شناسهٔ خبر: 24303806 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اطلاعات | لینک خبر

آبادان، آیتی برای ایران

دکتر محمدرضا مهدیزاده ـ جامعه‌شناس

صاحب‌خبر -
 

شامگاهان و بر فراز جنوب غربی ایران، مصب آبراه‌های شیرینی که به روایت ناصر خسرو در حوالی۴۴۳ق نیز زورق‌نشینان بصره و واسط تا فرسنگ‌ها پیشروی در دریا هنوز از شیرینی آبش می‌نوشیدند، سیما و جلوه‌ای دیگر دارد. کارون پرخروش و جوش که نعمت و برکت را از کوههای زاگرس و دامنه‌های بختیاری بر دوش می‌کشد، با گذر از خرمشهر و تلاقی با شط‌العرب در مرز عراق و جاری در ایران به نام اروند، نرسیده به خلیج فارس، دو شاخه می‌شود و آبرفت‌هایش را تقدیم جزیره‌ای می‌کند که با دو رود اروند و بهمنشیر آن را حلقه کرده و در برگرفته است. آبادان در اینجا جزیره‌ای می‌شود نه از نوع دریایی، بل جزیره‌ای در احاطه دو رودخانه پر آب و مهمتر، در بر دارندة جزایر کوچکتری که رودهای پرآب و شیرین آنها را می‌سازند نه دریای بیکران و شور؛ جزایری که با شور و غلیان و حیات وحش و آب این رودها، بهشتی می‌شوند در دل عروسی چون جزیره بزرگ آبادان!
از «عبّادان» دیروز تا «آبادان» امروز فاصله‌هاست. «اُپّاتان» کهن(پایگاه آبها) که با حوزه یا خورّة ساسانی «وهمن‌اردشیر» (بهمنشیر) و شهرهای مدفون در تاریخ همچون «واسط» و «ابُلّه» در بصره و اطراف آبادان کنونی شناخته می‌شد، امروز رد پای قابلی جز بر نگاشته‌های نویسندگان سیاحی چون ناصرخسرو و ابن‌بطوطه ندارد. داعی اسماعیلی در۴۴۳ق و در سفر از مرو به مصر و بازگشت به ایران، روزن ورود و دعوت همشهریانش به اسماعیلیه را از عبادان (معرّب آپاتان) انتخاب می‌کند؛ جزیره‌ای خشک و شورفضایی که پس از طی مسیر آبادانی و پر دار و درخت و بازارگونة محور بصره ـ ابله به عبادان و برگشتش به شهر باستانی «مهروبان» (ماهی‌روبان، بندری کهن نزدیک هندیجان امروز) در ذهن او به جز حصیر و خوردنی‌ها، بیشتر آب شیرینش نقش بربسته بود: «صبحگاه کشتی در دریا راندند و بر جانب شمال روانه شدیم و تا ده فرسنگ بشدند، هنوز آب دریا می‌خوردند و خوش بود و آن آب شط بود که چون زبانه‌ای در میان دریا می‌رفت» (ناصرخسرو، ص۱۱۹).
ابن‌بطوطة مغربی در قرن هشتم و سه سده پس از ناصرخسرو، علاوه بر شرح بهشت عدنی و سایه و تالاب‌باغهای محور بصره ـ ابله ـ عبادان، مقصدش را هرچند زمین شور و فاقد عمارت و آبادی توصیف می‌کند که معبد و رباط‌ها و مسجدهای متعدد و تکیه یا بقعه الیاس و خضر (و خانقاه همراهش) دارد. شرح ملاقات او در خانقاه خضر آبادان، با عابدی است که با کسی معاشرت ندارد و صرفا ماهی یک بار لب دریا می‌رود و به اندازه آن ماه برای خویش ماهی می‌گیرد و تا ماهی دگر کسی او را نمی‌بیند. او در نهایت این عابد مشهور را در مسجد ویرانه‌ای می‌یابد و همکلامش می‌شود و عابد در حقش دعا می‌کند که: «خدا در دنیا و آخرت به مراد دلت برساند». ابن‌بطوطه بخش اول دعا را با پایان سفر و تکمیل جهان‌بینی و جهانگردی‌اش مستجاب‌شده می‌داند و به برآمدن بخش دوم امیدوار می‌ماند. در پایان روز، عابد یک ماهی تازه برایش می‌فرستد و او می‌نویسد در عمرم «ماهی به آن خوبی نخورده بودم. بر دلم گذشت که باقی عمر را در ملازمت خدمت شیخ به سر برم، ولی نفس لجوج مرا از این عمل بازداشت.»(ص۲۳۳ـ۲۳۴).
ظاهراً این ماهی صبور آبادانی و کرامت عابد عبادانی اگر ابن‌بطوطه را در آبادان پایبند نکرد (و نعمت رحله را بر جهانیان عرضه داشت)، اما رازی داشت که چند قرن بعد ابن‌بطوطه‌های دور و نزدیک را در زمین شور و گرم و شرجی و محل بادهای سموم آنجا زمین‌گیر و نمک‌گیر و نفت‌گیر و فرهنگ‌گیر(!) نمود. این‌دفعه نفس لجوج از آن نویسنده سفرنامه نبود، نفس هلوع از آنِ کارگزاران «قرارداد دارسی» و سازندگان پالایشگاه نفت شرکت انگلوپرشینی بود که می‌خواستند طلای سیاه سینه کوههای بختیاری مسجدسلیمان را با لوله به این بندر بیاورند و با پالایش و تراش و سفتیدن از بندرگاه مجاور این جزیره، به دنیای صنعتی و درافتاده در جنگ جهانی بفرستتد. طلاجویان جزیره بریتانیا در اینجا از اتفاق و حسن تصادف برخورد سر مته جرج رینولدز به نفت مسجدسلیمان، اتراق کردند و عبادان به خون سیاه نفت، آبادانی شد نفتی و دیدنی!
طنز و عجز روزگار این است که آبادی این خطه نه با آب و ثروت فروخفته در رودهای شیرین و احاطه‌گر جزیره (که برای هر شهری نعمت و جانمایه و حیات و شادمانی و درّ و گوهر کم‌نظیری است)، بلکه با ورود لوله‌های نفتی میسر شد. ظاهرا در کوران تاریخ این رودهای پر پیچ و خم آبی چون کرمهای خاکی، از اژدهای لوله‌های نفتی ورودی و خروجی از آبادان شکست خوردند و رودها در کنار پایپ‌های مارپیچ قرارگرفته بر بستر شور ماهشهر و مسجدسلیمان تا آبادان بی‌نام و بی‌صدا فروخفتند و از خود صرفا شور و شباب و کلاب و هیجان را هدیه مردمان جدید مهاجر کردند.
بدین ترتیب نفت سیاه جنوب برای غربال و تمیز بازار، محتاج شهری شد پالایشگاهی و تجهیزاتی که به هر ضرب و زور باید از بریتانیا به جزیره حمل می‌شد تا بزرگترین پالایشگاه خاورمیانه را پالایشگری با ۵۰۰هزار بشکه در روز بسازند، حتی اگر کشتی‌های حامل این ادوات چند بار گرفتار طوفان شوند و مغروق!(فاتح،۱۳۸۴) سرنوشت و حکم، ساختن این دودکش‌های سر بر آسمان نهاده‌ای بود که فضای کل شهر را آکنده از دود و نفت کنند. جیمز ویلسون (۱۸۸۷ـ ۱۹۶۵) معمار «شرکت نفت ایران و انگلیس» با تجارب اندوخته در هند و بغداد، مأمور طراحی شرکت‌شهر نفتی آبادان شد تا برای کاهش تنشهای کارکنان ایرانی و اروپایی که با الگوی ویلایی و بنگلویی بریم سکنی یافته بودند، برای کارگران یدی و کم‌قدرت پالایشگاهی که بین شهر و بریم قرار گرفته بود، طرحی نو آماده کند و او طرح اولیه بخشهای عمده آبادان کنونی را در کویر و برهوت شرجی بنا نهاد؛ منطقه و فضای کالبدی وی حاصل تلفیق معماری غربی با باغ شهر ایرانی (کرینسون ،۱۹۹۷:۳۵۲) هنوز برقرار است.
در هر حال، عبادان شوره‌زار به مدد و اکسیر نفت، جذابیت، کار، پول و قرار و مکان یافت و مدت زمان زیادی طول نکشید که سرخیل و آوردگاه هفتاد و دو ملت و قومیت اروپایی و هندی و برمه‌ای و هندی تا لر و ترک و عرب و دشتستانی و بختیاری و… شود. با این تفاوت که مالک نفت به یمن قرارداد امتیازی دارسی، صرفا کارگزار و کارگر یدی و بی‌اختیار صنعتی می‌شد که در حال شکل‌گیری و توسعه بود. با «جنبش ملی‌سازی نفت» و بیداری ایرانیان برای اعمال حق حاکمیت بر نفت استخراجی و پالایشی، فشار برای تصاحب مدیریت و قدرت در تصمیم‌گیری‌ها نیز فزون شد و آبادان به مرکز ملی شدن نفت بدل گردید. لیکن آرزو و آرمان «خلع ید» چندی نپایید و جای شرکت قدیم را کنسرسیومی با دو شرکت تخصصی بیگانه‌بنیاد سهامی تصفیه و استخراج وشرکت غیرتخصصی ایرانی به نام عملیات غیرصنعتی گرفت.
هرچند صنعت نفت ایران در قالب شرکت تازه‌جان ملی نفت و در حوزه‌هایی خارج قرارداد بالید و درخشید و ساخت وتوسعه یافت، اما آبادان هنوز هویتی متکثر و خارج‌آورده داشت. شرکت‌شهری بریتانیایی، رهاورد نگاه استعماری به خارج و نگاه دولت رفاهی به داخل آن عصر بود که در خارج تأمین‌گر انرژی و امنیت مرکز با بهره‌برداری از ثروت اقمار بود.
رشد یکبارة قیمت نفت در اواخر دوره پهلوی (دهه ۵۰ و همزمان با قانون و قرارداد جدید نفت و واگذاری پالایشگاه از کنسرسیوم به شرکت ملی نفت در سال ۱۳۵۲)، سرریز مازادی به پا کرد که مناطق نفتی و شرکت‌شهرهایی چون آبادان را بیش از همیشه برخوردار نمود (از کشف نفت در ۱۲۸۷ تا ساخت پالایشگاه آبادان در ۱۲۹۱ تا رسیدن به بزرگترین تصفیه‌خانه نفتی خاورمیانه فقط تا ۱۳۵۶ زمان برد). بخشی از شادخواری و رفاه و تنعم نفتی آبادان را در «مستند آبادان» منوچهر طیاب می‌توان دید. جزیره منزوی دیروز، با واگشت سرزمینش به بندرگاه و تصفیه‌خانه صدور نفت به غرب، در حال تبدیل به عروس شهرهای خاورمیانه بود. خانه‌های ویلایی و با سنخ‌های مختلف، باشگاه‌ها، فروشگاه‌های زنجیره‌ای و غربی، دفاتر هواپیمایی و مطبوعاتی و فرودگاه و مدیریت آمریکایی ـ انگلیسی و… همه همزمان و تنطیمی به وقت لندن و دفتر مرکزی شرکت مادر، حکایت از تولد فرزندخوانده و شهری متفاوت از کهن‌روزگاران ایران داشت. میدان فرهنگی الفی و مساکن کارگری بوارده شمالی و جنوبی و باشگاه و مدرسه فنی حرفه‌ای و موزه و دانشگاه نفت (که مدیون طراحی ویلسون‌اند) آبادان را با بخشی از مدرنیسم برآمده از غرب پیوند می‌داد که فیلم و سینما و کتاب و مطبوعات دو اصل جدایی‌ناپذیرش بودند.

نظر شما