به دنبال ناکامی نمایندگان مجلس سنای آمریکا برای توافق بر سر لایحه بودجه موقت، دولت فدرال آمریکا وارد مرحله تعطیلی ناخواسته شد. اختلافات حزبی و سیاسی در راستای تدوین و تصویب بودجه موقت کماکان استمرار دارد و این اختلافات، به ویژه چالش و اختلاف بین رئیس جمهور و نمایندگان دمکرات باعث شد تا دولت فدرال آمریکا وارد پروسه تعطیلی شود. دونالد ترامپ در آخرین تلاشها برای جلوگیری از تعطیل شدن دولت آمریکا با رهبر دمکراتها در سنا نیز دیدار کرد، ولی از اخبار منتشره چنین استنباط میشود که این دیدار نیز نتیجه و دستاورد ملموسی نداشته است. برای ممانعت از تعطیلی دولت فدرال آمریکا، کنگره باید تا پایان روز جمعه به وقت واشنگتن بر سر لایحه بودجه به جمعبندی و توافق میرسید، اما چنین توافقی صورت نگرفت.
تعطیلی دولت امریکا، دارای سابقه پیشینی است و تاکنون 18 بار چنین پدیده ای به وقوع پیوسته است که آخرین بار آن در سال 2013 بود و برای 16 روز، دولت فدرال ایالات متحده تعطیل گردید. تعطیلی دولت فدرال آمریکا در شرایطی به وقوع میپیوندد، که به دلیل اختلافات (عمدتا سیاسی – اقتصادی)، رئیسجمهور آمریکا و کنگره این کشور نتوانند بر سر تصویب قانون مربوط به تخصیص اعتبارات نهادهای دولتی در زمان مقرر، به توافق برسند.
هر چند که به نظر نمیرسد که تعطیلی دولت فدرال، آثار ملموس و فوری بر وضعیت اقتصادی و معیشتی جامعه و مردم آمریکا داشته باشد (بررسیها نشان میدهد تعطیلی 16 روزه دولت فدرال آمریکا در سال 2013 نزدیک به 30 میلیارد دلار برای دولت آمریکا هزینه دربر داشته است)، اما این پدیده از نظر روانی میتواند برای افکار عمومی آمریکا و کارکنان مرتبط با حوزه های مشمول تعطیلی، تولید نگرانی کند و نوعی بی ثباتی اقتصادی – سیاسی را در میان افکار عمومی آمریکا و همچنین افکار عمومی جهانی، مخابره نماید.
با لحاظ این نکته که هنوز یک سال از استقرار دولت جدید امریکا نمیگذرد و این دولت در ابتدای عمر خود و آغاز اجرایی کردن سیاستهای جنجالی اش میباشد، وارد شدن دولت کنونی امریکا در تعطیلی زودهنگام، دارای پیام خاصی است و به نوعی میتوان آن را به تشدید تنش و واگرایی در ساختار سیاسی ایالات متحده آمریکا به ویژه در مقطع کنونی تفسیر کرد. در واقع دیدگاه و ادبیات حاکم بر مناسبات دولتمردان آمریکا و رقیبان سیاسی آنان در کنگره، میتواند نشانی بر تشدید این واگرایی باشد که نتیجه مستقیم آن، ایجاد اخلال کارکردی در ساختار اجرایی و اداری آمریکاست که در صورت تداوم، میتواند هم از نظر روانی و هم از عینی، تبعات منفیِ ملموسی برای جامعه آمریکا به دنبال داشته باشد.
افزایش تنشها و چالشها در ساختار سیاسی ایالات متحده، با روی کار آمدن ترامپ، روندی مستمر و فزاینده را طی کرده است. به عبارتی دیگر، در کمتر از یک سال از روی کار آمدن دولت جدید، شاهد طرح پرونده های جدی چالشی در درون ساختار سیاسی ایالات متحده میباشیم ( مانند موضوع دخالت روسیه در انتخابات که هنوز در جریان است و مخالفان ترامپ به دنبال شفاف شدن و تعیین تکلیف آن هستند) و این روند به وضعیت حساسی رسیده که امروزه برخی نمودهای این سطح از تنش داخلی را در پدیده هایی چون تعطیلی دولت فدرال، مشاهده میکنیم.
از سویی دیگر باید اشاره کرد که روند فزاینده تنشها و چالشها در مناسبات داخلی قوا و احزاب سیاسی آمریکایی که منجر به پدیده ای چون تعطیلی دولت فدرال شده است، در سطحی و لایه ای، متاثر از ادبیات و دیدگاه حاکم بر دولت جدید ایالات متحده میباشد. دولت ترامپ که در طول یک سال گذشته در طیفی از موضوعات و مسائل سیاست خارجی، سیاست تهاجمی را در پیش گرفته و چالشهای جهانی جدیدی را شکل داده است، در سطح داخلی نیز، به واسطه دیدگاه و ادبیات خاص خود، تنش و کشمکش با سایر نهادها را افزایش داده است.
در ورای تنش و چالش کنونی بین دولت و کنگره، نکته مهمی که باید به آن اشاره کرد، افزایش نقش و ارتقای جایگاه کنگره در ساختار سیاسی ایالات متحده در سالهای اخیر میباشد. به عبارتی، بررسی مناسبات درونی قوا در سالهای اخیر در ایالات متحده ( و در حوزه های موضوعی گوناگون) نشانگر افزایش بازیگری کنگره و تقویت جایگاه آن در روند تصمیم گیری و سیاستگذاری ها میباشد. ارتقای جایگاه و قدرت کنگره و به تبع آن افزایش بازیگری این نهاد در موضوعات مختلف در سالهای اخیر، که کماکان روندی صعودی را تجربه میکند، میتواند به عنوان قرینه و نشانه ای دال بر تضعیف نظام ریاستی در ایالات متحده نیز تفسیر گردد.
همچنین با توجه به انتخابات ایالتی اخیر، وزن و جایگاه دموکراتها در مجلس سنا ارتقاء پیدا کرده است و این موضوع کار را برای دولت جمهوریخواه ترامپ، برای جلب حمایت و همراهی کنگره با سیاستها و اهدافش ( که مورد انتقاد جدی دمکراتها میباشد) پیچیده تر خواهد کرد. در کنار موضوع فوق، باید بدین نکته نیز توجه کرد که در سطح کلان، نوع نگاه و تصویرپردازی دمکراتها با جمهوریخواهان در مورد آمریکای مطلوب، دارای تفاوتها و اختلافات جدی است.
دمکراتها به دنبال چندجانبه گرایی و ایجاد اجماع برای پیشبرد سیاستها و اهدف بین المللی آمریکا و همچنین حل چالشها و مسائل جهانی با شیوه اشاره شده میباشند، در حالی که جمهوریخواهان، جهت پیشبرد اهداف و سیاستهایشان، بر یکجانبه گرایی تمرکز داشته و سیاست تهاجمی را در دستور کار خود قرار میدهند که این موضوع میتواند هزینه هایی سیاسی جدیدی را تولید نماید.
تمرکز بر یکجانبه گرایی و در پیش گرفتن سیاست تهاجمی، از ابتدای روی کار آمدن دولت ترامپ (و در موضوعات مختلفی چون برجام، روابط با چین و ...) مشهود و ملموس بوده است و مخالفتها و مقابله هایی را در میان دمکراتها به دنبال داشته است. در آینده نیز طیف گوناگون و متنوعی از موضوعات، همچون توافقنامه هسته ای با ایران (برجام)، چگونگی مدیریت و برخورد با مهاجرین، روابط و همکاری با اروپا در حوزه های مختلف، مسائل و چالشهای محیط زیستی و ...، بیشترین سطح چالش و تنش را در میان دموکراتها و دولت ترامپ، شکل خواهد داد.
به هر حال، با توجه به دیدگاه و ادبیات حاکم بر دولت ترامپ از یکسو (که در بیانیه اخیر کاخ سفید نیز، دموکراتها متهم به ترجیح منافع سیاسی و حزبی بر امنیت ملی، منافع عمومی و ...شدند) و همچنین افزایش نقش و بازیگری کنگره در مناسبات سیاسی و سیاستگذاریها، چنین به نظر میرسد که سطح چالش و تنش بین دولت آمریکا و کنگره در روزها و ماههای آینده روندی افزایشی را طی خواهد کرد و این موضوع ضمن ضربه به چهره و اعتبار جهانی آمریکا و ایجاد هزینه های اقتصادی و مالی، نگرانیهای سیاسی و معیشتی جامعه آمریکا را نیز تشدید میکند و در مرتبه بعد، اختلال در عملکرد نهادهای داخلی و اجرایی این کشور را نیز ضریب خواهد داد.
انتهای متن/
∎
نظر شما