شناسهٔ خبر: 24207560 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: فرهیختگان آنلاین | لینک خبر

جمشید مرادیان هنرمند مجسمه‌ساز در گفت‌وگو با «فرهیختگان»:

مجسمه‌سازی به بطن جامعه آمده است/ عواید ناشی از فروش آثار در حراج‌های تجسمی به جیب هنرمند نمی‌رود

وجود قطع و وصل شدن‌های تاریخی- اجتماعی در این عرصه باعث شده مجسمه‌سازی به آن شکلی که باید و در مقایسه با هنرهای دیگر مثل نقاشی، عکس، گرافیک و... نتواند رشد داشته باشد.

صاحب‌خبر -
به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، جمشید مرادیان یکی از هنرمندان شناخته شده درعرصه هنرهای تجسمی است. این هنرمند مجسمه‌ساز بیش از چهار دهه است که در این وادی فعالیت مستمر دارد و تا امروز نمایشگاه‌های متعددی برگزار کرده است. مرادیان سال‌هاست در این وادی به فراخور شرایط اجتماعی و فرهنگی به خلق آثار زیادی پرداخته است. نمونه مجسمه‌های  این هنرمند ‌تنها در فضای شهری پایتخت به چشم نمی‌خورد زیرا در سال‌های اخیر دامنه فعالیتش را گسترش داده و از درختان خشکیده شهر نیز مجسمه‌هایی ارزشمند ساخته است که درختان خشکیده  خیابان ولیعصر و میدان تجریش، درختان خشکیده بلوار کرج و درختان خشکیده دانشگاه امیر‌کبیر از این جمله بوده‌اند. با او درباره شرایط مجسمه‌سازی در حال حاضر و وضعیت مجسمه‌سازی اجتماعی به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

 

شما در ردیف معدود هنرمندانی بوده‌اید که در سال‌های اخیر فقط به فعالیت در آتلیه شخصی‌تان بسنده نکرده‌اید بلکه مجسمه‌های زیادی در فضای شهری ارائه کرده‌اید که از میان آنها می‌توان به تبدیل درختان خشکیده دانشکده امیرکبیر به مجسمه، درختان خشکیده بلوار کرج  به مجسمه و ساخت مجسمه‌هایی در گوشه و کنار شهر پرداخته‌اید، با این حال وضعیت کنونی مجسمه‌سازی را چطور ارزیابی می‌کنید؟

یکی از مهم‌ترین اهدافی که در این سال‌ها در ذهن داشته‌ام همین بوده است. اساسا هنر مجسمه‌سازی هم مانند موسیقی در سال‌های گذشته دستخوش افت‌و‌خیزها و گسست‌های زیادی بوده است. درواقع  وجود قطع و وصل شدن‌های تاریخی- اجتماعی در این عرصه باعث شده مجسمه‌سازی به آن شکلی که باید و در مقایسه با هنرهای دیگر مثل نقاشی، عکس، گرافیک و... نتواند رشد داشته باشد. البته ناگفته نماند در این بین هنرمندان این وادی همواره فعالیت‌هایشان انجام داده‌اند ولی در سال‌های گذشته مجالی برای بروز و ظهور این آثار فراهم نبوده است. با این حال به تدریج هنر مجسمه‌سازی هم به تبع دیگر هنرها به سمت تعالی و پیشرفت رفت و از همه مهم‌تر، عرصه برای حضور اجتماعی آن پررنگ‌تر از گذشته شده است. تاجایی که امروز می‌بینیم در کنار نمایشگاه‌هایی که برای شاخه‌های مختلف تجسمی برگزار می‌شود، سالی یک بار شاهد نمایشگاه‌هایی از سوی مجسمه‌سازان نیز هستیم. به خصوص اینکه امروز به‌رغم تمام مشکلات موجود بر سر راه هنر، تعداد هنرمندانی که در عرصه مجسمه‌سازی فعالیت می‌کنند افزایش یافته است. هرچند برگزاری سمپوزیوم‌های مجسمه‌سازی هم در این سال‌ها توانسته به جایگاه اجتماعی مجسمه‌سازی در بستر جامعه رونق دوباره بخشد و مردم بیش از گذشته با این هنر پر‌زحمت و پرخرج آشنا شوند و دشواری‌های خلق یک اثر در این قالب را درک کنند. همان‌طور که شما هم در سوال اشاره کرده‌اید هنرمندی بوده‌ام که تمایل داشته‌ام هنگام خلق اثر، مخاطب را از هر قشر و طبقه اجتماعی که باشد با این حیطه آشنا کنم. طبعا تاثیرات و دستاوردهای مردمی زیادی هم از این رهگذر به دست آورده‌ام.خاطرم هست هنگام کار کردن در بلوار کرج برای تبدیل درختان خشکیده به مجسمه یا در دانشگاه امیرکبیر، هر روز شاهد طیف گسترده‌ای از مردم بودم که حین کار به تماشا می‌نشستند و از نزدیک با پروسه خلق یک اثر هنری آشنا می‌شدند. این نشان می‌دهد مجسمه‌سازی در سال‌های اخیر اگر نگوییم به شکل صددرصد اما تا حدود زیادی به بالندگی رسیده، از خفا بیرون آمده و توانسته مجالی برای بروز و ظهور اجتماعی پیدا کند. اگرچه بر این باورم سمپوزیوم‌هایی که در این سال‌ها در قالب مجسمه‌سازی برگزار شده در قیاس با سمپوزیوم‌هایی که در کشورهای دیگر برپا می‌شوند از سطح ایده‌آل و استاندارد برخوردار نبوده‌اند؛ ولی این رویدادهای هنری هم توانسته‌اند در نوع خود در این سال‌ها در ارتقای بینش هنری مردم نسبت به مجسمه‌سازی تاثیر به‌سزایی داشته باشند.

همیشه براین باور بوده‌ام که مدیریت فرهنگی را نمی‌توان با قائم دانستن به یک فرد یا افراد مورد ارزیابی قرار داد. آنچه مسلم است اینکه مدیریت فرهنگی ما در شکل کلی در این سال‌ها بدون اشکال نبوده است،کما‌اینکه در برخی موارد افرادی بر سر کار آمده‌اند که اشراف و دانش کافی نسبت به حیطه‌های هنری نداشته‌اند، بنابراین به مشکلات و زوایای پیدا و پنهان این عرصه هم رسیدگی نکرده‌اند. درعین حال معتقدم اگر می‌خواهیم به مدیریت فرهنگی جامع و تاثیرگذار دست یابیم باید بدانیم‌ اساسا فرهنگ، مقوله‌ای است که دستاوردها و برآیند آن دیر بازده است و در یک ظرف زمانی زود صورت نمی‌گیرد. به نظر می‌رسد باید در درجه اول عرصه هنرهای تجسمی براساس رویکردهای مردمی مورد تبارشناسی قرار بگیرد.

یک سوال هم در زمینه اقتصاد هنر داشتم. به نظر شما برگزاری حراج‌ها و اساسا رویدادهای تجسمی توانسته در به حرکت درآوردن چرخ‌دنده‌های اقتصاد هنر تجسمی موثر باشد؟

من به طور قاطعانه در این گفت وگو اشاره می‌کنم که عواید ناشی از فروش آثار در حراج های تجسمی به هیچ عنوان به جیب هنرمند نمی‌رود. این سود سرشار اگر هم در کار باشد فقط نصیب مجموعه‌داران و دست‌اندرکاران برگزاری حراج‌ ها خواهد شد؛ وگرنه هنرمندی چون سهراب سپهری که امروز هنوز که هنوز است آثارش به بالاترین قیمت در حراج‌ها به فروش می‌رود و حتی گاه رکوردها را هم می‌شکند کجا از این سود سرشار بهره‌مند شده است؟!‍ یا هنرمندان دیگر به همین ترتیب. آنچه حقیقت دارد این است که امروز هنرمند عرصه هنرهای تجسمی درگیر‌و‌دار امرار معاش است. بنابراین طبیعی است تا زمانی که دغدغه‌های مالی ذهن هنرمند را مشغول کرده نمی‌تواند به خلق آثار بدیع و نو بپردازد.

از برآیند حرف‌های شما این‌طور برداشت می‌کنم که به رغم گفته برخی‌ها، هنوز هنرهای تجسمی در جامعه از فرهنگ‌سازی مطلوبی برخوردار نیست؟

همین طوراست. البته مردم تقصیری ندارند؛ چراکه شرایط اجتماعی برای فرهنگ‌سازی نسبت به هنر وجود نداشته است. هنرمندان هم از سوی دولت‌ها حمایت نشده‌اند؛کما‌اینکه خود من در این سال‌ها بارها در جشنواره‌های برون‌مرزی حضور یافته‌ام و حتی موفق به دریافت جوایزی چون نشان عالی المپیک پکن نیز شده‌ام اما می‌بینیم دولت عملا نسبت به موفقیت‌های فردی هنرمندان در کشورهای دیگر اهمیتی نمی‌دهد. درحالی که هنرمندانی از این دست به واسطه آثاری که در  جشنواره کشورهای دیگر ارائه می‌کنند توانسته‌اند پرچم ایران را به اهتزاز درآورند.

 

* نویسنده : آزاده صالحی روزنامه‌نگار

نظر شما