حضرت علی(ع) در جملهای دیگر میفرمایند: «الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا» یعنی مردم در خواب هستند زمانی که بمیرند بیدار میشوند. انتبه، انتباه و تنبیه که از یک ریشهاند، یعنی بیدارشدن. وقتی میگوییم: فلانی را تنبیه کنیم، تنبیه در اینجا به معنای «مجازات» است؛ اما تنبیه در اصل به معنای آگاه کردن است.
جمله دیگری را که در این جلسه بررسی میکنیم به دو صورت در کتابها آمده است: «قیمهُ کل امرء ما یُحسنه» یعنی قیمت هر کسی به آن چیزی است که آن را خوب عرضه میکند. صورت دیگر این جمله را چنین گفتهاند: «قیمه کل امرء علمه» یعنی ارزش هر کسی به عملش است؛ یعنی علم در درجهای است که ارزش و قیمت انسان و انسانیت را معین میکند، البته آن علمی که نافع باشد و به دیگران سود برساند، این مضمون در اشعار سنایی نیز به چشم میخورد:
چو علم آموختی، از حرص آنگه ترس کاندر شب
چو دزدی با چراغ آید، گزیدهتر برد کالا
حتماً در قرآن خواندهاید که «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمه» (جمعه، ۲) یعنی خداوند کسی است که در میان افراد ناخوانا رسولی را برانگیخت؛ این رسول آیات قرآن را برای مردم تلاوت میکند و ایشان را تزکیه میگرداند و سپس به ایشان علم و حکمت میآموزد. زیرا «تزکیه» بر «تعلیم» مقدم است و علم در جای آلوده قرار نمیگیرد. علم مانند آب زلالی است که نباید آن را در جوی آلوده رها ساخت، بلکه ابتدا باید جوی را از
هرگونه آلودگی پاک نمود، سپس آب زلال را در آن جاری کرد. پیغمبر(ص) نیز در مورد کسب علم فرمودهاند: «اطلبوا العلم ولو بالصین»، یعنی علم را بجویید اگرچه در چین باشد. چین در واقع نمادی بوده از راه دور، یعنی در علم را بر روی خودتان نبندید، چرا که قیمت هر کسی علم اوست. قرآن میگوید در یک جا منشینید، در زمین سیر کند و ببینید مردم دیگر چه میگویند.
در تمدن اسلامی، طی دو سه قرن، مسلمانان در تمام علوم پیشگام بودند: در پزشکی، روانشناسی، ریاضیات، جبر و مقابله و… در علوم حدیث و قرآن و تفسیر نیز اغلب دانشمندان ایرانی حرف اول را میزدند، برای مثال: فخرالدین رازی از اهل سنت صاحب تفسیر کبیر، زمخشری از اهل معتزله صاحب تفسیر زمخشری، طبرسی از اهل شیعه صاحب مجمع البیان و نیز کسانی مانند فارابی و ابنسینا و ابوریحان بیرونی در فلسفه.
ببینید که در آغاز اسلام، مسلمانان چگونه درهای علم را به روی خود باز کردند؛ درهایی که در زمان پیش از اسلام بسته بود. در روزگار پیش از اسلام موبدان اجازه نمیدادند که کتابی از نظام دیگری ترجمه شود، اما میبینیم که بعد از اسلام مسلمانان آثار زیادی را از زبانهای پهلوی، سنسکریت و… ترجمه کردند که این امر باعث شکوفایی هر چه بیشتر علم شد. شاعر عرب میگوید:
العلم من اشرف الولایات یأتیه کل الوری و لایأتی
یعنی علم شریفترین ولایات است، همه مردم به استقبال آن میروند، ولی علم به نزد کسی نمیرود.
ضربالمثلی عربی نیز میگوید: «العلم یؤتی و لایأتی»، یعنی علم را باید به طرفش رفت. ملاحظه میفرمایید که همین دو جملة «اطلبو العلم ولو بالصین» و «قیمه کل امرء علمه» چگونه باعث شد که مسلمانان به دنبال کسب علم بروند و علم بیاموزند. مؤلفان رسائل اخوانالصفا نیز میگویند: «به همه علوم احترام میگذاریم؛ چون علم بهتر از جهل است.» زمانی که ابوریحان بیرونی در حال احتضار بود، فقیهی به دیدنش رفت و میدانیم که فقها در مورد مسئله ارث به کمک ریاضیدانان نیازمندند، زیرا مسائلی نظیر وارثان درجه اول و درجه دوم، اینکه ارث به چه کیفیت تقسیم شود، مباحثی پیچیده و دشوارند و از این جهت است که میگویند کسی که میخواهد فقیه شود و تمام ابواب فقه را بداند، باید ریاضیات هم بلد باشد.
ابوریحان از آن فقیه مسئلهای فقهی مربوط به ارث پرسید؛ اما آن فقیه در جواب گفت: «شما در شرایطی نیستید که بخواهم مسئلهای را برایتان توضیح دهم، شما در حال احتضار هستید.» ابوریحان جواب داد: «من میدانم که تا چند دقیقه دیگر از دنیا میروم؛ اما آیا این مسئله را بدانم و از دنیا بروم بهتر است، یا اینکه نادانسته بمیرم؟» فقیه میگوید من آن مسئله را برای ابوریحان شرح دادم و از او خداحافظی کردم، هنوز در دهلیز خانه بودم که صدای شیون خانوادهاش بلند شد و دریافتم ابوریحان از دنیا رفت. غرض اینکه ابوریحان در آخرین لحظه عمرش نیز میگفت که من بدانم و از دنیا بروم، بهتر از این است که ندانسته از دنیا بروم!
یکی دیگر از جملاتی که حضرت علیبن ابیطالب(ع) در همین جملات قصار فرمودهاند، «من عرَف نفسه، فقد عرف ربه» است؛ یعنی هر کسی خودش را شناخت، خدایش را شناخته است. زیرا خودشناسی مقدمه خداشناسی است. انسان خلق شده تا معرفت کسب کند. در آیه شریفه قرآن هم آمده است: «و ما خلقتُ الجن و الانس الا لیعبدون» (ذاریات، ۵۶) یعنی خلق نکردم جن و انس را مگر اینکه عبادت کنند. مفسران «لیعبدون» را تفسیر کردهاند به «لیعرفون»؛ یعنی اینکه معرفت پیدا کنند. معرفت اول، معرفت خود انسان است. انسان جلوهای از تجلیات خداوند است، خلیفهالله و جانشین خدا بر روی زمین است، پس باید خودش را بشناسد:
تو را از دو گیتی برآوردهاند به چندین میانجی بپروردهاند
*
نخستین فطرت، پسین شمار
تویی، خویشتن را به خواری مدار
حدیثی از پیامبر اکرم(ص) هست که میگوید: «العلمّ علمان: علم الابدان و علم الادیان». در این حدیث علم بدن بر علم دین مقدم آمده؛ زیرا تا بدن سالم نباشد، نمیتواند شگفتیهایی را که خداوند در عالم نهاده، درک کند. در کتاب «بدن سالم»، یکی از قدیمیترین کتابهای پزشکی که چاپ کردهایم، شعری فارسی وجود دارد که میگوید:
پزشکی دانشش تن را پناه است
و دین دانستنش جان را سپاه است
تنی باید درست و راستکردار
نه با ریش و نه با درد و نه بیمار
که دین ایزدی بتواند آموخت
به دانش، جان خود بتواند افروخت
پزشکی را و دین را گر ندانی
زیان است این جهان و آن جهانی
لذا انسان اول باید خودش را بشناسد که اگر خودش را شناخت، میتواند خدا را هم بشناسد. آیه شریفه میفرماید: «سنُریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم» (فصلت، ۵۳) یعنی ما نشانههای خود را هم در آفاق نشان میدهیم و هم در انفس٫ انفس یعنی نفوس انسانی، آفاق یعنی عالم بزرگ. حتما اصطلاح جهان کبیر و جهان صغیر را شنیدهاید. حضرت علیبن ابیطالب(ع) میفرمایند: «اتزعمُ انّک جرم صغیر» تو خیال کردهای که همین جرم کوچک هستی؟ «و فیک انطوی العالم الاکبر» درحالی که عالم کبیر در تو مندرج است. «انت الکتاب المبین» تو کتاب مبین خداوند هستی.
جهان مهین را به جان، زیب و فری
اگرچه بدین تن، جهان کهینی
ای انسان تو مایه زیبایی و فرّ و شکوه جهان بزرگ هستی، اگرچه از حیث تن جهان کهینی.
اتزعم انک جرم صغیر؟ و فیک انطوی العالم الاکبر
پس به صورت عالم اصغر تویی
پس به معنی عالم اکبر تویی
ای انسان تو عالم اکبر هستی و این دنیا عالم صغیر است.
حضرت در جملهای دیگر میفرمایند: «المرء مخبوء تحت لسانه» یعنی مرد پنهان است در زیر زبانش:
مرد پنهان بود به زیر زبان تا نگوید سخن، ندانندش
یعنی زبان انسان که باز میشود، میتوانند تشخیص دهند که این شخص عاقل است یا جاهل و بیسواد.
زبان در دهان ای خردمند، چیست؟
کلید در گنج صاحب هنر
یعنی زبان دلیل سخن است و سخن واقعی در دل است. عرب در اینباره میگوید: «ان الکلام لفی الفؤاد» بهدرستی که سخن در دل است؛ یعنی شما اول اندیشه میکنید، بعد بر زبان میآورید: «و انما جعل اللسان علی الفؤاد دلیلا» یعنی زبان دلیل بر آن کلامی است که در باطن است، لذا زمانی که در تعریف انسان میگویند: «الانسان حیوان ناطق» آن ناطق به معنی سخنگو نیست، بلکه ناطق به معنی «اندیشمند» است؛ لذا در زبان انگلیسی هیچگاه حیوان ناطق را Speaker Animal ترجمه نمیکنند بلکه آن را Rational Animal ترجمه میکنند یعنی حیوانی که دارای تفکر است، لذا ما باید حیوان ناطق را «انسان»ترجمه کنیم. انسان، جانور اندیشمند است.
ادامه دارد
درسهایی از نهجالبلاغه
دکتر مهدی محقق - بخش دوم / دکتر مهدی محقق - بخش دوم
صاحبخبر -
∎
نظر شما