در ادامه این گزارش آمده است: پس از آنکه جنگهای جهانی اول (1918-1914) و دوم (1945-1939) به اختلافات شدید مرزی و رقابت نظامهای پادشاهی- استعماری اروپا پایان داد و اروپا را وارد دوران جدید همگرایی قرار داد، تب استعمارگری کهنه اروپا فرو خفت و کشورهای استعمارزده، پس از پایان جنگ، یکی یکی خود را به استقلال رساندند؛ مثال بارز این امر را میتوان در فروپاشی دولت عثمانی و تولد کشورهای خاورمیانه، یا استقلال جواهر سلطنت بریتانیا یعنی هندوستان و بعد تولد دو کشور پاکستان شرقی (بنگلادش) و غربی (پاکستان کنونی)، پایان استعمار مصر و اندکی بعد ملی شدن کانال سوئز و حتی در ایران ملی شدن صنعت نفت دید.
اما در همه موارد کشورهای اروپایی استخوانی میان زخم باقی گذاشته است تا ناامنی حاصل از اختلافات منجر به وابستگی دوباره حکومتهای نومولود و البته ایجاد بازاری امن برای صنایع تسلیحاتی و ایجاد استعماری غیرمستقیم با حداقل هزینه و همراه با نمایشی مضحک، از رعایت حقوق بشر باشد. تمام الگوی خاورمیانه اینگونه است. نقشه سوریه و لبنان تحت قیمومیت فرانسه و فلسطین، اردن و عراق تحت قیمومیت بریتانیا که بدون توجه به سابقه تاریخی و مذهبی صورت گرفته، کشورهایی چندپاره از شیعه و سنی و مسیحی و کرد و عرب و مستعرب به وجود آورده که هر کدام مبدا ذهنی خود را در کشوری دیگر میجویند.
همه اینها در کنار موجودی به نام صهیونیسم که با زمینهسازی بریتانیا در اراضی فلسطینی ایجاد و بعد قسمتهایی از لبنان و اردن و مصر و سوریه را به کام خود کشید و هنوز حاضر به تحدید حدود خود نیست. در خلیج فارس سمپاشیهای بریتانیا در زمان اعلام موجودیت قطر و امارات متحده عربی و بحرین آنان را جهت تعیین حدود مرز در مقابل ایران قرار دادند.
1- بلای سیاه نفت هر چند در ظاهر منابع ثروت خدادادی جلوه میکند، اما همین موضوع، اهمیت ژئوپولتیک خاورمیانه را در جهان بینظیر ساخته و منطقه را بهشدت امنیتی کرده است. حفظ امنیت ترانزیت انرژی به سوی کشورهای توسعهیافته، آنان را مجبور به دخالت در راستای منافع خود در منطقه میسازد که البته این دخالتها منافع ملی کشورهای منطقه را نه تنها تامین نمیکند، بلکه بر شکافت میان آنان میافزاید.
روی دیگر نفت عدم نیاز به درآمدهای حاصل از جامعه مدنی مانند مالیات و به تبع کاهش دخالت و نقشآفرینی مردم در حکومت است. دولتها نیازی به مالیات مردم ندارند تا در مقابل، به نیازهای اجتماعی آنها توجه کنند. در این نگرش، ارتشها پاسدار حکومتها هستند و نه مردمان؛ مانند آنچه در بحرین شاهد آنیم.
2- عدم اتکای عمده حکومتهای خاورمیانه به مردم کشور و به تبع نبود پایگاه مردمی برای حکومتهای خاورمیانه. اکثر کشورهای منطقه به صورت پادشاهی (مانند اردن، عمان وعربستان) و امیرنشین (مانند کویت، قطر و امارات متحده عربی) یا در قالب جمهوریهای صوری موروثی (مانند آذربایجان- اگر آن را داخل در خاورمیانه ببینیم-، مصر، لیبی قذافی، عراق صدام و سوریه) اداره میشود. همین عدم اتکا به مردم، اولا وابستگی دولتها به قدرتهای فرامنطقهای برای تامین امنیت خود را سبب میشود که این امر رقابت تسحیلاتی منطقهای و بالطبع هزینههای نظامی کشورها را افزوده و بر نفوذ کشورهای فرامنطقهای میافزاید و در مقابل از بودجه رفاهی و اجتماعی آنان میکاهد و ثانیا فساد دولتی و عدم شفافیت اقتصادی را ممکن میسازد. نگاهی به مبالغ عجیبی که در حسابهای بانکی صدام یا قذافی بود یا هماکنون به بهانه مبارزه با فساد، از شاهزادگان سعودی گرفته میشود، شاهد این مدعاست.
دموکراسیهای نوپا (مانند لبنان، عراق امروزی و افغانستان- اگر آن را داخل در خاورمیانه ببینیم-) نیز بهشدت متزلزل و ناپایدارند. طرف دیگر این وضعیت، حضور قدرتمند فرقهگرایی، به جای فرهنگ دموکراسی و جامعه مدنی است؛ از همین رو بهار عربی با شکست مواجه شد. جابهجایی مفهوم قومیتگرایی به جای جامعه مدنی، دموکراسی نوپا در برخی کشورها را نیز بهشدت تهدید میکند مانند آنچه در عراق یا لبنان میبینیم.
3- فقر عمده و عقبماندگی صنعتی عمده کشورهای منطقه، باعث ایجاد زمینه مناسب برای رشد افراطگرایی دینی و تفکرات رادیکال است که البته توسط برخی از حکومتها به ویژه عربستان و پاکستان- اگر آن را داخل در خاورمیانه بدانیم- تقویت میشود. تروریسم مذهبی شمشیر دولبهای است که بیش از همه خود منطقه و حامیان آن را تهدید کرده و خواهد کرد. همین افراطگرایی ریشه نوپای دموکراسی و جنبشهای مدنی را خواهدخشکاند و آن را به سمت افراط میبرد مانند آنچه در لیبی شاهد آنیم. در این میانه باید انصاف داد که ایران لنگر ثبات بوده و این ثبات ناشی از قدرت فرهنگ عظیم ملی و اتحاد میهنی است.
عمق تفکر مدنی و نفوذ اصول اولیه دموکراسی در میان جامعه ایرانی این تفوق را فراهم ساخته است که ریشه در فرهنگ چند هزار ساله مداراجویی و عدالتطلبی ایرانی دارد. این خاورمیانه سه آینده در پیش دارد؛ یا آنچنان هزینه نظامی و امنیتی در آن بالا میگیرد که به سرنوشت شوروی سابق منجر شده و کشورها تجزیه میشوند؛ یا توازن نظامی به نفع یکی از کشورهای اصلی تاثیرگذار در منطقه (ایران، عربستان، ترکیه و مصر) به حدی بالا میرود که آغازگر جنگی در منطقه خواهد بود و سرنوشت اروپای قبل از جنگ جهانی دوم را شاهد خواهد بود یا آنکه کشورهای خاورمیانه با همگرایی منطقهای، به جای خرید امنیت، دست به تولید امنیت زده و قدم در راهی خواهند گذاشت که آسیای شرقی و اتحادیه اروپا رفتهاند و امنیت، آسایش و رفاه را برای همه منطقه رقم خواهد زد.
*منبع: روزنامه اعتماد؛ 1396،11،30
**گروه اطلاع رسانی**2059**9131
خاورمیانه و سراب آرامش
تهران- ایرنا- روزنامه اعتماد در گزارشی، نوشت: تعیین منطقه بحران بینالمللی، در نقشه جغرافیا، کاری بس آسان است. حدود هفتاد سال است که خاورمیانه این عنوان را یدک میکشد. سقوط دولتها، جنگهای داخلی و بینکشورها، افراطگرایی مذهبی، حضور مخرب قدرتهای جهانی و دهها دلیل دیگر منطقه خاورمیانه را در آتش میسوزاند.
صاحبخبر -
∎
نظر شما