به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، سالها پیش که تازگی به علوم انسانی علاقهمند شده بودم و در یکی از شاخههای مرتبط در دانشگاه نهچندان مطرحی تحصیل میکردم برای خوانش تاریخ تمدن غرب از صوت تدریس یکی از اساتید مطرح علوم انسانی بهره میبردم. این استاد دانشگاه که اتفاقا حوزه کاری خودش هم فلسفه بود در جلسات آغازین و شاید در همان جلسه اول در مورد ورود اندیشه جدید به ایران مطالبی را بیان کرد؛ اینکه چگونه تفکر جدید مغربزمین از راه ترجمه و آن هم نه ترجمه از منابع اصلی بلکه از منابع دستچندم در ژورنالهای کشوری مثل ترکیه منتشر میشد به ایران منتقل شد و اساس تفکر جدید ما را شکل داد. این استاد عزیز در ادامه همین بحث گریزی به ژورنالیسم زد و با تعابیر به غایت تند آن را به چیزی شبیه ریختن علف جلوی پای چارپا تشبیه کرد. این اولین مواجهه من با بحثی جدی در مورد ژورنالیسم اندیشه و نسبت تفکر با ژورنالیسم یا در یک دید کلیتر نسبت اندیشه و رسانه بود. بعد از گذشت سالها هنوز هم در پس ذهنم به چیزی نزدیک به همان مفهوم (و نه تعبیری) که در آن صوت شنیدم، فکر میکنم.
نقش رسانه در دنیای جدید خبررسانی یا پیامرسانی است. اما اگر شما هم مثل من با اندکی بدبینی به مظاهر دنیای مدرن نگاه کنید دقیقا برعکس چنین نقشی را برای رسانه قائل خواهید شد. درواقع رسانه ابزاری برای بیخبری انسان مدرن از دنیای اطرافش است؛ ابزاری که مخاطب را زیر آوار حجم عظیمی از اطلاعاتی که ارزش چندانی ندارند، خفه میکند اما در واقع چیز خاصی جز آنچه مالکان مگاکمپانیهای رسانهای و سیاستمداران سودجو به دنبال آن هستند را ترسیم نمیکند. رسانههای اندیشهای هم از این اصل کلی خارج نیستند. کانت معتقد بود ما از درک کنه جهان عاجزیم و تنها به نمودها دسترسی داریم. حال انسانی که از طریق این رسانهها قرار است با جهان اطراف خود نسبتی برقرار کند درواقع با همین نمودها هم از پس پرده رسانه مواجهه خواهد داشت و در نتیجه از پدیدارها دورتر و نسبت بعیدتری با آنها برقرار خواهد کرد. حتی بدون در نظر گرفتن الزامات کار رسانهای ازجمله سیاستهای سازمانی یا مخاطبشناسی و مولفههای اقتصادی، چنین اتفاقی در حوزه رسانههای اندیشهای نیز به نوعی «تفکرزدایی» منجر خواهد شد.
از طرفی هم این «تفکرزدایی» اجتنابناپذیر مینماید؛ چراکه در تلقی خوشبینانه رسالت اصلی رسانه روشنگری است و در این میان ژورنالیسم و رسانه اندیشهمحور، کاری جز سادهسازی مفاهیم و آنچه در بستر اصلی علوم انسانی در جریان است، ندارد. رسانه اندیشهمحور در واقع پلی است میان کلاسها و راهروهای دانشگاهها و مراکز و پژوهشگاههای علمی با مخاطب. برای جلبنظر این مخاطب که ممکن است چندان در بطن حوزه اندیشه هم قرار نداشته باشد، سادهسازی و به تبع آن، آنچه در بالا «تفکرزدایی» نام دادیم، امری اجتنابناپذیر است.
مساله اساسی دیگر در نسبت رسانه و اندیشه، مخاطب است. باید با تامل بیشتری در پدیده رسانه نسبت این دو امر را عمیقتر کاوید. مخاطب بیشترین تاثیر را در نوع پرداخت هر رسانه ایفا میکند. در حالت عادی مخاطبان یک رسانه اندیشهای به مراتب از مخاطبان رسانههای عمومی کمتر است. مثلا حتی مخاطبان جدی روزنامهها یعنی کسانی که هر روز صبح عادت به خریدن و خواندن روزنامه دارند، کمتر مطالب صفحه اندیشه را مطالعه میکنند و حتی ممکن است به آن سرک هم نکشند. صفحه اندیشه یک روزنامه مخاطبان خاص خود را دارد. دانشجویان، اساتید دانشگاه و افرادی که به نحوی به حوزه اندیشه علاقهمندند تنها مخاطبان احتمالی یک رسانه اندیشهای هستند. حال اگر مدیران این رسانه (در این مورد روزنامه) به دنبال جذب مخاطبان بیشتر باشند قطعا باید مطالب، جذابتر از قبل به مخاطب عرضه شوند و همین امر باعث خواهد شد تا به تدریج زبان و حتی مفاهیم شکل سطحیتری به خود بگیرند و «تفکرزدایی» عمیقتر شود.
در رفت و برگشت رسانه در میانه سیاست و اقتصاد و بهتر بگویم در میانه قدرت و سرمایه علاوهبر همه موارد مطرحشده پدیده نوظهور دیگری هم قابلتذکر است. قهرمانسازی برای الگوپذیر کردن سبک یا چارچوب خاصی جزء لایتغیر کار رسانهای است. صدالبته قهرمانسازی واژه بسیار مثبتی است که بار معنایی آنچه در این پروسه رخ میدهد را منتقل نمیکند. «سلبریتیسازی» و «برندسازی» واژههای بهتری هستند. معمولا سلبریتیها به دنیای هنرمندان و بازیگران و فضای پاپ، و برندسازی معطوف به دنیای اقتصاد و کالاست. اما در زمانهای که رسانهها بیش از آنکه رسالتی داشته باشند تنها به «مصرف» میرسند، سلبریتیسازی و برندسازی در حوزه اندیشه هم جا پای خود را باز میکند.
شخص یا اشخاصی چند صباحی برند میشوند و پس از آنکه به نهایت «مصرف» شدند، اشخاص دیگری جایگزین میشوند و باز البته که باید این شخص اهل «ایدئولوژی» باشد تا بتواند در بالانس سرمایه و قدرت مختصات خود را بیابد و در جایی که باید بایستد.
* نویسنده : محمدمحسن راحمی روزنامهنگار
نظر شما