شناسهٔ خبر: 23614043 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: فرهیختگان آنلاین | لینک خبر

آسیب‌شناسی وضعیت خوشنویسی سنتی و نقاشیخط در گفت‌وگو با سعید نقاشیان و کسری کرکزی

بازی‌های پشت‌پرده در حراج‌های تجسمی بسیار است/ «نقاشیخط» امروز برای عده‌ای تبدیل به دکان شده است

در 10سال گذشته، ورود نقاشیخط به حوزه هنرهای تجسمی توانسته واکنش‌های زیادی را به دنبال داشته باشد. ضمن اینکه موفقیت هنرمندانی که با دانش و اشراف دراین وادی قدم برداشته‌اند در حراج‌های بین‌المللی چشمگیر بوده است. از این سوی اما، هستند هنرمندانی که هنوز به شیوه خوشنویسی سنتی وفادارند و معتقدند انجام حرکت‌های نو در خط جایز نیست.

صاحب‌خبر -
به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، تقابل نوگرایی و سنت شاید از وقتی شروع شد که علی اسفندیاری ملقب به نیما یوشیج تصمیم گرفت در حیطه شعر، خلاف آنچه پیش از این شاعران ادبیات فارسی رفته بودند را در پیش گیرد. اما این شروع ماجرا بود و بسیاری از شاعرانی که تعلق‌خاطری به ادبیات کلاسیک داشتند با او بر سر حرکت‌های نوجویانه در شعر، بنای مخالفت و انتقاد گذاشتند. با این‌حال نیما دراین مسیر به راه خود ادامه داد و به‌ مدد اشعاری که امروز از او به جای مانده، نشان داد می‌توان بی‌آن‌که به سنت‌های قدیم شعر فارسی بی‌اعتنا بود، اثری ارائه کرد که درعین بدیع‌بودن، حرف‌های تازه‌ای هم برای گفتن داشته باشد. بعد از آن، حرکت‌های تازه دیگری در شاخه‌های فرهنگی هنری تاریخ و هنر ایران شکل گرفت. امروز اغلب هنرمندان، حتی آنهایی که سالیان دراز به شیوه استاد و شاگردی در هنر فعالیت می‌کرده‌اند، تمایل دارند به ابداع در رشته‌ای که برآن متمرکز هستند بپردازند، شاید به این خاطر که دریافته‌اند اگر اثری می‌خواهد از مرزهای جغرافیایی کشورش عبور کند باید قرابتی با جهان معاصر داشته باشد. در سال‌های اخیر، چنین حرکت‌هایی در حوزه خط نیز برداشته شد، چندان که در 10سال گذشته، ورود نقاشیخط به حوزه هنرهای تجسمی توانسته واکنش‌های زیادی را به دنبال داشته باشد. ضمن اینکه موفقیت هنرمندانی که با دانش و اشراف دراین وادی قدم برداشته‌اند در حراج‌های بین‌المللی چشمگیر بوده است. از این سوی اما، هستند هنرمندانی که هنوز به شیوه خوشنویسی سنتی وفادارند و معتقدند انجام حرکت‌های نو در خط جایز نیست. تمام این مسائل ما را برآن داشت تا میزگردی با حضور سعید نقاشیان، هنرمند خوشنویس و نقاشیخط و استاد دانشگاه و کسری کرکزی، مدیر انجمن خوشنویسان شمال تهران برگزار کنیم و مفاهیمی از این دست را از منظر این دو هنرمند مورد آسیب‌شناسی قرار دهیم.

 

در سال‌های اخیر می‌بینیم تقابل زیادی بین دو عرصه خوشنویسی سنتی و نقاشیخط ایجاد شده، به‌ویژه با پررنگ شدن نقاشیخط شاهد بروز اختلاف‌نظرهایی دراین زمینه بوده‌ایم و از این رهگذر برخی هنرمندان در حیطه خوشنویسی براین باورند شکل‌گیری نقاشیخط ضرورتی ندارد، نظر شما چیست؟

سعید نقاشیان: هنرمند نقاشیخط و استاد دانشگاه پیش از هرچیز باید به این مساله اشاره کنم، به‌شخصه با واژه نقاشیخط خیلی موافق نیستم، در نقاشیخط آنچه هنرمند بیش از سایر مولفه‌ها بر آن متمرکز است، نقاشی است؛ نقاشی‌ای که مولفه‌های آن حروف هستند. ضمن اینکه چه‌بسا هنرمندانی درحال‌ حاضر در حوزه نقاشیخط فعالیت می‌کنند و الزاما هم قائل به دانش خوشنویسی نیستند. به‌عنوان مثال، حسین زنده‌رودی یکی از هنرمندانی بوده و هست که خوشنویس نیست ولی آثار ارزنده‌ای در این زمینه به واسطه تسلط بر نقاشی ارائه داده که از عنصر حرف بسیار خوب استفاده کرده است. اگرچه دراین بین، هنرمندی چون فرامرز پیلارام با وجود آنکه پیش‌تر خوشنویس بود به حرکت‌های نو در خط هم می‌پرداخت. بنابراین اصطلاحی به نام «نقاشیخط» که امروز با آن مواجهیم، جزئی از نقاشی محسوب می‌شود. همیشه براین باور بوده‌ام، کسی که فرم و هندسه حروف، ترکیبات، داویر و... را بداند می‌تواند در حیطه خوشنویسی و نقاشیخط به خلق اثر بپردازد. درواقع هنرمند خوشنویسی که به تمام مولفه‌هایی که در خوشنویسی سنتی وجود دارد، اشراف داشته باشد و درعین‌حال، تکنیک‌های نقاشی را بداند، به‌مراتب می‌تواند عملکردهای موفقیت‌آمیزی در این وادی داشته باشد تا کسی که عملا نسبت به خوشنویسی سنتی اشراف ندارد و فقط به صرف اینکه در سال‌های اخیر، نقاشیخط از رونقی برخوردار شده تمایل به کار کردن دراین حوزه دارد. در عین‌ حال، با آن دسته از استادان خوشنویسی موافقم که معتقدند تسلط نداشتن به فرم و دانش خوشنویسی، نمی‌تواند منجر به خلق اثر ماندگاری در حوزه نقاشیخط شود. می‌خواهم بگویم این دو حیطه همواره مکمل یکدیگر بوده و هستند و تا زمانی که یک هنرمند نتواند به زوایای پیدا و پنهان عرصه خوشنویسی سنتی بپردازد، در نقاشیخط به آن شکلی که باید موفق نخواهد شد. درصورتی‌ که امروز این اتفاق افتاده و می‌بینیم متاسفانه افرادی به این حوزه وارد شده‌اند که بی‌آن‌که دانشی نسبت به خوشنویسی سنتی داشته باشند، در حیطه نقاشیخط فعالیت می‌کنند. چه‌بسا دیده شده، گاه فردی سال‌هاست در حیطه نقاشی فعالیت می‌کند و از آنجایی که خود را متکی به دانستن مولفه‌های خوشنویسی سنتی نمی‌داند وارد حوزه نقاشیخط شده است یا برعکس، فردی خطاط است ولی می‌بیند بازار نقاشیخط در سال‌های اخیر به اصطلاح بالا گرفته، ‌بنابراین بی‌آن‌که اشرافی نسبت به تکنیک‌های نقاشی داشته باشد، ‌با تکیه بر فضای دیجیتال‌آرت و تلفیق خوشنویسی با آن، پا به عرصه نقاشیخط نهاده و به ارائه و خلق اثر می‌پردازد.

کسری کرکزی: مدیر انجمن خوشنویسان شمال تهران من هم دراین ارتباط با آقای نقاشیان موافقم ولی این را قبول دارم که هنرمند ضرورت دارد برای ورود به عرصه نقاشیخط، پیش از هرچیز دانش تئوریک آن را بشناسد. کمااینکه خود من زمانی که بعد از فراگیری مولفه‌های خوشنویسی سنتی، می‌خواستم به حوزه نقاشیخط ورود کنم، به این فکر کردم اولین کاری که در این زمینه انجام بدهم این است که موقع خلق اثر، ‌طوری کار کنم که رد رنگ روی بوم نماند. بنابراین از تکنیک اکرلیک استفاده کردم. درواقع دغدغه من در برهه‌ای که وارد عرصه نقاشیخط شدم این بود که وقتی بیشتر جلو رفتم، متوجه شدم کسی می‌تواند در نقاشیخط موفق باشد که هنر را به شکل تخصصی بشناسد و درعین ‌حال به مواردی چون سیاه‌قلم و پرتره هم مسلط باشد. ضمن اینکه طراحی و اساسا درست‌دیدن از سوی یک هنرمند است که می‌تواند باعث شود او دست به ارائه اثر ماندگاری بزند. ولی چندان که آقای نقاشیان اشاره کردند، امروز عده‌ای تمایل دارند خودشان را در حوزه نقاشیخط به‌عنوان هنرمندانی صرفا خارج از اسلوب معرفی کنند. درحالی که در نقاشیخط، دانستن اسلوب خط حرف اول را می‌زند. امروز می‌بینیم اغلب هنرمندان پیشکسوتی که در سال‌های گذشته، عمده فعالیت‌شان بر خوشنویسی متمرکز بوده به سمت نقاشیخط روی آورده‌اند. در این ارتباط خاطره‌ای دارم؛ اینکه یک‌بار یکی از استادان پیشکسوت در حوزه خوشنویسی، در مواجهه با نقاشیخط، وقتی بوم را مقابلش گذاشتیم به این مساله اشاره کرد که سال‌هاست فقط خوشنویسی می‌کند و چیزی درباره نقاشیخط نمی‌داند، بنابراین دست هم به بوم نمی‌زند. این نشان می‌دهد که استادان مجرب و به‌اصطلاح استخوان‌دار در عرصه خوشنویسی سنتی، وقتی درباره حیطه‌ای به درستی اطلاعات ندارند وارد آن نمی‌شوند. از طرفی، اینقدر در سال‌های اخیر افراد ناکارآمد وارد حوزه نقاشیخط شده‌اند و بدون داشتن دانش و اشراف نسبت به خط و نقاشیخط به ارائه آثار نازل پرداخته‌اند که استادان این حیطه فکر می‌کنند اگر دست به نقاشیخط بزنند، خودشان را زیرسوال برده‌اند. درصورتی که برای ورود به هر دوی این عرصه‌ها، باید به دانستن هنرهای زیادی پرداخت. به‌عنوان مثال، ‌کسی که خوشنویسی می‌کند باید گرافیک هم بداند. درواقع هنرمندی می‌تواند در این برهه در حوزه نقاشیخط مطرح و جهانی شود که هنرهای تجسمی را به درستی بشناسد، مبانی ترکیب مواد و رنگ را بداند، درعین‌حال معتقدم هرچقدر فردی که می‌خواهد به هنرهای نو قدم بگذارد، دارای پیشینه قوی سنتی باشد، می‌تواند به حرکت‌های نوتری بپردازد.

پس از برآیند حرف‌های هردوی شما می‌توان این‌طور برداشت کرد در حال‌حاضر اغلب کسانی که در حوزه نقاشیخط کار می‌کنند از دانش و پشتوانه کلاسیک خوشنویسی برخوردار نیستند و فقط به صرف اینکه نقاشیخط به لحاظ مادی از بازار مطلوبی برخوردار است، جذب این هنر شده‌اند؟

سعید نقاشیان: متاسفانه همین‌طور هست، البته خیلی از همکاران من هستند که با آگاهی کامل وارد این رشته شده‌اند. رشته من در دوره کارشناسی و کارشناسی‌ارشد، گرافیک بوده و دکترایم هم نشات‌گرفته از گرافیک است، با این حال هنوز هم وقتی در نقاشیخط به ارائه یک اثر می‌پردازم، دست و دلم می‌لرزد. ولی گاه می‌بینم برخی حضرات حیطه خوشنویسی، ابتدایی‌ترین اصول گرافیک مثل انتخاب کادر عمودی یا افقی، دانش چیدمان، ویدئوآرت و... را ندارند ولی به ارائه اثر می‌پردازند، طبعا اثری که بدون پشتوانه و دانش گرافیک خلق شود نمی‌تواند ماندگار شود یا مخاطب را جذب کند.

در این ارتباط می‌خواستم بپرسم اساسا داشتن سواد آکادمیک چقدر می‌تواند در عرصه هنر پیش‌برنده باشد، اصلا دانشگاه چقدر می‌تواند در هنرمند شدن فرد تاثیرگذار باشد، این سوال را از این جهت مطرح می‌کنم چون می‌بینم بخش اعظم ادبیات خلاقه داستانی ما در خارج از محیط دانشگاه شکل گرفته‌ و عمدتا نویسندگانی در تاریخ ادبیات معاصر داریم که به‌رغم آنکه تحصیلات آکادمیک داشته باشند نام‌شان به واسطه آثار ارزنده‌ای که دراین وادی خلق کرده‌اند برای نسل‌ها ماندگار شده است؟

سعید نقاشیان: مساله‌ای که اشاره می‌کنید درست است، در تاریخ ادبیات معاصر ما بوده‌اند نویسندگانی که تحصیلات آکادمیک نداشته‌اند، ولی تبدیل به شاعران و نویسندگانی شده‌اند که نام‌شان در تاریخ ماندگار شده است. ولی باید به این مساله هم توجه کرد، اگر می‌بینیم به‌عنوان مثال، شاعری بدون بهره‌گیری از تحصیلات آکادمیک می‌تواند به درجات مطلوبی دست یابد، به این دلیل است که در ازا، کتاب‌های زیادی خوانده و به اصطلاح سطح مطالعه آزادش بالاست. می‌خواهم بگویم دانشگاه اساسا چیزی به فرد یاد نمی‌دهد، مگر اینکه آن فرد به معنای واقعی «دانشجو» باشد. خاطرم هست سال 76 که دانشجوی دوره کارشناسی بودم با استاد حمید عجمی آشنا شدم، اعتراف می‌کنم پیش از آشنایی با او، هرچه در زمینه خط کار می‌کردم به زعم خودم، شلنگ تخته بود و بس. وقتی با ایشان آشنا شدم و اشتیاقم را برای کار کردن در حوزه خط دید، پیشنهاد کرد تا کل قرآن کریم را به خط معلی بنویسم. من هم 6 ماه نشستم و قرآن را به خط معلی که خود استاد عجمی مبدع آن هستند، نوشتم و دوباره نزدشان رفتم. می‌خواهم بگویم در آن برهه زمانی، دانشگاه به من چیزی یاد نداد، ولی اشتیاق به یادگیری باعث شد از آن تاریخ تا امروز دیگر دست از استاد عجمی برندارم و سال‌هاست که به شاگردی ایشان افتخار می‌کنم. بنابراین در پاسخ به سوال شما می‌توان گفت، دانشگاه همواره مسیری را برای فرد مشخص می‌کند و این خود آن فرد است که باید مشتاق فراگیری باشد.

کسری کرکزی: من هم براین باورم که مبانی دانشگاهی، اگرچه مجموعه‌ای دروس را به فرد منتقل می‌کند، ولی دانستن این دروس به‌تنهایی کافی نیست و از فرد به قول شما هنرمند نمی‌سازد. اگر کسی می‌خواهد هنرمند شود باید بداند پاس کردن چهار سال دروس دانشگاهی کافی نیست، دراین مسیر مولفه‌های دیگری هم لازم است. کمااینکه رشته تحصیلی من در دانشگاه ارتباطی به هنر نداشته است. من پزشکی خوانده‌ام ولی براساس اشتیاقی که همیشه نسبت به هنر در من وجود داشته، خوشنویسی و بعد از آن نقاشیخط را به شکل جدی دنبال کردم. آقای نقاشیان پیشتر اشاره کرد که بعد از آن روز، شاگردی استاد عجمی را کرده‌اند و من می‌‌خواهم همین‌جا به این مساله اشاره کنم، حتما استاد عجمی در او چیزی دید که احساس کرد اشتیاق این فرد ورای گذراندن فرمالیته دروس دانشگاهی است. بنابراین به او پیشنهاد نوشتن قرآن کریم به خط معلی را داده است. به بیان ساده‌تر، هنرمند برای آن که بتواند به درجه متعالی در هنر برسد باید در کنار سایر عناصر، مبانی معرفتی را هم بیاموزد.

به قول مولانا: آب کم جو تشنگی آور به‌دست ولی با تمام این اوصاف بر این باورم مطالعه مبانی دانشگاهی به یک‌بار خواندنش می‌ارزد و می‌تواند برای هر دانشجویی مفید باشد. هرچند تصور می‌کنم امروز برخی از هنرمندان خوشنویس به شدت درگیر بیسوادی شده‌اند و به این باور نرسیده‌اند که در کنار در حیطه خوشنویسی و نقاشیخط، ضرورت دارد به عکاسی، رنگ‌شناسی، مبانی هنرهای تجسمی، ادبیات و... نیز اشراف داشته باشند تا بتوانند از رهگذر تمام این فنون به خلق اثری ایده‌آل بپردازند. از آن طرف می‌بینیم در حوزه نقاشیخط هم افرادی هستند که مدعی فعالیت در این حوزه‌اند و حتی برخی از آنها در کرسی‌های دانشگاه هم تدریس می‌کنند؛ ولی هنوز خط شکسته را نمی‌شناسند. این آسیبی است که در حال‌حاضر در دو عرصه خوشنویسی و نقاشیخط به وجود آمده است.

مساله‌ای که از سال‌های گذشته تا امروز به چشم می‌خورد وجود تعصب‌هایی است که در حیطه خوشنویسی سنتی مطرح می‌شود. برخی بر این باورند هنرمندانی که در این عرصه کار می‌کنند تمایل چندانی به انجام حرکت‌های نوجویانه در خوشنویسی سنتی ندارند و معتقدند هنرهای سنتی باید تا همیشه به شیوه قدما و معمول وفادار بماند. در این ارتباط نظر شما دو هنرمند چیست؟

سعید نقاشیان: سوال شما مرا یاد خاطره‌ای انداخت. خاطرم هست سال گذشته در جریان ورک‌شاپی که در حوزه هنری کرمان برگزار شد دعوت شدم و به سخنرانی پرداختم. سعی کردم موضوع سخنرانی‌ام در آن جلسه، بیشتر حول محول هنر و تعاریف جدید آن باشد تا اینکه بخواهم به شکل صرف درباره خوشنویسی سنتی صحبت کنم، ولی ناگهان در میانه سخنرانی، رئیس انجمن خوشنویسان کرمان آقای میرزایی وسط حرفم پرید و با ایما و اشاره از من خواست به سخنانم خاتمه بدهم؛ حتی در آن جلسه به صراحت گفت لزومی ندارد یک خوشنویس درباره چیزهایی که شما دارید در سخنرانی به آن اشاره می‌کنید صحبت کند؛ خوشنویس فقط باید بنویسد. آنجا بود که احساس کردم اصلا جلسه را اشتباه آمده‌ام. به سخنانم خاتمه دادم و دیگر سکوت کردم تا ایشان صحبت کند. عذرخواهی و جلسه را ترک کردم. البته این مساله درباره تعدادی از هنرمندانی که در حوزه خوشنویسی سنتی کار می‌کنند صدق می‌کند؛ وگرنه هنرمند بزرگی چون استاد حمید عجمی کاملا به آنچه در این حوزه انجام می‌دهد، واقف است و اشراف زیادی به هنر دارد. ولی مساله این است که وجود نگاه‌های بسته و متعصب از سوی برخی هنرمندان این حیطه باعث شده آفت بزرگ‌تری جریان پیدا کند و آن هم تقلید است. کما‌اینکه امروز به تماشای هر نمایشگاه خوشنویسی که می‌رویم می‌بینیم متکی به چلیپا‌نویسی شده است. برای همین این سوال برایم پیش می‌آید که وقتی هنرمندانی چون میرعماد و استاد امیرخانی تا آخر این وادی رفته‌اند، دیگر در حوزه چلیپا چه باقی مانده که اینقدر برخی از هنرمندان مصرند به این شیوه کار کنند؟! جز اینکه تکرار این شیوه باعث می‌شود آن هنرمند از خلاقیت و برداشتن قدم‌های تازه باز بماند. اینکه یک هنرمند در هر شاخه‌ای، ادامه دهنده مسیر استادان خود باشد چه برآیندی برای او و جامعه دارد؟! کما‌اینکه همیشه سر کلاس‌هایم از شاگردانی که می‌خواهند به تقلید از بزرگان خط و گرافیک و نقاشی بپردازند می‌پرسم خود تو چه حرف تازه‌ای برای گفتن داری؟! البته لازم به ذکر است که همانطور که قبلا گفتم قائل به این هستم که من آرتیست نقاشیخط باید فرم چلیپانویسی و دیگر فرم‌های خوشنویسی سنتی را کامل بدانم اما خودم هم حرف تازه‌ای در فضای هنری معاصر داشته باشم.

کسری کرکزی: من هم با چنین مورد مشابهی مواجه شده‌ام. به‌عنوان مثال در نمایشگاهی با آثار شاگردان یکی از استادان پیشکسوت روبه‌رو شدم و دیدم 300 اثر شبیه یکدیگر  روی دیوار رفته‌اند، بی‌آنکه در هیچ کدام آنها نوآوری وجود داشته باشد. تردیدی نیست که در حال‌حاضر شبیه هم شدن آثار به ویژه در خوشنویسی آسیب بزرگی به این عرصه زده است. نکته‌ای که در این بین مهم است اینکه امروز برخی از هنرمندان خوشنویس درگیر فرم شده‌اند و از محتوا باز‌مانده‌اند؛ درحالی‌که رسالت اصلی هنر، انتقال پیام است.

خود شما چقدر تلاش کرده‌اید به پیام در اثر متکی باشید؟

کسری کرکزی: خیلی زیاد؛ به‌ویژه در سال‌های اخیر که عمده تمرکزم بر مفهومی بوده که می‌توان از خط دریافت کرد. یادم هست در یکی از نمایشگاه‌هایی که داشتم جمله‌ای نوشتم با این مضمون که «باران کرداری بیاموز.» فقط می‌خواستم مخاطب به عمق آنچه در ورای این جمله نوشته شده، توجه کند و باقی چیزها مثل زیبایی‌شناسی و ... اصلا برایم مهم نبود.

آقای نقاشیان شما هم معتقدید محتوا ورای فرم باید در یک اثر هنری نمود پیدا کند؟

سعید نقاشیان: بله، من هم موافقم که محتوا نسبت به فرم همواره اولیٰ بوده است. این خیلی مهم است که  هنرمند نمایشگاهی برگزار کند که استیتمنت و اساسا محور آثار آن نمایشگاه بر پایه اندیشه‌ای شکل گرفته باشد. من هم تلاش کرده‌ام در سال‌های اخیر بیشتر به این سمت‌وسو بروم. نمونه‌های اخیرش نمایشگاه «حیرانی» بود که بیشتر سعی داشتم آموزه‌های ادبیات کلاسیک ایران را به مخاطب منتقل کنم. بنابراین آثاری با تکیه بر اشعار عطار، سهروردی و ... ارائه داده‌ام. حتی به شکل مستقیم به این مساله اشاره کرده‌ام که دلیل آنکه همواره در ادبیات کهن ایران از مرغ بسم ا... و اساسا پرنده یاد می‌شود چیست؟سعی‌کرده‌ام این روند را از لابه‌لای اندیشه‌های غزالی تا ابن‌سینا و مولانا و سهروردی و حافظ برای مخاطب توضیح بدهم؛ چون به این نتیجه رسیده‌ام آنچه می‌تواند هنرمند را در بیان مکنوناتش پیش ببرد، روایتگری و تکیه بر محتواست.

برخی بر این باورند دوره خوشنویسی سنتی به پایان رسیده است. این مساله را قبول دارید؟

سعید نقاشیان: به هیچ‌وجه، نه‌تنها دوره فعالیت در حوزه خوشنویسی سنتی به پایان نرسیده که می‌توان تا نسل‌های بعد در این زمینه کار کرد.

کسری کرکزی: ولی نظرم ا‌ین است که بهتر است، یک عده از هنرمندان صرفا در حوزه خوشنویسی سنتی فعالیت داشته باشند و یک عده هر کاری می‌خواهند بکنند. مثالی در این زمینه می‌زنم. استاد غلامحسین امیرخانی سال‌هاست به تدریس خط می‌پردازد. طبیعی است این هنرمند باید صرفا معلم باقی بماند، چون اگر به  حوزه نقاشیخط ورود کند ما دیگر معلمی چون او نداریم که به تدریس در حوزه خوشنویسی سنتی بپردازد. آن وقت چه کسی می‌تواند اسلوب و ریزه‌کاری‌های خوشنویسی سنتی را به نسل‌های جوان بیاموزد؟! هرچند در پاسخ به سوال شما باید بگویم در سال‌های اخیر خوشنویسی سنتی تا حدودی به انزوا رانده شده است؛ شاید یک دلیلش پررنگ شدن نقاشیخط در فضای هنری معاصر باشد.

سعید نقاشیان: به این دلیل که نقاشیخط در مقایسه با خوشنویسی سنتی توانسته کاربردی‌تر باشد و در جامعه امروز بیشتر مورد مصرف قرار بگیرد.کما‌اینکه همین لیوانی که مقابل ما‌ست طرحی از نقاشیخط بر آن دیده می‌شود یا روی لباس‌ها، ظروف و سایر وسایل زندگی هم نقاشیخط توانسته نفوذ یابد. من منکر ظرفیت گسترده خوشنویسی سنتی ایران نیستم؛ ولی به نظرم زمانی می‌توان به حیات درست و اصولی این وادی امیدوار بود که برخی از هنرمندان این عرصه دست از نگاه‌های متعصب و یک‌بعدی به آن بردارند و اجازه بدهند در خوشنویسی سنتی هم هوای تازه‌ای جریان پیدا کند.

نکته‌ای که در حال حاضر درباره هنر خوشنویسی وجود دارد این است که  در سال‌های اخیر،گرایش بانوان نسبت به این وادی به خصوص در جریان برگزاری جشنواره‌ها و دوسالانه‌ها جالب توجه بوده است؟

سعید نقاشیان: درست است، به این معنی که اگرچه در سال‌های گذشته خط نستعلیق را بیشتر آقایان خوشنویس می‌نوشتند ولی امروز می‌بینیم گرایش بانوان هم برای فعالیت در این حوزه دوچندان شده که طبعا اتفاق خوشایندی است.

کسری کرکزی: من هم موافقم  که روند فعالیت بانوان در عرصه خوشنویسی به نسبت دهه‌های گذشته پررنگ‌تر شده است. البته این مساله فقط مختص ایران نیست. امروز در کشورهای همجوار هم شاهد حضور زنان در این وادی هستیم.

یک سوال هم درباره حراج‌هایی که در سال‌های اخیر به شکل مستمر عمدتا در کشورهای حاشیه خلیج فارس برگزار می‌شوند، داشتم. به نظر هر دوی شما دوستان، برگزاری این حراج‌ها و اقبالی که خریداران نسبت به نقاشیخط ایرانی دارند یک فرصت است یا تهدید؟ فرصت از این نظر که برخی معتقدند تعدادی از خریداران آگاهانه و براساس بینش هنری به خرید اثر می‌پردازند و تهدید از این لحاظ که برخی بر این باورند اغلب خریداران، نقاشیخط هنرمند ایرانی را به شرط امضایی که بر آن است می‌خرند،چون می‌دانند آن اثر طبعا به خاطر اسم و رسم هنرمند به مرور زمان ارزش افزوده خواهد یافت؟

کسری کرکزی: با توجه به مسائلی که در جریان برگزاری این حراج‌ها اتفاق می‌افتد، تفکر دوم را غالب می‌دانم. حتی یک‌بار دیدم اثری که مشتمل بر سه کادر مربعی و یک کادر نصفه بود و جز این چیز دیگری نداشت، به قیمت 300 میلیون تومان در یکی از همین حراج‌ها فروخته شد؛ فقط به صرف اینکه امضای هنرمند صاحب‌نامی را به یدک می‌کشید. متاسفانه این آسیب در حال‌حاضر به هنرمندان پیشکسوت در این حوزه هم سرایت کرده است. بنابراین در پاسخ به سوال شما باید بگویم تعداد گسترده‌ای از خریداران حاضر در این حراج‌ها، از آگاهی و شعور خرید اثر هنری برخوردار نیستند. واقعیت هم این است که آثار هنری با کیفیت در حوزه نقاشیخط دراین حراج‌ها، هیچ‌گاه به دست افراد آگاه نسبت به عرصه هنرهای تجسمی نخواهد رسید؛ چون سیاست بازار این‌گونه است. خاطرم هست چند وقت پیش، اثری از یک هنرمند پیشکسوت نقاشیخط را در اینستاگرامم گذاشتم و از مخاطبان خواستم در قالب کامنت بگویند که این اثر متعلق به چه کسی است؟ در کمال تعجب دیدم، هیچ‌کس متوجه نشده اثر مربوط به آن هنرمند معروف است و هر کس، اثر را متعلق به هنرمند دیگری می‌دانست. آنجا بود که افسوس خوردم، چرا باید اثری تولید شود که فقط به صرف امضای آن هنرمند به قیمت گزاف در حراج فروخته شود و هیچ مولفه دیگری نداشته باشد که مخاطبان آن اثر را با آن ویژگی‌ها به یاد بیاورند.

سعید نقاشیان: من هم معتقدم بخش اعظم آنچه در حراج‌ها نسبت به آثار هنرمندان ایرانی به خصوص در حوزه نقاشیخط می‌گذرد به امضای هنرمند مربوط می‌شود و گالری و فردی که پشت  سر هنرمند حضور دارد تنها جهت حمایت است. البته مجموعه‌داران هم هستند که نقش مهم‌تری در این راستا دارند. بعد آنها می‌آیند و افرادی را انتخاب می‌کنند که اثر آن هنرمندان برایشان سود افزوده به همراه داشته باشد. منظورم عده‌ای خاص از هنرمندان است. معیار انتخاب آثار هنری در حراج‌ها هم این است که باید ببینند کاری که انتخاب می‌کنند، اگر چکش بخورد می‌تواند به مرحله نهایی برسد یا خیر؟! اگر اثری این المان‌ها را نداشته باشد، قطعا از سوی برگزار‌کنندگان حراج از دور تسلسل  داخل حراج ها خارج خواهد شد.

ولی واقعا حالا که بحث به اینجا رسید معیارها برای ورود آثار به حراجی‌ها چیست؟  

سعید نقاشیان: سلیقه؛ خیلی وقت هم مسائل فرمایشی در خرید یک اثر هنری و چکش خوردن آن به قیمت بالا دخیل است. حتی گاهی پیش آمده خود آن هنرمند خریدار اثر خودش است بی‌آنکه کسی از این مساله بویی ببرد، ولی شرایط را طوری جلوه می‌دهند که مثلا آن اثر طرفداران زیادی دارد و برای خریدش سر و دست می‌شکنند. در مجموع، بازی‌های پشت پرده در حراج‌ها بسیار است.

ولی از حق نباید گذشت که حراج‌هایی چون کریستی، ساتبی، بونامز و... به رغم معایبی که در ساختار و نحوه برگزاری دارند، در سال‌های اخیر در پررنگ کردن و بیشتر مطرح کردن هنر ایران نقش بسزایی داشته‌اند؟

سعید نقاشیان: دقیقا، به عنوان مثال تا پیش از شکل‌گیری حراج‌ها، هنرمند برجسته‌ای چون نصرا... افجه‌ای فقط در ایران شناخته شده بود ولی در سال‌های اخیر، حراج‌هایی که نام بردید باعث شده شهرت او به واسطه چیره‌دستی‌اش در نقاشیخط دوچندان شود. یا همین‌طور هنرمندان دیگری چون استادمحمد احصایی، حسین زنده‌رودی، فرامرز پیلارام و... .

یک سوال هم درباره شیوه‌های آموزشی هنر آنلاین در شبکه‌های مجازی داشتم. شما چقدر این شیوه‌ها را برای تدریس خط و نقاشیخط قبول دارید؟

سعید نقاشیان: واقعیت این است که اصولا با شیوه‌های آموزشی به این شکل که اشاره کردید، موافق نیستم. این شیوه مانند این است که فردی به پزشک زنگ بزند و از او بخواهد تلفنی مشکل او را حل کند، درحالی که تا پزشک بیمار را از نزدیک نبیند نمی‌تواند نسخه قطعی درباره‌اش بدهد. آموزش هنر هم به این شکل است. مساله این است که هنر شرق، بیش از آنکه هنر قال باشد هنر حال است.

کسری کرکزی: ولی فراموش نکنیم، فضای مجازی به‌رغم آسیب‌هایی که داشته منجر به خروجی سازنده‌ای در حیطه هنر هم شده است. یکی از این کارها آن است که کلیپ‌های تصویری‌ای که هنرمندان در سال‌های اخیر در شبکه‌های اجتماعی قرار می‌دهند، توانسته در جذب و شناخت بیشتر نسبت به خط و نقاشیخط تاثیر داشته باشد. خود من هم همین کار را می‌کنم؛ شعری را که با حال‌و‌هوای اجتماعی نسل امروز نزدیک باشد، انتخاب می‌کنم و در قالب کلیپ تصویری در ایسنتاگرام می‌نویسم و روی آن هم موسیقی هنرمندان پاپ یا سنتی را که محبوب مردم هستند، می‌گذارم. تجربه ثابت کرده این شیوه توانسته باعث جذب مخاطبان زیادی به عرصه خوشنویسی و نقاشیخط شود.

سعید نقاشیان: من هم موافقم، ولی با این مساله که بخواهم آموزش خوشنویسی یا نقاشیخط را در قالب سی‌دی به دست کسی بدهم مشکل دارم. چرا‌که معتقدم آموزش به این شکل نمی‌تواند خروجی سازنده‌ای در پی داشته باشد. در عین حال با کلیپ‌های  تصویری که اخیرا هنرمندان در ایسنتاگرام می‌گذارند  موافقم و خودم هم به این شیوه کار می‌کنم، چون معتقدم این کار می‌تواند طیف گسترده‌ای از هنرمندان جوان را به سمت وسوی خط و نقاشیخط جذب کند. ولی با این شیوه که‌ تازگی‌ها باب شده و آموزش غیر‌حضوری و آنلاین و... نام دارد، بسیار مخالفم.

نظر شما