پدیدۀ رجالپروری انگلیسیها در ایران، تاریخی بهقدمت ورود انگلیسیها به ایران دارد. نمایندگان انگلیس و کمپانی هند شرقی (مشهورترین آنها سر جان مالکوم و سر هار فورد جونز) در شروع ورود به ایران، برای ایجاد ارتباط و برقراری دیپلماسی، با درباری مواجه شدند که از شاه گرفته تا صدراعظم و خواجهسرایش، چشم به هدیهها و پیشکشهای تازهواردان داشتند. نمایندگان انگلیس با درباری مواجه بودند که از شاهزاده و صدراعظم گرفته تا حرمسرا و شخصیتهای تأثیرگذار آن، بر جان و مال و آبروی خود ایمن نبودند. علاوه بر این اروپا و غرب از همان آغاز برای رجال و تجار ایرانی دارای جذابیت فوقالعادهای بود و همین کنجکاوی از کموکیف زندگی مردم جهان متمدن، ترس از جان و طمع اقتصادی، سه عاملی بود که رجال و دربار ایران را خودخواسته بهسمت نمایندگان اروپایی و مخصوصاً انگلیس سوق میداد.
انگلستان برای جلوگیری از نفوذ قدرتهای دیگر بهخصوص فرانسه و روسیه از مسیر ایران و نیز تنبیه و منکوب کردن «افغانهای مهاجم» به کمپانی هند شرقی، به ایران نیازمند بود؛ راهی که تنها از مسیر رجال بانفوذ تأمین میشد. به همین دلیل، نمایندۀ کمپانی و دولت انگلیس، یعنی سر جان مالکوم، با کاروانی از پیشکشها و امتعه، قدم به دربار ایران گذاشت. تأثیرگذاری این پیشکشها بهحدی بود که بعدها سر هار فورد جونز، که از سوی دربار انگلیس در حالت رقابت با مالکوم وارد ایران شده بود، کوشید از حیث چشمگیری هدایا با کمپانی و مالکوم به رقابت بپردازد. هریک از آنها در دادن رشوهها و هدایا با هم رقابت میکردند و میکوشیدند با باروبنۀ چشمگیرتر خود را به رجال درباری نزدیکتر سازند و افتخار نخستین قراردادهای میان ایران و انگلیس را به نام خود ثبت کنند.1
اوج اقدامات نمایندگان کمپانی و دربار انگلیس در ایران برای جلب رجال ذینفوذ زمانی بود که فرانسه با عقد قرارداد تیلسیت به ایران خیانت نمود و اینبار خطر نفوذ روسها به هند از مسیر ایران خودنمایی کرد. «پیشرویهای روسیه در آسیای مرکزی، فتوحات نمایان او در نیمۀ سدۀ نوزدهم و در نتیجه، توسعۀ امپراتوری روسیه، اروپاییان را ناگهان حیرتزده و نگران کرد. کویرها و واحههای آسیای مرکزی، کوههای کشفنشدۀ افغانستان، شهرهای افسانهای خراسان، ناگهان بر صفحات اول روزنامهها تاختند و موضوع گفتوگوهای پرشوروهیجان در برلین، پاریس و لندن شدند.»2
با همین روشها بود که مالکوم و سر هار فورد جونر، بهترتیب در سال 1801 و 1809، دو قرارداد مهم با ایران علیه فرانسویها، روسها و افغانها امضا کردند. متأسفانه محرک اصلی شاه ایران برای عقد قرارداد، در ابتدا پول بود و همین اقدام کافی بود که اولاً قبح دریافت پول از بیگانه در نزد ایرانیها از بین برود و ثانیاً ابهت ایران که ناشناخته بودن ضعفهایش، قدرتهای اطراف را از دستاندازی به مرزهایش بازمیداشت، ریخته شود. وقتی شاه ایران در قراردادش با انگلستان و نمایندهاش جونز، از دولت انگلستان میخواهد که در صورت حملۀ خارجی، از ایران حمایت کند، ناخواسته از ضعف نظامی و لجستیکی خود پرده برمیدارد، درحالیکه در قرارداد مالکوم، شاه سرکوب افغانها را در قبال پول پذیرفته بود. بهتعبیر دکتر محیط طباطبایی، «وقتی صاحباختیار مملکت (فتحعلیشاه) در طی قراردادی معتبر از دولت انگلیسی هند، پول نقد را برای جلوگیری اتباع ایران از حمله به مرزهای هندوستان قبول میکند و درازای دریافت این وجه، رابطۀ سیاسی خود را با دیگران برهم میزند و وابستگی سیاسی صاحب لیره و روپیه را گردن مینهد، قبح دریافت پول از بیگانه تا درجۀ مهمی ریخته میشود.»3
بعدها نیز وقتی عباسمیرزا، ولیعهد محبوب فتحعلیشاه، طی قرارداد ترکمانچای درخواست حمایت دشمن خود روسیه را برای جانشینی پدر خود در مفاد عهدنامه میگنجاند، ضمن آنکه مقدمات دخالت همیشگی روسهای تزاری را در امور داخلی و مهمترین آن یعنی تعیین تکلیف امر سلطنت فراهم میآورد، در کنار چشمان بهتزدۀ تاریخی که همواره از وی بهنیکی یاد میکند، «ابهت توسل به بیگانه را در کشور میشکند.»4
اوج رقابت، موانع و فرصتهای روسها
اوجگیری دوبارۀ رجالپروری انگلیسیها پس از تحمیل قانون کاپیتولاسیون از سوی روسیه به ایران دنبال شد. رقابت روسیه و انگلیس اقتضا میکرد که هر امتیازی که همسایۀ شمالی از ایران طلب میکرد، «دولت علیه» انگلیس نیز دقیقاً همان امتیاز را طلب کند. اگرچه انگلیسیها بلافاصله به سد محکم مرد ایراندوست، وطنپرست و اصیلی همچون قائممقام فراهانی برخوردند، اما دو چیز بهکمک آنها در جذب رجال سیاسی ایران آمد. یکی آنکه بهدلیل سابقۀ شکست ایرانیها از روسها و اشغال و الحاق بخشی از خاک ایران، انگلوفیل بودن به همان اندازه که روسوفیل بودن منفور بود، دچار نفرت در میان ایرانیان نبود؛ چنانکه سالها بعد امینالسلطان «نزد انگلیسها اعتراف میکند که افکار اعتدالی و انگلوفیل دارد.»5
بنابراین «اصطلاحات انگلوفیل، یعنی دوستدار انگلیس بودن، با آنکه امروزه بار منفی دارد، در گذشته اینگونه نبود. بهخصوص طرفدار سیاست بریتانیا بودن، نوعی اعتدالخواهی محسوب میشد.»6 به این معنی که استدلال طرفداران این ایده این بود که حمایت از نفوذ و حضور انگلستان در ایران میتواند خطر همسایۀ شمالی را از ایران دور کند. اگرچه این نگاه از زمان آشکار شدن بسیاری از اهداف پنهان و آشکار انگلیس، بهخصوص در ماجرای کسب امتیازات که نخستینبار در بلوای توتون و تنباکو و امتیاز رویترز اتفاق افتاد، حداقل در میان مردم و برخی رجال دینی و ملت آگاه آشکارتر شد، اما همواره مانند طرفداری از روسیه، منفور و با بار منفی بسیار همراه نبود؛ امری که در ماجرای استبداد صغیر و به توپ بستن مجلس و ایستادن روسها در کنار استبدادخواهی محمدعلیشاه و سلطنتطلبان در میان ایرانیان شدت یافت.
همین نگاه منفی به طرفداران سیاستهای روسها در ایران باعث شد که رجال روسوفیل بهاندازۀ انگلوفیلها شناختهشده نباشند. یکی از مشهورترین این افراد، میرزا مسعود گرمرودی انصاری است. وی «یکی از نمونههای بارز طرفداری از سیاستهای روس در ایران بود که بهگفتۀ عباسمیرزا ملک آرا سالی دوهزار دوکات از روسها پول میگرفت.»7
سر جان کمبل بهنقل از عباسمیرزا، به مکاتبۀ دائمی میرزامسعود گرمرودی انصاری با روسها اشاره میکند که اگر مقرون به واقعیت باشد، چیزی فراتر از دوستداری روسهاست و عملکردش دقیقاً همسنگ جاسوسی و خیانت مستقیم به کشور و حتی شاه کشور است و قریبتر آنکه با این مایه از عملکرد، بارها بهعنوان وزیر خارجۀ کشور در رأس سیاستگذاریهای زمانهاش قرار داشته است؛ تاجاییکه مینویسند:
«...در سفر جنگی عباسمیرزا به خراسان، میرزامسعود با روسها، مکاتبۀ دائمی داشت و جریان حوادث را به آنها خبر میداد؛ یعنی جاسوسی میکرد...»8
علاوه بر وی، برخی از رجال و شخصیتهای مکتب تبریز، تجار و شاهزادگان قاجار که در همسایگی روسها بودند و رفتوآمدهایی به آنسوی مرز بهخصوص سنپترزبورگ داشتند و یا بهعنوان مأمور و سفیر با روسها حشرونشر داشتند، بهگونهای به رعایت جانب روسها منسوب میشدند. اگرچه بسیاری از آنها فقط به این خاطر که به انگلیسیها دلخوشی نداشتند، بهگونهای متهم به هواداری از روسها بودند. ازاینرو بیشتر شاهزادگان مغضوب و مشکوک از نگاه دولت، بهاجبار به حمایت روسها تن میدادند. بهمنمیرزا، عموی ناصرالدینشاه، مدعی سلطنت یکی از کسانی بود که روسها همواره وی را همچون تهدیدی بالای سر ناصرالدینشاه نگه داشته بودند تا مطامع خود را در ایران پیاده نمایند.9 همچنین قهرمانمیرزا، عموی ناصرالدینشاه، و بعدها محمدعلیشاه برای پیشبرد اهداف خود و یا صیانت نفس، مستظهر به پشتیبانی روسها شدند.
مسئلۀ تابعیت و تحتالحمایگی بیگانه
همانگونه که اشاره شد، صیانت از نفس، در کنار حمایت مالی و کمک در رسیدن به مدارج بالای حکومت، یکی از جذابیتهای نزدیکی به دیپلماتهای روس و انگلیس در ایران بود. در این میان، سختگیریها و سختکشیهای شاهان قاجار و نیز گاه اصل فرار مجرمین سیاسی و قضایی سبب میشد برخی رجال دورۀ قاجار خود را تحت حمایت یکی از سفارتخانههای روس، انگلیس و حتی عثمانی و فرانسه قرار دهند. تحتالحمایگی رجال ایران بعدها اندکاندک به پناه بردن مجرمین سیاسی و قضایی به سفارتخانهها و حتی اسطبلهای سفارتخانههای روسیه و انگلیس منجر شد. این بستنشینیها و نمکگیر شدنها، که گاه بهناچار و برای فرار از خشم شاه بود، بعدها مشکلات فراوانی را برای دولتهای قاجار پدید آورد و حوادث مهم و تأثیرگذاری را در ایران رقم زد.
در یکی از مهمترین این حوادث، داستان سادۀ زن میرزاهاشم نوری مغضوب آقاخان نوری که به مبادلۀ نامههای ناپسند بین نوری و وزیرمختار انگلیس، چارلز موری، انجامید و بر شدت اختلافات ایران و انگلیس در مسئلۀ هرات افزود و موجب جدایی همیشگی هرات از ایران شد، یکی از نمونههای بارز این پناه آوردن به سفارتخانههای خارجی برای صیانت نفس بود. بهتعبیر اسماعیل رائین، «رابطۀ ایران و انگلیس بهخاطر عشقبازی همسرش (میرزاهاشم نوری) با سفیر انگلیس قطع شد و با حملۀ انگلیس به بوشهر، هرات برای همیشه از ایران منتزع شد.»10 همچنین خود میرزاآقاخان نوری که بدون اجازۀ دولت و امیرکبیر از تبعید کاشان برای قبضۀ موقعیت صدراعظمی به تهران بازگشته بود، بهخاطر اجبار امیرکبیر به بازگشت به تبعیدش در کاشان، «در مدت کوتاهی جزء عوامل انگلیس درآمد و حتی تابعیت انگلستان را قبول کرد.»11
همین تابعیت و نمکگیر شدن بود که بعدها موجب تزلزل و تضاد وی در حمایت از منافع ایران در هرات یا جلب رضایت انگلیس شد و سرانجام، هم جدایی هرات از ایران را تسریع کرد و هم موجبات عزل سریعتر وی را فراهم کرد. در تأیید تابعیت نوری به انگلیس همین بس که وی در آغاز صدارتش به کنل شیل، سفیر مختار انگلیس، مینویسد: «چون شاه میخواهد مرا صدراعظم بنماید، لذا استدعا دارم مرا از تبعیت دولت انگلیس معاف فرمایند.»12
البته کسان دیگری هم بودند که بهاجبار به تابعیت و حمایت انگلیسیها درآمدند؛ از جمله فرزندان حسینعلیمیرزا فرمانفرما یعنی رضاقلیمیرزا، نجفقلیمیرزا و تیمورمیرزا که پس از شکست از محمدعلیشاه و اسارت پدرشان، تحت حمایت کنسول انگلیس به بوشهر و از آنجا به لندن رفتند و با دریافت ماهانه سیصد تومان، تحتالحمایۀ انگلستان درآمدند.13 این سه برادر از نخستین ایرانیهایی بودند که تحتالحمایگی انگلیس را پذیرفتند و به عضویت لژهای فراماسونری درآمدند، اما در آینده و حوادث ایران تأثیری برجای نگذاشتند.
امیرکبیر نیز با بستنشینی مجرمین در سفارتین و نیز حضور طرفداران روس و انگلیس در مصدر امور بهشدت مخالف بود و میکوشید سنت شوم رشوه گرفتن از سفارتین روس و انگلیس را ملغی کند و خود نیز هیچگونه رشوهای را از آنها نمیپذیرفت. به همین دلیل، بهقول پولاک پزشک ناصرالدینشاه، «پولهایی را که میخواستند بهصورت رشوه به وی بدهند و نامش را در ردیف حقوقبگیران ثبت نمایند، بهناچار به مصرف نابود کردن وی رسانیدند.»14
نتیجهگیری
با وجود فشارهای داخلی و خارجی بر رجال سیاسی، نمیتوان بهقول جان فوران، آنها را «قربانیان ساده یا منفعل تاریخ کشور خویش دانست.»15 رجال ایرانی در این زدوبندها بهدنبال منافع خود نیز بودند و در این میان، با تکیه بر قدرت و نفوذ این قدرتهای مسلط بر برّوبحر، تاحدوی در جهت صیانت نفس خود در قبال خشم حاکمیت و یا برای طی مدارج و مناصب و منافع مادی و معنوی در جهت کسب شایستگی، بهرهبرداری میکردند و برای روزگار طرد و غضب از اسب و اصل، جانپناهی میساختند.
حمایت انگلیسیها از مشروطهخواهان، که در راستای رقابت با روسها و حمایت آنها از استبدادخواهان شکل گرفت، بسیاری از سیاستمداران درسخوانده در انگلیس را به این تفکر انداخته بود که عملکرد انگلیس در ماجرای مشروطهخواهی و استبداد صغیر را براساس نیتهای خیرخواهانۀ حکومت انگلیس در جهت اشاعۀ آزادی و مردمسالاری در ایران و نفی استبداد تلقی کنند.
در روزگاری که هنوز دولتهای ملی بهشکلی گسترده شکل نگرفته بودند و ایران از داشتن دولتی مسئول محروم بود و شاه قاجار در سفرهای خارجیاش بهجای تکیه به مردم، سرزمین و عزت ملیاش که قرنها معنویت دینی و پشتوانۀ تاریخی را بههمراه داشت، نشان تحقیرکنندۀ «بند جوراب»، «بند زانو» و... از دولت انگلیس میگرفت و بهجای مذاکره برای منافع کشورش، بهخاطر عدم عنایت انگلستان برای اعطای نشان دلخواهش، به حالت قهر از انگلستان خارج شد، میشد درک کرد که چرا تاریخ اینگونه برای ایران رقم خورد.
تحقیر ایرانیها و خودکمبینی آنها بعدها کار را بهجایی رسانده بود که دیگر تنها بهدنبال صنایع مونتاژ به ایران نبودند، بلکه حتی سیاست، فرهنگ، هنر و حتی معنویت مونتاژی را راه پیشرفت ایران میدانستند و حاضر نبودند که حتی مدتی هرجومرج و کمبودهای اقتصادی ناشی از دورۀ جابهجایی از اقتصاد، سیاست و فرهنگ برونزا به اقتصاد و فرهنگ درونزا را تحمل نمایند. به همین دلیل، یکبار بر سر کار آمدن رضاخان را برای سروسامان بخشیدن به اوضاع توجیه تاریخی و علمی کردند و یکبار سیاست مستقل ملی مصدق را برای فرار همیشگی از تسلط بیگانه که بهطور طبیعی فشارهایی را با خود بههمراه داشت، تاب نیاوردند و با همصدایی با عوامل بیگانه و حسادت شاهانه، دولت مقاومت ملی را سرنگون کردند.
پینوشتها:
1. سردنیس رایت، انگلستان در ایران، ترجمۀ غلامحسین صدری افشار، نشر احتران، 1383، ص10-20.
2. کاظمزاده، فیروز، روس و انگلیس در ایران، ترجمۀ منوچهر امیری، تهران، 1354، نشر امیرکبیر، ص1.
3. طباطبایی، سیدمحیط، از مذموم تا محمود، روزنامۀ پارس، 8 فروردین 1343، ص3، بهنقل از کتاب «حقوقبگیران انگلیس در ایران»، لسماعیل رائین، 1352، ص458.
4. همان، ص458.
5. جرج ن. کرزن، ایران و قضیۀ ایران، ترجمۀ وحید مازندرانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ج2، ص559.
6. توحیدی چافی، محمد، قهوۀ قجری، 1387، نشر باز، ص16.
7. رائین، اسماعیل، حقوقبگیران انگلیس در ایران، سازمان چاپ و انتشارات جاویدان، 1352، ص186.
8. همان، ص187، بهنقل از بایگانی عمومی انگلستان، 37-60-F.O
9. توحیدی چافی، محمد، همان، ص62-57-54-52.
10. رائین، اسماعیل، همان، ص281.
11. همان، ص269.
12. ساسانی، خانملک، سیاستگذاران دورۀ قاجار، انتشارات مُگستان، 1375، ص31.
13. ساسانی، خانملک، دستهای پنهان سیاست انگلیس در ایران، نشر هدایت، 1352، ص8.
14. بهنقل از رائین، اسماعیل، همان، ص228.
15. جان فوران، مقاومت شکننده، مؤسسۀ خدمات فرهنگی رسا، تهران، 1385، ص16.
محمد توحیدی چافی: کارشناسارشد ایرانشناسی
انتهای متن/
∎
نظر شما