گروه احزاب خبرگزاری فارس- امین صبحی و مریم عاقلی: اگر پیروزی انقلاب حضرت روحالله را در 22 بهمن 57 خلاصه کنیم، بیهوده به خطا رفتهایم، انقلاب زمانی پیروز شد که جوانی دستفروش به زمره ملازمان خمینی پیوست و یا طلبهای جوان از «محله شهر» کرمان در سال 1332 خود را به قم رساند تا با ادامه تحصیل، بعدها به حلقه یاران روحالله بپیوندد؛ امام روحالله از این ملازمان پابرهنه کم نداشت.
پرونده «مبارز کهنسال» به حلقهای از ملازمان روحالله میپردازد که از «نوق» بهرمان کرمان خود را برای تحصیل به شهر قم رساند.
روستایی که هنوز که هنوز است، «گوگلمپ» هم بهسختی نقطهای به این اسم را در حوالی رفسنجان پیدا میکند.
آنچه هاشمی رفسنجانی را از سایر همراهان خمینی کبیر جدا میکند این است که او برخلاف انقلابیونی چون رجایی و باهنر خانوادهای نسبتاً متمول داشت، تاجرزاده بود و پدرش از باغداران پسته بهرمان محسوب میشد.
او با پیوستن به زمره یاران امام، بهسرعت رشد میکند و در بین انقلابیها و مردم تبدیل به یک شخصیت معروف و تأثیرگذار در نهضت انقلاب اسلامی میشود.
«فقدان همرزم و همگامی که سابقه همکاری و آغاز همدلی و همکاری با وی به 59 سال تمام میرسد، سخت و جانکاه است» این برشی از پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب پیرامون رحلت آیتالله هاشمی رفسنجانی است، مَرد پُرفرازونشیب عرصه سیاسی که از زمان شکلگیری هسته اولیه نظام جمهوری اسلامی، پایکار نهضت امام خمینی (ره) بوده است.
هاشمی مرد کارزار سیاست در محضر آیات طباطبایی، امام خمینی (ره)، محقق داماد، سید محمدکاظم شریعتمداری و حسینعلی منتظری تلمذ کرده بود پس از تبعید امام، در مبارزه با شاه و نمایندگی امام در داخل کشور نقش پررنگتری داشت.
هاشمی سال 37 با خانم عفت مرعشی ازدواج کرد که البته همسرش باوجود اینکه دختر یکی از روحانیون مطرح بود اما نقش رسانهای نسبتاً پررنگی در عرصه سیاسی داشت.
سالهای 68 تا 76 دوران ریاستجمهوری این «مبارز کهنسال» بود که در آن مقطع وی بهعنوان یکی از پرنفوذترین شخصیتهای سیاسی بهحساب میآمد، البته در آن دوره وی مورد هجمههای شدید جریان اصلاحطلب قرار گرفت و همین امر باعث شد وی بحث اعتدال را در برابر رادیکالیسم جریان چپ مطرح و در در خطبههای نماز جمعه به آن بپردازد.
اصلاحطلبان که در آن دوره با القابی همچون «عالیجناب سرخپوش» و «آغاسی» به وی میتاختند، در دوره 88 وی را «تکیهگاه» و «امیرکبیر» زمان خطاب کردند.
در اواسط دهه 80 و پس از درگذشت آیتالله مشکینی در سال 86، او رئیس مجلس خبرگان رهبری شد اما در اسفند سال 89 و پس از نقش خاص و متفاوتی که در فتنه 88 ایفا کرد، آیتالله مهدوی کنی با اکثریت آرا برکرسی ریاست این مجلس نشست.
مرحوم هاشمی البته پس از وقایع 88 همچنان از سوی رهبری بهعنوان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام ابقا شد و این جایگاه آیتالله را نزد رهبر معظم انقلاب نشان میداد.
آیتالله هاشمی که معتقد بود قطار انقلاب در سال 84 با انتخاب احمدینژاد از ریل خود خارجشده است، در سال 92 باوجود رد صلاحیتش برای کاندیداتوری، حمایت همه جانبهای از روحانی داشت و همواره در طول مدت ریاستجمهوری روحانی از وی حمایت کرد.
یار و رفیق دیرین مقام معظم رهبری روز 19 دیماه در عصر یک روز زمستانی علیرغم تلاش پزشکان به دلیل عارضه قلبی در سن 82 سالگی دار فانی را وداع گفت و جسمش در مرقد امام (ره) آرام گرفت.
حوزه احزاب خبرگزاری فارس در اولین سالگرد مرحوم هاشمی رفسنجانی در بخشهای مختلف ازجمله دوران دفاع مقدس، سازندگی، اصلاحات، دهه 80 و ریاستجمهوری روحانی و... در گفتوگو باشخصیتهای سیاسی به بررسی ابعاد شخصیتی، مدیریتی و سیاسی و فکری وی پرداخته است.
البته در پرونده «مبارز کهنسال» وابستگان آیتالله روایتگر ابعاد زندگی خصوصی و مشی خانوادگی او هستند و این پرونده تلاش میکند تصویر دقیقتری از مجاهدت آیتالله برای انقلاب اسلامی را بازنمایی کند.
بیشتر بخوانید:
(1) محمد هاشمی: آیتالله هاشمی رفسنجانی در همه دورهها از جمله دوره دوم خرداد مظلوم واقع شده بود
(2) غلامعلی رجایی: جریان اصلاحات وقتی به تعقل رسید، از هاشمی مشورت گرفت و از ایشان استفاده کرد
(3) باهنر: اصلاحطلبان آنچنان نارنجک روی سر هاشمی خالی کردند تا وی را پودر کردند
(5) مصباحیمقدم: هاشمی گفت کارگزارانیها در دولت اصلاحات به من نارو زدند
(6) دری نجفآبادی: هاشمی «اعتدال» را در برابر تندروی اصلاحطلبان مطرح کرد
(7) توکلیبینا: هاشمی از استفاده اسلحهها برای ترور «منصور» خبر داشت
(8) رفیقدوست: لیبرال مسلکی هاشمی در سال 88 تکرار رفتار او در سال 60 بود
(9) هاشمی از سال 88 آنقدر فاصلهاش را با اصلاحطلبان کم کرد تا از او حمایت کنند
برخی از مهمترین محورهای این مصاحبه بدین شرح است:
- تیم اقتصادی هاشمی نسخههای نئولیبرالی را بازسازی کردند
- «عدالت» حلقه مفقوده توسعه اقتصادی مدل هاشمی بود
- آقای هاشمی معتقد بودند بیمارستانها باید خودگردان باشند
- تفسیر هاشمی از اسلام سرمایهدار مسلکانه بود
- هاشمی از روشنفکران شبه مدرن و تهاجم فرهنگی آنها حمایت کرد
- درک آقای هاشمی از اعتدال، فهم لیبرالی بود
- هاشمی انقلابی گری را نوعی رادیکالیسم میدانست
- دولت آقای هاشمی واقعیت تهاجم فرهنگی را هیچوقت درک نکرد
- اصطلاح سردار سازندگی را مهاجرانی باب کرد و به دنبال تمدید ریاستجمهوری هاشمی بود
- جریان روشنفکری ایران پس از اقدام مسلحانه ضربه سنگینی خوردند
- در زمان هاشمی روشنفکری منسوخ احیا شد
آنچه در ادامه میآید گفتوگوی تفصیلی فارس با شهریار زرشناس کارشناس مسائل سیاسی و اقتصادی است، وی از نویسندگان ماهنامه سوره در دوران سردبیری مرتضی آوینی بوده است.
زرشناس که از منتقدان جریان نواندیشی دینی، غرب مدرن و وضعیت علوم انسانی در ایران است که در این گفتوگوی تفصیلی نیز به جریانشناسی احزاب کارگزاران، مشارکت حزب اعتدال و توسعه پرداخته و خاستگاه آنها، نحوه شکلگیری و تفاوت و شباهتهای این جریانات از دوره هاشمی به بعد را بررسی میکند.
وی همچنین به بررسی و نقادی رویکردهای اقتصادی و فرهنگی و زیرساختهای نئولیبرالی دولت هاشمی در این دو ساحت میپردازد و تصریح میکند که چگونه این نوع دیدگاه به آسیبهای عمیق در اقتصاد و فرهنگ ایران منجر شد.
زرشناس در دانشگاههای شاهد، سوره، آزاد و الزهرا نیز تدریس داشته و بیش از 80 جلد کتاب در حوزههای فلسفه، اقتصاد سیاسی، روانشناسی، تاریخ، جریان مدرنیته و فرهنگ منتشر کرده است.
مشروح گفتوگوی خبرنگاران حوزه احزاب خبرگزاری فارس با شهریار زرشناس در ادامه میآید:
فارس: بعد از فوت آقای هاشمی ادبیاتهای مختلفی از سوی موافقان و مخالفان ایشان ترویج یافت، به همین دلیل قصد داریم در این گفتوگو بازخوانی از عملکرد ایشان داشته باشیم و به عنوان اولین سوال لطفا ارزیابیتان را از عملکرد آقای هاشمی بفرمائید؟
زرشناس: در مورد آقای هاشمی باید به بررسی دو بخش فرهنگی و اقتصادی عملکرد ایشان بپردازیم و ابتدا باید مروری بر مواضع اقتصادی و فرهنگی هاشمی در دوران ریاست جمهوری به بعد ایشان داشته باشیم؛ شخصیت سیاسی قبل از انقلاب و شخصیت سیاسی ایشان حدفاصل سالهای 57 تا دوران ریاست جمهوری را کنار هم گذاشته و به بررسی دهه 70 به بعد بپردازیم.
درواقع آغاز بحث باید از آنجایی باشد که آقای هاشمی بسیار مؤثر میشود، نه اینکه دهه 60 مؤثر نبود اما آنجایی که ما میتوانیم بهصورت روشن درباره ایشان سخن گفته و آن را ارزیابی کنیم مربوط به دوران ریاست جمهوری ایشان میشود که دوران بسیار حساسی هم است.
وقتی انقلاب پیروز میشود این انقلاب ساخت سیاسی غربزده شبه مدرن در ایران -یعنی رژیم پهلوی- را کاملاً درهم میشکند اما ساخت اقتصادی و فرهنگی شبه مدرن در ایران باقی میماند و از سال 57 تا 68 به دلیل اینکه انرژی عظیمی به واسطه انقلاب و آرمانگرایی انقلابی آزاد شده با یک فرصت طلایی مواجه هستیم تا انقلاب بتواند آرمانهای خودش را به حوزه اقتصاد و فرهنگ وارد و آنها را به شیوه انقلابی متحول و دگرگون کند بنابراین آن دوران از این باب مهم و حساسی است.
البته این اتفاق در سالهای 57 تا 68 رخ نمیدهد و یکی از دلایلش تمایلات روشنفکری تیم مدیریتی آن دوره کشور در قوه مجریه است این تیم مرزبندی روشنی به لحاظ اعتقادی به علوم انسانی نداشت، این تیم به این باور نداشت که اساساً در این دوران به علم اقتصاد و سیاست اسلامی نیاز داریم و بر آن مبنا باید نظام سازی کنیم البته برای این کار انگیزه ای هم نداشتند و بهانهشان این بود که فرصت نداریم، چون جنگ است و باید اقتصاد را بهروز اداره کنیم و این اتفاق نیفتاد.
*اولین بنای برنامه توسعه توسط آقای هاشمی بعد از جنگ گذاشته میشود
از سال 67 و بعد از پایان جنگ، بعداز اینکه فرآیند قطعنامه پیش آمد میخواستیم اقتصاد کشور را بعد از شرایط جنگ بازسازی کنیم، و به این ترتیب اولین سنگ بنای برنامه توسعه از این زمان گذاشته شد و نقش آقای هاشمی از اینجا شروع میشود لذا از اینجا به بعد ما باید بدانیم حرکت آقای هاشمی چگونه است.
فارس: اقتضائات سال 68 به لحاظ زمانی چگونه است؟
زرشناس: این زمان تقریباً اواسط دهه 1980 میلادی است، دورانی است که یک دهه از ظهور و تسلط نئولیبرالها بر کشورهای متروپل سرمایهداری جهانی گذشته است، یعنی اواسط دهه 1980 را که نگاه میکنید میبینید درست یک دهه است که ایدئولوژی سوسیالدموکراسی لیبرال در کشورهای متروپل در نظام جهانی و تمام کشورهای غرب مدرن عقبرفته است و نئولیبرالها آمدهاند.
شما میبینید وقتی آقای هاشمی رئیسجمهور میشود یک تیم اقتصادی بروکرات را بر سرکار میآورد که این تیم عمدتاً تیمی است که در سالهای دهه 60 در دولت آقای موسوی هم بودند، وقتی عملکرد این تیم را نگاه میکنید میبینید اینها بههیچوجه به دنبال این نمیروند که اقتصاد ظالمانه نامتوازن بیمار وابسته شبه مدرن در ایران را بهصورت بنیادین دگرگون و یک الگوی مثلاً اسلامی ـ بومی، ایرانی و یک الگوی عدالتطلبانه را جایگزین کنند و ساخت اقتصادی را تغییر بدهند و نسخهای برای تغییر آن داشته باشند.
*تیم اقتصادی هاشمی نسخههای نئولیبرالی را بازسازی کردند
فارس: مهمترین برنامهای که تیم اقتصادی آقای هاشمی در آن مقطع دنبال میکرد، چیست؟
زرشناس: اینها دقیقاً کاری که میکنند این است که نسخههای رایج نئولیبرال را میآورند و این ساخت اقتصادی را که براثر انقلاب ضربه خورده اما از بین نرفته و علیرغم وجود برخی اختلالات همچنان سرپاست را کاملاً بر مبنای نسخههای نئولیبرالی بازسازی کنند.
به نظرم این سنگ بنای بسیاری از مشکلاتی است که بعدها گریبان گیرمان می شود؛ ما باید توجه کنیم وقتی در یک کشوری انقلاب رخ میدهد، فقط نمیخواهد ساخت سیاسی را درهم بشکند، اگر قرار بر این بود فقط تجسم اراده سیاسی حکومت را درهم شکسته و ساخت اقتصادی و فرهنگی پیشین آن را حفظ کنیم، آن ساختار اقتصادی و فرهنگی بازتولید شده و ساخت سیاسی را هم تصرف میکنند.
در سال 68 به بعد انقلاب باید وارد ساخت اقتصادی میشد و به سرعت یک نسخه اسلامی ـ ایرانی و بومی برای اقتصاد تنظیم می کرد؛ کار شاقی هم نبود، و با نگاهی به تجربیات انقلابهای پیروز در کشورهای پیرامونی متوجه می شویم بسیاری از آنها توانستند تا درجاتی و بعضا تا درجات بالا این نسخهها را اجرایی و عملیاتی کنند لذا کار فوقالعادهای نبود.
* دگرگون کردن ساخت اقتصاد شبه مدرن ایران کار شاقی نبود
کافی بود اندکی به ظرفیتهای اندیشهای خودمان حتی در حد مباحثی که شهید مطهری در کتاب «نظری به مبانی نهضت اسلامی» و شهید صدر مطرح کرده توجه می کردیم است سپس به بررسی احکام فقهی و محوریت عدالت فقه شیعه در حوزههای اقتصادی پرداخته و همه این موارد را با تجربه انقلابهای پیروز در کنار هم قرار داده و منظومهای را طراحی میکردیم تا بر این اساس اقتصاد شبه مدرن ایران از بیخ و بُن دگرگون شده و ریلگذاریهای آن را تغییر میکرد اما در دوره آقای هاشمی این اتفاق بهعکس رخ داد.
*بازسازی اقتصاد کار اشتباهی نبود اما نسخه غلطی انتخاب شد
فارس: اما برخی از کارشناسان معتقدند اگر سیاستهای اقتصادی که آقای هاشمی و دولت سازندگی در فکر داشت، اجرایی نمیشد امروز وضعیت کشورمان به این شکل نبود؟
زرشناس: چه چیزهایی؟
فارس: مثلاً چشماندازی که ایشان در بحث بازسازی داشت،یا همین مترو...
زرشناس: من نمیگویم مدل اقتصادی اسلامی ـ ایرانی اگر میخواست اجرا شود، این مدل مترو نمیساخت یا ماشین مردم را تغییر نمیداد، یا خیابان نمیساخت، من از اینها صحبت نمیکنم؛ من از مناسبات اقتصادی صحبت میکنم، اینها دو چیز متفاوتاند، شما ممکن است در مناسبات اقتصادی سرمایهداری و سوسیالیستی ماشین بسازید،این ربطی ندارد یعنی مناسبات اقتصادی را اگر بخواهید عادلانه کنید به این معنا نیست که خیابان، خانه، مترو و راهآهن نمیسازید یا هواپیما تولید و وارد نمیکنید، این حرفها نیست! بحث مد نظر من مناسبات است، من نمیگویم بازسازی اقتصاد کار بدی بود حرف من این است که نسخه غلطی برای این کار انتخاب شد.
*نسخه نئولیبرال برای اقتصاد ایران جواب نمیدهد
من میگویم نسخهای که انتخاب شد نسخه نئولیبرال بود و اتفاقاً این نسخه برای اقتصاد ایران جواب نمیدهد؛ در عملکرد این دولت هم این مساله رخ داده است زیرا نسخه نئولیبرال برای هیچ اقتصاد، حتی اقتصاد کشورهای متروپل هم جواب نمیدهد، شما به تجربه نسخههای نئولیبرال در اقتصاد متروپل مراجعه کنید، به نظرتان علت شورشهای شبهای پاریس در سالهای 2008، 2009 چیست؟ شورشهای مکرر حومه پاریس، به چه دلایلی رخ داد؟ شبهای مونیخ 2008 و 2009 که مردم چندین شب میآمدند و بنزها و ماشینهای گرانقیمت را به آتش میکشیدند، علتش چیست؟ ببینید شورش لندن در سال 2011 که یک هفته لندن را دربرگرفت و 16 هزار پلیس برای حفظ امنیت وارد شده و اعلام کردند در صورت نیاز ارتش را وارد لندن میکنیم ـ این مسائل مربوط به تابستان 6 سال پیش است ـ اینها ریشه در کجا دارد؟ اینها کشورهای متروپل هستند! ببینید سیاستهای نئولیبرالی با اسپانیا در دهه اخیر چه کرده است!
سیاستهای نئولیبرالی با یونان چه کرده است! یونان قبل از اینکه این شخصیت جدید از چپ میانه بیاید و یک مقدار از نئولیبرالیسم عدول کند به چه روزگاری افتاده بود؟ سیاستهای نئولیبرالی با کشورهای پیرامونی چه کرده است؟ آرژانتین 1980 صنعتیترین کشور آمریکای لاتین بود و پس از اجرای نسخه نئولیبرال به چه روزگاری دچار شد؟ چرا و چگونه مکزیک در دهه 1970 تبدیل به بدهکارترین کشور جهان شد؟! ببینید سیاستهای نئولیبرال حتی در ترکیه چه کرده است؟
بنابراین سخنم پیرامون سیاست اقتصادی است، من نمیگویم چرا مترو تولید کردند؟ مگر قرار بود مردم بهجای مترو یا ماشین سوار اسب و قاطر شوند؟ عرض من این بود ما باید اقتصاد را بازسازی میکردیم، یقیناً باید این کار را انجام میدادیم؛ اما با کدام مدل؟
*مدل مدنظر انقلاب توزیع عادلانه ثروت بود یا یک مدیریت اشرافی متموّل متجمل؟
نکته این است مدل اصلی باید بر مبنای توزیع عادلانه یا نسبتاً عادلانه سرمایه و امکانات باشد یا اینکه قرار است یک مدیریت اشرافی متموّل و متجمل درست کنیم؟ آن هم به قیمت خرد شدن انبوهی از فقرا و فرودستان!
*مدل نئولیبرال از مسئولیت اجتماعی دولت نسبت به فرودستان میکاهد
مدل نئولیبرال دومی است، در این مدل مسئولیت اجتماعی دولت نسبت به شهروندان و فرودستان کاهش مییابد، این مدل معتقد است بیمارستانها باید خودشان، خودشان را تأمین کنند، طبق این مدل آموزش و پرورش رایگان معنا ندارد و خود مردم باید پول تحصیل فرزندانشان را بدهند، این مدل وقتی میخواهد با آدمها قرارداد کار ببندد، در این قرارداد هیچ تضمینی به کارگر و کسی که نیروی کار را میفروشد نمیدهد، برای اینکه اگر فردا او را نخواست بتواند بهراحتی او را بیرون کند و اهمیتی هم نمیدهد که چه بر سر او میآید؛ بنابراین مدل نئولیبرال آسیبهای اجتماعی متعددی نظیر بیکاری تولید کرده و استثمار را افزایش میدهد، آنوقت نتیجهاش چه میشود؟
*آقای هاشمی معتقد بودند بیمارستانها باید خودگردان باشند
آقای هاشمی و سیاستهای دولتش معتقد بودند بیمارستانها و مدارس باید خودگردان باشند، میدانید اینها یعنی چه؟! یعنی امروز همین مدارس دولتی نصف و نیمهای که ما داریم، هم وجود نداشت؛ یعنی همین امروز که نام مدرسه دولتی است ولی مثلاً 150 یا 200 هزار تومان از اقشار فرودست این جامعه که واقعاً پرداخت آن برای آنها بهعنوان شهریه و کمک و غیره سخت است، میگیرند هم نبود و این محرومیت عده زیادی از دانش آموزان از تحصیل حتی در مقطع ابتدایی را ایجاد می کرد. طبق این مدل همین بیمارستانهای دولتی امروز با هر کیفیتی که هستند و خدماتی ولو اندک را رایگان ارائه میدهند هم وجود نداشت!
*امام همواره روی مبارزه با سرمایهداران زالوصفت تکیه کردند
من روی نسخه بحث دارم و بعد برگردیم به آرمانگرایی انقلاب، برگردیم به مکتب امام خمینی، شما بیانیههای امام را در دو سه سال آخر عمرشان نگاه کنید، چقدر روی عدالت، حمایت از مستضعفین، مبارزه با سرمایهداران زالوصفت تأکید کردند. مدل نئولیبرالی یک مدل سرمایهداری است؛ آن هم بدترین مدل سرمایهداری.
* تفسیر هاشمی از اسلام سرمایهدار مسلکانه بود
فارس: شما گفتید اقتصاد نئولیبرال در کشور ما جواب نمیدهد، صفتی که برای آقای هاشمی استفاده میشود «سیاستمدار اقتصاددان» است، ایشان از قبل از انقلاب فعال بوده و بافت جامعه ایران را بهخوبی میشناخت، کدام منظومه فکری و فرهنگی در آقای هاشمی منتج به اتخاذ سیاستهای نئولیبرالی میشود و منظومه فکری آقای هاشمی چه نسبتی با آرمانهای امام دارد؟
زرشناس: من این را کموبیش توضیح میدهم و خیلی صریح نمیگویم؛ درواقع تفسیر آقای هاشمی ـ به بعضی از تفاسیر ایشان هم نگاه کنیدـ از اسلام، سرمایهدار مسلکانه است، یعنی اگر بخواهم روشن صحبت کنم، ایشان در یکی از خطبههای نماز جمعه سالهای 60 به اصحاب صُفه در زمان حضرت رسول (ص) اشاره کرده و گفتند آن زمان هم فقیر و غنی بود و پیامبر چند زن داشتند و اصحاب صُفه حتی حداقل زندگی را نداشتند ـ حالا شن نزول این بحث دارد که در چه شرایطی بوده و نوع نگاه مهم است ـ و با استناد به این مثال تاریخی درصدد توجیه این مطلب بود که بر مبنای اسلامی میتوانیم به جامعهای معتقد باشیم که در آن فقیر و غنی وجود داشته باشند و یکی گرسنه و چیزی نداشته باشد.
*انقلاب کردیم که ساخت اقتصادی تغییر کند
یعنی این منظومه فکری وقتی به قدرت میرسد میآید یک نسخه سرمایهداران را برای اقتصاد ایران انتخاب میکند، بعد نه اینکه سرمایهداری اقتصادی در ایران نبوده، اقتصاد قبل از انقلاب هم سرمایهداری بود، سرمایهداری شبه مدرن بود منتها از رژیم پهلوی توقعی جزء این نمی رفت و اقتصاد شبه مدرن سرمایهدارانه ناکارآمد نامتوازن توسط دولت رضاشاه ساخته شد و به همین خاطر است که وزن دولت در اقتصاد ایران اینقدر قوی است.
انقلاب شد که این ساخت اقتصادی تغییر کند، انقلاب بر مبنای یک نوع آرمانگرایی عدالتطلبانه شیعی انجام شد و در شعارهای انقلاب نفی این ظلم و استثمار وجود داشت.
فارس: خود آقای هاشمی هم برای این تغییر رژیم هزینه داد.
زرشناس: صد درصد؛ من منکر اینها نیستم ولی ما داریم در مورد عملکرد و خروجی صحبت میکنیم.
* مدل اقتصاد نئولیبرالیسم مدل انقلابی نیست، مدل انقلاب زدایی است
فارس: چه میشود که این تغییر در شخصیت ایشان ایجاد میشود؟
زرشناس: من بحث شخصی نمیکنم نه روی نیت ایشان صحبت میکنم و نه روی انگیزهها، من روی عملکرد صحبت میکنم. شما به هر اقتصاددانی رجوع کنید، مدل اقتصادی اجرا شده توسط آقای هاشمی را نئولیبرالی میداند، نئولیبرالی 4، 5 مؤلفه مشخص دارد و شامل نوع خصوصیسازی، نوع تعدیل، نوع نگاه ایشان به خودگردانی، نوع نگاه ایشان به مانور تجملات می شود اینها حرفهای من نیست و فکر کنم حتی اقتصاددانی اصلاحطلبی نظیر آقای فرشاد مومنی هم به این مطلب تاکید می کند که اقتصاد نئولیبرالیسم نه تنها مدل انقلابی نیست بلکه مدل انقلاب زدایی است و بر اساس آن انقلاب به نفع سرمایهداری عقب رانده میشود.
چارچوب سرمایهداری شبه مدرن پس از انقلاب باید به صورت زیربنایی و انقلابی تغییر می کرد اقدامی که صورت نگرفت و حتی بهعکس آمدند این مدل را بر مبنای نسخه نئولیبرالی بازسازی کردند و به همین دلیل اقتصاد ایران در مسیر نئولیبرالی ریلگذاری شد و این ریلگذاری تا به امروز ادامه دارد و این امر یکی از دلایل مهمی است که نمیتوانیم از بسیاری از معضلات رها شویم.
فارس: اقتصاد ایران نامتوازن است.
زرشناس: بله اقتصاد شبه مدرن ایران ذاتاً نامتوازن است، این دستورالعمل اقتصاد مقاومتی که امام خامنهای دادند دقیقاً برای همین است که این عدم توازن را به هم بزند، اقتصاد شبه مدرن ایران از لحظه طراحی شدن توسط استعمارگران تا لحظه اجرایی شدن توسط دولت رضاشاه، نامتوازن تولید و بخش مولد از بخش غیرمولد جدا شد علاوه بر این بخش مولد ضعیف و بخش غیرمولد قوی بود و اینگونه است که منبع تولید بهجای اینکه در اقتصاد، صنعت یا کشاورزی باشد، در نفت قرارگرفته است.
یک بخش کوچکی به نام نفت تمام اقتصاد و تولید ثروت را به عهده میگیرد ولی بخش عظیم و حکیمی به نام خدمات و تجارت فقط مصرف میکند، این ساخت اقتصادی نامتوازن است و حرکت اقتصاد نامتوازن زمینه ساز نتایج نامطلوب و مشکلات متعدد است.
فارس: چه نتایجی دارد؟
زرشناس: بیکاری، تورم، بحرانهای رکودی ـ تورمی است؛ وقتی شما میخواهید از این شرایط رها شوید باید این مدل و ساختار را تغییر بدهید، به من بگویید مدل اقتصادی آقای هاشمی کجا این کار را کرد؟ آقای هاشمی نسخه ای را برای اقتصاد آورد که این روند را بدتر کرد و اینگونه ساختار توازنی اقتصاد ایران لاینحل باقی ماند و بازتولید عادلانه ثروت به نفع اقشار فرودست که از شعارها و خواستههای انقلاب بود، محقق نشد.
*مهاجرانی و امثال او به هاشمی لقب سردار سازندگی دادند
فارس: برخی معتقدند بعد از پایان جنگ هدفگذاری بازسازی و توسعه و نسخهای که آقای هاشمی پیاده کرد درنهایت ایشان را بهعنوان سردار سازندگی مطرح کرد.
زرشناس: فکر میکنم عطاالله مهاجرانی و امثال آنها چنین لقبی را به هاشمی دادند.
*عدالت حلقه مفقوده توسعه اقتصادی مدل هاشمی بود
فارس: درنهایت بعضی از اقتصاددانها میگویند ما با نیت آقای هاشمی کاری نداریم ولی او در مباحث اقتصادی خوب کارکرد، سؤال این است اگر این نسخه غلط بود باید بگوییم این نسخه هیچ دستاوردی نداشته چون برای مردم این مهم است که مثلاً جاده آسفالت شده و برق و تلفن و خدمات داشته باشند، توضیح دهید چرا این نسخه غلط است و چه آسیبی با اجرای آن ایجاد شد؟
زرشناس: هر نسخه اقتصادی یک سلسله زیرساخت را پدید میآورد، زیرساختها نیز صنایع و سرمایه را تولید میکند، شما نسخه شاه و رضاشاه را هم نگاه کنید، آنها هم این کارها را کردند یعنی یک بخش صنعتی مونتاژ در نساجی و غیره در ایران ایجاد شد، حتی انقلاب سفید با آن نتایج فاجعه بارش کشاورزی ما را مکانیزه کرد که البته منجر به بدتر شدن اوضاع شد.
فارس: در این طرح آقای هاشمی چهکارهایی را باید میکرد که انجام نداد؟
زرشناس: دقیقاً بحث بر سر همین است که چه چیزهایی انجام نداد؛ باز توزیع عادلانه ثروت، اولین مدل توسعه ما زمان آقای هاشمی نوشته شد، این برنامه توسعه باید بهگونهای نوشته میشد که یکی از محورهای اصلی آن عدالت باشد، یعنی تماماً اینها در بیانات امام خامنهای آمده است و من تعجب میکنم که چرا به اینها دقت نمیکنیم.
امام خامنهای دائم در آن سالها میگفتند که توسعه خوب است اما توسعهای که همراه با عدالت باشد، عدالت یعنی چه؟ یعنی اگر ما میخواهیم راهسازی و جادهسازی کنیم، مبنا را روی این بگذاریم که سرمایهها بهگونهای حرکت کنند که یک بخش زیادی از آنها بهجای اینکه در دست یک گروه خاص تمرکز پیدا کند، میان مردم و بین اقشار مختلف توزیع شود.
* از دل سیاستهای هاشمی برج سفید پاسداران و مالهای بزرگ درآمد
فارس: یعنی خروجی سیاستهای آقای هاشمی را ....
زرشناس: ببینید از دل سیاستهای آقای هاشمی چه درآمد؟ اول برج سفید پاسداران تهران و بعد مجموعهها و مالهای بزرگ تجاری، چه کسی از اینها استفاده میکنند؟ کدام درصد از مردم تهران یا ایران از این فرهنگ بهره میبرند؟
بازتوزیع عادلانه یعنی واردات خودرو و تنوع در واردات پفک؟ خدمات بهداشتی در دوره آقای هاشمی برای اقشار محروم ارزانتر شد یا گرانتر؟ آیا مدارس رایگان که جزء الزامات قانون اساسی ماست، صورت گرفت؟ قانون اساسی الزام کرده است آموزش و پرورش باید رایگان باشد، آیا بهداشت رایگان تضعیف شد یا تقویت؟ در قانون اساسی ایران تامین مسکن به عهده دولت است آیا این اتفاق رخ داد یا اینکه جامعه به سمت بحران مسکن رفت و دچار بورژوازی مستقلات شدیم؛ در دوره آقای هاشمی در فرآیند خصوصیسازی چه پیش آمد؟
توصیههای امام خمینی در مورد برنامه توسعه برای اواخر سال 66 است، یعنی قبل از تدوین این برنامه، امام بر روی دو عنصر تأکید میکنند، میگویند حتماً کاری کنید که سرمایههای کوچک و متوسط میدان عمل پیدا کند و نگذارید سرمایههای بزرگ همهچیز را در کنترل بگیرند، اصلاً شما بیایید عیناً دستورهای امام خامنهای را نگاه کنید، ایشان هم مکرر روی همین مسئله بحث میکنند و میگویند اقتصاد را مردمی و سرمایههای کوچک و متوسط را تقویت کنید و نگذارید سرمایههای بزرگ تُرکتازی کنند.
*خصولتی نتیجه عملکرد خصوصیسازی دوره آقای هاشمی است
حالا عملکرد آقای هاشمی را ببینید، او چه کرد؟ قبل از اینکه آقای هاشمی رئیسجمهور شود ما یک حلقه متمول متجمل دولتی سرمایهدار نداشتیم، ولی فرآیند خصوصیسازی ایشان چه نتایجی داشت؟ از خصوصیسازی ایشان یکدفعه حلقه ای تحت عنوان خصوصیسازی شکل گرفت همان پدیده ای که امروز خصولتی نام دارد و این دقیقاً نتیجه عملکرد خصوصیسازی دوره آقای هاشمی است که روندش مستمر شد.
یعنی بهجای اینکه با سهام عام بهصورت گسترده مالکیت را به انبوه مردم واگذار کنند، فلان وزیر، فلان معاون وزیر کل یا مدیرکل صاحب اینها شدند و باقیمتهای نازل کارخانهها و شرکتهای خصوصی را خریداری کردند و به این صورت بخش نامتوازن تقویت شد.
*هاشمی فکر میکرد راهحل نئولیبرالی میتواند اقتصاد ایران را نجات دهد اما نداد
در دوره قبل از آقای هاشمی -که البته من دوره قبل از آقای هاشمی را اصلاً قبول ندارم و معتقدم بزرگترین ضربه را دولت موسوی به ما وارد کرد چون فرصت طلایی دهه 60 را از ما گرفت چرا که در آن دوران زمینه بازسازی و انقلابی کردن اقتصاد ایران وجود داشت اما آقای موسوی هم به ما ضربه وارد کرد، اینک با بررسی مولفههای نئولیبرالیسم در اقتصاد عملکرد آقای ایشان را هم بسنجید.
من نمیخواهم منکر خدمات و زحمات ایشان شوم، ممکن است آقای هاشمی نیت خیلی خوبی هم داشت، منتهی تشخیص وی این بود که راهحل نئولیبرالی میتواند اقتصاد ایران را نجات دهد اما نداد.
*زندگی اشرافی مدیران از دوره هاشمی آغاز شد و قبل از آن نبود
فارس: اگر در این بخش یک جمعبندی از صحبتهای شما داشته باشیم، به این نتیجه میرسیم که شما معتقدید عدم بازتوزیع عادلانه ثروت و عدالت باعث شد که یک طبقه اشرافی ایجاد شود و بهنوعی تبارسالاری در کشور شکل بگیرد؟
زرشناس: دقیقاً. متأسفانه بیان ایشان در مورد مانور تجمل همین کارکرد را داشت، یعنی چه که نماز جمعه باید عرصه مانور تجمل مدیران و مسئولان باشد؟ این تصور که مدیر حق دارد اشرافی زندگی کند در دوره آقای هاشمی ظهور کرد و قبل از آن نبود.
*هاشمی برای بازسازی نسخه نئولیبرالی در ایران «مانور تجمل» را مطرح کرد
فارس: چه شد که در نماز جمعه بحث «مانور تجمل» را بهصراحت اعلام کردند؟
زرشناس: نمیتوانم نیت ایشان را بگویم ولی چیزی که میتوانم بگویم این است، ایشان در فضایی که هنوز بهشدت انقلابی بود و آرمانگرایی و عدالتخواهی ذر آن بسیار پررنگ بود، اقتصاد ایران را بر مبنای نسخه نئولیبرالی بازسازی و مناسبات اقتصادی غیرعادلانهای را حاکم کرد.
نتیجه این نسخه هم روشن بود؛ شکاف طبقاتی و تشدید تورم چنانچه بالاترین میزان تورم در تاریخ اقتصاد بعداز انقلاب متعلق به دوره آقای هاشمی و سال 1374 است، شورشهای اسلامشهر و وقایع مشهد نیز همگی در دولت ایشان رخ داد.
مشکل دیگر این مدل این بود که برای اجرای آن باید یک سلسله از هنجارها همچون ساده زیستی مسئولان می شکست در دهه 60 اگر یک مسئول ماشین گرانقیمت داشت ضد ارزش بود وبه طور کل تجمل یک ضد ارزش تلقی می شد و ساده زیستی برای مردم یک ارزش بود. من یادم است سال سوم، چهارم دبیرستان با شلوار نو به مدرسه رفتم دوستان به من میگفتند که این نشانه سرمایهداری است و من به آنها گفتم هر شلواری یک روز نو است، نمیشود که آن را نپوشم.
* هاشمی تجمل مسئولان و اشرافیت گرایی را تبدیل به ارزش کرد
آقای هاشمی این نگاه را تغییر داد و تجمل مسئولان و اشرافیت گرایی را تبدیل به ارزش کرد و دقیقاً این لازمه آن سیاست است، وقتی شما میخواهید سیاست نئولیبرالی ایجاد کنید، با آرمانگرایی عدالتخواهانه انقلابی نمی توان آن را اجرا کرد ازاینرو باید این مدل را شکسته و به مردم بگویید این حق مسئولان است که تجملاتی باشند و باید این کار را انجام دهند.
* هاشمی اقتصاد ایران را ریلگذاری کرد
فارس: آقای زرشناس اینجا تناقضی وجود دارد و آن هم این است که اگر سیاستهای دولت آقای هاشمی منجر به این هنجارشکنیها و درنهایت منجر به ظلمی در حق مردم شد، چه میشود در جریان انتخابات خبرگان سال 94 مردم به آقای هاشمی اقبال نشان دادند، بنابراین اگر سیاستها و خدمات ایشان غلط بوده، چطور میشود مردم نسبت به آقای هاشمی اقبال نشان میدهند؟
زرشناس: ابتدا من از عرایض قبلی خود یک جمعبندی داشته باشم، مدل اقتصادی آقای هاشمی مدل نئولیبرالی بود که این مدل بهجای اینکه مشکلات اقتصادی ایران را رفع کند یا کاهش دهد، کاملاً آن را تشدید و تعمیق کرد.
تعمیق و تشدید این مشکلات خودش ریشه بسیاری از مسائل شد که ما امروز با آن روبرو هستیم، بسیاری از آسیبهای اجتماعی همچون کارتنخوابها، گور خوابها و حجم وسیع بیکارها و عدم توازن ساختاری که بهشدت در اقتصاد امروز ایران بالاگرفته است ریشه در اقتصاد آن دوران دارد.
فارس: یعنی اقتصاد امروز امتداد سیاستهای آقای هاشمی است؟
زرشناس: دقیقاً امتداد آن است، آقای هاشمی اقتصاد ایران را ریلگذاری کرد، چون اولین برنامه توسعه را هم ایشان طراحی کرد، اصلاً برای اولین بار است که بعداز انقلاب، از سال 57 تا 68 ما برنامهریزی استراتژیک برای اقتصاد نداریم، فرصت طلایی که مهندس موسوی از دست داد همین است، چون ایشان در آن فرصت طلایی میتوانست این روند استراتژیک را تغییر دهد اما نکرد، به نظرم او نیز به یک اقتصاد اسلامی عدالتطلبانه اعتقاد نداشت تا نوبت به آقای هاشمی رسید.
در شرایطی که جنگ تمامشده و فرصت بازسازی اقتصاد ایجاد شده بود اگر یک مدل عدالت محور انتخاب میشد، وضع ما بسیار متفاوت بود و امروز در این مخمصه اقتصادی نبودیم که ازنظر اقتصادی اینقدر ضعیف شویم که آمریکا و نظام جهانی هر وقت بخواهند با تحریم ما را زیر فشار بگذارند و مدام نفس ما را بگیرند.
*مدل اقتصادی آقای هاشمی مشکلات اقتصادی ایران را تشدید کرد
پس مسئله این است که مدل اقتصادی آقای هاشمی مشکلات اقتصادی ایران را تشدید کرد؛ اما فرمودید چرا مردم تهران به ایشان رأی بالایی برای خبرگان دادند؟ برای پاسخ به این سؤال باید به عقب برگردیم، آقای هاشمی در دوره اول ریاستجمهوری خود با وعدههای زیادی که داد حدود 16 میلیون رأی آورد اما چهار سال بعد و در سال 72 این رأی کاهش چشمگیری داشت.
فارس: این را براساس رقابت انتخاباتی آقای توکلی با آقای هاشمی مطرح میکنید؟
زرشناس: بله.
فارس: چرا؟
زرشناس: چون تعداد افراد برخوردار از حق رأی بیشتر شده بود، اما رأی ایشان از 16 میلیون به 9 میلیون رسید و در مقابلش آقای توکلی که یک فرد گمنام بود فقط با دو سه برنامه تلویزیونی که سیاست اقتصادی هاشمی را نقد کرد، 4 میلیونی شد.
آقای محمد هاشمی مانع برنامه سوم آقای توکلی شد و حتی اجازه پخش هم به آن نداد که بعداً خود آقای هاشمی بهعنوان رئیسجمهور اجازه پخش این برنامه را صادر کرد.
چه به سر تهران آمد؟ تهران سال 68 را با تهران سال 72 مقایسه کنید، تهرانی که کرباسچی شهردار آن نشده بود و تهرانی که کرباسچی شهردار آن شد چقدر تفاوت داشت؟ تهران دچار تورم و فرآیندی شد که کمکم به فروش تراکمها انجامید.
فارس: و اینکه وقایع سال 71 نیز در اعتراض به وضعیت اقتصادی دوره هاشمی شکل گرفت؟
زرشناس: ما در سال 71 وقایع مشهد و اسلامشهر و اندکی بعد قزوین راداریم، اینها نتیجه چیست؟ چرا در تمام پروژه سالهای 60 تا 67 در اوج جنگ و موشکباران ما چنین مسائلی نداشتیم؟ ولی در یک بازه زمانی کوتاه از سال 68 تا 72 که آقای هاشمی رئیسجمهور شده 4 شورش بزرگ شهری ایجادشده است! این اتفاق بعد از ریزش آراست، این جواب سؤال شماست.
*ناطق نوری دائم مدح و ثنای هاشمی را میگفت
ویژگی اصلی خاتمی این بود که خودش را خارج از سیستم موجود، یعنی خارج از سیستم آقای هاشمی نشان داد، چون مردم فکر میکردند ناطق نوری ادامه همان مسیر هاشمی است و خاتمی یک تافته جدا بافته است ـ البته این پیش بینی غلط بود ـ در آن دوره ناطق نوری دائماً مقابل دوربین تلویزیون به مدح و ثنای هاشمی می پرداخت.
تیمی که مجاهدین انقلاب به آن میگفتند راست سنتی، آن زمان در مجلس مدام هوادار هاشمی بود و شعار «دشمن هاشمی دشمن پیغمبر است» را سر میدادند.
دقیقاً در این فضا وانمود شد که خاتمی فردی جدید و رویکردش نیز «نه به هاشمی» است، حالا از سال 76 به بعد را ببینید، 8 سال دیگر نئولیبرالها این بار با پوزیشن خاتمی سرکار آمدند تا اینکه یکدفعه پدیده احمدینژاد ظهور میکند، یک آدمی از عمق گمنامی میآید و سرشناسترین چهره سیاسی جمهوری اسلامی را در انتخابات شکست میدهد، این یعنی چه؟! این یعنی اینکه مردم از این سیاستها ناراحت هستند یعنی نئولیبرالیسم نتایج تلخی به بار آورده است، منتهی بعد از سال 84 ماجرایش متفاوت است؛ بعد از سال 84 ما شاهد یک قانونشکنی بزرگ در سال 88 بودیم که دقیقاً یک بخش آن طیف آقای هاشمی بود.
*بعد از سیاست اقتصادی هاشمی طبقه متوسط مدرن بهشدت پروار شد
نماز جمعه 26 تیر نشان میدهد موضع آقای هاشمی در سال 88 چه بود. براثر سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی طبقه متوسط مدرن ایران بسیار پروار شد بخصوص در تهران و کلانشهرها، البته نمیگویم طبقه متوسط مدرن ایران با هاشمی به وجود آمد، چراکه سنگ بنای طبقه متوسط مدرن ایران در زمان رضا شاه در حدفاصل سالهای 1310 تا 1320 زمان رضاشاه گذاشته شد و طبقه متوسط مدرن ایران به میزانی که سیاستهای اقتصادی شبه مدرن در ایران رشد و گسترش پیدا کرد، قویتر شد ه و پس از انقلاب سفید کذایی این طبقه متوسط مدرن روی پیک تحول و افزوده شدن به لحاظ کمی قرار گرفت.
* طبقه مدرن چگونه از طبقه درخود به یک طبقه برخود تبدیل شد
البته این طبقه تجهیز ایدئولوژیک نشده بود، یعنی رژیم شاه آنقدر اختناق داشت که حتی غفلت کرد که این طبقه را بهعنوان گرانیگاه اجتماعی خود تجهیز ایدئولوژیک کند، همان کاری که رسانههای نئولیبرال از سال 68 به بعد مشغول آن شدند و طبقه متوسط مدرن ایران را دارای یک هویت ایدئولوژیک کرده و سعی داشتند از آن پایگاه اجتماعی، آلترناتیوی مقابل نظام بسازند.
بعد از سیاست اقتصادی هاشمی اتفاقاً طبقه متوسط مدرن بهشدت پروار شد که یکی از دلایلش هم نظام آموزشی بعداز انقلاب بود، جذب دانشجوی ما افزایش یافت به نحوی که در سال 1357 ما 150 هزار دانشجو داشتیم اما بعد از سال 1368 و تصویب فعالیت دانشگاه آزاد، جمعیت فارغالتحصیلان زیاد شد که 85 درصد آنها به لحاظ فکری در فاز طبقه متوسط مدرن قرار میگرفتند.
این طبقه علاوه از سال 1368 به بعد نیز به لحاظ هویت ایدئولوژیک بسیار پروار و نشریاتی نظیر روزنامه همشهری، ایران و مجلاتی مانند کیان، زنان و غیره برای اینها تأسیس شد و اینها از طبقه درخود به یک طبقه برخود تبدیل شدند.
فارس: بروز سیاسی این جریان از کی بود؟
زرشناس: اولین بروز سیاسی این جریان در سال 76 بود که بعدازآن نیز مدام پررنگتر میشود، این طبقه در آخرین انتخابات خبرگان تهران به هاشمی رأی میدهد، همین طبقه از روحانی و لیست 30 نفره امید حمایت کردند طبقه ای که در تهران و کلانشهرها بسیار قوی ظاهر شده و نهتنها اکثریت عددی دارد بلکه گفتارش نیز حاکم است. بنابراین این جریان توانست باکار رسانهای فوقالعاده و همچنین با استفاده از انفعال و بیعملی صداوسیما که اصلاً جرات ورود به هیچ مسئلهای را ندارد، گفتارشان را به گفتار اصلی جامعه بدل کردند.
اما بهطور مثال آن کارگر بینوایی که از سیاستهای اینها لطمه میخورد، چون تحمیق فکری میشود نمیداند که ادامه سیاستهای این آدم بدبختی توست، یعنی اگر تو حقوقت را دو ماه یکبار میگیری از این به بعد 5 ماه یکبار خواهی گرفت و حرفی هم بزنی شلاق میخوری.
فارس: در یک بررسی تطبیقی دربار ناآرامیهای اخیر با آشوبهای دهه 70، باتوجه به اینکه خاستگاه اولیه هر دو موضوع مسائل اقتصادی است،سیاستهای اقتصادی آقای هاشمی و روحانی را چقدر همسو میدانید
زرشناس: مسلم است که یک حرکت سازمانیافتهای علیه انقلاب اسلامی وجود دارد و در حوادث اخیر ایران نیز دخالت و سازماندهی خارجی مشهود بود البته نمیخواهم در این خصوص بحث کنم. یکبخشی از این اتفاقات جنگ نرم است و بخش دیگر نیز به دلیل فعالیت عدهای مزدور داخلی است که در صورت مهیا بودن شرایط آمادهاند داخل خیابان بریزند و روی موج اعتراضی یا خواست مطالباتی مردم سوار شوند.
در اینکه عدهای اغتشاش کرده و وحشیانه عمل کردند و در اینکه یک هدف براندازانه خائنانه در این حرکات وجود داشت، هیچ تردیدی نیست اما یک شرایط مستعد در وضعیت اجتماعی ما وجود داشت و وجود دارد و من میخواهم درباره آن بحث کنم.
سرآغاز ماجرا با شعارهای اقتصادی شروع شد اما بهسرعت اغتشاشگران بر آن سوار شدند و شعارها را به سمت دیگری بردند و اصلاً مردم را کنار زده و خودشان مدیریت صحنه را به عهده گرفتند و شروع به تخریب و ویرانی کردند.
فارس: زمینه مستعد این مسئله چیست؟
زرشناس: آنجاست که شباهتهای اسلامشهر و مشهد دوره آقای هاشمی خودش را نشان میدهد؛ من این را بهعنوان پیشزمینه بگویم که اجرای سیاستهای نئولیبرالی هرجایی چه کشورهای متروپل و چه در کشورهای پیرامونی همواره منجر به آشوبهای اجتماعی، اصطکاک اجتماعی، تکانهای بزرگ، اعتراض و شورشهای کور شده است.
سیاستهای نئولیبرالی در ایران از سال 68 شروع شد و از سال 68 این سیاستها مشکلات ساختاری اقتصاد ایران را بهشدت تشدید کرد، نتیجهاش هم این شد که به نقطهای رسید که در بخشهایی از جامعه اقشار فرودست احساس کردند زیر فشار شدید هستند و بر همین مبنا دست به حرکتهای اعتراضی زدند.
سیاستهای نئولیبرالی که آقای هاشمی پیریزی کرد در دوره خاتمی هم با اندک تغییراتی دنبال و در دوره احمدینژاد هم با فاصلهگیریهای گاهو بیگاه خیلی اندک اجرا شد، آقای روحانی باکمال تأسف از زمانی که رئیسجمهور شد به شکل خیلی شدیدتر این سیاستها را دنبال کرد.
سیاستهای آقای روحانی یک امیدی را در مردم برای دو سه سال تحت عنوان برجام ایجاد کرد و این امید یک مقداری هم توقع آفرید، لذا برخی تصور میکردند از این فشارهای بینالمللی کاسته خواهد شد تا اینکه مشخص شد برجام هیچ حاصلی حداقل برای جیب مردم ندارد.
سیاستهای دولت آقای روحانی هم مشخص است، من فکر کنم اگر به تیم اقتصادی و مشاوران و مشاور ارشد آقای روحانی نگاه کنیم، همه آنها اعم از آقای نوبخت، آقای نیلی، آقای روغنی زنجانی و موسی غنینژاد و امثالهم پیرو مکتب نیاوران هستند حتی آقای نیلی کتابی دارد مه در آن از موضع نئولیبرالی رسماً دفاع میکند و طرح این سخنان وارد کردن اتهام به آنها نیست و کاملا مستند است.
*چرایی توهین به هاشمی از سوی جریان روشنفکری التقاطی
فارس: سؤالی که اینجا پیش میآید این است چه میشود که رفتار این جریان با آقای هاشمی تغییر میکند و بحثی مانند آغاسی عالیجناب سرخپوش و قتلهای زنجیرهای از سوی جریان اصلاحات شکل میگیرد؟
زرشناس: اینجا یکفاصلهای است که در مقطعی بین مشارکت و کارگزاران رخ داد، مثلاً روزنامه صبح امروز به مدیر مسئولی حجاریان یکی از روزنامههای اصلی آن زمان بود و به مشارکت تعلق داشت اما حزبی که آقای هاشمی ساخت کارگزاران بود، تفاوت چیست؟ مشارکت و کارگزاران به لحاظ بنیادهای فکری کاملاً یکسان هستند و همه آنها گرایشهای روشنفکری و بهاصطلاح روشنفکری التقاطی ایران بعد از انقلاباند.
روشنفکری در ایران قدمتی حدود 200 ساله دارد، دوشاخه اصلی آنیکی شاخهای است که آشکارا غیرمذهبی است و دیگری شاخهای است که مدعی دینداری است اما تفاسیر مدرن از اسلام ارائه میدهد.
فارس: مانند نهضت آزادی.
زرشناس: بله یکی از نمونههایش نهضت آزادی است که این شاخه دومی را میتوانیم التقاطی بگوییم، البته شاخه آشکار و غیرمذهبی نمونههای عدیده دارد مثلاً جبهه ملی و کریم سنجابی، یا طیفهای رنگارنگ مارکسیستها و طیفی از ناسیونالیستها و یا هواداران ایدئولوژی ناسیونالیست باستانگرایی رژیم شاه و همه اینها ذیل شاخه آشکارا غیرمذهبی قرار میگیرند که این شاخه هویتهای ایدئولوژیک گوناگون دارد.
شاخه بهاصطلاح دینی یا التقاطی روشنفکری ایران هم تنوع ایدئولوژیک دارد اما همه اینها بهنوعی مدعی این هستند که دیندارند و مسلمان بوده و تعلقات اسلامی دارند، اما درعینحال از اسلام تفاسیر ایدئولوژیک مدرنیستی دارند، شاخه دوم هم عبدالرحیم طالبوف تبریزی تا طیف محمد نخشب و سوسیالیستهای خداپرست و طیف موسوم به مجاهدین خلق، منافقین و نهضت آزادی را در برمیگیرد.
* سروش محوریت روشنفکری دینی التقاطی
بعد از انقلاب عبدالرحیم سروش در واقع محوریت این روشنفکری بهاصطلاح دینی ـ التقاطی را به عهده میگیرد و یک نوع حوزه ایدئولوژیک نئولیبرال ذیل روشنفکری بهاصطلاح دینی و در واقع التقاطی تأسیس میکند.
این حوزه نئولیبرال، یک حوزه ایدئولوژیک است که نوعی تفسیر خاص کلامی از دین ارائه میدهد که شما آن تفسیر کلامی خاص را در تئوری قبض و بسط شریعت سروش میبینید.
*کارگزاران و مشارکت از دل ایدئولوژیک نئولیبرالی سروش ظهور کرد
از دل این حوزه ایدئولوژیک نئولیبرالی سروش دو حزب سیاسی عمده ظهور میکنند که ازلحاظ بنیانهای نظری تفسیر خاصی از اسلام دارند و نوعی ارجاع به سروش است؛ این دو طیف کارگزاران و حزب مشارکت هستند که بنیان نظری آنها به همان حوزه روشنفکری بهاصطلاح دینی ایران یا روشنفکری التقاطی باز میگردد.
شما به لحاظ سوابق هم نگاه کنید بسیاری از اینها یا مستقیما شاگردان سروش بوده و یا اینکه به صورت غیرمستقیم تحت تأثیر او قرار دارند مثلاً در دهه 60، مصطفی معین، کرباسچی، روغنی زنجانی، سازگارا و شمسالواعظین از شاگردان مستقیم عبدالکریم سروش هستند؛ اینها بعداً تکثر پیدا میکنند، تاجزاده، امینزاده، آرمین و بسیاری از طیف بروکرات و حتی مسجد جامعی، به درجات مختلف تحت تأثیر این جریان هستند.
اینها اگرچه در بنیانهای نظری مشترکاند حتی در حوزه ایدئولوژیک هم نظرند، اما در حوزه سیاسی، استراتژی، تاکتیک و نحوه عمل باهم اختلاف دارند، مشارکتیها تندروتر هستند و میخواهند سریعتر به نتیجه برسند و ادعایشان را صریحتر بیان میکردند، کارگزارانیها بهتبع آقای هاشمی یک مقدار پراگماتیسم بودند و پیچیدهتر عمل میکردند.
فارس: حزب اعتدال و توسعه...
زرشناس: حزب اعتدال و توسعه هم از اینهاست و اختلافی در بنیادهای نظری و حتی در حوزه ایدئولوژیک ندارند، بلکه اختلاف استراتژیک و تاکتیک است، اکبر گنجی و طیف تندرو آن زمان فکر میکردند هاشمی به دلیل پراگماتیسم بودنش با نظام کنار میآید و اینها را قربانی کرده و یا اینکه مانع روند آنها میشود، هاشمی هم گمان میکرد، حرکت اینها خیلی بیش از حد تند است، بنابراین هاشمی تمرکزش را روی اقتصاد گذاشته بود و فکر میکرد وقتی ساخت اقتصادی تغییر کند و نئولیبرال شود نتایجی بعداز آن پدید میآید درحالیکه این طیف بیشتر روی دگرگون کردن ساخت سیاسی تمرکز داشت.
*هاشمی از روشنفکران شبه مدرن و تهاجم فرهنگی آنها حمایت کرد
فارس: انسداد رسانهای دوران هاشمی را چطور ارزیابی میکنید؟
زرشناس: هاشمی در زمینه فرهنگی، انسدادی برای روشنفکران شبه مدرن و تهاجم فرهنگی آنها ایجاد نکرد و اتفاقاً حمایت هم کرد، اما بین منتقدانش انسداد رسانهای ایجاد شد که به دلیل روحیه استبدادیاش، آنها به هاشمی تجدد آمرانه میگویند.
هاشمی روحیه بوروکراتیک داشت و بروکرات بود، از بالا، آمرانه و دستورالعملی بود در تاریخ ایران سابقه شبه مدرن و آمرانه زیاد داریم که رضاشاه نماینده آن است، محمدرضا شاه نیز یک آدم کاملا شبه مدرنیسم بود و فضای فرهنگی را آنقدر بسته بود که حتی طبقه متوسط مدرن ایران نمیتوانستند خود را تجهیز ایدئولوژیک کنند تا از شاه نیز بتوانند حمایت کنند ولی ازنظر اقتصادی کاملاً مدلهای اقتصادی شبه مدرن را پیش میبرد، هاشمی همچنین روحیهای داشت.
شما ببینید خاتمی چگونه به قدرت رسید؟ بعد از 10 سال کار رسانهای پیوسته یعنی از سال 68 که استراتژی خودشان را در مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری زیر نظر خوئینیها تدوین و کار تئوریکشان را با مجله زنان و کیان شروع کردند توانستند گفتار خودشان را به یک گفتار غالب بدل کنند و نتیجهاش این شد که به قدرت رسیدند.
*مدل هاشمی ایجاد استحاله در ساخت موجود بود
بنابراین اینها میخواستند این بدنه را به لحاظ سیاسی فعال کنند تا از طریق این بدنه سهم بگیرند، مدل اینها این بود، اما مدل هاشمی مدلی دیگر و ایجاد استحاله در ساخت موجود بود؛ بنابراین اختلاف اینها اختلاف استراتژیک و تاکتیک سیاسی است نه اختلاف بنیادین ایدئولوژیک یا اختلاف بنیانهای نظری.
فارس: بادرنظر گرفتن این امر که پدر معنوی حزب کارگزاران یعنی مرحوم هاشمی معتقد بودند این حزب در دولت اصلاحات به ایشان نارو زدند و در برخی خطبههای نماز جمعه نیز گلههایی از روند تخریبهایی که از سوی اصلاحطلبان نسبت به ایشان اعمال میشود، گله میکردند لطفا اشارهای نیز به این بحث تغییر تاکتیک و تشکیل حزب اعتدال و توسعه بفرمائید؟
زرشناس: این مسئله امر بیسابقهای در جهان سیاست نیست که نیروهایی در بنیانهای نظری وحدت داشته باشند و حتی در هویت ایدئولوژیک دارای وحدت باشند اما در استراتژی و تاکتیک کاملاً باهم مخالف باشند و حتی به جان هم افتاده و حتی همدیگر را بکشند.
من نمونه سادهاش را بگویم؛ در جنبش مارکسیستی روسیه که در سال 1895 تأسیس میشود، آنها به لحاظ بنیادهای نظری آتئیست هستند و همه هم به لحاظ ایدئولوژیک مارکسیست محسوب میشوند، ولی از سال 1903 به لحاظ استراتژیک و تاکتیک کاملاً مقابل هم قرار میگیرند، آنها در روندهای سیاسی کاملاً مقابل هم هستند، درحالیکه زیربنای ایدئولوژیک یکی است و هر دو از شاخه آتئیستی روشنفکری روسیه هستند، فراتر از آن از شاخه ایدئولوژیک مارکسیستی هم هستند اما در استراتژیک و تاکتیک اختلاف دارند و موجب میشود سازمانهای مختلف پیدا میکنند و بعد شدیداً مقابل هم قرار میگیرند، لذا این امر بیسابقهای ازنظر سیاسی نیست.
*برخی اصلاحطلبان گفتند ما اشتباه کردیم هاشمی را کوبیدیم
فارس: اگر مثال داخلی هم بزنید ممنون میشویم.
زرشناس: در ایران هم همین اتفاق افتاد، البته به این هم توجه کنید که جریان نئولیبرال مشارکتی بعداز اینکه احمدینژاد به قدرت رسید و دید که اشتباه کرده است عذرخواهی کردند و خیلی از آنها گفتند ما اشتباه کردیم که اینطور هاشمی را کوبیدیم یعنی اینها دقیقاً آن وحدت ماهویشان را متذکر شدند.
روند هاشمی در سیاست از همان ابتدا مبتنی بر پراگماتیسم بود او میخواست از طریق دیالوگ در ساختار فوقانی قدرت و از طریق افزودن بر عناصر و مؤلفههای قدرت ساز در نظام سیاسی قرار گیرد اغراض خود را بدون آنکه شاکله نظام به هم بریزد، پیش ببرد.
*پراگماتیستهای سیاسی پایبندی به اصول ندارند
حتی در مقطع سالهای 60 تا 67 و جنگ نیز اینگونه عمل کرد؛ یعنی یک عملکرد پیچیده و توأم با تاکتیکهای عملیاتی که فهم این تاکتیکها دشوار است، یعنی آقای هاشمی در لحظهای که پیش میآید ـ نمیخواهم تعبیر نفاق را به کار ببرم ـ تاکتیکهایی دارد که خیلی معنای روشنی ندارد و دائم با چرخشهای متفاوت همراه است، این خاصیت پراگماتیستهای سیاسی است و چون پایبندی زیادی به اصول ندارند زیگزاگی عمل میکنند.
ایشان بعد هم همین رویه را در پیش گرفت یعنی سعی کرد به همین ترتیب آن تحول مدنظر خودش را در ساخت قدرت ایجاد کند در صورتی که مشارکتیها قصد داشتند سریعتر و تندتر و لجوجتر به نتیجه برسند اختلاف نیز از اینجا آغاز شد.
*درک آقای هاشمی از اعتدال، فهم لیبرالی بود/ او انقلابی گری را نوعی رادیکالیسم میدانست
فارس: درباره اعتدال و توسعه چطور؟
زرشناس: فهم آقای هاشمی در دهه 60 از اعتدال، فهم لیبرالی بود یعنی ایشان انقلابی گری را نوعی رادیکالیسم یا افراطیگری میدانست و فکر میکرد ما باید فتیله انقلابی گری را مدام پایین بیاوریم . نام این شیوه را اعتدال گذاشت و آن را معادل عقلانیت قرار داد.
حتی در اواخر عمر مبارک امام خمینی هم این برداشتها بود، در سال 66 یا 67 یکی از آقایان -فکر کنم آقای حجتیکرمانی ـ مقالهای مینویسد و میگوید عصر خردگرایی آغازشده است ـ یعنی انقلابی گری را معادل افراطیگری و بیخردی میدانست حتی در همان سالهای 64 و 65 آقایان مجمعی را در مجلس تشکیل دادند.
فارس: مجمع عقلا؟
زرشناس: بله ، آقای روحانی هم بودند، اساساً در نوع نگاه نئولیبرالهای غربی از دهه 1960 این تفکر وجود دارد که انقلابی گری بیخردی و افراط است، آنها نگاه آرمانگرایی را نگاه ایدئولوژیک میگویند و معتقدند آرمانگرایی موجب تصلب و خشکاندیشی است.
*آقای هاشمی اسم دوگانه عقلانیت و انقلابی گری را اعتدال گذاشت
دوگانه عقلانیت و انقلابی گری از تفکرات این جریان است و همین دوگانه را آقای هاشمی به اینجا آورد و برای آن واژه اعتدال را ساخت، حزب اعتدال و توسعه هم به نظر من یک تشکل کوچک است که شاید با محوریت آقای روحانی محفلی را ساخته است اما به لحاظ رویکرد و استراتژی و تاکتیک تفاوت بنیادینی با حزب کارگزاران ندارد؛ منتهی این دو در نحوه عمل با مشارکت در یک دورهای تفاوت داشتند البته یک دورهای هم این تفاوت کنار گذاشته شد.
* اجمالاً همه با شاه مخالف بودند اما هرکسی به زندان رفت لزوماً انقلابی نیست
فارس: شما گفتید آقای هاشمی از یک مقطعی میخواست بحث انقلابی گری و عقلانیت را به این شیوه از هم تفکیک کند، چه میشود که آقای هاشمی در یک دورهای انقلابی ظهور میکند و تفکر مقاومت و ایستادگی دارد، از سوی ساواک بازداشت میشود و آن اقدامات ارزنده را در جریان انقلاب از خود برجای میگذارد، اما در ادامه موضعگیریهایشان تغییر میکند و حتی در سال 88 آقای هاشمی تکیهگاه کسانی میشود که به او عالیجناب سرخپوش و... میگفتند؟ آقای هاشمی تغییر داشته یا اینکه اصلاحطلبان مانند حزب منحله مشارکت که تندروتر بود تغییر کردند؟
زرشناس: نمی توان ادعا کرد هر کس که قبل از انقلاب زندان رفت لزوماً خیلی انقلابی بوده چنانچه بازرگان و طیفی از اعضای سازمان منافقین هم به زندان رفتند زیرا دامنه اختناق رژیم شاه و سرکوب آنقدر گسترده بود که شما با کمترین ابراز عقیده و اظهار مخالفت به زندان میرفتید و این چیز عجیبی نیست، لذا هر نوع زندان رفتن به این معنا نیست که شخص بهطور تام و تمام انقلابی است.
فارس: یعنی همان تفکر نهضت آزادی؟
زرشناس: البته نمیتوانم بگویم آقای هاشمی نزدیک به نهضت آزادی است چراکه این مرزبندیها در مقاطعی خیلی شفاف نمیشود؛ دلیل هم دارد چون شما وقتی در مقابل دشمن اصلی به نام شاه قرار دارید شرایط اقتضاء نمیکند که مواضع اشخاص از اجمال بهتفصیل در بیاید همه اجمالاً مخالفاند بعد همه باهم در یکروند مبارزاتی هستند، چند مبارز را نام ببرم، آقای طالقانی، مهدی بازرگان، شهید مطهری، آقای هاشمی، اینها همه باهم مراوده داشته و باهم هستند، همه آنها بازداشت میشوند، از همدیگر حمایت میکنند اما آیا همه مانند همفکر میکنند؟ اصلاً اینطور نیست.
حتی مهدی بازرگان مانند شهید مطهری فکر نمیکرد، وقتی شما به جزئیات تئوریک ورود میکنید میبینید اختلافات شروع میشود طوری که شهید مطهری یکجایی در کتاب معاد یا توحیدش، آقای بازرگان را نقد میکند، لذا وقتی مواضع از اجمال بهتفصیل درمیآید تازه اختلافات آشکار میشود، من حتی میتوانم بگویم بین آقای طالقانی و بازرگان فاصله بود، بین هر دو با حنیف نژادهایی که خودشان را شاگردان اینها میدانستند فاصله بود، بین همه اینها با هاشمی فاصله بود. پس همسوییهای اینگونه را نباید مبنا قرار داد.
*مرزبندی ایدئولوژیک هاشمی ایشان را به نهضت آزادی و منافقین نزدیک میکرد
فارس: یعنی معتقد هستید چرخشی از تفکر مقاومت به سازش رخ نداد؟
زرشناس: بله این را اجمالاً درباره آقای هاشمی گفتم که ما نگوییم از مقاومت به گفتمان سازش تحول پیدا کرده است. بلکه بگوییم از رویکرد مبارزاتی که میشود حتی آن را تا حدودی انقلابی دانست فاصله گرفت، اما این رویکرد یکجاهایی مرزبندی ایدئولوژیکش هم بهگونهای است که ایشان را نزدیک به نهضت آزادی میکند، گاه نزدیک به منافقین (مجاهدین خلق) میکند، مثلاً ایشان کمکهایی به منافقین میکرد اما همان زمان امام حاضر نبود حتی اینها را یک کلمه قبول کند، اما اینها هیچکدام نه دلیل محکومیت است نه دلیل این است که ما بگوییم ایشان بد بود یا مبارزه نمیکرد.
البته ظرفیت اقتصادی منش آقای هاشمی قبل از انقلاب هم ظاهر شد پیوندهایی ایشان با آن آقای سرمایهدار نهضت آزادی و لیبرال قبل از انقلاب مشخص است. وقتی این شخص رئیسجمهور میشود و قرار است برنامه اقتصادی اجرا کند این گرایش طور دیگری اجرا میشود، وقتی یک مبارز و در گوشه زندان یا در حال مخفی شدن است طور دیگری خودش را نشان میدهد، اینها خیلی طبیعی است و در هر شخصی وجود دارد.
بنابراین ما خیلی نمیتوانیم از تغییر گفتمان صحبت کنیم چون نمیدانیم در نفسانیات ذهن و یا دنیای افراد چه میگذرد، من درباره آنچه رخداده صحبت میکنم. آنچه من میخواهم بگویم این است و این دوگانه را نمیگذارم که بگوییم قبل از انقلاب معتقد به گفتمان انقلاب بوده و بعد از انقلاب معتقد به گفتمان سازش.
فارس: اگر جمعبندی در این بخش داشته باشیم خوب است.
زرشناس: من فکر میکنم در این نکتهای که شما فرمودید دو عنصر مؤثر است، حزب مشارکت فهمید نباید اینقدر تند برود، اینیکی تغییر در این است و یک تغییر دیگر هم در خود آقای هاشمی است، آنهم نه در خود ماهیت آقای هاشمی در موقعیتی که در آن قرار گرفت.
روی کار آمدن آقای احمدینژاد، موقعیت سیاسی آقای هاشمی را تضعیف و شکست سیاسی بزرگی را به ایشان تحمیل کرد بعد حلقه بروکرات تکنوکراتهایی که از دوره موسوی همیشه در قدرت بودند کموبیش از قوه مجریه کنار گذاشته شدند نمی خواهم بگویم قوه مجریه دست نیروهای انقلاب افتاد ولی این را میتوانم بگویم قوه مجریه برای اولین بار از یک تیم بروکرات و تکنوکراتی که همیشه در قدرت بود، فاصله گرفت.
*هاشمی حامی و تکیهگاه اصلی فتنه بود
اتفاق بعدی سال 88 بود؛ یعنی نقش ایشان در فتنه مشخص شد، بالاخره آقای هاشمی بهنوعی همراهی کرده و تکیهگاه و حامی آنها شد و اصلاً نپذیرفت که این اتفاقات فتنه است و به همین دلیل کم و بیش بر تنور تقلب دمید تا اینکه شکست فتنه و این کودتای نئولیبرالی، موقعیت سیاسی او را تضعیف کرد و آنها فهمیدند اشتباه کردند و خیلی طبیعی است که اینها به هم نزدیک شوند. لذا من نمیگویم آقای هاشمی تغییر ماهوی کرد بلکه معتقد به تغییر موقعیت سیاسیاش هستم.
*دولت آقای هاشمی واقعیت تهاجم فرهنگی را هیچوقت درک نکرد
فارس: مهمترین نقدهای فرهنگی که در دهه 70 انتقادات تند و رادیکالی به ایشان مطرح میشد، چه بود؟
زرشناس: سال 68 من در کیهان مینوشتم و در خصوص رویکرد فرهنگی آقای هاشمی باید بگویم دولت آقای هاشمی هیچگاه واقعیت تهاجم فرهنگی را درک نکرد، رهبر معظم انقلاب در همان دهه 70 دو موضوع اشرافیت و تهاجم فرهنگی را مطرح کردند، فکر میکنم تعبیر تهاجم فرهنگی برای نخستین بار توسط ایشان مطرح شد.
سال 1369 حضرت آقا این بحثها را مطرح و از وضع موجود فرهنگی انتقاد کرده و فرمودند دستگاه موجود هنری کشور با اعماق تفکر اسلامی آشنا نیست، تعبیری شبیه به این مضمون و اینگونه از وزارت ارشاد آن زمان که آقای خاتمی بود انتقاد کردند اما می بینیم سیاستهای فرهنگی دوره خاتمی عیناً سیاستهای هاشمی بود و هاشمی نیز سرسختانه از خاتمی حمایت میکرد حتی شنیدم زمانی که خاتمی خواست استعفا دهد هاشمی گفت استعفا نده و خاتمی خودش تحتفشار نیروهای انقلاب رفت. سال 68 بعداز آن جشنواره فجری که برگزار شد، نیروهای انقلاب فعالانه وارد عرصه فرهنگی شدند و علیه حمایت دولتی از جریان فرهنگی روشنفکری جنگ نرم و برانداز فعال شدند.
آن زمان کیهان، سوره شهید آوینی و تا حدی هم روزنامه جمهوری اسلامی ایران تا یک مقطعی همراهی کرد، و اینگونه است که افرادی همچون مخملباف از دل وزارت ارشاد و سیاستگذاریهای معاونت سینمایی آقای خاتمی و همچنین سیاستهای محمد هاشمی ظهور کردند.
*اصطلاح سردار سازندگی را مهاجرانی باب کرد و به دنبال تمدید ریاستجمهوری هاشمی بود
عطاالله مهاجرانی معاون پارلمانی آقای هاشمی رفسنجانی و از حامیان جدی ایشان بود و فکر کنم اصطلاح سردار سازندگی را هم وی پیشنهاد داد تا جریان سازندگی ادامه پیدا کند حتی خواستار این شدند که قانون اساسی تغییر کند تا آقای هاشمی مجددا بتواند رئیسجمهور شود.
*جریان روشنفکری ایران پس از اقدام مسلحانه ضربه سنگینی خوردند
آقای مهاجرانی خودش میگوید با کمک خاتمی جریان روشنفکری به نام «گردون» در ایران ایجاد کردند که عباس معروفی محورش بود، روشنفکری ایران در سال 1360 پسازاینکه بخشی از آن مسلحانه مقابل نظام جمهوری اسلامی ایستاد ضربه جدی خورد. بخشی از روشنفکری ایران که شامل سازمان مجاهدین خلق و چریکهای فدایی بود به طور مسلح مقابل نظام ایستادند و دست به عملیات تروریستی زده و ضربه سنگین خوردند، بسیاری از این روشنفکران همچون اسماعیلی خویی، احمد شاملو و غلامحسین ساعدی از ایران رفتند و بدنه پرشمار روشنفکری ایران کمرنگ شد، عده دیگری مانند رضا براهنی، سپانلو و ... هم که ماندند فعالیت آنچنانی نداشتند.
*در زمان هاشمی روشنفکری منسوخ احیا شد
از سال 63 و 64 آهسته تیمی در درون دولت با محوریت عبدالکریم سروش ایجاد شد، آن حلقه نئولیبرالی پنهانی که آرامآرام داشت در دولت موسوی شکل میگرفت و چهرههایی از اینها مدیران وزارت ارشاد بودند و مطبوعات دست افرادی نظیر شمسالواعظین بود، در همین راستا و به دلیل ظهور و بروز جریان روشنفکری به مشریه «آدینه»، «مفید»، «دنیای سخن» و ... مجوز داده و اجازه دادند رضا براهنی «رازهای سرزمین من» را بنویسد و به این ترتیب حمایت سنگینی از ترویج نوعی از اندیشه نئولیبرالی از طریق بازار کتاب کردند و اینچنین گفتار روشنفکری را که آقا آن را روشنفکری منسوخ نامیدند در ایران احیا شد.
سال 69 پول سنگینی به عباس معروفی دادند و وی مجموعه «گردون» را ایجاد کرد. وضع اقتصادی به لحاظ کاغذ و چاپ آن زمان بهگونهای بود که در مجله سوره پول، کاغذ و امکانات نداشتیم در حالی که عباس معروفی به دلیل ساپورت مالی که شده بود گردون را به صورت ماهانه چاپ می کرد شما بروید نقش جدی این نشریه را در احیای جریان روشنفکری در ایران بررسی کنید. یکی از جلدهایش شاملو شاعر ملی ایران بود و امیرحسین چهلتن، فرشته مولوی، شیوا ارسطویی که بعدها داستان نویسان موج نو، موج ادبیات نئولیبرال، موج ادبیات فرمالیست و تکنیک زده شدند اساساً از رهاورد مجله و نشر گردون هستند.
فارس: این نشریه مورد حمایت چه شخص یا ارگانی بود؟
زرشناس: عطاالله مهاجرانی میگوید ما آن را حمایت کردیم، خاتمی میگفت اینها جریان سوم روشنفکری ایران هستند ما آنها را ساختیم که در مقابل آنها قرار بدهیم، تهاجم فرهنگی از این بالاتر؟! خاتمی وزیر ارشاد آقای هاشمی است، عطاءالله مهاجرانی معاون فرهنگیاش بود، حمایت این جریان از سروش در شرایطی بود که سروش از سال 69 رسماً نظام ولایتفقیه را هدف گرفته بود.
*سیاست دولت آقای هاشمی باکمال تأسف سیاست حمایت از تهاجم فرهنگی است
بنابراین سیاست دولت آقای هاشمی باکمال تأسف سیاست حمایت از تهاجم فرهنگی است؛ وقتیکه موج انتقادات بالا میگیرد و نیروهای انقلابی اعتراض می کنند حضرت آقا ورود پیدا کرده و به این ترتیب آقای خاتمی در سال 71 تحت فشار آن جو استعفا میدهد و آقای علی لاریجانی برای اصلاح این سیاست ها جایگزین می شود، اگر این سیاستها درست بود که چه نیازی به اصلاح داشت؟
متأسفانه زمانی که نئولیبرالها قوه مجریه را در کنترل خودشان میگیرند اقتصاد را به سمت یک اقتصاد اشرافی، سرمایهدارانه، ناعادلانه، فقر و فاصله طبقاتی می برند و در مقوله فرهنگ نیز مروج نوعی فرهنگ سکولار، دین زدایی و اخلاق زدایی میشوند.
البته بحث هایی که مطرح شد درباره نیت آقای هاشمی نیست ایشان فردی با سوابق انقلابی و مورد اعتماد امام بودند اما آن چیزی که من میگویم، عملکرد و خروجی است، ما میتوانیم عملکرد افراد و دولت ها را به لحاظ تئوریک تحلیل کنیم؛ وقتی تحلیل میکنیم میبینیم آن رویکرد حاکم بر عملکرد ایشان یک رویکرد نئولیبرالی است چه در اقتصاد و چه در فرهنگ. ما نمیخواهیم نیت ایشان را زیر سؤال ببریم شاید ایشان گمان میکرد با این رویکرد نتیجه بهتری میگیرد.
شاید اصلاً نیت خیر داشت احتمالاً هم همینطور است ایشان در اندیشه استقرار و استمرار نظام بود و بر همین اساس اینگونه عمل میکرد بنابراین سخنان من نقد عملکرد بود و نمیخواهیم هیچ اتهامی به شخصیت و نیت ایشان وارد شود.
مطالب مرتبط:
انتهای پیام/
∎
نظر شما