شناسهٔ خبر: 23858390 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اطلاعات | لینک خبر

یادی از ادیب اخلاق مدار، دکتر حسن حبیبی

مُهر مِهر

دکتر محمدرضا نصیری- دبیر فرهنگستان زبان و ادب فارسی

صاحب‌خبر -
 

من دیده‌ام بسیار مردانی
که خود میزان شأن آدمی بودند
و از کبریای روح
برمیزان شأن آدمی بسیار افزودند
«هـ . ا. سایه»
زنده‌یاد دکترحسن حبیبی که دیگر در میان ما نیست، بزرگمرد روزگار ما بود. این اندیشمندِ خردمندِ نیک‌اندیش، شخصیتی داشت منحصربه‌فرد. با فقیر و غنی و عالِم و عامی همنشین می‌شد. تکبّر در وجودش نبود و آنچه نداشت، حرص و طمع بود. روزگار را به سادگی می‌گذرانید. از مال دنیا چیزی نداشت. توانمند و قدرتمند بود، امّا هیچگاه دیده نشد که از نفوذ خود در جهت خلاف دین و دولت و ملّت استفاده کند.
او بسان شمعی بود که می‌سوخت و دیگران از پرتو نورش بهره‌ ور می‌شدند. حبیبی، گرچه خود را «بنده خدا» می‌خواند، اما به‌راستی حبیب خدا بود و مرهم دردهای دردمندان و برآورنده نیاز نیازمندان. اگر کسی دردِ صاحب‌دردی را با وی در میان می‌گذاشت، محال بود که چاره‌ساز نباشد. با دوستان یکرنگ بود؛هرچند یکرنگی در این روزگار، رنگ و بویی ندارد، امّا در نزد او قدر و قیمت داشت.
در تصمیم‌گیری‌ها عجله نمی‌کرد؛ با تأمل و دوراندیشی به امور می‌رسید و همواره نظرش کارساز بود. عاشق ایران بود و اعتلای وطن آرمان او بود. هر زمان که نام ایران به زبان می‌آمد، اشک در چشمانش حلقه می‌زد. کافی بود از ایران و ایرانی و فرهنگ ایران‌زمین سخنی گفته شود، آنگاه می‌دیدی که چگونه منقلب می‌شد و با هیجان رشته سخن را به دست می‌گرفت و ساعت‌ها از ایران و از آمال و آرزوی به‌دل‌نهفته و کارهای برزمین‌مانده سخن می‌راند که هان، باید چنین و چنان کنیم.
چون پای صحبت وی می‌نشستی، آن غلیان روحی و آن سخن‌های شیرین جادوگرانه، چنان تو را اسیر خود می‌کرد که زمان را درنمی‌یافتی و یک وقت می‌دیدی در محضر استادی نشسته‌ای که خود را وقف فرهنگ اصیل ایرانی کرده است و چون وقت خداحافظی می‌رسید،با لبخند و روی گشاده می‌گفت: زمان چه زود گذشت، اما خوب گذشت.
او در پی گمشده خود بود. دولت باقی را در کم‌آزاری می‌دانست. از نجیب‌ترین چهره‌های سیاسی به شمار می‌رفت. از دورویی زمانه بیزار بود. قلبی شفیق و دلی مهربان داشت.
نخستین‌بار ایشان را در اواخر سال ۱۳۶۹ و آخرین‌بار در ۹ بهمن ۱۳۹۱ ملاقات کردم. نمی‌دانم چه شد که از همان آغاز، خود را غرق احسان او دیدم. انسانیت، بزرگ‌منشی، تواضع و فروتنی این مرد،چنان تأثیرگذاربود که پس از گذشت چندین سال از مرگش، هنوز دریغاگوی او هستم. گویی گم‌کرده‌ای دارم؛گوهری که به اخلاق‌مداری در زمینه‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شهره آفاق بود.
استاد تمام عمر خود را وقف تعلیم و تعلّم کرد. همو فرهنگستان را بنیاد نهاد و ساختمانی برای آغاز فعالیت آن در نظر گرفت. چون فضا را مناسب ندید،درصدد تهیه زمین برآمد و به‌ ساخت آن اقدام کرد و سرانجام، با تلاش و پیگیری‌های مستمر، توانست ساختمانی درخور فرهنگستان‌های جمهوری اسلامی ایران ایجاد کند.
برای هر موضوعی طرحی داشت. در فرهنگستان زبان و ادب فارسی ،طرح‌هایی چون واژه‌گزینی، فرهنگ‌نویسی، و زبان و گویش‌های ایرانی را ارائه کرد که همه به اجرا درآمد.
دکتر حبیبی همچنین از توجه به زبان و ادب فارسی در فراسوی مرزهای ایران و احیای آن در خارج از قلمرو جغرافیایی، که روزگاری بستر فرهنگ ناب ایران بود، غافل نبود و آرزو داشت با همّت جوانان دل‌سپرده به ادب فارسی، بتواند در این زمینه قدم‌های مؤثری بردارد و به دنیایی که از هر بوم و بَرش آتش و خون می‌بارد، گل‌های بهارنارنج و رقص نیلوفر آبی، با احساس لطیف آمیخته به عرفان و حماسه بی‌نظیر جوانمردی و انسانیت هدیه کند.شرح این داستان یک دهان خواهد به پهنای فلک.
شبه‌قاره روزگاری محلی امن برای ادیبان و حکیمان و طبیبان و شاعران و نقاشان و ورّاقان و صحافان و خطاطان بود و در ادوار مختلف، هزاران ادیب و شاعر و عارف و تاجر و پیشه‌ور ایرانی که از تعصب و قشریت به تنگ آمده و در آرزوی هوایی تازه و محیطی آرام بودند، هند را جایگاه دوستی و برادری و مدارا و پایگاهی امن یافتند و به این سرزمین پررمز و راز مهاجرت کردند.
صاحبان قدرت و درباریان اهل فضلِ هند از این میهمانان ناخوانده حمایت کردند و این‌گونه بود که به‌ زبان فارسی، آثاری بی‌بدیل خلق شد و کتاب‌ها نوشته شد. کاتبان برای طالبان علم و ادب نسخه‌برداری کردند؛ و نگارگران، به دستور شاهان و حاکمان، نسخه‌های مورد علاقه را تذهیب کردند. با ورود صنعت چاپ، طبع کتاب‌ها و روزنامه‌ها رونق گرفت و طی این روند، شبه‌قاره صاحب کتابخانه‌های معتبری شد که رشک همگان را برانگیخت.
وجود شاعرانی چون مسعود سعد، امیرخسرو دهلوی، بیدل دهلوی و غالب دهلوی، که پرورده این محیط بودند، نیز در اشاعه فرهنگ و زبان و ادب فارسی در سرزمین هند سخت تأثیرگذار بود. دکتر حبیبیِ دردآشنا، نیک می دانست که این سرمایه‌های عظیم علمی اگر رها شود، ادب فارسی خسرانی عظیم خواهد دید. از اینرو، به تأسیس گروه شبه‌قاره همت گمارد. این حرکت فرهنگی، استادان و پژوهشگرانِ شبه‌قاره را به حرکت درآورد و روحی تازه در تحقیقات ادبی دمید و چراغی که سوسو می‌زد، دوباره جان گرفت و در همین راستا، دانشنامه‌ای تألیف شد که تاکنون چهار جلد آن منتشر شده است و جلد پنجم آن در دست انتشار است. دکتر حبیبی، برای یکپارچگیِ فرهنگیِ کهن‌سرزمین ایران، بنیاد ایران‌شناسی را در سال ۱۳۷۶ تأسیس کرد و طرح‌هایی چون:«مساجد دیرینه سال تهران»،«امامزاده‌ها و تربت برخی از پاکان و نیکان»،«بازارهای ایران»،«سرگذشت تقسیمات کشوری ایران»،«وصف ایران و مناطق آن در برخی از نقشه‌های دوره اسلامی»،«گزیده مقالات و اخبار روزنامه‌های مهم درباره خلیج فارس» را در این بنیاد به اجرا درآورد که همه مثال بارزی است از عشق وی به تاریخ و فرهنگ ایران‌زمین.
طرح سترگ دیگری که به همّت ایشان در بنیاد ایران‌شناسی به سرانجام رسید، کتاب وصف خلیج فارس در نقشه‌های تاریخی بود. اثری ماندگار در عرصه تحقیقات تاریخی ـ جغرافیایی که جایزه خوارزمی را در سال ۱۳۸۷، از آنِ خود کرد. همچنین چاپ آثاری چون ایران در کتاب نزهة المشتاق (بخشی از کتاب نزهة المشتاق تألیف محمد بن عبدالله ادریسی که مربوط به بلاد ایران است، با ترجمه مرحوم عبدالمحمد آیتی)؛و وصف ایران و مناطق آن در برخی از نقشه‌های دوره اسلامی، دلیلی روشن بر توجه وی به امور جغرافیایی و تاریخی ایران و خلیج‌ فارس است.
همچنین طرح «شهرهای ایرانشهر»، یکی دیگر از طرح‌های اجراشده در بنیاد ایران‌شناسی بود. دکتر حبیبی، باتوجه به وسعت جهان دانش و شتاب دگرگونی‌ها، لازم دانست کتابی تألیف شود تا بتواند نیاز علاقه‌مندان به موضوعات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ایران را برطرف کند و آگاهی‌های لازم در مورد آثار تاریخی ایران و مراکز دینی شهرهای مختلف را در اختیار آنان قرار دهد.
در این راستا طرح «شهرهای ایرانشهر» را که حاوی اطلاعات موقعیت، طبیعت، تاریخ کهن، مسائل مردم‌شناختی و جامعه‌شناختی، اقتصاد و مشاغل، تعلیم و تربیت و فرهنگ، بهداشت و درمان، ارتباطات، مراکز آیینی و مساجد و امامزاده‌ها و آثار تاریخی، و دانشمندان شهرهای ایران است، در بهار سال ۱۳۸۵ ارائه کرد که در ده جلد به اجرا درآمد و در سال ۱۳۹۲ به ‌پایان رسید. در زمان حیات وی شش جلد آن انتشار یافت، ولی افسوس که جلدهای دیگر تاکنون به چاپ نرسیده است.
اگر از روی انصاف داوری کنیم، تاکنون چه کسی با چنین اندیشه‌های والا، به فرهنگ ایران‌زمین توجه کرده است؟ زنده‌یاد حبیبی، در مقدمه کتاب ایران (چاپ ۱۳۷۹)، دغدغه خود را در مورد این سرزمین چنین بیان می‌کند:
«با گشودن دفتر ایام، در سرلوحه فصلی که ماجرای”فجر تاریخ”را رقم می‌زند، نام ایران را می‌یابیم واز آن پس، درهرورق، درخشش این نام را در بیشتر رویدادهای مهم جهان متمدن شاهدیم. بی‌اختیار از خود می‌پرسیم که این سرزمین چگونه توانسته است در کشاکش روزگار، پابرجا بماند. آن هم در گستره زمانیِ پرنشیب و فرازی که خورشید جهان‌افروز افول اقوامی پرشوکت و صولت را گاه و بیگاه ناظر بوده است. گزارش‌های تاریخی، که هریک روایتگر بخشی از زندگی و تاریخ اقوام کهن این کره خاکی‌اند، به حضور با نشاط ایران اشاره دارند و سهم آن را در تکوین و تکامل فرهنگ‌ها و تمدن‌ها نشان می‌دهند و با ستایش از میراث عظیم و گران‌قدرش یاد می‌کنند.»
دکتر حبیبی در این سرزمین اهورایی، در پی پویندگی و توانمندی و پایداری و پایندگی ایران بود و این مُهر مِهر، زیبنده او بود.
هنوز خاطره بازگرداندن شاهنامه شاه طهماسبی در اذهان شاهنامه‌پژوهان و فرهنگ‌دوستان زنده است. کتابی که استاد حبیبی به اهمیت آن سخت واقف بود. شاهنامه‌ای که شاهکار نگارگری ایران محسوب می‌شد و با نگارگری صاحب‌نامانی چون: میرمصوّر، سلطان محمّد، آقا میرک، دوست‌محمّد مظفّرعلی، میرزاعلی، میرسیّدعلی، عبدالصمد، شیخ محمّد و دیگران و صحافی و تذهیب عالی، یکی از بی‌نظیرترین آثار بازمانده از عهد صفوی است. این شاهنامه، که ممهور به مهر شاه ‌طهماسب بود، از طرف شاه‌ صفوی به سلطان عثمانی هدیه شد یا، به روایتی، در آشوب‌های تبریز به تاراج رفت و از خزانه سلطان عثمانی سردرآورد.
در سال ۱۹۱۳ میلادی، عثمانی‌ها این اثر نفیس را به بارون ادمون دو روچیلد، بانکدار لندنی، فروختند و در سال ۱۹۵۹ میلادی آرتور هوتن، شاهنامه شاه طهماسبی را خریداری کرد. هوتن بعدها برای فروش شاهنامه با سفارت ایران وارد مکاتبه شد، اما سفارت ایران به دلیل اینکه قیمت پیشنهادی گران بود، اقدامی نکرد. پس از انقلاب اسلامی، دکتر حبیبی با پیگیری مداوم توانست با فرزند هوتن مذاکره و این اثر نفیس را با تابلوی معروف «زن سوم» (تابلویی از یک مجموعه شش‌گانه، اثر ویلم دکونینگ Willem Dekoning) معاوضه کند.
یکی دیگر از دغدغه‌های زنده‌یاد دکتر حبیبی، اصول و شیوه تعلیم و تربیت و ادبیات کودکان بود و همواره در اندیشه تحقیق درباره ادبیات کودک را در سر داشت. ایشان معتقد بود که این رشته از ادبیات را باید جدی گرفت و جداگانه بررسی کرد، و آرزو داشت که فرهنگستان زبان و ادب فارسی در این زمینه تحقیقی جداگانه، خاصه درباره زبان کودکان داشته باشد؛ و آن زمان که فرهنگستان درحال خرید کتاب به صورت مجموعه بود، به‌اصرار می‌خواست که آنچه مربوط به ادبیات کودکان است، جداگانه نگهداری و فهرست‌نویسی شود.
به خاطر دارم در مأموریتی که به استان یزد داشت، با مهدی آذریزدی ـ پایه‌گذار و پیشکسوت ادبیات کودکان و نوجوانان ـ ملاقات کرد و پس از بازگشت، پیشنهاد داد که برای آذریزدی در انجمن آثارومفاخر فرهنگی بزرگداشتی گرفته شود. این درخواست در بهمن سال ۱۳۸۵ عملی شد و انجمن، به احترام این قصه‌پرداز کودکان و نوجوانان، مراسم باشکوهی برگزار کرد که دکتر حبیبی نیز یکی از سخنرانان این مجلس بود.
زنده‌یاد حبیبی در زمینه طنز و طنزنویسی هم دارای دیدگاه‌های خاص خود بود و با ادیب صاحب‌ذوق و طنزپرداز معاصر، کیومرث صابری فومنی، معروف به «گل آقا» (۱۳۲۰-۱۳۸۳)،نشست و برخاست داشت و خود نیز از همکاران صدیق وی بود. به اعتقاد دکتر حبیبی«طنز و به‌ویژه طنز اجتماعی و فرهنگی و سیاسی که عاری از الفاظ یا محتوای ناشایست و خلاف اخلاق و گهگاه مستهجنِ روی‌پوشیده یا آشکاری باشد، در تاریخ ادبِ دهه‌های اخیر، قبل از پیروزی انقلاب رواج چندانی نداشت، اما پس از پیروزی انقلاب و در سال‌های دهه شصت با شجاعت ادبی و سیاسی و آگاهی‌های علمی و فنی و ذوق ادبی و قریحه شاعرانه گل‌آقا ظهور و بروز چشمگیری یافت.»
مطالعه آثار بزرگانی چون: ابن‌خلدون، مولوی،سعدی،حافظ ونیز آثاری چون اخلاق ناصری، مصنفات باباافضل و السعادة و الاسعاد و متون دیگر،بر ساختار فکری جامعه‌شناختی ایشان تأثیرگذار بود وهمواره سعی می‌کرد در شناخت و برنامه‌ریزی تحقیقاتی خود، از رویدادهای جامعه‌شناسی، فرهنگی، سیاسی و تاریخی در ادوار مختلف بهره بگیرد.
دکتر حبیبی در مسائل دینی و قواعد فقهی نیز صاحب‌نظر بود و مقاله«زبان حقوقی» (چاپ‌شده در شماره اول نامه فرهنگستان) گویای تسلط وی به این‌گونه مباحث است.
آثار به‌جا مانده از دکتر حبیبی، آیینه تمام‌نمایی از توجه او به جوانب و جهات گوناگون مسائل اجتماعی و نمایانگر این است که ایشان هیچگاه از خواندن و نوشتن دست نکشید و بررسی آنها، حوزه تحقیقات و پژوهش‌های او را در جامعه‌شناسی عمومی، جامعه‌شناسی حقوقی، جامعه‌شناسی تربیتی،جامعه‌شناسی فرهنگی، زبان‌شناسی، شاهنامه، جامعه‌شناسی شهری، ادبیات و ایران‌شناسی نشان می‌دهد.
تألیفات ارزنده‌ای چون جامعه، فرهنگ، سیاست (۱۳۶۳)؛ در آیینه حقوق: مناظری از حقوق بین‌الملل (۱۳۶۷)؛ یک حرف از هزاران درباره برخی از مسائل علمی و فرهنگی و هنری و تمدنی، با بهره‌گیری از مفاهیم جامعه‌شناسی آثار تمدنی (۱۳۸۰)؛ در جستجوی ریشه‌ها (۱۳۷۳)؛ و…؛ و ترجمه‌هایی چون افضل‌الجهاد (۱۳۵۶)؛ اسلام و مسلمانان در روسیه (۱۳۵۷)؛ عهدین، قرآن و علم (۱۳۵۷)؛اخلاق نظری و علم آداب: امکانات و شرایط (۱۳۵۸)؛ جبرهای اجتماعی و اختیار یا آزادی انسانی (۱۳۵۸)؛منطق حقوق و انفورماتیک حقوقی (۱۳۷۳)؛ حقوق بین‌الملل عمومی (۱۳۸۲)؛ و…
در سال ۱۳۷۶ دانشگاه تهران برای دکتر حبیبی مراسم بزرگداشتی همراه با اعطای دکترای افتخاری جامعه‌شناسی برگزار کرد، که بی‌گمان این حرکت زیبا ارج‌گزاری به مقام علمی ـ ادبی وی بود. در این مراسم، رئیس وقت دانشگاه درباره شخصیت علمی و اجرایی ایشان چنین اظهار کرد: «دکتر حسن حبیبی را باید در زمره مؤثرترین شخصیت‌ها در میان مسئولان نظام شمرد که پیشرفت امور و بهبود زندگی مردم را موقوف به توسعه علم و فعالیت‌های پژوهشی می‌دانند و خود نیز فعالیت خود را صرف رفع موانع و ایجاد شرایط مناسب برای ارتقای سطح آموزشی کرده‌اند و در هر فرصتی به دانشگاه و دانشگاهیان عنایت خاصی مبذول داشته‌اند.»
از دیگر نشان‌ها و عناوین دکتر حبیبی می‌توان به نشان عالی استقلال، استادی افتخاری دانشگاه دولتی ترکمن(ترکمنستان)،استادی افتخاری دانشگاه علوم انسانی بیشکک(قرقیزستان)،مدال دانشگاه دولتی تفلیس(گرجستان)،دکتری افتخاری آکادمی علوم ارمنستان، و دکتری افتخاری دانشگاه دولتی تاجیکستان اشاره کرد.
پرداختن به فرهنگ و ادب، زنده یاد حبیبی را از مشاغل اجتماعی بازنداشت. بعضی از سمت‌های ایشان، از بعد از پیروزی انقلاب، عبارت‌اند از: عضو و سخنگوی شورای انقلاب؛ نماینده تهران در دوره اول مجلس شورای اسلامی؛عضو شورای بازنگری قانون اساسی و عضو هیأت رئیسه آن؛ معاون اول رئیس‌جمهور؛ نخستین رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی؛ رئیس و عضو هیأت امنای فرهنگستان‌های جمهوری اسلامی؛ عضو هیأت نمایندگی ایران در کنفرانس عمومی یونسکو؛ عضو کمیسیون ملی یونسکو؛ رئیس بنیاد ایران‌شناسی؛ عضو هیأت امنای کتابخانه مجلس شورای اسلامی؛ عضو دیوان دائمی داوری (لاهه)؛ و….
این استاد بزرگ،تمام مراحل زندگی خود را وقف ایران و اسلام و فرهنگ ایران نمود. در سال‌های آخر عمر در بستر بیماری بود، اما هرگز لب به شکایت نگشود. روزی در یکی از ملاقات‌ها، حال ایشان را پرسیدم، فرمود: خوبم؛ بعد ادامه داد:«من هفتاد سال عمر، همراه با سلامتی و عزّت، از خدا گرفته‌ام؛ حال اگر بقیه عمر را با کمی درد سپری کنم، چه می‌شود؟ شاکرم و همواره شکرگزار پروردگار خود هستم. او مرا دوست ‌دارد و این نعمت را از من دریغ نکرده است.»
اگر در آن لحظه در کنارش بودید و سخنان وی را که از ته دل برمی‌خاست می‌شنیدید، اشک در چشمتان حلقه می‌زد. افسوس، آن عزیزی که شمع نورافشانِ محفل ادب‌دوستان بود، اینک در میان ما نیست:
گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کاری است
این چهره دوست‌داشتنی و فرهیخته در یک روز سرد زمستان (۱۲ بهمن ۱۳۹۱) جان به جانان تسلیم کرد. بی‌شک، مرگ وی، مرگ یک فرد نبود. مرگ یک اندیشه و تفکر بود. او به‌تنهایی قطبی بود با تفکری سازنده؛ و به قول سهراب سپهری:
بزرگ بود
و از اهالی امروز بود
و با تمام افق‌های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می‌فهمید!
فرهنگستان، با ادای احترام به این دانشی‌مرد حوزه ادب و سیاست، پس از درگذشت وی، سروی به یادگار در فضای سبز فرهنگستان زبان و ادب فارسی، که خود بنیان‌گذار آن بود، کاشت. باشد تا یاد و خاطره وی همواره زنده مانَد. سخن را با قطعه شعری از ایشان به پایان می بریم:
دوست ما را خواند و گامی پیش برد
دست ما بگرفت و نزد خویش برد
دفتر اعمالمان را باز کرد
امر خود با این حکم آغاز کرد
«هان، بخوان در نامه اعمال خویش
ماجرای جمله حال و قال خویش»
حکم او بر دیدگان بگذاشتیم
بازخواندیم آنچه خود بنگاشتیم
سر به سر این دفتر پررمز و راز
سوء حال ما عیان می‌کرد باز
آنچه را نامش «حسن» بنهاد باب
دوستار حُسن بود و عشق ناب

نظر شما