آساره کیانی
از همان روزی که حادثه اتفاق افتاد، هیچ کسی انتظار شناسایی مقصر یا مقصرانی که همه ميشناختندشان و معرفی آنها به دستگاههای قضایی و در مراحل بعد محاکمه یا استیضاحشان را نداشت.
اندکی قبل از ساعت ۸ صبح روز بیست و نهم دی ماه ۱۳۹۵ بود؛ یعنی درست یک سال قبل؛ آتش سوزی از یکی از واحدهای طبقه دهم برج جنوبی ساختمان پلاسکو شروع ميشود؛ آتشنشانها خیلی زود و از همان دقیقههای ابتدایی آتش، کارشان را شروع ميکنند و کسی فکرش را هم نميکند که قرار است ۳ ساعت دیگر این برج تجاری ۱۶ طبقه، طوری غرق در دود و آتش و صدای مهیب بریزد که تصویر فروریختن خود را جهانی کند. حول و حوش ساعت ۹، دود سفید رنگی از ساختمان بلند ميشود و مسئولانی که خودشان ميگویند آن جا بوده اند، خیالشان راحت ميشود و با این تجربه از دود سفید که نشانه خاموشی است، برميگردند خانه شان.
آتش اما متوقف نميشود؛ به طبقات بالایی سرایت ميکند؛ سقف طبقه دهم را روی کف آن، ميریزاند؛ کف طاقت ندارد؛ ساختمان طوری ساخته نشده که تاب تحمل بار سنگین را داشته باشد و این طور ميشود که سقف طبقه نهم ميریزد روی کف آن که ميشود سقف هشتم و همین طور به ترتیب داستان چسبیدن سقفها و کفها به هم ادامه پیدا ميکند. ساعت ۱۱ و سی و سه دقیقه بود که حادثه غیرمنتظره، رخ داد در حالی که هنوز آتشنشانهایی به امید خاموش کردن یک برج قدیميشعله ور در پلاسکو مانده بودند و در همان ثانیههای پایانی از طبقات بالایی با چشمهای حیرت انگیز، بیرون را تماشا ميکردند که شاید نردبانی قدش به آنها برسد یا تُشکی آن زیر پهن باشد یا... که ساختمان با تماميفولادهای مذابش آوار ميشود روی سر آدمهایی که بعضیهاشان تا ساعاتی بعد هم نفس ميکشیدند؛ شاید همان ۵ نفر مرد پلاسکونشینی که طبق یک باور قدیميبر ایمن بودن زیرزمین اعتقاد داشته و هیچ فکر نميکردند که زیر ۱۵ طبقه گرفتار شوند.
۱۰ روزی طول ميکشد تا پیکر ۱۶ آتشنشان را بیرون بکشند و عملیات آوار برداری سرعت بالاتری به خود بگیرد تا یکی دو قطعه از بدن انسان در محل دپوی آوارها هم پیدا شود و بعد هم تشییع جنازه شهدای آتشنشان و همان خاک سردی که فراموشی ميآورد تا مسئولانی که مردم آنها را به عنوان مقصران اصلی ميشناختند، بیایند در شورای شهر و با صدای فراخ، پُز فرماندهی خود در عملیات آواربرداری را بدهند.
محمدباقر قالیباف در حالی که یک کلاه ایمنی زردرنگ بر سرش بود، وقتی شنید پلاسکو ریخته، از جاده قم پیچیده بود سمت تهران و از همان موقع فرمانده عملیات شده بود(هرچند پلاسکو یک عالمه فرمانده عوض کرد و در همان ۴۸ ساعت اول، پنج، شش تایی فرمانده داشت) و آقای شهردار در حالی که از دوربینهای صدا و سیما بر زنده بودن جنازهها مانور ميداد، با رئیس سازمان آتشنشانی هم رابطه حسنه ای داشت و هوای هم را در کوتاهی و بلندی نردبانها یا ایمنی و تجهیزات شهری و پُرکاری یکدیگر داشتند؛ (تمامياین موارد در تاریخی که آقای رئیس و آقای شهردار برای پاره ای توضیحات به شورای شهر آمدند، قابل پیداکردن است).
دنبال مقصر نیستیم؛ ميخواهیم تکلیف مصیبت زدهها معلوم شود
هنوز مقصر فروریختن پلاسکو که (بنا به آمار) مرگ ۲۱ نفر را در پی داشت و به عنوان مهم ترین مرکز تولید و توزیع پوشاک تهران، مسبب بیکاری هزاران نان آور خانواده و مالباختگی آنها شد، پیدا نشده است. مردم ایران در یک پروسه تاریخی به «پیدا نشدن مقصر»، عادت کرده اند؛ آخرین مورد، مربوط به تجمات اعتراضی هفتم دی ماه سال جاری در مشهد بود و هنوز معلوم نشده مقصرش چه کسی یا کسانی بود؛ پلاسکو هم همین طور و شاید در چنین شرایطی مهم ترین عمل، داشتن چشماندازی راهبردی باشد تا آیندگان نگویند، مسئولان تنها حرف ميزنند و تفاوتی ندارد به کدام حزب و گروه وابسته باشند.
این را احمد مسجد جامعی ميگوید و از صحبتها و گزارشی یاد ميکند که محمدباقر قالیباف در بدو شهردارشدنش در شورای شهر قرائت کرد و عملکرد محمود احمدی نژاد، شهردار پیش از خود را به طور کامل مورد انتقاد جدی قرار داد.
مسجدجامعی حالا یکی از اعضای باتجربه شورایی است که در پنجمین دوره به شورای اسلاميتهران، ری و تجریش، تغییر نام داده؛ پیش از آن فقط برای تهران بود. او اولین عضو شورای چهارم و شاید اولین مقام مسئولی بود که بر بالین پلاسکوی فروریخته حاضر شد. خبرنگارها که با سایر اعضای شورا تماس گرفته بودند خیلیهاشان حتی از تلویزیون هم فروریختن یکی از مهم ترین برجهای کشور در قلب پایتخت (گوشه شمال شرقی چهارراه استانبول را) ندیده بودند؛ تفاوتی هم نميکرد عضو «اصلاحطلب» باشند یا «اصولگرا»؛ در ایران این دو واژه، تاثیرات شگرفی بر نوع عملکرد اشخاص فارغ از صحیح یا ناصحیح بودن آن دارد.
بله و او همان فردی بود که دیگر نميخواست در شورا بماند؛ سهشنبه پیش از اتفاق پلاسکو قرار بود که برود و رئیس کتابخانه ملی شود؛ فعالیتی که شاید یادآور دوران وزارت او در اداره فرهنگ و ارشاد بود؛ جلسه آن روز شورا به دلیل طولانیشدن حرفهای آقای قالیباف در دفاع از برنامهها و عملکرد خود و انتقاد تند و تیز به دولت، بهانه شد تا رئیس وقت شورا(مهدی چمران) در ثانیههای پایانی، بحث استعفای مسجدجامعی را مطرح کرده و بخواهد رایگیری کند؛ رفتاری که از آن برداشت نوعی بی احتراميبه عضوی ميشد که ۱۰ سال در شورا بود و یک سال هم ریاست آن را بر عهده داشت و اینطور شد که عضو متقاضی استعفاء، پیش از ترک جلسه، زمان را مناسب و کافی ندانست و خواست در جلسه بعد رسیدگی شود.
حالا پنجشنبه است و او در کنار ویرانههای پلاسکو با کسبه بحث ميکند و در جلسه بعدی شورا در کمال ناباوری اعلام ميکند که «تا زمان مشخصشدن تکلیف زیرآوارماندگان و رسیدگی به وضعیت بحرانی پلاسکو در عضویت شورای شهر تهران باقی میمانم.» و بُهت و شاید اندکی پشیمانی در چهره هیات رئیسه وقت، قابل مشاهده است.
بعد از حادثه پلاسکو، سندی در شورا تهیه شد و به تصویب رسید که در آن برای آتشنشانهایی که در حادثه پلاسکو جان خود را از دست داده بودند، این سه مورد پیشبینی شده بود؛ «یکی از بستگان درجه یک آتشنشانهایی که جان خود را از دست دادند به استخدام شهرداری درآیند»؛ «اعتباری برای کمک هزینه تامین مسکن به خانوادههای آتشنشانها مصوب شود»؛ و «آتشنشانهایی که جان خود را از دست دادند مانند آتشنشانهای زنده، حقوق بگیرند و هر سال هم حقوق آنها افزایش پیدا کند تا بازنشسته شوند»؛ مسجدجامعی ميگوید که به شخصه بعد از تصویب این سند، چگونگی و نحوه اجرای این مصوبات را پیگیری کرده است؛ سندی به گفته او ارزشمند که عملکردش مثبت بوده است.
قضیه مانور پساپلاسکویی قالیباف بر یک فایل تصویری
مسجدجامعی پیش از فررویختن ساختمان پلاسکو در جلسه ای که محمد باقر قالیباف هم حضور داشت، نسبت به ناایمن بودن چنین ساختمانهایی هشدار داده بود؛ جلسه به ریاست او تشکیل شد و دلیلش به تصویر دو کارگر زن آویزان از پنجرههای یک ساختمان مشتعل در خیابان جمهوری، تقاطع ابوریحان برميگشت. آتش سوزی این بار هم در ۳۰ دی ماه رخ داد منتهی در سال ۱۳۹۲ در یک ساختمان تجاری پنج طبقه. پلاسکو در کنار «آلومینیوم» و... یکی از اماکن ناامنی بود که مسجدجامعی ذکر کرد و قالیباف هم در توضیحی کلی، از مواردی برای توجیه (عدم رسیدگی) استفاده کرد تا ۳ سال بعد همان موقع از آن این طور استفاده کند که «من برای بیکار نشدن کسبه تعطیلش نکردم» و بر تنها بودن و گرفتار بودن و بودجه نداشتن خود تاکید کند. مسجدجامعی ميگوید که در آن جلسه از قالیباف خواسته تا به عنوان شهردار تهران با خانه کارگر و نماینده آن در شورا (محسن سرخو؛ عضو اصلاح طلب شورا که در جلسه غائب بود) برای شناسایی بناهای ناامن همکاری کند؛ خواسته و تذکری که دیده و شنیده نشد.
احمد مسجدجامعی اما انتقادش پیرامون بناهای ناایمن را به شهردار وقت معطوف نميکند؛ او ميگوید که در حال حاضر ادارات، ساختمانها و نهادهای کمک کننده، خود به کمک نیاز دارند به این معنا که ساختمانهای آنها هم ناایمن هستند؛ او برای نمونه وزارت آموزش و پرورش، شرکت توانیر، شرکت آب و فاضلاب، هلال احمر تهران، شرکت مخابرات و شهرداری تهران را نام
ميبرد.
پلاسکو غیراصولی و ناایمن ساخته شده بود
کارشناسان سازه ميگویند که عمده ستونهای ساختمان پلاسکو در بخش بیرونی آن بوده پلاسکو، تنها ۴ ستون مرکزی داشته است؛ سازهها توانایی تحمل اثرات آتش سوزی را نداشته اند چراکه در تحلیل و طراحی اصلا تمهیدات لازم برای آتش سوزی یا زلزله در مورد آنها در نظر گرفته نشده؛ بحث زلزله به این دلیل مطرح ميشود که به دلیل نوع گازرسانی شهری در تهران، احتمال آتش سوزی پس از وقوع زلزله نزدیک به یقین است.
از سوی دیگر کارشناسان امر بر این نکته هم تاکید ميکنند که وقتی ارگانهای مربوطه نظیر شهرداری، سازمان نظام مهندسی، آتشنشانی و... هیچ شناختی در مورد ساختمان و ایمنی آن ندارند، طبیعی است که بحث مدیریت بحران هم با چالش و عدم توانایی و دانش کافی همراه شود. امری که قربانیان زیادی ميگیرد و ۱۶ آتشنشانی که در حین انجام وظیفه جانشان را از دست دادند از این قسماند.
پدر امیرحسین داداشی که خود از آتش نشانان بازنشسته است در دیداری که مسجدجامعی در سالگرد حادثه پلاسکو با او و خانواده اش داشت، گفته بود: « بسیاری از سازمانهای دولتی و خصوصی از جمله هتلها و سازمان راه آهن و... برای افزایش ایمنی ساختمانشان از آتشنشانانی که در شیفت استراحت قرار دارند یا بازنشسته شدهاند برای ارتقای سطح ایمنی ساختمانشان استفاده میکنند و جای سوال است که چرا شهرداری، پاساژها و... را ملزم نمیکند که در راستای افزایش ایمنی ساخ تمانشان از افراد کاربلد استفاده کنند؟ چراکه اگر در زمان حریق کوچک در پلاسکو افراد کاربلدی حضور داشتند هیچ وقت این حریق به این سرعت افزایش نمییافت و این ماجراها ایجاد
نمیشد».
موزهای که خاطره جمعی را هوشیار کند
مسجدجامعی در ادامه بازدید خود از ساختمانهای اطراف پلاسکو، درباره عدم رعایت نکات ایمنی در ساخت پلاسکو، به خبرنگارهایی که او را در تهرانگردیهایش همراهی ميکنند، گفته بود که «پلاسکو با استفاده از یک رانت ویژه و پشتیبانی خاص، ساخته شد؛ چراکه در آن زمان رعایت حقوق همسایگان بسیار اهمیت داشت و این در حالی بود که پلاسکو در صددرصد سطح اشغال خود ساخته شد و در چهار طرف و به سمت خانههای پیرامونی نیز پنجره داشته است در حالی که این سبک ساخت و ساز در گذشته و حتی حالا هم مرسوم نیست. پنجره گذاشتن در همه اطراف ساختمان پلاسکو سبب شد که بسیاری از خانه باغهای پیرامونی این ساختمان به دلیل ناامنی تغییر کاربری دهند و از این منطقه خارج شوند. بعد از آن هم شاهد ساخته شدن پاساژها به همین شیوه هستیم و میبینیم که پاساژ آلومینیوم و فردوسی نیز به کپی برداری از پلاسکو ساختمانهایی ساختند که کاملا حقوق همسایگان را نقض میکند».
در اطراف پلاسکو یک کلیسا، یک مدرسه تاریخی و مسجد هدایت قرار دارد. تنها عضو تهرانگرد شورا، ميگوید حالا که قرار است پلاسکو دوباره ساخته شود باید به حقوق معماری و شهرسازی، هویتهای تاریخی، اجتماعی و فرهنگی، اشراف بر ساختمانهای مجاور، حریم و حقوق کاربریهای مجاور و حقوق مالکانه مالکین توجه ویژه داشته باشیم ضمن این که پیوستهای زیست محیطی، ایمنی و مدیریت بحران را هم مدنظر قرار دهیم.
او پیشنهاد ميکند که با آثاری که از آتشنشانها بر جای مانده، (شاید یک کلاه) ميتوان وجدان عموميشهر را درگیر کرد؛ ميتوان موزه ای ساخت؛ البته نه موزه ای تلخ؛ جایی که خاطره جمعی را هوشیار کند و نسبت به بروز دوباره حوادثی چون پلاسکو هشدار دهد و از سوی دیگر ضرورت ایمن سازی بناهای غیراصولی و ناامن را بیش از پیش، به رخ بکشد.
نظر شما