گروه تاریخ برهان/ محمدرضا چیتسازیان؛
روابط مصر و ایران به عنوان 2 کشور تاریخی همواره از اهمیت شایانی برخوردار بوده است؛ روابطی که از دوران ایران پیش از اسلام تا به امروز همواره فراز و نشیبهای بسیاری را با خود به همراه داشت. موقعیت ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیک این 2 کشور در منطقهی خاورمیانه و شمال آفریقا نیز مزید بر علت شده و نزدیکی یا دوری 2 کشور را از یکدیگر در مقاطع مختلف تاریخی موجب گشته است.
اما یکی از مقاطع مهم تاریخی در روابط فیمابین، حضور همزمان محمدرضا پهلوی در ایران و ژنرال انورسادات در مصر بر اریکهی قدرت میباشد؛ برههای از زمان که علیرغم وجود مسائل و مشکلات بنیادین در تاریخ روابط خارجی 2 کشور، گرمی خاصی بر آن حاکم بوده است.
آنچه در این بین اهمیت تحقیق ما را آشکار میسازد وجوه اشتراکی است که رهبران 2 کشور از آن برخوردار بودهاند و به گواهی تاریخ، باعث نزدیکی آن 2 به یکدیگر شدهاند. تشکیل حکومتهایی بر پایهی سنت دیرپای استبداد، سیاست خارجی مبتنی بر نزدیکی به بلوک غرب و به ویژه برقراری روابط نزدیک با ایالات متحده، تأکید بر هویت ملی به عنوان مبنای مشروعیت و سرنگونی هر 2 توسط نیروهای اسلامگرا از مسائل مشترک مورد نظر میباشد. بر این اساس و در ادامهی این مقاله، به وجوه مشترک مورد اشاره میپردازیم.
حکومتهای انتصابی
پس از سقوط رضاشاه، دولت فروغی، که 2 روز بعد از اشغال نظامی کشور تشکیل شده بود، با اعلام ترک مخاصمه، استقرار حکومت نظامی در تهران، اخذ استعفا از رضاشاه و انتقال مسالمتآمیز نظام سلطنت به محمدرضاشاه و فراهم کردن امکانات برای خارج شدن رضاشاه از کشور بدون اینکه نسبت به عملکرد خویش پاسخگو باشد و نهایتاً انعقاد پیمان سهجانبهی 9 بهمن 1320 میان ایران و انگلستان و اتحاد جماهیر شوروی توانست وظیفهی خود را به عنوان «دولت گذار» با کمترین هزینه به انجام رساند.
(1)
در مورد انورسادات باید گفت که او میراثدار نظامیان در مصر بود. به عبارت دیگر، رابطهی سببی و نسبی نقشی در به قدرت رسیدن انورسادات به ریاست جمهوری مادامالعمر مصر نداشت، بلکه نهادینه شدن قدرت نظامیان در دوران حکومت محمد نجیب در سرزمین فراعنه ـکه استبداد را دیرزمانی بود تجربه میکردـ سبب شد وجود رابطه در حلقهی قدرت میان نظامیان به حکومت انورسادات بینجامد. به عبارت دیگر، باید گفت که حکومت فراعنهی مصر ادامهی حیات خود را در کالبد نظامیان جستوجو میکرد و بستر استبدادخیز این کشور نیز زمینه را برای انجام این امر تسهیل ساخته بود.
بدین ترتیب قدرت گرفتن ژنرالهای چپگرا در مصر با روی کار آمدن محمد نجیب و جمال عبدالناصر زمینه را برای دستیابی انورسادات به قدرت تسهیل نمود. طنز تاریخ در اینجاست که انورسادات نیز، در پی شکست نظامی عبدالناصر (پرچمدار ناسیونالیسم عربی) از اسرائیل در جنگ ششروزه و ظاهر شدن ضعف و بیماری جسمی و روحی بر عبدالناصر، بر اریکهی قدرت تکیه زد. در این میان، منزوی شدن عبدالناصر در میان رهبران جهان عرب نیز مزید بر علت شد و کاهش مشروعیت وی، به دلیل شکست از اسرائیل، خروج وی را از عرصه قدرت تسریع کرد. این گونه بود که بعد از مرگ ناصر وی به عنوان حاکم مصر به قدرت رسید.
برقراری روابط بین ایران و اسرائیل در سال 1328 و فروش نفت ایران به این کشور سبب شد روابط ایران و مصر در مقطعی 10 ساله به صورت کامل قطع گردد. انورسادات در این زمینه با پشت کردن به سلف خویش راه نزدیکی به آمریکا را در پیش گرفت و در این مسیر از حمایت شاه ایران نیز بینصیب نبود.
سیاست خارجی غربگرا
در دورهی پهلوی دوم و پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا به عنوان طرف پیروز جنگ تلاش نمود تا قدرت خود را در عرصهی بینالملل گسترش دهد. از سوی دیگر، وجود نظام بینالمللی دوقطبی تحت رهبری ایالات متحدهی آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی محمدرضا را ناگزیر ساخته بود تا روند نوسازی و مدرنیزاسیون کشور را با نزدیکی به یکی از این 2 بازیگر اصلی نظام بینالملل انجام دهد.
علیرضا ازغندی در رابطه با گرایش محمدرضا شاه به سوی آمریکا، به طور ویژه در دورهی دوم حکومتش، میگوید: «به دلیل اینکه ایران در عصر رقابت 2 ابرقدرت نظامی سالهای پس از جنگ جایگاه ویژهای به دست آورده بود، کشورهای غربی در محاسبات استراتژیک خود به ایران نقشی فعال در جهت مبارزه با کمونیسم در حاشیهی جنوبی شوروی داده بودند. چنین نقشی با دیدگاههای محمدرضاشاه همسویی کاملی داشت. بنابراین همراهی استراتژیک شاه با سیاستهای منطقهای و جهانی آمریکا تنها عامل عمده در تبیین سیاست خارجی مخصوصاً در 15 سال آخر سلطنت وی میباشد.»
(2)
اما در مصر گرایش به سوی آمریکا به شکل دیگری بود. با روی کار آمدن انورسادات، شاهد چرخشی 180 درجهای در سیاست خارجی این کشور بودیم. در حقیقت نزدیکی رژیم انقلابی جمال عبدالناصر به اتحاد جماهیر شوروی و تقویت مناسبات ایران و آمریکا طی این سالها یکی از مسائلی بود که زمینهی اختلافات بنیادین آن کشور را با محمدرضاشاه به وجود آورده بود. این اختلافات تا جایی پیش رفت که برقراری روابط بین ایران و اسرائیل در سال 1328 و فروش نفت ایران به این کشور سبب شد روابط ایران و مصر در مقطعی 10 ساله به صورت کامل قطع گردد. انورسادات در این زمینه با پشت کردن بر سلف خویش راه نزدیکی به آمریکا را در پیش گرفت و در این مسیر از حمایت شاه ایران نیز بینصیب نبود.
پس از سرخوردگی سادات از شوروی در آخرین دیدار وی از مسکو در سال 1972، با تشویق و حمایتهای محمدرضاشاه، سادات به غرب نزدیک میشود و حتی زمینهسازی برقراری روابط مصر با اسرائیل و امضای پیمان کمپدیوید فراهم میگردد. در این دوران روابط ایران و مصر نیز بسیار نزدیک میشود و تا حد همگرایی پیش میرود.
(3)
تأکید بر هویت ملی
مفهوم هویت ملی در دوران محمدرضاشاه از اهمیت ویژهای برخوردار شد؛ به نحوی که محمدرضا، با تأکید بر دوران ایران پیش از اسلام، سعی داشت مبانی مشروعیت رژیم خود را بر پایهی تمدن ایران باستان قرار دهد. البته او ادامهدهندهی راه پدر خویش بود که تلاش میکرد با تقویت خردههویتهای ایرانی و غربی در برابر هویت اسلامی پایههای رژیم خویش را تحکیم بخشد.
در این راستا، رهبران رژیم، نهاد مذهب را کنار گذاشتند و به جای آن، باستانگرایی را به ویژه به خاطر همخوانی آن با ساخت نظام سلطنتی مورد توجه قرار دادند. ترویج ایرانگرایی با تعریف مجدد از هویت ایرانی آغاز شد. در این تعریف تعمداً عنصر مذهب مورد غفلت قرار گرفت و سنتهای باستانی به عنوان ارکان اساسی این هویت لحاظ شدند. برگزاری جشنهای شاهنشاهی و تغییر تقویم هجری به تقویم شاهنشاهی از جمله اصلاحاتی بودند که رژیم با هدف ترویج ایرانگرایی به راه انداخت.
پرداختن به میراث گذشته و باستانی و وام گرفتن از ارزشهای 2500 سالهی تاریخ شاهنشاهی ایران در واقع با هدف تقویت وجههی ملی شاه برای انجام نوسازی برنامهریزی میشد. (4)
اما در مورد سادات باید گفت او با چرخشی آشکار نسبت به دوران عبدالناصر بر هویت ملی تأکید ورزید و تلاش کرد منافع ملی مصر را در چارچوب هویت ملی به اثبات رساند. این در حالی بود که پیش از این عبدالناصر طلایهدار پانعربیسم در جهان عرب به شمار میرفت.
ناصر در اوایل دههی 1960 اذعان نمود که تقویت هویت عربی بخشی از وظایف و کارکرد دولت او است. ناصر بر مبنای پانعربیسم، طرح وحدت اعراب متشکل از مصر، سوریه و عراق را مطرح کرد که با مخالفت عراق مواجه شد. علاوه بر این، وی بر همان مبنا تصمیم گرفت رویارویی خود با اسرائیل را تشدید کند و در همین راستا، جنگ ششروزه را شروع کرد و در سال 1967 در جنگهای داخلی یمن شرکت نمود. بعد از مرگ ناصر، جانشین وی، یعنی سادات، پانعربیسم را به عنوان هویت اصلی مصر انتخاب نمود و در جنگ 1973 شرکت نمود، اما شکست اعراب در این جنگ رویهی ناصر را تغییر داد.
از این رو مصر شروع به تغییر سیاست خارجی خود نمود. مخالفت اعراب با تغییر سیاست خارجی مصر، واکنش شدیدتر آنها را در قبال پانعربیسم به دنبال داشت، اما سادات هویت ملی را به عنوان هویت اصلی مصر معرفی و از جنگ اعراب با اسرائیل کنارهگیری کرد. قرارداد کمپدیوید محصول همین تغییر در هویتپردازی است.
(5)
پایانی بر یک سراب
شاید کمتر کسی میتوانست پیشبینی کند که رژیم محمدرضا پهلوی در عرض کمتر از یک سال مبارزات مردمی به رهبری امام راحل (رحمت الله علیه) سقوط کند؛ رژیمی که با تکیه بر درآمدهای نفتی سرشار و برقراری رابطهی استراتژیک با دولت ایالات متحده توانسته بود نیروی نظامی توانمندی را فراهم کند؛ به نحوی که چهارمین نیروی برتر هوایی در دنیا را تشکیل داده بود.
در ایران، انقلابی باعث سرنگونی شاه شد که ایدئولوژی، سازماندهی و رهبری آن، همه توسط نیروهای اسلامگرا انجام شد. در مصر اگرچه سقوط سادات با انقلاب ممکن نشد، اما گروهی که ترور او را پیریزی نمود گروهی اسلامی بود که ایجاد حکومت اسلامی را دنبال مینمود و به جدایی دین از سیاست و صلح با اسرائیل در حکومت سادات معترض بود.
در مورد علل انقلاب نظریات گوناگونی مطرح شده است. برخی از آنها به ریشههای سیاسی و برخی دیگر به ریشههای اقتصادی و نظریات گوناگونی نیز به مبانی دینی (مذهبی) اشاره کردهاند. برای مثال، برخی بر این باورند که فساد در دستگاه هیئت حاکمه، وجود خفقان سیاسی به ویژه در سالهای پایانی سلطنت محمدرضاشاه و وابستگی بیش از حد او به ایالات متحدهی آمریکا باعث سقوط شاه شد، اما هر چه بود نارضایتی فزایندهی مردم از نظام سلطنتی و از دست دادن مشروعیت مردمی سرنوشت شومی را برای سلطنت محمدرضا پهلوی رقم زد.
در این میان، گروههای اسلامی نیز نقش مهمی در پیروزی انقلاب اسلامی ایفا کردند. در حقیقت اسلام و نیروهای اسلامی، از لحاظ ایدئولوژی مبارزه، رهبری آن و همچنین شکل و سازماندهی آن نقش عمده و اصلی را دارا بودند. در همین حال، همزمان با وقوع انقلاب در ایران و فرار شاه به خارج، روابط 2 کشور مصر و ایران رو به تیرگی نهاد و به دستور امام (رحمت الله علیه) 2 ماه پس از انقلاب این روابط به کلی قطع گردید. دلیل این امر نیز نزدیکی بیش از حد دولت مصر به آمریکا و اسرائیل عنوان شد.
متن پیام امام به وزیر خارجهی وقت بدین شرح است: «با در نظر گرفتن پیمان خائنانهی مصر و اسرائیل و اطاعت بیچونوچرای دولت مصر از آمریکا و صهیونیسم، دولت موقت جمهوری اسلامی ایران قطع روابط دیپلماتیک خود را با مصر بنماید.»
(6)
اما سرنوشت انورسادات نیز بهتر از همتای ایرانی خویش نبود، با این تفاوت که دلیل مرگ شاه ایران بیماری سرطان عنوان شد، در حالی که انورسادات به وسیلهی ستوان خالد اسلامبولی در یکی از رژههایی که توسط نیروهای نظامی مصر صورت میگرفت به قتل رسید. خالد اسلامبولی یک مسلمان انقلابی بود که تحت تأثیر افکار سلفیون مصر همچون عبدالسلام فرج، رهبر گروه جهاد اسلامی مصر، اعدام انقلابی انورسادات را رقم زد؛ فردی که بعداً در دوران ریاست جمهوری حسنی مبارک به همراه تعدادی از همراهانش به جرم تلاش برای سرنگونی نظام سیاسی مصر و ایجاد حکومت اسلامی به اعدام محکوم شد.
او در دفاعیاتش از عمل انقلابی خویش دفاع کرد و دلیل اقدام خود را وابستگی حکومت انورسادات به سران رژیم صهیونیستی و آمریکا، فساد اقتصادی موجود در حکومت انورسادات، ویرانی اقتصاد کشور توسط او و همچنین تلاش او برای از بین بردن روح ایمان دینی مردم عنوان کرد. او دفاعیات خود در دادگاه را به ترتیب زیر عنوان کرد:
«سادات مانع اجرای احکام اسلام بود و با شعارها و قوانین ساختگی مردم را سرگرم میکرد. در ثانی، دین را از سیاست جدا میدانست و به دین خدا دروغ میبست. همچنین او با امضای معاهدهها و دادن تسهیلات به آمریکاییها، مصر را دودستی تقدیم یهودیان و آمریکاییها کرد و در عین حال اجازه داد فساد و تبهکاری از طریق تلویزیون و سینما و کابارهها شیوع پیدا کند. او فساد را رواج داد و به مفسدین جایزه میداد.»
(7)
(*)
پینوشتها:
1- مجتبی مقصودی، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران 1320 تا 1357، نشر روزنه، چاپ اول، 1380، ص 26.
2- علیرضا ازغندی، تاریخ روابط خارجی سالهای 1320 تا 1357، نشر قومس، 1380.
3- جواد قلوبی، «نقش آمریکا و اسرائیل در مناسبات سیاسی مصر و ایران»، فصلنامهی مطالعات آفریقا، پاییز و زمستان 1387، ص 23.
4- رضا زریری، «تجددگرایی و هویت ایرانی در عصر پهلوی»، ماهنامهی اندیشه و تاریخ سیاسی ایران معاصر، سال چهارم، شمارهی 40، دی 1384.
5- شیبلی تلهامی و میشائیل برنت، «هویت و سیاست خارجی در منطقهی خاورمیانه»، ترجمهی نادر پورآخوندی، فصلنامهی مطالعات راهبردی، شمارهی 25، ص 605.
6- ولی کوزهگر، «تأملی بر فراز و نشیبهای روابط تهران و قاهره»، گزارش، سال هجدهم، شمارهی 208، ص 1.
7- رضا کریمی، آشنایی با نهضتهای اسلامی در مصر، انتشارات دارالقلم، چاپ دوم، بهار 1378، ص 64.
* محمدرضا چیتسازیان؛ پژوهشگر تاریخ معاصر/ انتهای متن/
گروه تاریخ برهان/ محمدرضا چیتسازیان؛
روابط مصر و ایران به عنوان 2 کشور تاریخی همواره از اهمیت شایانی برخوردار بوده است؛ روابطی که از دوران ایران پیش از اسلام تا به امروز همواره فراز و نشیبهای بسیاری را با خود به همراه داشت. موقعیت ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیک این 2 کشور در منطقهی خاورمیانه و شمال آفریقا نیز مزید بر علت شده و نزدیکی یا دوری 2 کشور را از یکدیگر در مقاطع مختلف تاریخی موجب گشته است.
اما یکی از مقاطع مهم تاریخی در روابط فیمابین، حضور همزمان محمدرضا پهلوی در ایران و ژنرال انورسادات در مصر بر اریکهی قدرت میباشد؛ برههای از زمان که علیرغم وجود مسائل و مشکلات بنیادین در تاریخ روابط خارجی 2 کشور، گرمی خاصی بر آن حاکم بوده است.
آنچه در این بین اهمیت تحقیق ما را آشکار میسازد وجوه اشتراکی است که رهبران 2 کشور از آن برخوردار بودهاند و به گواهی تاریخ، باعث نزدیکی آن 2 به یکدیگر شدهاند. تشکیل حکومتهایی بر پایهی سنت دیرپای استبداد، سیاست خارجی مبتنی بر نزدیکی به بلوک غرب و به ویژه برقراری روابط نزدیک با ایالات متحده، تأکید بر هویت ملی به عنوان مبنای مشروعیت و سرنگونی هر 2 توسط نیروهای اسلامگرا از مسائل مشترک مورد نظر میباشد. بر این اساس و در ادامهی این مقاله، به وجوه مشترک مورد اشاره میپردازیم.
حکومتهای انتصابی
پس از سقوط رضاشاه، دولت فروغی، که 2 روز بعد از اشغال نظامی کشور تشکیل شده بود، با اعلام ترک مخاصمه، استقرار حکومت نظامی در تهران، اخذ استعفا از رضاشاه و انتقال مسالمتآمیز نظام سلطنت به محمدرضاشاه و فراهم کردن امکانات برای خارج شدن رضاشاه از کشور بدون اینکه نسبت به عملکرد خویش پاسخگو باشد و نهایتاً انعقاد پیمان سهجانبهی 9 بهمن 1320 میان ایران و انگلستان و اتحاد جماهیر شوروی توانست وظیفهی خود را به عنوان «دولت گذار» با کمترین هزینه به انجام رساند.
(1)
در مورد انورسادات باید گفت که او میراثدار نظامیان در مصر بود. به عبارت دیگر، رابطهی سببی و نسبی نقشی در به قدرت رسیدن انورسادات به ریاست جمهوری مادامالعمر مصر نداشت، بلکه نهادینه شدن قدرت نظامیان در دوران حکومت محمد نجیب در سرزمین فراعنه ـکه استبداد را دیرزمانی بود تجربه میکردـ سبب شد وجود رابطه در حلقهی قدرت میان نظامیان به حکومت انورسادات بینجامد. به عبارت دیگر، باید گفت که حکومت فراعنهی مصر ادامهی حیات خود را در کالبد نظامیان جستوجو میکرد و بستر استبدادخیز این کشور نیز زمینه را برای انجام این امر تسهیل ساخته بود.
بدین ترتیب قدرت گرفتن ژنرالهای چپگرا در مصر با روی کار آمدن محمد نجیب و جمال عبدالناصر زمینه را برای دستیابی انورسادات به قدرت تسهیل نمود. طنز تاریخ در اینجاست که انورسادات نیز، در پی شکست نظامی عبدالناصر (پرچمدار ناسیونالیسم عربی) از اسرائیل در جنگ ششروزه و ظاهر شدن ضعف و بیماری جسمی و روحی بر عبدالناصر، بر اریکهی قدرت تکیه زد. در این میان، منزوی شدن عبدالناصر در میان رهبران جهان عرب نیز مزید بر علت شد و کاهش مشروعیت وی، به دلیل شکست از اسرائیل، خروج وی را از عرصه قدرت تسریع کرد. این گونه بود که بعد از مرگ ناصر وی به عنوان حاکم مصر به قدرت رسید.
برقراری روابط بین ایران و اسرائیل در سال 1328 و فروش نفت ایران به این کشور سبب شد روابط ایران و مصر در مقطعی 10 ساله به صورت کامل قطع گردد. انورسادات در این زمینه با پشت کردن به سلف خویش راه نزدیکی به آمریکا را در پیش گرفت و در این مسیر از حمایت شاه ایران نیز بینصیب نبود.
سیاست خارجی غربگرا
در دورهی پهلوی دوم و پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا به عنوان طرف پیروز جنگ تلاش نمود تا قدرت خود را در عرصهی بینالملل گسترش دهد. از سوی دیگر، وجود نظام بینالمللی دوقطبی تحت رهبری ایالات متحدهی آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی محمدرضا را ناگزیر ساخته بود تا روند نوسازی و مدرنیزاسیون کشور را با نزدیکی به یکی از این 2 بازیگر اصلی نظام بینالملل انجام دهد.
علیرضا ازغندی در رابطه با گرایش محمدرضا شاه به سوی آمریکا، به طور ویژه در دورهی دوم حکومتش، میگوید: «به دلیل اینکه ایران در عصر رقابت 2 ابرقدرت نظامی سالهای پس از جنگ جایگاه ویژهای به دست آورده بود، کشورهای غربی در محاسبات استراتژیک خود به ایران نقشی فعال در جهت مبارزه با کمونیسم در حاشیهی جنوبی شوروی داده بودند. چنین نقشی با دیدگاههای محمدرضاشاه همسویی کاملی داشت. بنابراین همراهی استراتژیک شاه با سیاستهای منطقهای و جهانی آمریکا تنها عامل عمده در تبیین سیاست خارجی مخصوصاً در 15 سال آخر سلطنت وی میباشد.»
(2)
اما در مصر گرایش به سوی آمریکا به شکل دیگری بود. با روی کار آمدن انورسادات، شاهد چرخشی 180 درجهای در سیاست خارجی این کشور بودیم. در حقیقت نزدیکی رژیم انقلابی جمال عبدالناصر به اتحاد جماهیر شوروی و تقویت مناسبات ایران و آمریکا طی این سالها یکی از مسائلی بود که زمینهی اختلافات بنیادین آن کشور را با محمدرضاشاه به وجود آورده بود. این اختلافات تا جایی پیش رفت که برقراری روابط بین ایران و اسرائیل در سال 1328 و فروش نفت ایران به این کشور سبب شد روابط ایران و مصر در مقطعی 10 ساله به صورت کامل قطع گردد. انورسادات در این زمینه با پشت کردن بر سلف خویش راه نزدیکی به آمریکا را در پیش گرفت و در این مسیر از حمایت شاه ایران نیز بینصیب نبود.
پس از سرخوردگی سادات از شوروی در آخرین دیدار وی از مسکو در سال 1972، با تشویق و حمایتهای محمدرضاشاه، سادات به غرب نزدیک میشود و حتی زمینهسازی برقراری روابط مصر با اسرائیل و امضای پیمان کمپدیوید فراهم میگردد. در این دوران روابط ایران و مصر نیز بسیار نزدیک میشود و تا حد همگرایی پیش میرود.
(3)
تأکید بر هویت ملی
مفهوم هویت ملی در دوران محمدرضاشاه از اهمیت ویژهای برخوردار شد؛ به نحوی که محمدرضا، با تأکید بر دوران ایران پیش از اسلام، سعی داشت مبانی مشروعیت رژیم خود را بر پایهی تمدن ایران باستان قرار دهد. البته او ادامهدهندهی راه پدر خویش بود که تلاش میکرد با تقویت خردههویتهای ایرانی و غربی در برابر هویت اسلامی پایههای رژیم خویش را تحکیم بخشد.
در این راستا، رهبران رژیم، نهاد مذهب را کنار گذاشتند و به جای آن، باستانگرایی را به ویژه به خاطر همخوانی آن با ساخت نظام سلطنتی مورد توجه قرار دادند. ترویج ایرانگرایی با تعریف مجدد از هویت ایرانی آغاز شد. در این تعریف تعمداً عنصر مذهب مورد غفلت قرار گرفت و سنتهای باستانی به عنوان ارکان اساسی این هویت لحاظ شدند. برگزاری جشنهای شاهنشاهی و تغییر تقویم هجری به تقویم شاهنشاهی از جمله اصلاحاتی بودند که رژیم با هدف ترویج ایرانگرایی به راه انداخت.
پرداختن به میراث گذشته و باستانی و وام گرفتن از ارزشهای 2500 سالهی تاریخ شاهنشاهی ایران در واقع با هدف تقویت وجههی ملی شاه برای انجام نوسازی برنامهریزی میشد. (4)
اما در مورد سادات باید گفت او با چرخشی آشکار نسبت به دوران عبدالناصر بر هویت ملی تأکید ورزید و تلاش کرد منافع ملی مصر را در چارچوب هویت ملی به اثبات رساند. این در حالی بود که پیش از این عبدالناصر طلایهدار پانعربیسم در جهان عرب به شمار میرفت.
ناصر در اوایل دههی 1960 اذعان نمود که تقویت هویت عربی بخشی از وظایف و کارکرد دولت او است. ناصر بر مبنای پانعربیسم، طرح وحدت اعراب متشکل از مصر، سوریه و عراق را مطرح کرد که با مخالفت عراق مواجه شد. علاوه بر این، وی بر همان مبنا تصمیم گرفت رویارویی خود با اسرائیل را تشدید کند و در همین راستا، جنگ ششروزه را شروع کرد و در سال 1967 در جنگهای داخلی یمن شرکت نمود. بعد از مرگ ناصر، جانشین وی، یعنی سادات، پانعربیسم را به عنوان هویت اصلی مصر انتخاب نمود و در جنگ 1973 شرکت نمود، اما شکست اعراب در این جنگ رویهی ناصر را تغییر داد.
از این رو مصر شروع به تغییر سیاست خارجی خود نمود. مخالفت اعراب با تغییر سیاست خارجی مصر، واکنش شدیدتر آنها را در قبال پانعربیسم به دنبال داشت، اما سادات هویت ملی را به عنوان هویت اصلی مصر معرفی و از جنگ اعراب با اسرائیل کنارهگیری کرد. قرارداد کمپدیوید محصول همین تغییر در هویتپردازی است.
(5)
پایانی بر یک سراب
شاید کمتر کسی میتوانست پیشبینی کند که رژیم محمدرضا پهلوی در عرض کمتر از یک سال مبارزات مردمی به رهبری امام راحل (رحمت الله علیه) سقوط کند؛ رژیمی که با تکیه بر درآمدهای نفتی سرشار و برقراری رابطهی استراتژیک با دولت ایالات متحده توانسته بود نیروی نظامی توانمندی را فراهم کند؛ به نحوی که چهارمین نیروی برتر هوایی در دنیا را تشکیل داده بود.
در ایران، انقلابی باعث سرنگونی شاه شد که ایدئولوژی، سازماندهی و رهبری آن، همه توسط نیروهای اسلامگرا انجام شد. در مصر اگرچه سقوط سادات با انقلاب ممکن نشد، اما گروهی که ترور او را پیریزی نمود گروهی اسلامی بود که ایجاد حکومت اسلامی را دنبال مینمود و به جدایی دین از سیاست و صلح با اسرائیل در حکومت سادات معترض بود.
در مورد علل انقلاب نظریات گوناگونی مطرح شده است. برخی از آنها به ریشههای سیاسی و برخی دیگر به ریشههای اقتصادی و نظریات گوناگونی نیز به مبانی دینی (مذهبی) اشاره کردهاند. برای مثال، برخی بر این باورند که فساد در دستگاه هیئت حاکمه، وجود خفقان سیاسی به ویژه در سالهای پایانی سلطنت محمدرضاشاه و وابستگی بیش از حد او به ایالات متحدهی آمریکا باعث سقوط شاه شد، اما هر چه بود نارضایتی فزایندهی مردم از نظام سلطنتی و از دست دادن مشروعیت مردمی سرنوشت شومی را برای سلطنت محمدرضا پهلوی رقم زد.
در این میان، گروههای اسلامی نیز نقش مهمی در پیروزی انقلاب اسلامی ایفا کردند. در حقیقت اسلام و نیروهای اسلامی، از لحاظ ایدئولوژی مبارزه، رهبری آن و همچنین شکل و سازماندهی آن نقش عمده و اصلی را دارا بودند. در همین حال، همزمان با وقوع انقلاب در ایران و فرار شاه به خارج، روابط 2 کشور مصر و ایران رو به تیرگی نهاد و به دستور امام (رحمت الله علیه) 2 ماه پس از انقلاب این روابط به کلی قطع گردید. دلیل این امر نیز نزدیکی بیش از حد دولت مصر به آمریکا و اسرائیل عنوان شد.
متن پیام امام به وزیر خارجهی وقت بدین شرح است: «با در نظر گرفتن پیمان خائنانهی مصر و اسرائیل و اطاعت بیچونوچرای دولت مصر از آمریکا و صهیونیسم، دولت موقت جمهوری اسلامی ایران قطع روابط دیپلماتیک خود را با مصر بنماید.»
(6)
اما سرنوشت انورسادات نیز بهتر از همتای ایرانی خویش نبود، با این تفاوت که دلیل مرگ شاه ایران بیماری سرطان عنوان شد، در حالی که انورسادات به وسیلهی ستوان خالد اسلامبولی در یکی از رژههایی که توسط نیروهای نظامی مصر صورت میگرفت به قتل رسید. خالد اسلامبولی یک مسلمان انقلابی بود که تحت تأثیر افکار سلفیون مصر همچون عبدالسلام فرج، رهبر گروه جهاد اسلامی مصر، اعدام انقلابی انورسادات را رقم زد؛ فردی که بعداً در دوران ریاست جمهوری حسنی مبارک به همراه تعدادی از همراهانش به جرم تلاش برای سرنگونی نظام سیاسی مصر و ایجاد حکومت اسلامی به اعدام محکوم شد.
او در دفاعیاتش از عمل انقلابی خویش دفاع کرد و دلیل اقدام خود را وابستگی حکومت انورسادات به سران رژیم صهیونیستی و آمریکا، فساد اقتصادی موجود در حکومت انورسادات، ویرانی اقتصاد کشور توسط او و همچنین تلاش او برای از بین بردن روح ایمان دینی مردم عنوان کرد. او دفاعیات خود در دادگاه را به ترتیب زیر عنوان کرد:
«سادات مانع اجرای احکام اسلام بود و با شعارها و قوانین ساختگی مردم را سرگرم میکرد. در ثانی، دین را از سیاست جدا میدانست و به دین خدا دروغ میبست. همچنین او با امضای معاهدهها و دادن تسهیلات به آمریکاییها، مصر را دودستی تقدیم یهودیان و آمریکاییها کرد و در عین حال اجازه داد فساد و تبهکاری از طریق تلویزیون و سینما و کابارهها شیوع پیدا کند. او فساد را رواج داد و به مفسدین جایزه میداد.»
(7)
(*)
پینوشتها:
1- مجتبی مقصودی، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران 1320 تا 1357، نشر روزنه، چاپ اول، 1380، ص 26.
2- علیرضا ازغندی، تاریخ روابط خارجی سالهای 1320 تا 1357، نشر قومس، 1380.
3- جواد قلوبی، «نقش آمریکا و اسرائیل در مناسبات سیاسی مصر و ایران»، فصلنامهی مطالعات آفریقا، پاییز و زمستان 1387، ص 23.
4- رضا زریری، «تجددگرایی و هویت ایرانی در عصر پهلوی»، ماهنامهی اندیشه و تاریخ سیاسی ایران معاصر، سال چهارم، شمارهی 40، دی 1384.
5- شیبلی تلهامی و میشائیل برنت، «هویت و سیاست خارجی در منطقهی خاورمیانه»، ترجمهی نادر پورآخوندی، فصلنامهی مطالعات راهبردی، شمارهی 25، ص 605.
6- ولی کوزهگر، «تأملی بر فراز و نشیبهای روابط تهران و قاهره»، گزارش، سال هجدهم، شمارهی 208، ص 1.
7- رضا کریمی، آشنایی با نهضتهای اسلامی در مصر، انتشارات دارالقلم، چاپ دوم، بهار 1378، ص 64.
* محمدرضا چیتسازیان؛ پژوهشگر تاریخ معاصر/ انتهای متن/
نظر شما