، او را آوردند و در عظیمیه کرج برایش جایی را تعیین کردند. در اسناد لانه جاسوسی درباره او مطالب خوبی داریم، از جمله ملاقاتی که ملامصطفی با سفیر امریکا در ایران دارد. وقتی سفیر به او مشروب تعارف می‌کند، ملامصطفی فحش رکیکی به او می‌دهد و می‌گوید برای اولین بار در عمرم دارم مشروب می‌خورم! بعد هم به امریکا می‌رود و تبدیل به ابزار می‌شود اما مهم‌ترین آن بمباران عشایر در دوران نهضت امام است. نکته مهم دیگر این است که باید نقش اسرائیل و موساد را در میان عشایر غرب و جنوب مورد بررسی قرار داد.

این بمباران مربوط به سال 42 است؟
42 تا 43 که سال تبعید امام است، این مسئله را مکرر داریم که عشایر مقاومت می‌کردند و نیروهای حکومت آنها را از بالا بمباران می‌کردند. سرلشکر پژمان در خاطراتش، این مسئله را به عنوان افتخار با سرلشکر آدریانا مطرح می‌کند.

کدام مناطق را بمباران کردند؟
اطراف فارس و شیراز. منطقه بویراحمد هم بود که آقای دکتر مصطفی تقوی‌مقدم تحلیلی در مورد تاریخ سیاسی ایران، ایل بویراحمد که سیاست عشایری رضاخان چگونه بود، به این مسئله اشاره شده است. در خاطرات سرلشکر منوچهر هاشمی رئیس ساواک فارس هم آمده که در سرکوب عشایر چگونه عمل می‌کردند. در آن دوره عشایر فارس عمدتاً مدافع امام و بیشتر با شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب مرتبط بودند. رژیم مطرح کرد که زمین‌دارها با آیت‌الله خمینی ارتباط داشتند و به ایشان پول دادند، چون آیت‌الله خمینی طرفدار زمین‌دارها و عشایر بود. سران عشایر پایبند مسائل دینی و مرتبط با کسانی چون شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب بودند و لذا آن مقاومت را انجام دادند که عمدتاً با سرکوب مواجه می‌شدند. عشایر ممسنی هم به همین شکل. در دوره محمدرضا پهلوی موضوع اسکان عشایر را داریم که قابل توجه است اما اسکان را هم باید در ادامه سیاست دوران رضاخان بررسی کرد و اینکه تفاوت سیاست استعمار تفاوت میان انگلیس و امریکا نیست.

چه محدودیتی برای اسکان عشایر در این دوره به وجود آمد؟
عشایر ییلاق و قشلاق داشتند و از منطقه‌ای به منطقه دیگر می‌رفتند ولی اسکان به این صورت بود که به آنها اجازه خروج از یک منطقه را نمی‌دادند و بعد ما شاهد کمبود دام و مواد غذایی در داخل و واردات از خارج می‌شویم که این فقط جنبه اقتصادی قضیه است.

برای آنکه کنترلشان کنند.
یک دلیلش این است. در این دوره به شدت شاهد پایین آمدن آمار تولید گوشت در کشور هستیم. نکته جالب آنکه تا سال 38 ما واردات گوشت به ایران را نداریم و حتی به کشورهای حوزه خلیج‌فارس و هندوستان هم صادرات گوشت داریم. اما از سال 42 واردات گوشت یخ زده از استرالیا و فرانسه و دیگر کشورها به ایران شروع می‌شود. در واقع این بخشی از نقشه استعمار است. طرح جان‌اف کندی رئیس‌جمهور امریکا در اصلاحات ارضی و دگرگون کردن ساختار جامعه به قول خودشان فئودالیته به مدرنیسم. ما در سال 1338 به کشورهای خلیج فارس و عربستان سعودی صادرات گندم داریم اما از سال 1342 واردات گندم به کشور شروع می‌شود. آمار نشان می‌دهد در سال 1355، 6 میلیون تن گندم به کشور وارد شده، آن هم با وجود جمعیت 29، 30 میلیون نفر در کشور. همچنین در سال 1355، 8 میلیارد دلار فقط واردات مواد غذایی داشتیم و تا اوایل 1356 که اعتصابات شروع نشده بود، روزانه 6میلیون و 800 هزار بشکه نفت صادر می‌کردیم. در اسناد رژیم پهلوی رقم 6 میلیون است و در اسناد لانه جاسوسی 6 میلیون و 800 هزار بشکه در روز. هویدا می‌گفت من این خودکار را در سال42، پنج ریال می‌دادم، در سال 56 هم پنج ریال می‌دهم. درست می‌گفت. نوشابه و شیر هم همان پنج ریال بود اما با چه پشتوانه‌ای؟ با همان پشتوانه‌ای که الان عربستان سعودی دارد 12 میلیون بشکه نفت صادر می‌کند. در عربستان شیر در سال 57 یک ریال بود، هنوز هم همان یک ریال است. آیا خودش تولیدکننده است؟ لذا وقتی که ما استعمار را مطرح می‌کنیم، ابعاد وسیعی دارد. استعمار با یک گزینه نمی‌آید و برای کوتاه‌مدت هم نمی‌آید، بلکه او می‌آید تا مملکت را کلاً در اختیار بگیرد. سازمان سیا از نظر امنیتی ایران را از این طرف تا اندونزی و از آن طرف تا شاخ آفریقا و 2 هزار و 500 کیلومتر مرز اتحاد جماهیر شوروی، ‌مرکز فعالیتش قرار داد. 5 هزار عضو سازمان سیا برای منطقه در ایران فعالیت می‌کردند. چنین مملکتی که استقلال ندارد. ما می‌گوییم 60 هزار و خود امریکایی‌ها می‌گویند 35 هزار مستشار در ایران چه کار می‌کنند؟ اگر حرف آنها را بگیریم، 35هزار نفر چند لشکر می‌شود؟ اینها در تمام زمینه‌های فرهنگی، سیاسی، کشاورزی و... فعال بودند. اگر هر لشکر را 2هزار نفر در نظر بگیریم، 17، 18 لشکر می‌شود. اینها در ایران چه کار می‌کردند؟ این غیر از سپاه صلح و تشکیلات روتاری و گروه تسلیح اخلاقی و تشکیلات لاینز و تشکیلات فراماسونری بود، یعنی مملکت اشغال بود. شاه بدبخت کاره‌ای نبود. امرای ارتش کاره‌ای نبودند. اینها باید مطیع مستشارها باشند و آنها سیاستگذاری کنند. به همین دلیل است که تاریخ ایران را بدون در نظر گرفتن استعمار نمی‌شود بررسی کرد. خصوصاً در دوره پهلوی که انگلیسی‌ها و امریکایی‌ها سلطه مطلق دارند، البته در دوره امریکایی‌ها، انگلیسی‌ها و صهیونیست‌ها هم در حاشیه مثل روباه پیر کار خودشان را می‌کردند. تشکیلات بهائی‌ها به عنوان ابزاری دیگر در دست استعمارگران کار خودشان را می‌کردند، یعنی مملکت در اشغال بود. با اینکه امریکایی‌ها در دوره‌ای اسناد لانه جاسوسی را از ایران خارج و بخش زیادی را هم امحا کردند، همین اندک نشان می‌دهد اینها در اینجا چه می‌کردند. حکومت در دست اینها بود.

گفته می‌شود عوامل استعمار حتی پس از پیروزی انقلاب هم اقداماتی انجام داده‌اند.
بله. در اهواز دو نفر از اعضای حزب سوسیالیست تروتسکیسم که وابسته به امریکایی‌ها بودند، دستگیر می‌شوند اما از سفارت امریکا به آقای دکتر ناصر میناچی زنگ می‌زنند که تلاش کنید و اینها را آزاد کنید. ایشان می‌گوید اتفاقاً رئیس دادگاهشان با من رفیق است و این کار را انجام می‌دهم، حتی بعد از انقلاب هم اینها به این شکل عمل می‌کردند. مگر عباس امیرانتظام، هدایت‌الله متین‌دفتری و برخی ملیون که مرتبط با سفارت بودند چه می‌کردند؟ در قضیه افغانستان، سفارت امریکا، رئیس حزب اسلامی افغانستان را هدایت می‌کند که بروید از آیت‌الله خمینی اسلحه و پول بگیرید. ایشان به اتفاق آقای دکتر ابراهیم یزدی خدمت امام می‌روند که شوروی‌ها در افغانستان جنایت می‌کنند و مردم را می‌کشند و به ما پول و اسلحه بدهید. امام می‌گوید: «بسم‌الله الرحمن الرحیم. ما وقتی انقلاب کردیم نه پول داشتیم نه اسلحه. مردم خودشان تهیه کردند. شما با مردم باشید، مردم حل می‌‌کنند.» دوباره او شروع می‌کند به روضه ‌خواندن که اینها دارند جنایت می‌کنند و دوباره امام همین حرف را می‌زند. طرف می‌آید به سفارت امریکا و گزارش می‌دهد که رفتم و با آیت‌الله خمینی حرف زدم و چنین جوابی داد. کمتر از یک ماه بعد با آیت‌الله صادق خلخالی می‌رود. معلوم می‌شود هدایتش کرده بودند که شاید از طریق او موفق شود. دوباره شروع می‌کند به روضه خواندن که در این مدت جنایت‌هایشان بیشتر شده و روس‌ها دارند مردم را می‌کشند، به ما پول و اسلحه بدهید. دوباره امام می‌گوید: «بسم‌الله الرحمن الرحیم. ما وقتی انقلاب کردیم نه پول داشتیم نه اسلحه. مردم خودشان تهیه کردند، شما با مردم باشید، مردم حل می‌کنند.» استعمار دست‌بردار نیست، از داخل، از خارج. با نفوذ، با جذب نخبگان، با جریان‌سازی، با ابزار رسانه‌ای، احزاب، مطبوعات، نویسندگان و... مسلماً مسئله نفوذ را نباید نادیده گرفت. مسئله نفوذ یک واقعیت تلخ‌ است که امروز «خواص» مسئولان، عام جامعه، نیروهای سیاسی و تشکیلات اطلاعات باید مواظب باشند که ان‌شاء‌الله هستند... وقتی مغول به ایران حمله کرد، نه به گربه رحم کرد، نه به گوسفند، نه به آدم. به قول خودشان خاک ایران را هم به توبره کشیدند و بردند ولی نیامده بودند که بمانند. آمده بودند انتقام بگیرند. بماند که باقی‌مانده‌هایشان توسط مردم ایران آدم هم شدند و نقش آنها در ایران و هندوستان معلوم است ولی استعمار آمد که ما را به ذلت بکشد. مهاتما گاندی در سال 1917 نامه‌ای به سازمان ملل متفق می‌نویسد و در آنجا اشاره می‌کند من از مملکتی صحبت می‌کنم که در دورانی نه چندان دور مردم برجسته و خوشبختی داشت. اینجا بیش از 700هزار روستا دارد. مردم اینجا صاحب هنر و تولید پارچه‌هایی بودند که دقیق‌ترین ماشین‌های امروز قدرت تولید آنها را ندارند. از موقعی که پای استعمار به اینجا باز شد، از این مردم خوشبخت و آرام، یک عده مردم بدبخت و فقیر به وجود آمد. اینها نیمی از سال را بیکار و در تنگنا بودند، حتی استعمار جوانان را به شراب و زنان را به بدکاری کشاند و چه ضربه‌ای به جامعه ما زد. این مطلب را از کتاب «تاریخ هند» ترجمه محمود تفضلی صفحه 181 تا 184 نقل کردم. ببینید استعمار با مردم هند چه کرد؟ با این حال استعمار با ما رفتاری بدتر از آنها انجام داد، ولی ما ثبت و بیان نکردیم. در سال 1222 هجری قمری (215 سال قبل) مرحوم آقااحمد کرمانشاهی به هندوستان می‌رود و از آنجا نامه‌ای می‌دهد. مرحوم آقااحمد کرمانشاهی نوه مرحوم وحید بهبهانی است. در دوران فتحعلی‌شاه به حکام ایران نامه می‌‌نویسد که مواظب فرنگی‌ها باشید. اینها آدم‌های خطرناک، ظالم و جنایتکاری هستند. شما غافل هستید که اینها در هندوستان چه جنایاتی کرده و چگونه مردم را بدبخت کرده‌اند. ایشان یک سفرنامه هم دارد که مرحوم آیت‌الله علی دوانی تصحیح و منتشر کرده است.

با توجه به چنین نمونه‌هایی چرا توجهی به عملکرد استعمارگران در ایران از سوی تاریخ‌نگاران ما صورت نگرفته است؟
تاریخ‌نگاری ما را عمدتاً یا مراکز شرق‌شناسی و ایران‌شناسی انگلیس و اروپا و اخیراً امریکا یا عوامل آنها انجام داده‌اند. اولین تاریخ‌ نوین ایران را هم سرجان ملکم از هندوستان به ایران می‌آورد که البته مال همان مرکز شرق‌شناسی است و آن را به فتحعلی‌شاه تقدیم می‌کند. در این کتاب اسلام را حذف می‌کند و علیه اسلام هم مطالبی دارد. این کتاب الگوی نویسندگان بعدی مثل میرزاحسن‌خان پیرنیا، پرویز ناتل خانلری، ابراهیم پورداوود و... می‌شود. 13 جلد تاریخ ایران کمبریج را بخوانید، در آنجا نوشته شده که رضاخان مدافع اسلام و مرتبط با روحانیت بوده و چند تا از آخوندها با او بد بوده‌اند. خدماتی کرد و سردار بود و البته یک ذره هم دیکتاتوری داشت! در این کتاب انگلیس و جریان انگلیسی تبرئه می‌شود و کارنامه خیانت و تجاوز هم پاک می‌شود. آن وقت این کتاب منبع مطالعات دانشجویی است که می‌خواهند دکترای تاریخ بگیرند. کتاب «تاریخ ایران» که خاطرات سر پرسی ساکس است را بخوانید. وی در این کتاب می‌نویسد: ما یکی از اشرار به نام سیدعبدالحسین لاری را از بین بردیم. آیت‌الله العظمی سیدعبدالحسین لاری، شاگرد ملاحسین‌قلی همدانی، شاگرد میرزای شیرازی که در آنجا حکومت اسلامی را طراحی کرد، جزو اشرار معرفی می‌شود! اگر یک جوان این را بخواند چه می‌فهمد؟ و آن وقت چه کسی این را می‌نویسد؟ کسی که در منطقه بزرگ‌ترین جنایات را مرتکب شده است. پلیس جنوب با 15 هزار نیرو از بندرعباس تا اردکان یزد مرتکب جنایت شده است. یعنی حوزه فعالیتش تا اردکان یزد کشیده شد، آن هم تحت عنوان امنیت منطقه خاطرات لمبتون، خاطرات ادوارد براون، خاطرات لایارد و... منابع تاریخ‌نگاران ما هستند. تاریخ‌نگار‌های ما هم امثال سیدحسین تقی‌زاده، سعید نفیسی، ابوالحسن فروغی، برادر محمدعلی فروغی، عضو لژ بیداری، ابراهیم پورداوود و امثال اینها هستند. ما باید یک بازنگری جدی و بدون تعصب در تاریخ داشته باشیم. حداقل از زمان فتحعلی‌شاه برای حضور و نفوذ اینها اسناد معتبر داریم و باید اینها را بررسی کنیم. مخصوصاً استعمارشناسی باید جزو دروس دانشگاهی و مدارس ما باشد.
در خاتمه بفرمایید نقش عشایر را در پیدایش و تداوم انقلاب اسلامی چگونه ارزیابی می‌کنید؟
انقلاب اسلامی منحصر به یک صنف و گروه و دسته خاص نبود. از بچه دبستانی و راهنمایی تا استاد دانشگاه، کارگر، کشاورز، مغازه‌دار و... در انقلاب شرکت داشتند. مجموعه اسناد ساواک تحت عنوان روزشمار منتشر شده و استان‌ها را هم شامل می‌شود. مثلاً در شرایطی که آرشام رئیس ساواک کرمان با آن همه خباثت مسجد را آتش زد، 200 بچه دبیرستانی حزب اسلامی تشکیل دادند. لذا در انقلاب اسلامی همه همراه بودند. نه احزاب نقش داشتند و نه گروه و دسته خاصی. ماهیت و رهبری انقلاب، اسلامی بود و عمدتاً به خاطر همین اسلامی بودن هم همه به میدان آمدند. عشایر هم مثل همه مردم. در انقلاب اسلامی هیچ نوع تعرض و توطئه‌ای را ما از عشایر شاهد نیستیم بلکه شاهد حضور خالصانه و فعال در گسترش انقلاب و حضور در متن انقلاب و پس از پیروزی انقلاب اسلامی هستیم. به‌رغم توطئه‌ها و حتی تاریخ‌سازی و جریان‌سازی که استعمار و عوامل آن... حتی به بهانه ضرورت اسناد انگلیس و امریکا... در تاریخ‌نگاری می‌خواهند بار دیگر به احیای حرکت تاریخ‌نگاری غرب بپردازند ولی این بار بیداری، هشیاری و حضور مورخان مستقل اسلامی اجازه این توطئه‌ها را نمی‌دهد. فقط در کردستان یکی از نمایندگان مجلس، یک عده از عشایر کرد را به عنوان چماقدار علیه انقلاب به کار گرفت یا در سال 1357 با اینکه در کرمانشاه و جاهای دیگر عشایری داریم که عواملی از بین آنها مخالف بوده‌اند، ولی تعارضی با آنها نداریم. همراهی را باید در حد کلی ببینیم. اولین مرحله این است که تعارض نداریم که این مرحله مهمی است. دوم همه اقشار در انقلاب سهیم هستند. سوم ساواک چقدر توانسته از آنجا گزارش به‌دست آورد؟ از شهرها و استان‌ها خوب گزارش به‌دست آورده، ولی از عشایر گزارش زیادی وجود ندارد. یکی از برکاتی که انقلاب اسلامی از آغاز نهضت داشت، تبعید بسیاری از علما و مراجع به دورترین مناطق کشور بود. این مسئله باعث شد علما در میان مردم آن مناطق بیداری به وجود بیاورند. رژیم شاه برای شکست انقلاب این کار را کرد ولی اتفاقاً یکی از عوامل پیروزی انقلاب شد و امروز ما با وحدت ملی، استقلال ملی و اقتدار ملی توانسته‌ایم قدرت خود را نشان دهیم و باید با هوشیاری این وحدت را حفظ کنیم.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

منبع: روزنامه جوان

انتهای پیام/

بازگشت به صفحه رسانه‌ها

نظر شما