شناسهٔ خبر: 22931080 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: برهان | لینک خبر

مصاحبه با جناب آقای دکتر حمیدرضا حاجی‌بابایی، نماینده محترم مجلس و رئیس فراکسیون نمایندگان ولایی

سند 2030 و منازعه‌ی فرهنگیِ غرب با جمهوری اسلامی

صاحب‌خبر -
جناب آقای حاجی‌بابایی، شما یکی از وزرای موفق آموزش و پرورش بودید و در حال حاضر به عنوان چهره‌ای آموزشی در فضای امروز کشور شناخته می‌شوید. سال گذشته مباحثی پیرامون سند 2030 مطرح شد و مذاکراتی نیز در فضاهای آموزشی و فرهنگی کشور در این خصوص صورت گرفت. البته این موضوع با ورود مقام معظم رهبری به ماجرا، ظاهراً فراموش و از دستور کار خارج شد. اما شواهد نشان می‌دهد که دشمن ـ باتوجه به رفتار برخی از مسئولین و جریانات حاکم بر مدیریت کشور ـ‌ تلاش می‌کند با طرح مباحثی همچون حقوق شهروندی، حقوق بشر و... فعالیت‌های ویرانگر خود را دنبال کند.
آیا تلاش‌هایی مشابه آنچه که در خصوص سند 2030 صورت گرفت و فرهنگ و آموزش کشور را در آستانه‌ی استحاله قرار داد، همچنان و در حال حاضر صورت می‌پذیرد؟
 
سند 2030 یک جزوه یا بخشنامه نیست؛ حتی مصوبه‌ی یونسکو هم نیست. بلکه یک تفکر است، تفکری که قبل از سند 2030 و در حین اجرای آن نیز بوده و بعد از آن هم ادامه خواهد داشت. نمی‌توان تصور کرد که این اندیشه به سادگی از بین برود و یا به فراموشی سپرده شود. حتی زمانی هم که سند تحول بنیادین آموزش و پرورش در حال تدوین بود، این بینش وجود داشت و با سند تحول مقابله می‌کردند.
 
این بینش می‌گوید ما می‌توانیم از مبانی تفکر غرب استفاده کنیم. بنده تعمداً کلمه‌ی «مبانی» را به کار می‌برم. از نظر ما مشکلی نیست که روش‌های غرب را به کار بگیریم، اما مبانی را باید از قرآن و سیره‌ی اهل‌بیت (ع) استخراج کنیم. برای پی‌بردن به این مسأله که حقیقت اندیشه‌ی 2030 چیست و آیا هنوز هم جریان دارد یا نه، نمونه‌ای بیان می‌کنم:
در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش بحثی به نام «دانشگاه فرهنگیان» وجود دارد که قلب سند تحول بنیادین است و سند تحول بدون آن امکان ادامه‌ی زندگی ندارد. براساس این سند، دانشگاه فرهنگیان تأسیس شد و از سال 1364 آغاز به کار کرد. این مجموعه برای اینکه به عنوان یک دانشگاه شناخته شود و بتواند ایفای نقش کند، باید هر سال سی هزار دانشجو جذب می‌کرد. اما در طول چهار یا پنج سال گذشته، تعداد دانشجوها فقط به چهار هزار نفر رسید. این اتفاق معنایش حضور اندیشه‌ی 2030 است. این اندیشه دوست ندارد دانشگاه فرهنگیان وجود داشته باشد و درنتیجه هنوز به حیات خود ادامه می‌دهد. البته همیشه هم تحت عنوان 2030 کار نمی‌کند، بلکه به نسبتِ هر قدمی که ما در نظام تعلیم و تربیت، از سند تحول بنیادین دور ‌شویم، به همان نسبت به اندیشه‌ی 2030 نزدیک می‌شویم. به همین دلیل است که در برنامه‌ی ششم توسعه، قاطعانه سند تحول را نوشتیم و هر برنامه‌ای غیر از سند تحول را برای آموزش و پرورش، غیرقانونی اعلام کردیم.
 
سند 2030 یک جزوه یا بخشنامه نیست؛ حتی مصوبه‌ی یونسکو هم نیست. بلکه یک تفکر است.... به ازای هر قدمی که ما در نظام تعلیم و تربیت، از سند تحول بنیادین آموزش و پرورش دور ‌شویم، به همان نسبت به تفکرِ 2030 نزدیک خواهیم شد.

 

جریانی تحت عنوان «اعتدال» با یک نگاه توسعه‌گرایانه‌ی وابسته سعی می‌کند مسائل کشور را مدیریت کند. زمانی هم که رهبر معظم انقلاب اسلامی در مسئله‌ای واکنش انتقادی نشان می‌دهند، این جریان سعی می‌کند در ظاهر آن را از دستور کار خارج و محورهای دیگر را فعال نماید.

به نظر حضرتعالی، این بحث وابستگی و توسعه‌ی فرهنگی چه جایگاهی در میانه‌ی این جریان دارد؟
 
اعتدال به نظر من یک روش است و جز این، چیز دیگری نیست. این درست نیست که بگوییم اعتدال، یک جریانِ ریشه‌دار است. تغییرات بسیار زیاد و آسانِ این جریان، نشان‌دهنده‌ی این است که اعتدال فقط یک روش است.
 
«مکتب نیاوران» فقط بر مبنای یک تفکر به جلو می‌رود.... اگر اعتدال مکتب بود، نمی‌توانست روزی از یک اصلاح‌طلب استفاده کند و روز دیگر از یک اصولگرا. پس اعتدال مکتب نیست، بلکه تنها یک «روش» است.
 
ملاک برای «اعتدال» چیست؟ چه چیزی افراط و چه چیزی تفریط است؟
 
برای مثال، جریان اصولگرایی برای خود ملاک دارد. درون خود، تعریف دارد. اما اعتدال یک روش است، یک مکتب نیست. روشِ تغییرپذیر است. همانطور که مشاهده می‌کنید این روش نسبت به دو سال پیشِ خود متفاوت شده است. دو سال بعد هم ممکن است با امروز متفاوت شود. اصلاً اعتدال یعنی چه؟ حضرت علی (ع) یک شخصیت اعتدال‌گرای قرآنی است.
 
نماز شب خواندن آن حضرت و نیز جنگ او در فتنه، هر دو با هم درونِ اعتدال تعریف می‌شوند. اعتدال یعنی این! اعتدال یعنی شب گندم بر دوش بگیری و برای یتیم‌ها ببری و روز دیگر در جنگ شرکت کنی و مبارزه کنی؛ یک جا از محبت امام (ع) همه سیراب می‌شوند و جایی هم از شمشیر امام، دشمن عقب‌نشینی می‌کند. این‌ها اعتدال علی(ع) است. ما با ورود به این قضیه به عنوان یک مبنای فکری، درواقع به بیراهه می‌‌رویم.
 
البته آقای صالحی امیری سعی کرد این موضوع را بسیار بزرگ کند و عنوان «مکتب نیاوران» را برای جریان اعتدال انتخاب کند.
 
مکتب نیاوران یا هر اسم دیگری، فقط بر مبنای یک تفکر به جلو می‌رود. اگر اعتدال مکتب بود، نمی‌توانست روزی از یک اصلاح‌طلب استفاده کند و روز دیگر از یک اصولگرا. اعتدال تنها یک روش است، روشی که بالأخره کار را جلو می‌برد. من اعتدال را به عنوان یک مکتب قبول ندارم.
 
ما هم معتقدیم که اعتدال یک شبه‌گفتمان است و گفتمان نیست.
 
به نظر من شبه‌گفتمان هم نیستند. اعتدال نوعی از احزابِ دولت‌ساخته است. هر دولتی که سر کار می‌آید، یک چیزی می‌سازد که فقط برای آن چهار یا هشت سال به درد می‌خورد، درحالی‌که مکتب ازبین‌رفتنی نیست.
 
دیکته‌ای که اوباما نوشت، امروز آقای ترامپ بر روی آن رژه می‌‌رود! ما اکنون باید دیکته‌ی زمان اوباما را پاک کنیم، زیرا که اگر پاک نشود، ترامپ سر جایش نمی‌نشیند.
 
با توجه به تغییرِ ظاهری سیاست خارجه آمریکا در قبال کشورمان ـ‌ بر «ظاهری» بودن تأکید دارم، چون از قبل هم به نظر می‌آمد که یک روندِ واحد بوده و فقط شخص مسئول عوض شده است ـ و با التفات به اینکه نیروهای انقلاب پیش‌بینی می‌کردند ترامپ برجام را پاره نخواهدکرد (همین اتفاق هم افتاد و او در ظاهر برجام را حفظ کرد و نهایتاً به قول خودش یک سیاهه‌ای برای جمهوری اسلامی تنظیم نمود) همچنین نظر به اینکه سیاست و راهبرد ایالات متحده بیشتر فشار اقتصادی است ـ بر خلاف آن تصوری که غربگرایان سعی دارند در جامعه جا بیندازند که ترامپ جنگ‌طلب است و می‌خواهد با جنگ مسائل را پیش ببرد ـ به نظر شما علاوه بر تهدید اقتصادی، راهبرد فرهنگی، حقوقی و آموزشی چقدر در سیاست‌های ترامپ جایگاه دارد؟
 
فرهنگ غرب از اقتصاد آن جدا نیست. این دو تفکیک‌ناپذیر هستند. اما نکته‌ای که اشاره کردید نظر من هم هست. من ترامپ را زیاد دیوانه نمی‌دانم. اگر دیوانه باشد، دیوانگی‌اش در اداره‌ی امور نقش زیادی ندارد. میان اوباما و ترامپ هیچ تفاوتی از لحاظ استراتژی نیست؛ چراکه شبکه‌ی پشت پرده‌ای که اداره‌کننده‌ی اصلی است، آن روز به یک سیاه‌پوست به نام اوباما نیاز داشت و امروز به یک آدم شبه‌دیوانه به نام ترامپ. آن‌ها می‌خواهند هیئت حاکمه را تطهیر کنند و بگویند این کارهایی که دارد انجام می‌پذیرد، توسط یک دیوانه اتفاق می‌افتد. به تعبیر دیگر، تمام پیش‌روی‌های خود را توسط ترامپ انجام دهند، اما کارهای غیرعاقلانه مانند جنگ‌طلبی‌ها، به نام هیئت حاکمه ثبت نشود، درصورتی که همه‌ی کارها را خود هیئت حاکمه‌ی آمریکا انجام می‌دهد. اگر دیوانگی هم وجود دارد، آنجاست. اگر اشتباه یا عقلانیتی هم هست، آنجا است. هرچه هست آنجاست. این به بیراهه رفتن و اشتباه بزرگ در استراتژی ماست که تصور نماییم شخص ترامپ خودش دارد این رفتارها را انجام می‌دهد.
 
دیکته‌ای که اوباما نوشت، امروز آقای ترامپ بر روی آن رژه می‌‌رود. همه‌ی این‌ها را اوباما نوشته است. ترامپ هم فکر کرد اگر اوبامای سیاه‌پوست، با آن رفتارش توانست از ایران امتیاز بگیرد، پس من هم می‌توانم. بنا را اوباما گذاشته است.
 
ما از اول راه را غلط رفتیم. از ابتدا نباید امتیاز می‌دادیم. حالا چون طعم شیرین آن را چشیده‌اند، باز هم می‌خواهند امتیاز بگیرند. هشت سال می‌گفتند باید موشک تحریم شود، حالا می‌گویند همیشه باید تحریم شود. بعد از هشت سال یعنی باید برای ابدالدهر تعطیل شود. یک زمانی می‌گفتند موشک‌هایی که می‌خواهد سلاح اتمی یا کلاهک هسته‌ای حمل کند ممنوع است، اما حالا می‌گویند هرنوع موشکی ممنوع است. آن را او (اوباما) قبلاً گرفته؛ چون موفق شده، حالا فکر می‌کند این (ترامپ) هم می‌تواند بگیرد.... جوابش یک نه و یک ایستادنِ قدرتمند است. دیکته‌ی زمان اوباما را باید پاک کنیم. اگر پاک نشود، ترامپ سر جایش نمی‌نشیند.
 
*گروه فرهنگی-اجتماعی اندیشکده برهان / نمایشگاه مطبوعات / آبان 1396 / انتهای متن /
 

  

 

 

نظر شما