طنز یک مسئولیت اجتماعی است. وقتی مسئولین از مسئولیت خود سرباز می زنند، یک وسیله حقیقت یاب است. وقتی حقیقت در لابلای ترس و رودربایستی و تعارف گم می شود. یک شیطنت از یک روح بازیگوش است که خوب می بیند و به موقع افشا می کند.
طنز داروی شفابخش دردهای تلخ جامعه است که در کپسول شیرین عسل ارائه می شود. طنز یک مُصلح اجتماعی، یک مأمور کشف مفاسد، یک وزارت ارشاد، یک داور بی طرف، یک قاضی عادل، یک وجدان آگاه است که همواره با مهربانی خاص خود به ما نهیب می زند که از سیاهیها دور بمانیم و به سوی نیکی و روشنایی در حرکت باشیم.
طنزپردازان انسانهای آگاه و شجاعی هستند که استادانه معضلات جامعه را مطرح می کنند و بدون خشونت و پرداخت هزینههای سنگین، نتایج درخشانی به بار میآورند. یادمان بماند آنها فرشتگانی هستند که مقداری خرده شیشه دارند و باید تحملشان کرد. تحمل طنز، تحمل کم کاریهای ماست. تحمل واقعیتهای هولناکی که فدای منافع شخصی خود کرده ایم.
آدمهای باهوش با شنیدن طنز جگرسوز به جبران خطاهای خود می پردازند. نه توضیح می دهند و نه تکذیب می کنند؛ بلکه این فرصت را به خودسازی و اصلاح اشتباهات خود بدل می کنند . انسانهای احمق اما با لبخند و قهقهه از کنار آن رد می شوند. کشور عزیزمان ایران، دارنده بزرگترین معدن طنز دنیاست، با حدود هفتاد میلیون کاربر طنز اندیش که در کنار هم عظیم ترین شبکه طنز شریف را در جامعه جهانی اداره میکنند. آنها به سرعت برق و باد برای کم کاری، فساد ، دروغ، ریاکاری و خیانت و … سوژه میسازند و به اصلاح جامعه می پردازند.
نقدینه این هفته، به معرفی یک مجموعه طنز از وحید ضیایی اختصاص دارد که «خرده فرمایشات» نام دارد. دکتر وحید ضیایی، شاعر پژوهشگر و روزنامه نگار
جوان اردبیلی، مجموعه ای از نوشتههای طنزآمیز خود را جمع آوری و در قالب یک کتاب به طنزاندیشان جهان قالب کرده است(!) تا ثابت کند چیزی از طنزپردازان معاصر کم ندارد.
پشت این کتاب آمده :«عمران صلاحی درباره او چیزی نگفت، فقط به یک عکس مشترک خندیدند! سردبیری نشریات طنز و کاریکاتور هم چون نشریه مطبخ و طنزهای ژورنالیستی ایشان در دهه گذشته در کتاب تلخ پند، جستاری در باب طنز و هزل در ادبیات فارسی از آثار این شاعر متولد ۱۳۵۹ می باشد.»خرده فرمایشات، مجموعهای از نثر و نظم و کاریکلماتورهای وحید است که در سه بخش تنظیم شده است. با چند نمونه از طنزنوشتههای شیرین وحید شما را به خدای واحد می سپارم.
*از بخش اول منثورهای بردار:
ما سه نفر بودیم. ادبیات و حقوق و برق میخواندیم. یک بار به شوخی گفتم: آخر و عاقبت مان میدانید چه می شود؟ من جلوی سینما قدس با قناری فال حافظ می گیرم. تو سیم کش لامپهای مجالس عروسی می شوی و او جلوی همین دادگستری عریضه می نویسد. ما سه نفر بودیم، روزنامه نگار و نقاش و نویسنده.
هر سه مان تجربه بقال شدن را از سر گذراندیم. ما سه نفر بودیم؛ سینماگر و بازیگر تئاتر و ویولونیست. بزاز شدیم و راننده و شاگرد قهوه چی. ما سه نفر بودیم، نه پنجاه و سه نفر!
*از بخش دوم از گاه و بیگاه:
لب نگو باغ فلفل افتاده ر عطر خوش، گاز خردل افتادهر از یمین و یسار باریدهر سنگ را بسته، سگ ول افتادهر زندگی بخش بی گمان نفسشر آسم دارد که مشکل افتادهر آب بستم به شعر تا گفتار قلمت دور باطل افتاده …
*از بخش کاریکلماتور:
از بس گرسنه بود، ایمانش را خوردر ایمانش در جیبش بود، جیبش را زدندر ایمان برای بعضی نام است، برای بعضیها نان!ر قندان ریاکار به جای قند، پند میدهدر چغندر خوشبخت، کله قند عروسی میشودر دندانش را پای قندان گذاشتر اشک گل را باران در می آوردر گاهی یک گل، ملتی را شاد می کند.ر مرغ مسئله دار، تخم دوزرده می گذاردر ران مرغ یا سینه مرغ؟ مسئله سیخ استر سفره مدیر کل، مجلس عزای جوجههاست.ر چوجه رانت خوار، سیمرغ می شود.
code
نظر شما