به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، جنبش دانشجویی در ایران با آرمان استکبار و استعمارستیزی شکل گرفته است. پیشرو بودن، دغدغهمندی و مسئولیتپذیری در برابر جامعه از مهمترین ویژگیهای این جنبش برای تحقق این آرمان والاست. میتوانیم به صورت توافقی مبدا این جریان را روز 16 آذر سال 1332 قرار دهیم. در این صورت، طی این 6 دهه که از عمر این جنبش گذشته است، تشکلهای دانشجویی فراز و فرود فراوانی را به خود دیدهاند و حرکتی سینوسی را برای مخاطبان خود به نمایش گذاشتهاند. میتوان اینگونه گفت که همواره شرایطی اجباری یا اختیاری، این حرکت را متوقف کرده یا سرعت بخشیده است. این حرکت را در دهه های مختلف به شرح زیر میتوان تحلیل کرد:
1 فعالیتهای دانشجویی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، عموما به عنوان جریانی ضدنظام پهلوی و ضدآمریکایی شناخته میشد، نهتنها اصولا از نگاههای اسلامی ناشی نمیشد، بلکه شاخه جوانان حزب توده در دانشگاه نفوذ بسیاری داشت که به دلیل تاثیر از انقلاب روسیه و افکار مارکسیستی به مبارزه با شاه و آمریکا به عنوان نماد لیبرالیسم میپرداختند. در این دوره جنبش دانشجویی را با برچسب تودهای میشناختند، که با نزدیک شدن به سالهای انقلاب اسلامی و فعالیتهای گروههای اسلامگرا، این جریان رو به افول رفت و با پیروزی انقلاب، کم کم قاطبه تشکلهای دانشجویی با انقلاب و آرمانهای آن همراه شدند. یعنی این انقلاب اسلامی بود که کفه توازن جریان دانشجویی را به سمت جنبش دانشجویی مسلمان سنگینتر کرد و از برچسب جریان دانشجویی چپ (مارکسیستی) رهانید.
2 بعد از انقلاب اسلامی و با تسخیر لانه جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام(ره)، جنبش دانشجویی مسلمان از بالاترین میزان محبوبیت و مقبولیت خود برخوردار شده و افراد فعال آن به تدریج وارد دولت و سپاه شده و مسئولیتهای تصمیمساز بزرگی را برعهده گرفتند. در این دوره از یک سوی سیاستهای متنوعی برای مهار این قدرت جنبش دانشجویی به کار گرفته شد و از سوی دیگر خود این مجموعهها خطاهای متنوعی را مرتکب شدند. تا جاییکه جنبش دانشجویی به تدریج گرفتار چرب و شیرین دنیا شده و از آرمانهای اصلی خود فاصله میگیرد. هر چند این فاصله تا پایان جنگ تحمیلی بسیار تدریجی و با کندی صورت گرفته است.
3 با پایان جنگ تحمیلی و شروع دولت سازندگی دو جریان اصلی در جنبش دانشجویی شکل میگیرد. یک جریان خود را در گفتمان توجیهگرا تعریف میکند، به حدی که تمامی عملکرد دولت را به هر نحوی توجیه میکند. جریان دوم نیز به دلیل ارتباط با لیبرال ها، نهضت آزادی و تغییر نگرش در بعضی از اعضای اصلی از دولت و نظام فاصله گرفته و نقش یک منتقد جدی را به تدریج میپذیرد. این جریان فعالیتی متعارف داشت تا جاییکه با سرکار آمدن دولت اصلاحات، قدرت فراوانی گرفته و به عنوان جریانی همراه و وابسته به دولت شناخته شده است. ساخت تشکلهای دانشجویی موازی در سالهای دولت سازندگی، تشکیل انجمنهای علمی، شوراهای صنفی و ... موجب شد به لحاظ رویکردی تشکلهایی متکثر با کارکردهای علمی، سیاسی، فرهنگی و صنفی به صورت جداگانه تشکیل شده و فعالیت کنند.
4 نقطه عطف بعدی در جریان دانشجویی وقایع 18 تیر سال 78 بود که جریان دانشجویی وقت را به عنوان جریانی رادیکال و حتی برانداز معرفی کرد. وقایع آن سالها حرکت دانشجویی را مترادف با کار سیاسی صرف تعریف کرده؛ آن هم به لحاظ رویکردی در مخالفت با آرمانهای انقلاب اسلامی. این جریان پرقدرت و حداکثری در دل خود جریانی حداقلی را میدید که با این رویه مخالفت جدی داشت. گروههای دانشجویی پراکنده در مجموعههای دانشجویی مختلف که با وابستگی تشکلهای دانشجویی به دولت و حرکت آنها علیه نظام جمهوری اسلامی، سازگاری نداشته و فعالیتهای خود را به گونهای دیگر و ذیل شعار استقلال و عدالت ادامه میدادند.
5 پیروزی محمود احمدینژاد در سال 84 موجب شد تشکلهای وابسته به دولت اصلاحات به حاشیه رفته و رادیکالتر شوند. از طرف دیگر دانشجویانی که در این پیروزی نقش ایفا کرده بودند، رشد بیشتری یافته و به صورت جریانی حداکثری ظاهر شدند. جریانی که برخلاف جریانهای گذشته با دولت و نظام همراه بوده و در عین حال گفتمان انتقادی خود را به جای گفتمان توجیهگرای دهه 70 پررنگ و پرتوان دنبال میکردند، این جریان در تکرار دولت نهم و مواجهه با فتنه 88 بسیار فعال و موثر واقع شد. تشکلهای متکثر انقلابی بعد از فتنه با چالش تعریف تمایزات مواجه شده و راههای متنوعی را برای حفظ خود در پیش گرفتند. عمده اتفاق این سالهای جریانهای دانشجویی حرکت به سمت فعالیتهای سطحی و مخاطبمحور بوده که به تضعیف عمق تئوریک این مجموعهها منجر شده است. سوگیریای که با پیروزی دولت تدبیر و امید در سال 92شدت گرفته و بیش از پیش، صفکشی مجموعههای دانشجویی را در دانشگاهها به دنبال داشته است.
6 تحلیل جریان دانشجویی در چند سال اخیر نکات متنوع قابل ذکری دارد. شکلگیری شبکههای اجتماعی و مجازی در این سالها بر نوع حرکت تودهای تشکلهای دانشجویی بیتاثیر نبوده است. کمپینها و هشتگها جای تجمعات و فراخوانهای سنتی-دانشجویی را گرفته و ناخودآگاه میان فهم و دغدغه آنها با عامه مردم فاصله انداخته است. برگزاری برنامههای صنفی و هنری با هدف نشان دادن اکثریت در دانشگاهها و ایجاد رقابتها و اردوکشیها موجب شده دانشجویان فعال از بحثهای مطالعاتی و محتوایی فاصله گرفته و بیشتر سطحی رشد کنند. از دیگر سوی مطالبهگری تخصصی، ورود به بحثهای تولید علم و علوم انسانی اسلامی به صورت مطلق، برخی از دانشجویان را در جایگاه نظریهپردازی قرار داده است؛ امری که موجب شده میان مطالبات دانشجویان و عامه مردم فاصلهای شگرف ایجاد شود.
7 به نظر میرسد سرعت افول آرمانخواهی دانشجویی در سالهای اخیر بسیار سریعتر شده است. هر چند حرکتهای اصولی و امیدوارکننده هم در این سالها کم نبوده است. اما آنچه آزاردهنده است اینکه جریانی از جنبش دانشجویی خود را طلبکار دولت دانسته و به دنبال سهم خود از پیروزی دولت دوازدهم است. دقیقا هم نمیداند که چه میخواهد. گاهی به مجوز دوچرخهسواری زنان راضی میشود و گاهی دیگر فقط به براندازی جمهوری اسلامی. جریان مقابل هم در عین انتقاد به دولت، خود را طلبکار نظام میداند و به جای اتکا بر ظرفیتهای ذاتی و دانشجویی خود، جهت نقد و مواجهه با دولت، گویا سهمخواهی میکند. گویا این دو یا چندگانگی برای خود این مجموعهها هم عادی شده است. عادت به وضع موجود، غفلت از آرمانها را به همراه خواهد داشت؛ غفلتی که عدم درمان آن میتواند پایانی غمانگیز برای این جریان باشد. مطمئنا اصلاح این مسیر باید از درون خود این مجموعهها آغاز شود.
نظر شما