به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، پری ملکی، یکی از هنرمندان پیشکسوت در عرصه موسیقی اصیل ایرانی است. او از دوران نوجوانی به فراگیری آواز سنتی و از سالهای ١٣٥٦ تا ١٣٥٩ در انگلیس به فراگیری گیتار کلاسیک پرداخت و بعد از بازگشت به ایران به فراگیری سهتار رویآورد. این هنرمند باسابقه از دهه ٦٠ تدریس در زمینه موسیقی را آغاز کرد و تا امروز شاگردان زیادی پرورش داده است. او در سالهای گذشته در کشورهای مختلفی به اجرای کنسرت پرداخته است. «یاد ایران»، «یادمان بنان»، «زیباتر از ماه و گل»، «نرگسمست»، «رویایرنگین»، «قصههای از یاد رفته»، «شبی با خیام»، «عاشقان دیروز»، «آنروزها» و... برخی از آلبومهای منتشرشدهاش از گذشته تا امروز است. با او درباره شرایط کنونی موسیقی به گفتوگو نشستهایم.
به نظر شما کنسرتهای موسیقی اصیل ایرانی چقدر توانسته در این سالها جنبه کاربردی در زندگی افراد جامعه داشته باشد و چه میزان تفننی و تجریدی بوده است؟
اگر موسیقی اصیل ایرانی در دهههای 60 و 70 میتوانست تا حدود زیادی بر افکار و زندگی مخاطبانی که به تماشای کنسرتها مینشستند، تاثیرگذار باشد، امروز این تاثیرگذاری بهشدت کاهش یافته و چندان که در سوال هم اشاره کردهاید تفننی شده است. با وجود اینکه این روزها تعداد کنسرتهایی که در تهران اجرا میشود، به مراتب خیلی بیشتر از آن سالهاست، اما موسیقی اصیل یا سنتی، کمتر موجی را در جامعه ایجاد میکند. این آسیب بهخصوص، در زمینه موسیقی بانوان بیشتر مشهود است و متاسفانه برخی از مخاطبانی که به تماشای کنسرتهای بانوان مینشینند، تصورشان از این کنسرتها چیزی در حد یک دورهمی است. من در این سالها که سرپرستی گروه «خنیا» را بهعهده داشتهام تمام تلاشم بر این بوده که به واسطه نوع موسیقیای که ارائه میدهم، مخاطب را به تفکر وادارم و کنسرت برای مخاطبان فقط به تفریح و گذران وقت محدود نشود. ولی متاسفانه در حالحاضر موسیقی اصیل ایرانی هم به مشکلاتی که در حیطه موسیقی پاپ وجود دارد دچار شده است. یعنی میبینیم در موسیقی ایرانی هم گاه خود هنرمند، عناصری را به کنسرت اضافه میکند که از فاخر بودن موسیقی میکاهد و به آن، شکل و شمایل تفریحگونه میدهد. درحالی که معتقدم اگر هنرمندی در طول سالهای فعالیت خود به درستی در مسیر موسیقی گام برداشته باشد، مخاطبان خود را پیدا کرده است و برای جذب مخاطب اصلا نیازی به شامورتیبازی و دیگر برنامههای مفرح حین برگزاری کنسرت نیست. مخاطب جدی موسیقی همواره به دنبال هنرمند میرود، آثارش را با دقت و تفکر میشنود و اگر ایرادی به کار هنرمند وارد باشد او را مورد نقد و چالش قرار میدهد. همانطور که درباره خود من اتفاق افتاده است. در این سالها هم در پی تزریق نگاه و فکر تازه به کنسرتهایم بودهام و هم تلاش کردهام از نقدهای بجا و منطقی برای بهبود روند کارم استقبال کنم. ولی هیچگاه، حتی زمانی که در تنگنای مالی قرار میگرفتم، به این فکر نکردم کنسرت یا کنسرتهایی برگزار کنم که برای مردم فقط جنبه سرگرمکننده داشته باشد.
برخی هنرمندان زن به مشکلاتی که در حوزه موسیقی بانوان وجود دارد اشاره میکنند. دیدگاه شما نسبت به این مشکلات چگونه است؟
در شرایطی که هنرمندان زن به نسبت هنرمندان مرد، مورد تبعیض زیادی بهلحاظ تخصیص سالن و ساعت اجرا قرار میگیرند، موسیقی بانوان معنی ندارد. بنابراین از نظر من دوره موسیقی بانوان به اتمام رسیده است، چون عملا جای پیشرفتی برای آن وجود ندارد. نیمی از تقصیرات هم در این بین به گردن خود بانوان هنرمند است؛ چون تمایلی به پیشرفت ندارند و اغلب آنها سالهاست درجا میزنند. از اینها گذشته، ما هیچگاه منتقد جدی موسیقی نداشتهایم. طبیعی است تا رویدادی مورد نقد و بررسی قرار نگیرد نمیتوان انتظار داشت آن رویداد دیده شود و خروجی مثبتی در پی داشته باشد.
ما نهتنها در این سالها نقد جدی در حوزه موسیقی نداشتهایم که همان تعداد انگشتشمار منتقد هم که مشغول فعالیتند، ترجیح میدهند کنسرتهای هنرمندان خاصی را ببینند و دربارهشان نقد بنویسند. گویی نقد نوشتن هم این روزها بیش از یک کار اصولی، تبدیل به پز شده و براساس دوستیها و دستهبندیها شکل میگیرد. اساسا بیشتر آنچه در مطبوعات منتشر میشود، گزارش یک کنسرت است؛ نه نقد و تحلیل. با این همه، ای کاش همان گزارشها نیز به کنسرت تمام هنرمندان در حیطه موسیقی اصیل ایرانی برمیگشتند و نقاط قوت و ضعف این کنسرتها را مینوشتند.
حالا اگر در این ارتباط زاویه دوربین را تغییر دهیم و آن را به سمت هنرمندان این عرصه بگیریم، به نظر شما چند درصد از موسیقیدانان امروز نقدپذیرند؟
متوجهم چه میخواهید بگویید. شاید تعداد هنرمندانی که نقد را تحمل کنند زیاد نباشد، اما بر این باورم همان اندازه نقدهای منفی هم که بر یک کنسرت نوشته شود، میتواند راهگشای هنرمندی باشد که دارد در این عرصه فعالیت میکند. ولی آنچه مسلم است اینکه هنرمند باید پیش از هر چیز انتقادپذیر باشد تا بتواند یک گام به جلو بردارد. اصلا نقد اصولی و سالم و دور از غرضورزیهای شخصی همیشه موجب پیشرفت میشود. این مساله هم فقط در حوزه موسیقی نیست و شامل هنرهای دیگر نیز میشود. اگر نقدی در کار نباشد، هنرمند چطور میخواهد متوجه شود در چه جایگاهی ایستاده و دیگران نسبت به عملکرد او چه واکنش و بازخوردی نشان میدهند. منتها آنچه در سوال اشاره میکنید درست است، چراکه بسیاری از هنرمندان هستند که نقد – بهخصوص نقدهای منفی - را برنمیتابند.
یک سوال هم درباره قطعات بازخوانی شده دارم. در سالهای اخیر تقریبا در اغلب کنسرتها با درخواستهایی از سوی مردم مبنیبر اجرای قطعات بازخوانی شده مواجه بودهایم. این مساله سوالی را در ذهن به وجود میآورد که چرا مردم خواهان شنیدن آثار تکراری هستند؟ آیا هنرمندان موسیقی در این سالها کار تازهای انجام ندادهاند یا رمز و رازی در قطعات دهههای گذشته نهفته که مخاطبان موسیقی هنوز هم بعد از گذشت این سالها، تشنه شنیدن آن هستند؟
چون تعداد قطعاتی که وقتی مخاطب آن را میشنود و دلش میلرزد روزبهروز در حال کاهش است. البته این مساله دلایل زیادی دارد. ممیزی یکی از این علتهاست. نکته بعدی اینکه امروز خدا را شکر، اغلب هنرمندان احساس بینیازی میکنند و میخواهند خودشان متولی کارهایشان باشند. بنابراین گاه میبینیم، یک نفر هم خودش شاعر است، هم آن قطعه را میخواند و هم آهنگسازی و تنظیم کار بهعهده او بوده است. روی این اصل است که برخی هنرمندان به ورطه تکرار میافتند، کمااینکه امروز کم با کارهای تکراری مواجه نمیشویم. کارهایی که برای مخاطب جذابیت ندارند، ولی در کارهای هنرمندان قدیمی، علاوهبر حس و حال، تازگی و خلاقیتهایی است که باعث میشود دل مخاطبی که به شنیدن این آثار میپردازد، با هربار شنیدن بلرزد.
شاید هم یک دلیلش به این خاطر بوده که روند فعالیت موسیقی در کشور ما بهفراخور شرایط اجتماعی، منظم و یکدست نبوده است؟
این هم هست. به هرحال مشکلات بسیاری در حوزه موسیقی وجود دارد که باعث شده برخی از آثاری که هنرمندان تولید میکنند به آن شکلی که باید مخاطب را جذب نمیکند. ضمن اینکه صداوسیما هم در این زمینه بیتقصیر نبوده و در این سالها موسیقی خوب را به مخاطب نشناسانده است. از اینها گذشته، موسیقی از دیرباز تا امروز همواره در ردیف کارهای جمعی به شمار میرفته است. مساله این است که آن همدلی و همگرایی که بین هنرمندان دورههای گذشته بوده امروز کمتر به چشم میخورد.
ممکن است یک دلیل این تکروی آن باشد که هنرمند میخواهد از بار هزینههای اضافی بکاهد، بهخصوص در شرایطی که تولید آلبوم سود چندانی برای هنرمند و تولیدکننده اثر ندارد؟
بله، ممکن است یک دلیلش این باشد. دلیل دیگرش هم این است که متاسفانه برخی از هنرمندان فکر میکنند در تمام حیطهها اشراف دارند. در ضمن، سختگیریهایی که در این سالها بر موسیقی شده هم در این ماجرا بیتاثیر نبوده است. همانطور که گفتم مشکلات در این عرصه بسیار است، هنوز اصل مطلب که موسیقی باید باشد یا نه، تکلیفش مشخص نیست. هنرمندان این وادی، صنف و سندیکا و حمایتگر ندارند و... .
پس نقش دفتر موسیقی و انجمن موسیقی در این میان چیست؟
من هم در این گفتوگو از فرصت استفاده کرده و این سوال را مطرح میکنم که واقعا نقش انجمن موسیقی در این سالها چه بوده است؟ انجمن موسیقی تنها یک اسم است و بهشخصه برای من در زمینه حقوق صنفی و رفاهی کاری نکرده است. ولی درباره دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شرایط فرق میکند، بهعنوان مثال سیاستگذاریها، امور کلان اجرایی، صدور مجوزها، تخصیص سالن مناسب برای اجرای کنسرت و... همه در حیطه وظایف دفتر موسیقی است. از انصاف نباید گذشت که دفتر موسیقی در این سالها عملکرد خوبی در این زمینه داشته، همواره همراه هنرمندان بوده و من بهعنوان یک هنرمند موسیقی از دستاندرکاران دفتر موسیقی سپاسگزارم. ولی واقعیت این است که هنرمندان این حیطه از حاشیه امنی که باید برخوردار نیستند. خود من فقط تا زمانی حق دارم زنده بمانم که بتوانم کار کنم. چون تا امروز نه بیمه و مستمری از جایی دریافت کردهام و نه از سایر امکانات رفاهی و بازنشستگی برخوردار بودهام. اطمینان دارم فقط من نیستم که این شرایط را دارم، بلکه بسیاری از هنرمندان در حالحاضر این شرایط را دارند و نگران آینده و روزهای پیری خود هستند.
سوال بعدی من درباره تخصیص سالنها به هنرمندان برای اجرای کنسرت است. برخی از هنرمندان گلایه میکنند که گاه اجارهبهای سالنها اینقدر بالاست که عملا با بازگشت سرمایه و فروش بلیت هم جبران نمیشود، نظر شما چیست؟
متاسفانه از این موارد بسیار است و درباره من نیز در این سالها کم اتفاق نیفتاده است. نمونه اخیر آن کنسرتی بود که اواخر تابستان در تالار وحدت به همراه سامان احتشامی برگزار کردیم. باوجود آنکه در طول کنسرت، سالن مملو از جمعیت بود و تمام بلیتها به فروش رفت، ولی حتی 100هزارتومان هم برایمان باقی نماند، یعنی از راه فروش بلیت، فقط هزینههای کنسرت را پرداختیم تا ضرر نکنیم، ولی سودی برایمان نداشت.
چرا اسپانسرها کمتر حاضر میشوند به سرمایهگذاری در موسیقی اصیل ایرانی بپردازند؟
چون ترجیح میدهند حامی مالی کنسرتهای پاپ شوند؛ زیرا میدانند در کنسرتهای پاپ، سرویسهای ویژهای دریافت میکنند.
مثل چی؟
نمیشود بهطور دقیق در این فرصت کوتاه به این مساله پرداخت. اینها داستانهای پشت پرده است، ولی میتوانم در پاسخ به این سوال بگویم، همان اسپانسری هم که برای کنسرت موسیقی سنتی سرمایهگذاری میکند، در نهایت هزینههای چاپ بروشور را تامین میکند و کاربرد دیگری برای هنرمند ندارد.
* نویسنده : آزاده صالحی روزنامهنگار
نظر شما