به گزارش کانون خبرنگاران ایکنا، نبأ، در دنيا فضایل و مناقب بسيارى از ساحت مقدس حضرت صديقه طاهره(س) به ظهور رسيده كه اكثر آنها در حيات پيامبر(ص) بهوقوع پيوسته است. در مطلب ذیل به گوشهای از جایگاه والای حضرت مادر از لسان مبارک پیامبر عظیمالشان اسلام پرداخته شده است.
شميم بهشتى
عايشه مىگويد: پيامبر(ص) را مىديدم كه فاطمه(س) را مىبوسيد، عرض كردم يا رسول الله: ديدم كارى انجام مىدادى كه قبلا انجام نمىدادى؟ پیامبر(ص) فرمودند که اى حميرا، آن شب كه مرا به آسمان بردند، داخل بهشت شدم و در كنار درختى از درختان بهشت ايستادم كه درختى زيباتر از آن و برگهايش سفيدتر و ميوهاش گواراتر از آن در بهشت نديدم. ميوهاى از ميوههاى آن چيدم و خوردم. من هرگاه مشتاق بوى بهشت مىشوم بوى فاطمه را استشمام مىكنم....[مجمعالزوائد و منبع الفوائد هيثمى: ج 9 ص 202.]
گفتگو در رحم
روزى از روزها حضرت خديجه(س) از پيامبر(ص) خواست تا به بعضى از ميوههاى بهشت دارالسلام نظر كند. جبرئيل دو سيب خدمت پيامبر(ص) آورد و گفت: يا محمد، خدایى كه براى هر چيز قدر و اندازه قرار داده به تو مىگويد يكى از اين سيبها را تو ميل كن، و ديگرى را به خديجه بده تا ميل كند، من از شما دو نفر فاطمه زهرا را مىآفرينم.
آنچه جبرئيل امين دستور داده بود، پيامبر(ص) انجام داد. وقتى كفار از پيامبر(ص) خواستند كه شكافتن ماه را به آنان نشان دهد، در حالي كه حمل فاطمه براى خديجه ظاهر شده بود، خديجه از اين سخن كفار ناراحت شد و گفت: نااميد باد كسى كه محمد را تكذيب كند، او بهترين رسول و نبى است.
در اين حال فاطمه(س) از شكم خديجه(س) صدا زد: مادر جان، محزون و ناراحت نباش زیرا خداوند همراه پدرم است. [فاطمه الزهراء عليهاالسلام بهجه قلب المصطفى صلى الله عليه و آله: ص 45، از روض الفائق.]
فاطمه ناميدم
حضرت اميرالمؤمنين(ع) فرمود: از پيامبر(ص) شنيدم كه مىفرمود من فاطمه را فاطمه ناميدم، زيرا خداوند او را و كسانى از ذريهاش را كه خدا را با توحيد ملاقات كنند، و به آنچه من آوردم ايمان دارند از آتش جهنم جدا كرده است.
پيامبر(ص) فرمود: من دخترم را فاطمه نام گذاشتهام بهخاطر آنكه خداوند عزوجل او و كسانى كه او را دوست دارند از آتش جهنم جدا كرده است.[ امالى شيخ طوسى: ج 2 ص 183.]
على همتاى فاطمه
پيامبر(ص) را در مسئله ازدواج فاطمه(س) سرزنش مى كردند. حضرت هم فرمود: اگر خداوند على بن ابیطالب(ع) را نمیآفريد براى فاطمه(س) كفوى نبود.[ بحار الانوار: ج 43 ص 106 ح 22 از مناقب ابن شهر آشوب.]
طوبى از مهر فاطمه
حضرت اميرالمؤمنين(ع) فرمود: ام ايمن خدمت پيامبر(ص) وارد شد در حالی كه در گوشه چادرش چيزى بود. پيامبر(ص) به او گفت: اى ام ايمن، آنچه همراهت آوردهاى چيست؟ عرض كرد: فلان دختر را شوهر دادند و بر سرش نثار [ نثار نُقل يا پول و يا هر چيز ديگرى است كه در عروسى بر سر عروس مىپاشند و حاضران آن را جمعآورى مى كنند.] ريختند، و من از نثار او برداشتم.
بعد ام ايمن گريه كرد و گفت: يا رسولالله، فاطمه را تزويج كردى و چيزى براى او نثار نكردى. پيامبر(ص) فرمود: اى ام ايمن، چرا درست نمىگویى؟! وقتى خداوند تبارک و تعالى حضرت فاطمه(س) را به حضرت على(ع) تزويج كرد، امر كرد تا درختان بهشت از زينتها و زيورها و ياقوت و در و زمرد و استبرقشان نثار كردند. آنقدر از آن برداشتند كه كسى قدر آنرا نمىداند و خداوند طوبى را در مهر فاطمه بخشيد و آن را در منزل على قرار داد.[ بحار الانوار: ج 43 ص 98 ح 10 از امالى صدوق.]
تزويج آسمانى
پيامبر(ص) فرمود: من مثل شما بشرى هستم كه در ميان شما ازدواج مىكنم، و به شما تزويج مىكنم به جز فاطمه كه تزويج او از آسمان (از طرف خدا) نازل شده است.
همچنين پيامبر(ص) فرمود: ملكى نزد من آمد و گفت: يا رسول الله، خداوند تبارک و تعالى به تو سلام مىرساند و مىگويد: من فاطمه(س) دخترت را در ملأ اعلى به على تزويج كردم. تو نيز در زمين او را به على تزويج كن.[ مقتل الحسين عليه السلام خوارزمى: ص 80 فصل 5.]
لباس وصلهدار و سندس
پيامبر(ص) در شب عروسى و زفاف، براى فاطمه(س) پيراهنى نو تهيه كرد در حالي كه يک پيراهن وصلهدارى نيز در خانه داشت. سائلى بر در خانه آمد و گفت: من از خانه پيامبر پيراهن كهنهاى مىخواهم. حضرت خواست پيراهن وصلهدار را به او بدهد كه اين آيه يادش آمد: «به نيكى نائل نمىشويد تا آنچه دوست داريد انفاق كنيد». اين بود كه پيراهن نو را به سائل داد.
عروسى كه نزديک شد جبرئيل نازل شد و گفت: يا محمد، خداوند به تو سلام مىرساند و امر كرده كه به فاطمه سلام برسانم و هديهاى براى او با من فرستاده از لباسهاى بهشتى كه از سندس سبز است.
هنگامى كه سلام را به فاطمه(س) رسانيد و آن پيراهنى كه از بهشت آورده بود به او پوشانيد. اطراف فاطمه(س) را پيامبر(ص) با عبا و جبرئيل با بالهايش گرفت تا نور آن پيراهن بهشتى ديدهها را خيره نكند.
جبرئيل حلهاى آورد كه قيمتش به ارزش همه دنيا بود. وقتى فاطمه(س) آن را پوشيد زنان قريش از ديدن آن متحير شدند و گفتند: اين براى تو از كجا رسيده است!! فرمود: اين از طرف خداست.[عوالم العلوم: ج 11/ 1 ص 230، 231 از نزهه المجالس.]
روز جمعه و صدای بال ملائک
سلمان مىگويد: كنار پيامبر(ص) ايستاده بودم و به دست پيامبر(ص) آب مىريختم، در اين حال فاطمه(س) وارد شد در حالي كه گريه مىكرد. پيامبر(ص) دستش را كه آب از آن مىچكيد بر سر فاطمه گذاشت و گفت: خدا چشم تو را نگرياند، چرا گريه مىكنى اى حوريه؟ عرض كرد: بر جمعى از زنان قريش كه همه خضاب كرده بودند عبور كردم. وقتى مرا ديدند، از من و پسر عمويم بدگویی كردند. پيامبر(ص) فرمود: از آنان چه شنيدى؟ عرض كرد: گفتند: بر محمد سخت است كه دخترش را به فقير قريش و كم ثروتترين آنان تزويج كرده است.
پيامبر(ص) به او فرمود: قسم به خدا دخترم، من تو را تزويج نكردم بلكه خدا تو را به على(ع) تزويج كرد، و شروع آن از طرف خدا بود، و قصه آن چنان است كه ابوبكر و عمر به خواستگارى تو آمدند. من در اين موقع كار تو را به خدا واگذار كردم و از پاسخ به مردم خوددارى كردم. روز جمعه نماز صبح را خوانده بودم كه صداى بال ملائكه و همهمه آنان را شنيدم. بعد حبيبم جبرئيل را با 70 صف از فرشتگان كه بر سرشان تاج و در گوششان گوشواره و در بازوانشان بازوبند بود ديدم. گفتم: برادرم جبرئيل، اين سر و صدا از آسمان چيست؟ جبرئيل گفت: يا محمد، خداوند عزوجل توجهى به زمين كرد و از مردان على را و از زنان فاطمه را اختيار نمود، و فاطمه را به على تزويج كرد. فاطمه(س) سرش را بلند و تبسم کرد، بعد از آنكه گريه كرده بود. سپس گفت: به آنچه خدا و رسولش راضى است راضى شدم.....[ احقاق الحق: ج 5 ص 116 ج 110 از در بحر المناقب.]
نيايش فاطمى
حضرت فاطمه(س) مىفرمايد: از پيامبر(ص) شنيدم كه مىفرمود: در جمعه ساعتى هست كه هيچ مسلمانى آن ساعت را مراقبت نمىكند كه در آن از خدا خيرى مسئلت كند مگر آنكه به او عطا مىفرمايد. عرض كردم: يا رسولالله، آن كدام ساعت است؟ فرمود: وقتى نصف چشمه خورشيد به طرف غروب مايل شود.
فاطمه(س) به خدمتكارش مىفرمود: جاى بلندى برو و آنگاه كه نصف چشمه خورشيد به غروب مايل شد به من خبر بده تا دعا كنم.[ دلائل الامامه: ص 4.]
خانهدارى پر تلاش
حضرت اميرالمؤمنين(ع) به مردى از بنى سعد گفت: آيا حديثى درباره خود و فاطمه برايت بگويم؟ او محبوبترين شخص خانواده نزد پيامبر(ص) بود. آنقدر با مشک آب آورده بود كه بند مشک در سينهاش اثر گذاشته بود، و آنقدر با آسياب دستى آرد كرده بود كه دستهايش آبلهدار شده بود، و آنقدر خانه را جارو كرده بود كه لباسهايش غبارآلود شده بود و به قدرى آتش زير ديگ روشن كرده بود كه لباسهايش تغيير كرده بود، و در اثر اينها آثار بسيار سختى بر او وارد شده بود.
من به او گفتم: اگر خدمت پدرت بروى و خدمتكارى از او درخواست كنى از زحمت و فشارى كه در اين كارها مىكشى تو را راحت و كفايت مىكند.
فاطمه(س) خدمت پيامبر(ص) آمد و ديد در حضور حضرت جوانانى هستند. لذا حيا كرد چيزى بگويد و برگشت. پيامبر(ص) دانست كه فاطمه(س) براى حاجتى و كارى آمده است.
فردا صبح كه هنوز ما در رختخواب بوديم تشريف آورد و سلام كرد. ما بهخاطر آنكه در رختخواب بوديم حيا كرديم و چيزى نگفتيم. دوباره سلام كرد و ما ساكت مانديم و چيزى نگفتيم. بار سوم سلام كرد. اين بار ترسيديم كه اگر جواب نگویيم باز گردد، و پيامبر(ص) گاهى چنين مىكرد كه سه بار سلام مىكرد، و اگر پاسخى داده نمىشد برمىگشت.
گفتم: و عليك السلام يا رسول الله، داخل شو. فورا آمد و نزد سر ما نشست و فرمود: يا فاطمه، ديروز چه كار داشتى كه نزد محمد آمده بودى؟
حضرت اميرالمؤمنين(ع) مىفرمايد: براى آنكه مبادا اگر فاطمه(س) جواب ندهد حضرت برخيزد و برود، من سرم را از زير لحاف بيرون آوردم و عرض كردم: يا رسولالله، به خدا قسم من به تو خبر مىدهم: فاطمه آنقدر با مشک آب آورده كه در سينهاش اثر گذاشت و به قدرى آسياب را چرخانده كه دستهايش آبله دارد شده، و به قدرى خانه را جارو كرده كه لباسهايش گردآلود شده، و بهقدرى زير ديگ آتش روشن كرده كه رنگ لباسهايش سياه شده است. من به او گفتم: اگر نزد پدرت بروى و از او خدمتكارى بخواهى در اين كارها مشكلات تو را كفايت مىكند.
حضرت فرمود: آيا چيزى به شما بياموزم كه بهتر از خدمتكار است؟ وقتى كه به خوابگاه خود رفتى: سى و سه مرتبه سبحان الله و سى و سه مرتبه الحمد لله و سى و چهار مرتبه الله اكبر بگو.
فاطمه(س) سر از رختخواب بيرون كرد و گفت: از خدا و رسولش راضى شدم! از خدا و رسولش راضى شدم! از خدا و رسولش راضى شدم![علل الشرائع: ج 2 باب 89 ح 1.]
حضرت زهرا(س) اين تسبيح را بعد از هر نماز ترک نكرد، و اين تسبيح به او نسبت داده شد.[ بحارالانوار: ج 82 ص 366 ح 25 از دعائم.]
انتهای پیام/
نظر شما