در طول تاریخ تمدن و زندگی اجتماعی، همواره جوامع انسانی به سه دسته عمده تقسیم میشدند: سلطهگر، سلطهپذیر و سلطه ستیز. حکومتهای طاغوتی، همیشه به شیوههایی گوناگون جانهای انسانی را به استثمار و استحمار کشاندهاند. نظامهای طبقاتی، بردهداری، حکومتهای نژادپرست، دیکتاتوری و امپریالیستی همگی جلوههای جوامع سلطهگر و مستکبر بودهاند. خود بزرگبینی، مشی نخوتآمیز و تکبر ورزیدن که مهمترین شاخصههای مستکبرین است موجب شده تا به محض رسیدن به قدرت با ادعای سیادت و برتری درصدد چیرگی و فرمانروایی بر دیگر ملتها برآیند. اصل رسیدن به منافع مادی، و به دست آوردن قدرت و جهانبینی مبتنی بر ماتریالیسم و سکولاریسم از سویی و اعتقاد به برتری نژادی از سوی دیگر، همواره دلایل متقنی برای استعمارگران بوده است.
طی سالهای متمادی، استعمارگران اروپایی با تمسک به نظریه برترینژادی و ذاتی برای خود رسالتی تاریخی و وظیفهای الاهی در جهت هدایت دیگران به سوی خوشبختی قائل شده و معتقد بودند باید نظام ارزشی، فکری، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جوامع انسانی را آنان تعیین کنند. در این میان بسیاری از ملتها به دلیل از بین رفتن اعتماد به نفس و خودکمبینی و پذیرش برتری ذاتی مستکبرین، به سلطه سراسر مخرب آنان تن دادهاند و همین موجب ادامه این روند تا کنون شده است.
استعمار مستکبرین، در هر دوره زمانی در تاریخ به شیوههای متفاوتی صورت گرفته است؛ گاه به صورت شیوههای سیاسی، گاهی با شیوههای اقتصادی و اخیراً نیز با شیوههای فرهنگی.
تحقیر و نابودی فرهنگ مستعمرات و جایگزینی فرهنگ غالب، هزینه کمتری در مقایسه با شیوههای دیگر برای قدرتهای استعماری به دنبال داشته است. و همین، موجب شده تا در دهههای اخیر مستکبرین تمام زاد و توشه خود را برای نابودی فرهنگهای ملی و رواج فرهنگ و تمدن غربی در کشورها متمرکز کنند. تسلط بر نظام آموزشی، تسلط بر رسانه، انحصار رسانهها، شکلدهی و کنترل افکار عمومی و صدور محصولات فرهنگی از جمله اقدامات ضد فرهنگی استعمارگران بوده که در ایجاد بحران فرهنگی در میان جوانان سهم بهسزایی داشته است. آسیبهای استعمار فرهنگی آنقدر زیاد و مخرب است که امام خمینی(ره) در این باره میفرماید:
"فرهنگ استعماری، جوان استعماری تحویل مملکت میدهد. فرهنگی که با نقشه دیگران درست میشود و اجانب برای ما نقشهکشی میکنند و با صورت فرهنگ میخواهند تحویل جامعه ما بدهند، این فرهنگ فرهنگ استعماری و انگلی است. و این فرهنگ از همه چیزها، حتی از این اسلحه این قلدرها بدتر است. این قلدرها اسلحهشان بعد از چند وقت میشکند، و حالا هم شکسته، اما وقتی فرهنگ فاسد شد، جوانهای ما که زیربنای تاسیس همه چیز هستند از دست ما میروند و انگل بار میآیند، غربزده بار میآیند.
اینها را از همان اول، از همان کلاسهای اول، توی ذهنهایشان هی مطالبی میکنند تا برسند به آن بالا. اگر فرهنگ فرهنگ صحیح باشد جوانهای ما صحیح بار میآیند. اگر فرهنگ فرهنگ حق باشد، فرهنگ الاهی باشد، فرهنگی باشد که برای منفعت اهل ملت، برای منفعت مسلمین باشد، این افرادی که میبینید که الآن سر کار هستند، اینها از آنها بیرون نمیآمد. فرهنگ ما یک فرهنگ استعماری است، فرهنگ ما در دست صُلَحا نیست، صالح ادارهاش نمیکند."
از مهمترین ابزارهای ایجاد سلطه فرهنگی ابزار رسانه و سینماست که اکنون همچون اسلحهای پُر به سمت مخاطبان جهانی خود نشانه رفته است. و از آن مهمتر، مخاطبان کودک و نوجوانی که در مقایسه با مخاطبان بزرگسال از آمادگی دفاعی کمتری برای مقابله با هجمههای این رسانهها برخوردارند. ذهن نوپا و آماده یادگیری کودکان، محمل مناسبی برای القای باورهای فرهنگی دولتهای سلطهگر و مستکبر پدید آورده است. متاسفانه در جهان امروز و با غفلت متولیان فرهنگی کشور تربیت نسلهای آینده این سرزمین به دست همین رسانهها اعم از تلویزیون و سینما افتاده است. نخستین گام در راه استیلای فرهنگی، از بین بردن هویت ملی و دینی کودکان و نوجوانان است.
در بیشتر انیمیشنهای ساختهشده سالهای اخیر شاهد تلاش کاراکترها برای تخریب هویت سنّتی خود و ساخت هویتی جدید مبتنی بر غرب لیبرال هستیم. در انیمیشنهای شجاع، موانا، زوتوپیا، عصر یخبندان، خانواده کرود و... این آموزش به کودکان داده میشود. در بیشتر انیمیشنها شخصیتهای اصلی با پشت پا زدن به همه آن چیزی که پیش از این هویت آنها را تعریف میکرد، به دنبال هویت تازهای به سمت سرزمینهای مدرن و نو حرکت میکنند و ارزشهای مبتنی بر سرزمین، جنسیت و سنّت اجتماعی را پشت سر گذاشته، ارزشهای جدیدی مبتنی بر دنیای مدرن به دست میآورند.
در مرحله دوم، پس از ایجاد بحران هویتی برای کودکان و خطکشیدن بر باورهای درونسرزمینی آنها، معرفی فرهنگ جدید که بر پایه یکسانسازی فرهنگی است، از راه تغییر جهانبینی الاهی و توحیدی به جهانبینیهای اومانیستی و سکولاریسی و عمومیت بخشیدن به ارزشهای زندگی غربی، در جامعه جهانی به اجرا در میآید. در انیمیشن کرودز که به یک خانواده غارنشین میپردازد، این روند به خوبی نشان داده میشود. خانواده با هدایت یک فرد جوان و مدرن از غار خارج میشوند و در کشمش با یکدیگر که بین دختر جوان خانواده و پدر صورت میگیرد، اندیشههای سنّتی را به نقد کشیده، به سوی سرزمین موعود و جدید میروند.
این اتفاق در انیمیشنهای شجاع و موانا نیز که البته سرشار از مفاهیم مخرب و شکستخورده فمینیستی هستند، رخ میدهد. البته مبارزه با خرافات و عقلگرایی از سفارشهای مؤکد اسلامی نیز شمرده میشود. اما آنچه به خطرناکشدن افکار تولیدی توسط این انیمیشنها میانجامد، عقیده و شیوه زندگی جایگزینی است که معرفی و ترویج میشود.
با ترویج جهانبینی ماتریالیستی و الحادی، چنین تبلیغ میشود که هستی و انسان و مجموعه موجودات و جهان، خودبهخود و تصادفی پدید آمدهاند.(انیمیشن عصر یخبندان). و بنابراین جهان آخرت و معاد نیز واقعیت ندارد. پس تلاش انسان باید تنها به اهداف دنیایی و مادی معطوف باشد! آزادیهای جنسی و جنسیتی، بیاعتقادی به مسائل ماوراءالطبیعه و بیاعتنایی به عدالت و آزادی واقعی انسانی، از پیامدهای این نگرش است.
مرحله سوم بعد از از بین بردن هویت و فرهنگ بومی و جایگزینی آن با فرهنگ برآمده از اندیشههای اومانیستی و سکولاریزه شده معرفی یک انسان پیشرو است؛ یک منجی یا رهبری که بتواند در این فرهنگ و زندگی جدید، سردمدار و نجاتدهنده باشد. و اغلب این اشخاص معرفیشده در فیلمها و انیمیشنها، شخصیتی متناسب با نژاد و رنگ و لعاب غربی دارند. رهبری که آینده جهان معطوف به پیروزی اوست، دختر و یا پسری با فیزیک و مشخصات آنگولاساکسونی است. او تنها شخص قابل اعتماد است و میتواند جهان را نجات دهد.
در انیمیشن ظهور نگهبانان این نکته به خوبی نشان داده میشود. در دنیای فانتزی این انیمیشن، یک هیولا به جهان خواب کودکان حمله میکند و رؤیاهای شیرین آنها را به مخوفترین کابوسها تبدیل میکند. نگهبانان دنیای کودکان که از جمله خرگوش عید پاک، بابانوئل، پری دندانی و مرد شنی هستند، نمیتوانند در راه مبارزه با این هیولا پیروز شوند. مرد ماهنشین که به نوعی جایگاه خداوند را در این انیمیشن ایفا میکند، برای این مبارزه دشوار نگهبان دیگری را نیز مبعوث میکند و او کسی نیست جز جکفراست.
وی پسری با عصایی شبیه پیامبران است و با چشمانی به رنگ آبی آسمانی و موهایی مانند یخ سفید رنگ. او قهرمان و منجی جهان جدید است و در نهایت با هدایت و تلاش وی، نگهبانان کودکان بر هیولای تاریکی فائق میآیند. نکته جذاب در این انیمیشن این است که در ابتدا کودکان به وجود جکفراست ایمان ندارند و همین باعث شده تا او نتواند کودکان را یاری کند؛ اما به محض این که کودکان به وجود و قدرت وی ایمان میآورند و تحت هدایت او قرار میگیرند، قادر به شکست دشمن میشوند. بله! به نظر میرسد تا مردم جهان در ناباوری نسبت به قدرت نژاد انگلیسیتبار نباشند نمیتوانند از پس مشکلات بر آیند و به محض ایمانآوردن به آنها و دنبالهروی از مشی آنها وارد دنیای نو و سرشار از آرامش میشوند.
برخی زودباوران به دلیل باورنداشتن به سوءنیت صادرکنندگان و گردانندگان جهان سرگرمی با آغوش باز به استقبال تولیدات فرهنگی و استعماری آنها میروند؛ غافل از اینکه جنگ نرم دشمن مستکبر هرگز رو به خاموشی نرفته است و تا استحاله کامل فرهنگ رقیب(ایرانیـ اسلامی) دست از تلاش نمیکشد. خوب است بدانیم کودکان و نوجوانان، آیندهسازان این سرزمین هستند و باورهای آنان زمینهساز حکومت مهدوی است.
بهتر است با تربیت اسلامی و ایرانی و بارور کردن این هویت، کودکان را در برابر خوی استعماری دشمنان به اندیشه انتقادی و عدالتمحور و خداباور مجهز کنیم. خوشبختانه ملت ایران همواره با تمسک به مفاهیم عمیق دین اسلام به مبارزه با نظام سلطه پرداخته است. بیگمان با ادامه همین راه در آیندهای نه چندان دور، بنیانهای مستکبران ویران خواهد شد. انشاءالله.
فصلنامه فرهنگ پویا شماره 34
انتهای متن/
∎
نظر شما