به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، تحلیل رفتار ترامپ و سیاست خارجی آمریکا در قبال برجام یک زیرساختشناختی از مبانی سیاست خارجی و راهبرد امنیت ملی ایالات متحده را میطلبد. نظر به انتشار راهبرد امنیت ملی آمریکا و اهمیت این سند در شکلدهی به سیاستها و اقدامات ایالات متحده و نقش این کشور در عرصه جهانی که اکنون تا حدودی معطوف به برجام است لازم است تا با نیمنگاهی به استراتژی این کشور و ساختار تصمیمگیری آن پرداخته شود.
بعد از آن که در ارتباط با نقش و جایگاه کشورها در نظام بینالملل نظراتی همچون ایده قدرت دریایی ماهان و نظریه هارتلند مکیندر مطرح شد، نوبت به جرج کنان رسید تا در سلسله یادداشتهایی در مجله امورخارجه اهمیت تدوین یک سند راهبرد امنیت ملی را برای آمریکا مطرح ساخت تا به این ترتیب اولین استراتژی امنیت ملی آمریکا توسط شورای امنیت ملی این کشور تهیه و منتشر شد. دکترین امنیت ملی این کشور همواره در طول تاریخ بر پایه امتیازات این کشور شامل هژمونی، امنیت و منافع ملی و همچنین ارزشها شامل آزادی، دموکراسی و حقوق بشر با برتری و اولویت امتیازات بر ارزشها در صحنه عمل تدوین و اجرایی شده است. نکته حائز اهمیت درخصوص اسناد امنیت ملی آمریکا این است که میتواند جهتگیریهای اصلی، اقدامات و تهدیدات مهم آمریکا را در یک بازهزمانی مشخص کند و بیانگر درک وضعیت موجود درخصوص تحولات و تعهدات نظام بینالملل و نوع نگرش دولتمردان واشنگتن به نظام بینالملل و بازیگران آن همچون نقش ایران و اجرای تعهدات آمریکا در قبال برجام است. بهطوری که در سند امنیت ملی آمریکا در ماه گذشته اشاره شده است که «رژیم ایران در حال ساخت موشکهای بالستیک توانمندتر است و قابلیت ازسرگیری کار خود روی تسلیحات هستهای را دارد؛ تسلیحاتی که میتواند ایالات متحده و شرکای ما را تهدید کنند.»
در ادامه این سند باز هم ترامپ از ایران یاد کرده و ضمن «اصلیترین حامی تروریسم دولتی» خواندن این کشور، ایران را به بهرهگیری از بیثباتی خاورمیانه برای بسط نفوذ خود و اقدام به حمله سایبری علیه منافع آمریکا متهم کرده است.
در پیشبینی و تحلیل رفتارها و مواضع مرد اول کاخ سفید باید به نظریات تصمیمگیری سیاست خارجی همچون نظریه «سازمانی بوروکراتیک» مختص آمریکا و تلفیق آن با راهبردهای سیاست خارجی آمریکا که جنبه اعلانی دارد، توجه داشت. بهعنوان نمونه راهبرد نوین امنیت ملی دولت ترامپ با توجه به عناصر اصلی و تحلیل محتوای سند تا حدودی تداوم نظریه «صلح از طریق زور» رونالد ریگان است که درخصوص اجرای تعهدات برجامی آمریکا و مواضع وی در رابطه با برجام کاملا مشهود است و به شکل قابلتوجهی نمایشگر تمایلات ترامپ و تجلی شعارهای انتخاباتی وی و همچنین لیست ترجیحات استراتژیک آمریکا در این دولت است.
راهبرد جدید امنیت ملی آمریکا دارای چهار رکن اصلی است که شامل حفاظت از کشور و مردم، ارتقا و بهبود رفاه در آمریکا، نمایش صلح از طریق قدرت و پیشبرد نفوذ آمریکا در دنیاست که تاکید ترامپ بر منع ایران از دستیابی به سلاح کشتار جمعی و حتی تهدید توان بالستیک ایران را در چارچوب حفاظت از کشور و مردم آمریکا با تهدید انگاشتن خطر ایران هستهای و از سوی دیگر مواضع سرسختانه و البته کمی بلوفمآبانه ترامپ در رابطه با پاره کردن برجام یا اولتیماتوم به کنگره و اتحادیه اروپا را میتوان در ذیل بند نمایش صلح از طریق قدرت تحلیل کرد.
بنابراین در ابتدا باید سیاست خارجی و مواضع اعلامی ایالات متحده را بر مبنای یکی از چهار مکتب اصلی حاکم بر سیاستهای ایالات متحده آمریکا تحلیل و طبقهبندی کرد. از بین چهار مکتب اصلی، «هامیلتونیسم» با شاخصه تاکید بر ارزشهای آمریکایی به جای منافع آمریکا در خارج از کشور، مکتب «جکسونیسم» با شاخص قرار دادن منافع ملی بهعنوان سکاندار سیاست و روابط خارجی، مکتب «ویلسونیسم» با تاکید بر حفظ صلح و رد جنگ بهعنوان راهحل مشکلات جهان و مکتب «جفرسونیسم» بیشتر متمرکز بر سیاستهای اجتماعی داخلی است. با این وصف مختصر و بر مبنای موارد احصا شده در سند امنیت ملی دولت ترامپ، این موارد گویای انطباق خطمشی و رویکرد سیاست خارجی دولت ترامپ بر مبنای تلفیق مکتب هامیلتونیسم با تاکید بر ارزشها و منافع آمریکا در خارج از کشور و درونگرایی مبتنی بر ساخت کشور(نخست آمریکا) با مکتب جکسونیسم با شاخصههای منافع ملی سکاندار سیاست و روابط خارجی، پذیرش مداخله نظامی در دیگر مناطق جهان برای حفظ منافع ملی، گسترش موقعیت جهانی بهعنوان یک قدرت بزرگ و واکنش به تهدیدات از طرق نظامی در صورت نیاز است.
مشخص کردن اهداف، منافع و مقاصد آمریکا در سطح بینالمللی، موضوع سیاست خارجی، تعهدات بینالمللی و راهکارهای کوتاهمدت و بلندمدت سیاسی مواردی است که در سند اخیری که توسط ترامپ منتشر شد، لحاظ شده است. اینک تصور و تصمیم رئیسجمهور آمریکا در قبال یک معاهده بینالمللی همچون برجام کاملا قابل فهمتر خواهد بود که البته در کنار این خطمشی، شناخت ساختار سیاست خارجی این کشور منجر به فهم محدودیتها و ناتوانیهای تیم فعلی دولت آمریکا نیز خواهد شد.
توافق هستهای بین ایران و 6 قدرت جهانی یعنی آمریکا، انگلیس، فرانسه، چین و روسیه به همراه آلمان دو سال قبل حاصل شد و براساس مصوبه کنگره، این رئیسجمهور آمریکاست که باید درخصوص اجرای تعهدات برجام توسط ایران گزارش دهد تا به این شکل کنگره به تعلیق تحریمهای هستهای ایران برای 120 روز تداوم بخشد و نکته حائز اهمیت آن است که ترامپ در ضربالاجل مهرماه از تایید انجام تعهدات ایران نسبت به برجام امتناع کرد و این موضوع هراسی ایجاد کرد که آمریکا در ضربالاجل بعد بر حسب تهدیدات مدام ترامپ از توافق هستهای خارج خواهد شد اما شاهد بودیم که در روزهای گذشته ترامپ اگرچه اولتیماتومهای جدی را برای اروپا و کنگره آمریکا تعیین کرد اما در نهایت باز هم تعلیق تحریمهای کشورمان، خروجی نشستهای متعدد تیم فعلی دولت آمریکا بود.
ایالات متحده و رئیسجمهور این کشور با شروطی چهارگانه این بار نقشه راه جدیدی را تعریف کرده است که دربرگیرنده محدودیتهای بسیار سنگینی است که مشتمل بر بازرسی کامل بازرسان بینالمللی از همه سایتهایی که میخواهند، اطمینان به این نکته که ایران هیچگاه به داشتنِ یک سلاح اتمی نزدیک نخواهد شد، عدم انقضای این موارد و محدودیتهای اعمالی بر ایران بعد از 10 سال است و در نهایت باید بهطور مشخص قید شود که براساس قانون آمریکا، برنامه موشک با برد بالا و برنامه اتمی غیرقابل تفکیک شناخته میشود و توسعه و آزمایش موشکها باید با تحریمهایی شدید مواجه شود.
اما علیرغم تمدید تعلیق تحریمها، تیم مشاوران کاخ سفید، کنگره و شخص ترامپ بهطور جدی بهدنبال حذف بند غروب در برجام هستند که اذعان دارد به برچیده شدن نظارت و رفع محدودیتهای بینالمللی بر برنامه هستهای ایران و این درخواست در کنار افزایش تحریمها بر بسیاری از افراد و نهادهای ایرانی بهطور همزمان با اجرای برجام است که تحریم اخیر خزانهداری آمریکا درخصوص 14 فرد و نهاد ایرانی در همین راستا قابل تفسیر است. این رویکرد به معنای ایجاد یک فضای ذهنی و روانی ترس از هرگونه سرمایهگذاری و تعامل اقتصادی با ایران در بین کشورهای دیگر است که تا حدودی ایران را از انتفاع برجام محروم میکند. در همین حال از سوی دیگر آمریکا با سر باز زدن از تعهدات کامل خود و نظارت بر اجرای تعهدات ایران در طرف مقابل تلاش میکند با افزایش تحریمها بر ایران بهطور طبیعی به رضایت مطلوب خود از برجام رسیده و احتمالا با علاقه کمتر به عدم خروج از این توافق بینالمللی خود را نیز یک عنصر نامطلوب در نظام بینالملل معرفی نمیکند.
ساختار پیچیده و تقسیم وظایف هوشمندانه و از سوی دیگر نظام تصمیمگیری سازمانی بوروکراتیک و رقابتمحور ایالات متحده به ترامپی که در تمام دوران کمپین انتخاباتی شعار پاره کردن برجام را سر میداد تفهیم کرده است که شناخت و ادراک وی از نظام بینالملل و حتی ساختار پیچیده سیاسی آمریکا نیز غیرکارشناسی و ناصحیح است. از سوی دیگر با بررسی مقدورات و محذورات یک کشور در عرصه بینالملل این محدودیتهایی بود که بر یکهتازیهای ترامپ تحمیل شد و حتی متحدان دیرین و سنتی نیز با رویکرد ترامپ به مخالفت برخاسته و از لحظهای که زمزمههایی مبنیبر مخالفخوانی رئیسجمهور آمریکا در زمینه توافق اتمی آغاز شد اروپاییها کارزاری را به راه انداختند و در اروپا و آمریکا بر حمایت خود از این توافق پافشاری کردند.
اگرچه ترامپ با مشورت با مشاوران ارشد خود در کاخ سفید به این جمعبندی رسید که تعلیق تحریمها را تمدید کنند اما وی بهطور جدی با تمرکز بر دو موضوع فعالیتهای موشکی کشورمان و سیاستهای منطقهای ایران، آنها را در تضاد با روح برجام میداند و به همین دلیل نیز این بار توپ تغییر رفتار ایران را در زمین اتحادیه اروپا انداخته است تا آنها را برای اعمال فشار بر ایران ترغیب کند و خروج احتمالی آمریکا از برجام را بر گردن متحدان سنتی خود و حامیان امروز برجام بیندازد. تجربه شکست در برابر حمایت جدی اروپا از برجام برای ترامپ تلخ بوده و تلاش دارد متهمان جدیدی را به این عرصه بکشاند و این دوگانه ایران یا آمریکا آنقدر برای اروپا چالش جدی خواهد بود که به دلیل عمق و دامنه وسیع روابط فرا آتلانتیکی مانع از آن میشود که بروکسل بخواهد یا بتواند به خاطر برجام، روابط خود را با واشنگتن مختل کند چراکه اروپا همچنان در بعد تکنولوژیک و اطلاعاتی سخت نیازمند همکاری واشنگتن است که این مساله میتواند به فشار اروپا بر کشورمان در آیندهای نزدیک منجر شود.
برای پیشگیری از این اتفاقات و فشار احتمالی اروپا بر کشورمان برای تغییر سیاستها و اصلاح یا تکمیل توافق هستهای که احتمال آن توسط نگارنده بالا ارزیابی میشود، ایران میتواند از سیاستهای هوشمندانه استفاده از شکاف سیاسی اروپا و آمریکا استفاده کند که با توجه به گذشت تقریبا یک سال از ریاستجمهوری ترامپ، آنچه بیش از هر مورد دیگری به چشم میآید، افزایش فاصله میان آمریکا و متحدان اصلی آن در اتحادیه اروپاست. خروج از پیمان پاریس، اتخاذ سیاستهای خصمانه درخصوص مهاجران، افزایش تردیدها درخصوص آینده برجام و تصمیم جدید وی درخصوص بیتالمقدس و انتقال سفارت آمریکا در سرزمینهای اشغالی مواردی هستند که باعث افزایش شکاف میان آمریکا و متحدانش شده است و این فرصت بسیار ارزشمندی است که ایران میتواند از آن بهرهبرداری کند و این فاصله را حفظ و حتی تعمیق کرده و منافع کشورمان را در آن تعریف کند.
نظر شما