استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی به «فرهیختگان» میگوید
مقالات را یا برای مدارج علمی میخواهیم یا برای خرسندی دولت مستقر
صاحبخبر - موضوع بر سر چیستی دانشگاهها همچنان محل بحث اساتید دانشگاهها و نظریهپردازان است. «ماهیت دانشگاه چیست؟ کدام مفهوم از استقلال دانشگاهها مطلوب است؟ تاثیر دانشگاههای نسل جدید در جامعه چه خواهد بود؟» اینها سوالاتی است که توجه جامعه دانشگاهی را به خود معطوف کرده است. همین هفته گذشته بود که دکتر مهدی گلشنی از سقوط دانشگاهها سخن گفت. این سخنان در مجامع دانشگاهی بازتابهای گستردهای یافت. البته «فرهیختگان» در نظر دارد تا در گفتوگو با دیگر اساتید دانشگاهها این موضوع را نقد و بررسی کند. دکتر قاسم پورحسن، دانشیار دانشگاه علامه طباطبایی است که با او درباره موضوع استقلال دانشگاهها در مجمع فلاسفه ایران به گفتوگو نشستیم. او بهشدت از اینکه دانشگاهها مستقل باشند، دفاع میکند اما اختلافدیدگاههایی هم با دیگر صاحبنظران این مساله دارد. متن این گفتوگو را در زیر میخوانید. موضوع بحثم، استقلال دانشگاههاست. در این باره چند نگاه وجود دارد؛ یک نگاه این است که دولتها باید چتر حمایتی اقتصادی خود را روی دانشگاهها حفظ کنند اما دخالت سیاسی نکنند. در مقابل نگاه دیگر این است که دانشگاهها باید خودشان کسب درآمد کنند و از لحاظ مالی به دولت متکی نباشند. نگاه شما در این باره چیست؟ اولا ناخرسند هستم از اینکه ما یک برنامه منسجم و نظری درباره دانشگاه در ایران نداریم. بنابراین کار شما که در روزنامه «فرهیختگان» به این مسائل میپردازید، بسیار بااهمیت است. علت اینکه ما یک برنامه منسجم و نظری درباره دانشگاه در ایران نداریم، این است که فکر میکنیم بحث دانشگاه عمدتا به رشته جامعهشناسی بازمیگردد. در این میان جامعهشناسان ما هر آنچه درباره دانشگاه مطرح کردهاند، باید همان را ادامه دهیم و در همان شاکله بحث کنیم. اشتباه حوزه جامعهشناسی درباره ایران آن بود که نگاه خردگرایانه و تقلیلگرایانهای نسبت به دانشگاه داشته و اینگونه نبوده که یک بحث چرایی و چیستی درباره این مساله طرح کرده باشد. هیچ کدام از کتابها و مقالات و اساتیدی که تاکنون در ایران درباره دانشگاه حرف زدهاند، سخنانشان جز از منظر تقلیلگرایانه درباره دانشگاه نبوده است. تاسف بیشتر این است که از دوره جدید، یعنی از زمان پهلوی اول و تاسیس دانشگاه در سال 1313 یا 1314 تاکنون متفکران دیگر ما مانند فیلسوفان دغدغه این را نداشتهاند که وارد بحث مربوط به ذات دانشگاه شوند. منظورم از بحث درباره ذات دانشگاه لزوما بحث از استقلال مالی نیست، چرا که شاید یکی از مباحث فرعی، بحث مالی دانشگاه باشد اما هدفم این است که سرشت دانشگاه چیست؟ آیا دانشگاه همچون ساختمانها دارای ساختار اداری است که اساتید و دانشجویان و کارمندان کنار یکدیگر نشستهاند و ما به این مجموعه دانشگاه میگوییم؟ در غرب به خصوص بعد از جنگ جهانی دوم متفکرانی مانند یاسپرس در حال نگارش آینده آلمان بودند. در کتاب آینده آلمان، یکی از بحثهای مهم درباره این بود که دانشگاه چیست؟ این تفکر ایجاد شد که آیا باید به دانشگاه همچون نهادی کاملا متفاوت نسبت به سایر نهادها نگاه کنیم یا خیر؟ طبیعتا امروز که در غرب ما ثمرات این نوع نگاه را میبینیم باید برگردیم و ببینیم در ابتدا چگونه به دانشگاه نگریسته میشد. تصور میکنم چند مساله وجود دارد که ما به آن التفات نکردهایم ولی بسیار بااهمیت است. اما از جمله مواردی که از نگاه متفکران غربی به خوبی به آن توجه شده، این است که آیا دانشگاه دارای ذات مستقلی است یا خیر؟ این یکی از بحثهای بسیار بنیادین است. ذات مستقل یعنی اینکه آیا ما قائل به این مساله هستیم که یک فرآیند کاملا طبیعی، طی میشود یعنی ابتدا نظم آکادمیک، بعد واجد خرد آکادمیک و سپس به تدریج در پرتوی آگاهی و نگاه نقادانه باید بینش آکادمیک را به دست آوریم و پس از آن در سپهری قرار گیریم که به آن سپهر دانشگاه یا سپهر خرد و آگاهی بگوییم؛ آیا این فرآیند رخ میدهد یا خیر؟ اگر اینگونه است قطعا بدین شکل نیست که ما به وجه ابزاری دانشگاه مانند سایر ساختارها نگاه کنیم. در حقیقت دانشگاه در درجه اول باید تولید اندیشه و فکر کند، بنابراین دانشگاه مصرفکننده نیست؛ بلکه تولیدکننده است. البته زمانی که میگویم فکر، به معنای عام آن توجه دارم و مرادم لزوما به معنی علم و یا نوشتن مقالات نیست، حال چرا دانشگاههای ما چنین وضعیتی نداشتهاند که به طور مستقل نسبت به قدرت سیاسی بتوانند تفکر را شکل دهند و برای ساختارهای خود تصمیمگیری کنند؟ علتش آن است که دانشگاههای ما از ابتدا تاکنون در انقیاد دولتها بودهاند. یعنی دولتهایمان و قدرت سیاسی از همان ابتدا برای دانشگاه تصمیم میگرفتند و سرفصلهای دانشگاه، کتابهای دانشگاهی و حتی اساتید که مهمترین رکن دانشگاه هستند، همگی در حیطه قدرت سیاسی بودهاند. بنابراین اگر قدرت سیاسی از استادی خوشش نمیآمد، علیرغم استادی و واجد بودن دانش آن فرد، نمیتوانست در دانشگاه حضور پیدا کند. بنابراین یک طبقه رسمی و یک طبقه غیررسمی ایجاد شد. جالب این است که اگر امروزه در ایران شاهد اندیشهای هستیم، همه آنها مربوط به طبقات غیررسمی متفکران ماست. اینگونه نیست که مرجعیت حوزه فلسفه برای دپارتمانهای فلسفه دانشگاهها باشد؛ بلکه همه آنها در بیرون از دانشگاهها شکل گرفته و این ناشی از عدمتفطن صحیح به ذات دانشگاهها بوده است. در این باره یک مثال میزنم. ما مدتی است که درباره بحث علوم انسانی اسلامی در دانشگاهها صحبت میکنیم. انتظارمان این بود که دپارتمانهای ما دست به تولید دانشی در این باره بزنند و اساتید بتوانند اندیشهای را سامان دهند که منجر به تولید علوم انسانی اسلامی شود که دغدغه جامعه یا حکومت یا نهادهای سیاسی ما است، ولی این اتفاق نیفتاد؛ چرا که دانشگاههای ما دائما همان عبارت اصلی علوم انسانی اسلامی یا علم دینی را تکرار میکردند بدون اینکه بدانند این کار امکانپذیر است یا خیر. کسانی که مخالف این دیدگاه بودند نیز عمدتا در بیرون سپهر دانشگاه بودند و چون از آزادی و استقلال اندیشه برخوردارند با این کار مخالفت کردند، اما مخالفت آنها لجوجانه بود. یعنی مخالفت آنها نیز ناشی از یک دانش نبود که آن را شکل داده باشند. ما دغدغهای به نام علوم انسانی اسلامی داریم و کسانی که استاد دانشگاه هستند، چون حقوق بگیرند و نمیخواهند فرصت اقتصادی خود را از دست بدهند، در ذیل قدرت سیاسی به این مساله پاسخ مثبت دادند؛ بدون آنکه اندیشهای در این خصوص تولید کنند. مخالفان نیز بدون اینکه اندیشهای تولید کنند، چون بیرون از دانشگاه و دپارتمانها بودند به این مساله پاسخ منفی دادند. چند روز پیش دکتر داوری پاسخ کاملا منطقی و منطبق بر دانش به این مساله داد که این پاسخ در هشت بخش و در سه محور اساسی است. واکنشها نسبت به این مساله را نیز در سایت ها قرار دادم. دکتر داوری عنوان کرد شکل نخست که درباره علم دینی بحث میکنیم، شدنی نیست. 30 سال است که این حرف را در دانشگاهها مطرح میکنیم، ولی عملی نشده و بعید هم است که با این شاکله دانشگاهها، علم دینی عملی شود. بحث دوم این است که علم و اندیشه منطق خاص خود را دارد. چرا به این مساله بیتفاوت هستیم. اگر تراز و داوری درباره علم را از علم بگیریم و آن را در درون سپهر دین داوری کنیم، اسم آن دیگر علم نیست. بنابراین در ابتدا باید دانش را تولید کرد، ولی دانش تنها نیست؛ چراکه دانش همراه با جامعه و اقتضائات و پرسشها ایجاد میشود، نه اینکه دانش غربی را که با اقتضائات آنها ایجاد شده بخواهیم تنها با پرسشهای دینی تطبیق دهیم. نکته سوم نیز آن بود که من نمیگویم محال است، اما با شرایط فعلی ما محال است. در این میان اگر دانشگاهها بتوانند دانشی را سامان دهند، همانطور که در غرب سامان دادند و سپس نظم آکادمیک و بینش آکادمیک به وجود آید، سپهر آگاهی شکل میگیرد و در آن صورت میتوانیم بگوییم دانشی را شکل دادهایم. واکنشهایی که به صحبتهای دکتر داوری شد را از همان دو سمتی که عنوان کردم، فوقالعاده قابل توجه است. کسانی که در درون دانشگاه در انقیاد ایران ما به سر میبرند، عنوان کردهاند که مراد دکتر داوری مخالفت با علوم انسانی اسلامی نبوده است، بلکه هدف او این بوده که الان امکانپذیر نیست. در مقابل نیز دوستمان آقای محدثی اساسا پاسخ علمی نداده بود؛ بلکه پاسخی نسبت به شخصیت دکتر داوری ارائه کرده بود. دکتر داوری که 30 یا 40 سال از طرف حکومت جمهوری اسلامی ایران حمایت شده و در حقیقت فیلسوف حکومت به شمار میرود، آب پاکی را روی دست حکومت ریخته است. البته دکتر داوری اندیشهای را شکل داده است و معتقدم او عنوان میکند ما به هر میزانی که مشارکت در علم داشته باشیم و هر میزان که دانشگاه و استاد مستقلی داشته باشیم- نه استادی که لزوما بدون دانش مخالفت یا موافقت کند- هر زمان که دانش تولید کردیم، میتوانیم ادعا کنیم؛ نه اینکه جامعه ما به وفور روش، شیوه و طرز به کار بردن علوم غرب را در نظر دارد، ولی ادعای علم دینی را میکند. آیا میتوان از این بیرون آمد؟ در حقیقت هر گاه از این مساله بیرون آمدیم میتوانیم ادعا کنیم که واجد دانش و شیوهای از زندگی هستیم. این نشاندهنده آن است که اگر من و دکتر داوری در مراحل تحول فکری هستیم و در باب علم که طبیعی است به یک اندیشه برسد، نظری بدهیم، دانشگاه مخالفت میکند. چراکه این شکل از ساختار وزارت علوم نمیتواند متوجه شود که یک استاد، صاحب اندیشه مستقلی است و ممکن است فراز و فرود در اندیشههای معرفتیاش شکل بگیرد و به سمت اندیشه دیگری برود و متفکر یک، متفکر دو و متفکر سه باشد. همانطور که در غرب اینگونه است و نه تنها کسی آن را ایراد نمیداند، بلکه میگویند تحول بزرگی در یک اندیشه رخ داده است، ولی دانشگاه ما بیمار و در ذیل قدرت سیاسی است؛ به همین دلیل توان سامان دادن اندیشه و آگاهی را ندارد. چگونه باید دانشگاههای کشور را از ذیل قدرت سیاسی خارج کنیم؟ بهطور مثال عنوان میشود که دلیل بیتفاوتی دانشگاه به نیازهای کشور آن است که دولتها بودجه دانشگاه را تامین میکنند و اساتید دغدغهای ندارند که نیازهای جامعه را برطرف کنند و برای حل این باید دست دانشگاه را از جیب دولت بیرون آورد. این مساله را قبول دارید؟ همچنین شما معتقدید که اصل و اساس دانشگاه باید اندیشیدن باشد اما شاید این مساله منجر به حل مشکلات جامعه نشود، در حالی که عدهای معتقدند دانشگاه باید نیازهای جامعه را برطرف کند. مساله این است که ما برای برونرفت از این وضعیت چه کار کنیم؟ سه راهکار وجود دارد. اول آن است که دولت، یعنی قدرت سیاسی فهم درستی از دانشگاه داشته باشد که ندارد و ما در این 80 سال درک درستی از ذات دانشگاه نداشتهایم. وقتی در نهاد قدرت برای دانشگاه تصمیم میگیریم که دانشگاه چه علمی را تولید کند، چه مواجههای داشته باشد، چه اساتیدی را جذب و چه روندی را طی کند. همچنین تا زمانی که وزیر علوم، روسای دانشگاهها و روسای دانشکدهها از سوی قدرت سیاسی انتخاب میشوند، هیچ راه خروجی وجود ندارد؛ چراکه دانشگاهها در دنیا اینگونه عمل نمیکنند بلکه آنها براساس توان علمی عمل میکنند. یعنی وزیر علوم دارای نگاه و افق استراتژیک درباره دانشگاههاست و اگر از او بپرسید، به خوبی میداند که افق 25 ساله دانشگاهها باید به کدام سمت و سو حرکت کند نه اینکه تنها از روی علقههای حزبی، وزیر علوم را تعیین کنیم. این مساله را حداقل در 40 سال اخیر دیدهایم. در این زمان هر رئیسجمهوری صرفا روی علاقه شخصی خود، وزیر علوم را تعیین کرده است، گاهی قدرت سیاسی در مقابل انتخاب وزیر علوم مقاومت میکند که منجر به تغییر او میشود درحقیقت نگاه مجلس شورای اسلامی نیز درباره وزیر علوم کاملا سیاسی است و نه علمی و تمام روسای دانشگاههای ما در درجه اول براساس علقههای سیاسی انتخاب میشوند و این برای دانشگاهها فاجعهبار است و ما براساس تراز و ملاک علمی عمل نمیکنیم و باید بپذیریم که دانشگاهها دارای ذاتی هستند، نه در ذیل قدرت سیاسی و قدرت احزاب. از نظر شما ذات دانشگاهها چیست؟ ذات دانشگاهها این است که ما بتوانیم در یک فرآیند چهارضلعی که یک فرآیند طبیعی است به سپهر دانایی دانشگاهها دست یابیم. در ابتدا از دانشگاهها نظم و بینش آکادمیک و نگاه انتقادی میخواهیم و هیچکدام از آنها انتزاعی نیست بلکه در نسبت به جامعه است و مرادم از اندیشه برخلاف یکی از دوستان که زمانی در دانشگاه تهران سخنرانی میکردیم و عنوان میکرد باید شهروند مسئول ایجاد کنیم، این است که شهروند مسئول بدون دانش کارایی ندارد؛ چراکه مساله آگاهی و دانش مهمترین مسالهای است که ما در سایر نهادها آن را فرا نمیگیریم به جز در دانشگاه. اساتید و روسای دانشگاههای ما مستقل نیستند و بر وفق قدرت صحبت میکنند و کتابها و مقالات آنها نیز بر وفق قدرت است و عمده اساتید، دپارتمانها و دانشگاههای ما گرایششان به این سمت است، البته منکر پیدا شدن اساتید مستقل نیستم، ولی به ندرت این مساله رخ میدهد. بهطور مثال یک زمانی قدرت از علم دینی صحبت میکند و اکثر نویسندگان، اساتید و محققان صرفا بدون اینکه دانشی داشته باشند، حجم بزرگی از سخنرانی و مقالات را در این باره دارند، یا قدرت سیاسی تمدن اسلامی را مطرح میکند و اساتید و محققان و نویسندگان ما بدون اینکه درباره آن دانشی داشته باشند، حجم بزرگی از همایش، نشست و پژوهشها را صرفا در دفاع از تمدن نوین اسلامی برگزار میکنند ولی وقتی به آن نگاه میکنیم، میبینیم هیچ راهکاری برای رسیدن به این تمدن وجود ندارد؛ چراکه آنها صرفا موافق هستند و برای خوشامدی قدرت درباره تمدن اسلامی صحبت میکنند نه اینکه در یک فرآیند دانشی درباره آن تولید شده باشد. اگر ما بگوییم که دانشگاهها باید تبدیل به نهاد مستقل علمی شوند، البته اینکه استادی گرایش سیاسی داشته باشد، مشکلی ندارد؛ ولی وجهه علمی استاد بسیار مهمتر از گرایش سیاسی آن است، چراکه او در دانشگاه قرار میگیرد. در حقیقت میخواهم بگویم که ما وضع آشفتهای داریم و همانطور که دکتر گلشنی عنوان کرد و بنده نیز آن را قبول دارم، ما در حال فروپاشی علمی هستیم و نباید بیدلیل خودمان را خرسند کنیم که از لحاظ علمی در تراز بالای جهانی و منطقه قرار داریم، اصلا اینگونه نیست و حداقل بین 90 تا 97 درصد مقالاتی که اساتید مینویسند، به درد جامعه ما نمیخورد و مدیران ما اصلا به آن نگاه هم نمیکنند و زمانی که بنده میگویم دانش و اندیشه تولید کنید، منظورم این است که مقالهای تولید کنیم که منطبق بر پرسشهای جامعه باشد، در حالی که ما امروزه انبوهی از مقالات را تولید میکنیم ولی کدام یک از مشکلات جامعه را حل کردهاند. این ناشی از آن است که انبوه مقالات را یا برای مدارج علمی میخواهیم یا برای موافقت و خرسندی نهاد حاکمیت و این مهمترین مشکل ماست و به همین دلیل اساتیدی که جذب میکنیم، باید موافق ما باشند و اساتیدی که اینگونه نباشند، اصلا جذب نمیشوند. در حالی که مهمترین متفکران ما امروزه بیرون از دانشگاه هستند و اتفاقا مرجعیت علمی نیز آنها هستند و اگر دکتر داوری میگوید علم دینی با این شرایط امکانپذیر نیست و منتقدی میگوید دکتر داوری 30 یا 40 سال از حکومت پول گرفته که برای حکومت سیمان ایدئولوژیک تهیه کند، ولی همه آنها را ریخته است، این نشاندهنده همین وضعیت ماست. در حقیقت این منتقد اساسا از دکتر داوری انتظار ندارد که او اندیشه مستقل خود را نشان دهد، چراکه میگوید دکتر داوری در فرهنگستان علوم است، در حالی که فهم غلطی است؛ چه اشکالی دارد که دکتر داوری در فرهنگستان علوم باشد، ولی در ذیل قدرت دست به اندیشه نزند و در مجرای طبیعی دانش، دست به اندیشه بزند؟ مخالفتهایی که با دکتر داوری صورت گرفته، همه سیاسی است نه مخالفتهای علمی. راهکار چیست؟ راهکار این است که ابتدا فهم درستی از دانشگاهها داشته باشیم. الان دانشگاهها و قدرت سیاسی ما فهم درستی از این نهاد ندارند. معتقدم در غرب فهم درستی از دانشگاه وجود دارد و فهم درست از دانشگاه این است که بینش آکادمیک دانشگاه هیچ ارتباطی به سیطره قدرت سیاسی ندارد، بلکه براساس مقدار دانش تولید شده است. نکته دوم این که نهتنها دولتها نباید دخالت سیاسی در دانشگاهها داشته باشند که این ابتداییترین مساله است بلکه دانشگاهها نباید در انقیاد قدرت سیاسی هم باشند و این معنای عامتری است. دخالت سیاسی مذمومترین کار است که قدرتهای سیاسی در اکثر کشورها برای دانشگاهها انجام میدهند یعنی ابتداییترین شیوه برای نابودی دانشگاه همین است که احزاب سیاسی دانشگاه را به دست بگیرند و براساس اهداف صرفا سیاسی نه علمی و نه براساس منافع ملی حرکت کنند. به صراحت میگویم که اشتباه مهلک ما این بود که در دانشگاهها دخالت سیاسی کردیم، البته مرادم اصلا رهاشدگی نیست، بلکه میگویم دانشگاهها باید در سامان دادن دانش آزاد باشند. نباید برای دانشگاهها نسخه بپیچیم که چه دانشی را تولید کنند و با این شکل در دانشگاه علم تولید نخواهد شد. از حاکمیت سیاسی انتظار داریم که نهتنها دخالت سیاسی نداشته باشد، بلکه دانشگاهها باید از انقیاد قدرت سیاسی نیز خارج شوند. نباید وزارت علوم تنها تابعی از قدرت سیاسی و حاکمیت باشد، بلکه باید برآیندی از اندیشهها و متفکران دانشگاهها باشد. درحقیقت وزیر علوم نماینده دانش باشد، اولین ضرر دخالت سیاسی در دانشگاهها این است که به سمت نگاه خرد و کوچک حوادث سیاسی پیش میرود و جالب است بدانیم در دنیا عمدتا نهادهای سیاسی و احزاب سیاسی و اجتماعی، تحولات سیاسی را شکل میدهند ولی در ایران از ابتدا تاکنون دانشگاهها تحولات سیاسی را شکل میدهند و این اصلا مزیت نیست، بلکه اشتباهی است که در دانشگاهها شکل گرفته است و چون ما در کشور حزب نداریم، دانشگاهها متکفل این مساله میشوند. سوال این است که ما از دانشگاهها چه انتظاری داریم؟ باید انتظارمان را از دانشگاه تعریف کنیم. معتقدم ما از دانشگاه آگاهی و سپهر خرد را میخواهیم که این را میتوان به اندیشه و آگاهی، معرفت، علم به معنای عام معنا کرد. به عبارت دیگر نهتنها قدرت نباید برای دانشگاه تصمیم بگیرد، بلکه دانشگاهها هستند که باید آینده جامعه را شکل دهند، در حالی که اینگونه نیست و دانشگاهها منتظرند تا قدرت سیاسی روی کار بیاید و سرنوشت دانشگاه را در دست بگیرد، در حالی که ما اگر میخواهیم دغدغه درست دانشگاهها را داشته باشیم، باید دانشگاه را در مجرای صحیح خود و با کارکرد درست آن که تولید دانش است، قرار دهیم. نکته سوم این است که در هر دوباری که در این خصوص سخنرانی کردم، منتقدانی که همراهم بودند، عنوان کردند که من میخواهم در انتزاع بیندیشم، یعنی دانشگاهی میخواهیم که تنها فیلسوفانه باشد و هایدگر، فارابی یا ابنسینا را میخواهیم، در حالی که این حرف، مفهوم اندیشهورزی است، چه کسی گفته که اندیشه نسبتی با جامعه ندارد. بنده به صراحت اعلام کردم و دکتر داوری به درستی عنوان کرد تا زمانی که فهم درستی از پیوند جامعه و علم نداشته باشیم، نمیتوانیم انتظاری از دانشگاه داشته باشیم. در غرب این اتفاق افتاد که دوره جدید براساس اقتضائات و پرسشهای جامعه ایجاد شد، چه کسی منکر این مساله است؟ من میگویم دانشگاههای ما الان برای قدرت سیاسی تولید علم میکنند نه برای مشکلات و جامعه. در حقیقت دپارتمانهای اقتصادی ما امروزه به جای اینکه مستقل بیندیشند، تنها به دولت که یا از اقتصاد اسلامی، بانکداری بومی، نظریه پول ایرانی و... صحبت میکند، میاندیشند و این یعنی عدمتفطن به ساختار دانش، در حالی که برنده جایزه نوبل امسال در باب اقتصاد عنوان کرد که با نظریه خرد و کلان در اقتصاد مواجه نیستیم، بلکه با اقتصاد رفتاری روبهرو هستیم و نمیتوان یک الگو را اگر درجامعهای موفق است، به جامعه دیگر هم تزریق کنیم. شما میبینید که وقتی سود بانکها کم میشود، به جای اینکه منجر به تولید شود، منجر به بحران دلار میشود و این مساله را به یکی از دوستانم در بانک مرکزی و همان ابتدا که میخواستند این طرح را عملیاتی کنند، تذکر دادم که شما در حال ایجاد بحران جدیدی هستید ولی توجهی نشد، چراکه ما در اقتصاد یک الگوی سنتی 100 سال پیش را رعایت میکنیم. ما به دپارتمانهای اقتصادیمان اجازه نمیدهیم که بهطور مستقل درباره بحران اقتصادی در کشور بیندیشند، البته مرادم از اینکه میگویم دانشگاهها اندیشه آگاهی یا معرفت را شکل دهند، یعنی تنها به تاملات انتزاعی بپردازند، بلکه میگویم اگر دانشگاهها مستقل باشند، براساس نیازها و پرسشهای جامعه دست به اندیشهورزی میزنند، ولی امروزه اینگونه نیست. زمانی که میخواهیم طرحهای پژوهشی را به دانشگاه بدهیم، تنها نیازهای قدرت سیاسی لحاظ میشود نه نیازهای واقعی جامعه. در این باره مثال میزنید؟ امروزه حجم زیادی از رسالهها، کتابها و طرحهای پژوهشیمان متوجه دو موضوع تمدن اسلامی و علوم انسانی اسلامی شده است. شاید درباره این موضوع دولت مستقر خیلی هم تمایل نداشته باشد که مقالات ما روی علوم انسانی اسلامی باشد و حتی شاید در برخی موارد خواهان برچیده شدن این مقالات نیز باشد. من به هیچوجه حاکمیت را دو تکه نمیدانم. نگاه کنید آقای زیباکلام طی نامهای که به رئیسجمهور فرستاد، عنوان کرد بهطور کلی علوم انسانی اسلامی امکانپذیر نیست و چرا باید در این باره هزینه کنیم، در حالی که بنده معتقدم این اندیشه امکانپذیر است، ولی در مجرای دانش آن نه از طریق سفارش و تصمیم از بالا به پایین برای اساتید. ولی امروزه میبینیم که استادی که توانایی این کار را ندارد، به این سمت گرایش پیدا میکند و نوشتاری مبتذل تحویل جامعه میدهد و حجم بالایی از نوشتهها را داریم که سرمایههای جامعه را از بین برده است. ما هنوز نتوانستهایم در ابتدا ماهیت علم را جستوجو کنیم که بفهمیم علم چگونه ظهور میکند. آیا علم به خواست ما ظهور میکند یا اینکه یک فرآیند طبیعی دارد؟ بعد از این مرحله است که میتوانیم بگوییم خاستگاه معرفتی علم را تغییر دهیم یا خیر؟ اینکه میگویند رهبری یا دولت مستقر؛ بنده اصلا موافق نیستم؛ چراکه دانشگاه در اختیار دولت مستقر است و وزیر علوم و روسای دانشگاهها نیز در اختیار دولت است، حال چرا همایشهای بیربط در این حوزهها و با حضور افرادی که هیچ توان فکری در این حوزهها ندارند، برگزار میکنیم؟ این مساله که دیگر از جانب مقام معظم رهبری نیست، بلکه دیدگاه رهبری این است که باید علم متناسب با خودمان را تهیه کنیم و بنده نیز با این دیدگاه موافق هستم. حتی مقام معظم رهبری میگویند نباید غرب را دور بیندازیم، بلکه این دانش مجموعه عقل بشری را سامان داده است، بله در جغرافیای غرب ظهور کرده و اینگونه نیست که ما خود را بینیاز از غرب بدانیم و البته الان نیز اینگونه نیست، ولی اگر نگاه کنیم متوجه میشویم که نگاه بسیار رادیکال را در علوم انسانی، ریاضی، کشاورزی و... داریم، اینکه بگوییم علوم انسانی اسلامی، ریاضی اسلامی، کشاورزی اسلامی و... در حقیقت هدر دادن هزینه است؛ چراکه در ابتدا باید منطق ظهور علم را بفهمیم که بهطور مثال اصلا چطور میتوان اقتصاد متناسب با جامعه داشته باشیم، برای این کار نیز در درجه اول نیازمند دانش هستیم و بعد باید بگوییم چطور باید کارکرد این دانش را متناسب با جامعه شکل دهیم، در حالی که ما هنوز فرآیند طبیعی را طی نکرده و وارد دوران جدید دانش نشدهایم، میخواهیم بلافاصله تمامی دانشگاهها را کنار بزنیم و این درست نیست. دانشگاههای ما به مرکز ایدئولوژیک تبدیل شدهاند نه مرکز دانش، یعنی دانشگاههای ما کاملا بر بستر نگاههای ایدئولوژیک عمل میکنند و این مهم دانشگاهها را عقیم کرده است و هیچ کارکردی را با این روش نمیتوان از دانشگاهها انتظار داشت. زمانی که استادی مستقل نیست اگر بخواهد دیدگاه مستقل خود را بیان کند، از جانب قدرت به معنی عام چه رئیس دانشگاه، چه وزیر علوم و چه نهاهای قدرت در معرض فشار قرار میگیرد؛ مسیر درست نیست. ولی زمانی که احساس مستقل بودن و آزاد بودن درخصوص اندیشه را نداریم، به تدریج استاد، دانشکده و دانشگاههای ما و وزارت علوم در ذیل قدرت میاندیشند و زمانی که این اتفاق افتاد به سمت انقیاد میرویم و وقتی این مهم محقق شد، دیگر نمیتوان به استقلال اندیشید. این مساله مهمی است که در دانشگاههای ما وجود دارد و راهحل این است که در ابتدا فهم کنیم اصلا دانشگاه چیست تا این نهاد را از انقیاد خارج کنیم. مرز اندیشه شما با اباذری که عنوان میکند دخالت سیاسی در دانشگاهها نباشد ولی پشتیبانی اقتصادی از دانشگاهها داشته باشیم، در چیست؟ یا تفاوت دیدگاه شما با دیدگاه دکتر مشایخیراد که میگوید تامین بودجه دانشگاهها بیمعنی است و دانشگاهها باید در قبال دریافت شهریه از دانشجو، دانش را به آنها بفروشند، در چیست؟ در ابتدا باید بگویم که با دیدگاه اباذری موافق نیستم بلکه این دیدگاه را، دیدگاه چپ و عدالتگرای محض و رادیکال میدانم. در بسیاری از حوزهها، برایتان مثال میزنم. شما باشگاههای فوتبال ایران و اسپانیا را نگاه کنید، ما حمایتهای زیادی از فوتبال داریم ولی فوتبالیستی که مدرن و مبتنیبر دانش فوتبال باشد، نداریم؛ اما در مقابل باشگاههای اسپانیا پشتوانه اقتصادی جامعه نیز هستند و بهطور کاملا طبیعی برای افراد مجذوبیت دارند، از سوی دیگر ما پول میدهیم که آثارمان به زبان انگلیسی در دنیا چاپ شود تا شاید در سایر دانشگاهها تدریس شود که این اتفاق نیز نمیافتد، ولی دانشگاههای دنیا علم تولید میکنند و ما نیز با ولع آن را ترجمه کرده و در دانشگاهها تدریس میکنیم. راز این مساله چیست؟ البته اساسا نباید از لحاظ اقتصادی ارتباطی بین دانشگاه و قدرت سیاسی باشد، چراکه وقتی حمایت اقتصادی از سوی دولت برای دانشگاهها وجود دارد، طمع نیز درباره دانشگاهها وجود دارد، همانطور که شهید مطهری عنوان کرد، زمانی که طبقه روحانیت از سوی مردم و بازاریان حمایت اقتصادی میشوند، کمکم به عوامگرایی روی میآورند و زمانی که استادی از قدرت حقوق میگیرد، تابع قدرت سخن میگوید. هیچ سازگاری با دیدگاههای چپ رادیکال ندارم، ولی هدفم آن نیست که تصور شود دانشگاهها را به مارکتینگ تنزل دهیم و زمانی که این اتفاق بیفتد، در حقیقت رساله تولید و فروخته میشود. زمانی که عنوان میشود دولت نباید در دانشگاه دخالت کند، این دیدگاه درستی است ولی دولت اساسا نباید دخالت علمی، سیاسی و اقتصادی داشته باشد، دخالت علمی به این معنی که شورای تحول ایجاد و عنوان شود که میخواهیم با این سرفصلها دانش آموخته شود؛ این قبیل کارها اساسا اشتباه است و هیچ دانشگاهی در دنیا این روند را طی نمیکند؛ چراکه دانش نسخهای و دستوری نیست، بلکه یک فرآیند طبیعی دارد که باید طی شود و میگویم زمانی که ما منطق دانش و دانشگاه را نمیدانیم، شاهد چنین تجویزهایی هم هستیم. با این دیدگاه موافق هستم که دانشگاه باید نهاد مستقلی باشد، چه در حوزه اقتصاد، چه دانش و چه سیاست، یعنی از انقیاد خارج شود و طبیعی است که وقتی دولت از مرکزی حمایت میکند از آن گزارش عملکرد میخواهد که بودجه در کدام بخشها هزینه شده و طبیعی است که دولت دارای امیالی است که باید برآورده شود و این همان خطری است که بدان اشاره دارم و زمانی که به باشگاهی پول داده میشود، آن باشگاه باید براساس دیدگاه حامی عمل کند، حال وقتی میگوییم دخالت سیاسی نباید در باشگاهها وجود داشته باشد، چرا باید این دخالت در دانشگاهها وجود داشته باشد؟ دخالت اقتصادی نیز باید در دانشگاهها وجود نداشته باشد و دنیا به این منطق رسیده است و زمانی که میگوید دانشگاه باید مستقل باشد، تولید علم کند، آینده جامعه را شکل دهد و پشتوان اقتصادی جامعه باشد، این منطق دارد و ما نهتنها به این منطق نزدیک نشدیم، بلکه متاسفانه هنوز فهم این مساله نیز در جامعه ایجاد نشده است.∎
نظر شما