شناسهٔ خبر: 20930261 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه وطن‌امروز | لینک خبر

بخشش لازم نیست

صاحب‌خبر - محسن پورعرب: منتظر اعدام است. خانواده‌ای هم چشم به انتظار برای اینکه زودتر اعدام شود؛ دو سویه تاریک برای هر دو خانواده. هیچ‌کس نمی‌داند چه رخدادهای دیگری می‌توانست آنها را در جای دیگری قرار دهد. شاید فقط لحظه‌ای عصبانیت را فروخوردن جای محکوم و مقتول را تغییر می‌داد اما گاهی لحظاتی در زندگی رخ می‌دهد که برگشت‌ناپذیر است. همیشه به این فکر می‌کنی که کاش می‌توانستی برگردی و جای پازل‌هایی را که برایت چیده شده، عوض کنی. گاهی زور کنشگران مدنی به این می‌رسد که زندگی‌ای را دوباره برگردانند، تلاش کنند برای اینکه بخشیدن تبدیل به گفتمان شود. همه ببخشند و زندگی را تبلیغ کنند. کنشگران این حوزه چندین دلیل را برای این عدم بخشش عنوان می‌کنند، بسیاری از خانواده‌هایی که منتظر اعدام شدن محکوم هستند، اگرچه می‌بینند که تا صدور و اجرای حکم چند سال فاصله افتاده است و در این چند سال قاتل، در زندان و در شرایط کابوس اعدام به سر می‌برد اما با بخشش، دیگر مجازاتی برای او نیست و آزاد می‌شود و به جامعه بازمی‌گردد. یعنی وقتی اولیای دم از خون مقتول گذشتند، جامعه هیچ حقی برای قصاص ندارد و این مساله، برای برخی از اولیای دم در قبال جامعه مسؤولیت ایجاد می‌کند. اینکه عده‌ای معتقدند اگر اولیای دم این را می‌دانستند که با بخشش آنها، قاتل بلافاصله آزاد نخواهد شد، بسیاری از آنان از قصاص صرف‌نظر می‌کردند. عده‌ای دیگر اما بر این گمانند که امکان تغییر قانون وجود ندارد و بهتر است به جای تلاش در این حوزه، سعی کنیم بیشتر بر مفهوم بخشش تأکید کنیم. در قرآن بر اهمیت بخشش تأکید شده است. خداوند در قرآن فرموده که اگر محکوم را ببخشید، ما این عفو را کفاره گناهان شما قرار می‌دهیم. می‌توان این سوی قضیه را که بخشش محکومان است مورد توجه قرار داد. سال ۹۳ جمع کثیری از اهالی شهر «روانسر» در یک حرکت جمعی از خانواده یک شهروند که به قتل رسیده بود خواستند قاتل فرزندشان را ببخشند. همان منطقه‌ای که اتفاقاً ابتکار شکستن تفنگ‌های شکاری برای جلوگیری از صید حیات‌وحش، از آنجا آغاز شد. جمع کثیری از کاسب‌ها، بازاریان، فعالان مدنی و شخصیت‌های مذهبی و فرهنگی شهر در یک روز تصمیم گرفتند ابتدا بر سر مزار «امید مرادی» در قبرستان این شهر حاضر و پس از آن روانه خانه مقتول شوند و از خانواده او بخواهند از خونخواهی فرزندشان بگذرند. خبرها تعداد روانسری‌های حاضر در این برنامه را 5 هزار نفر اعلام می‌کند. اتفاق روانسر را باید ادامه همان بخششی دانست که از سواحل دریای خزر و در شهر نور شروع شد. آمار‌ها نشان می‌دهد بعد از آن بخشش بزرگ که بازتابی جهانی داشت، نزدیک به ۴۰۰ نفر از اولیای دم، قاتلان فرزندان و اقوام خود را بخشیدند. اینکه در جامعه اسلامی ایران امر بخشش در قبال حرکت نکوهش شده‌ای جا باز کند و سرآغاز تصمیمات بزرگی باشد جای تعجب نیست و حتی انتظار جامعه با توجه به تعالیم دینی همین است که پاسخ بدی را با خوبی بدهیم. اما آیا همیشه دادن پاسخ بدی با خوبی می‌تواند مشکلات جامعه را حل و فصل کند یا خیر؟ آیا بعد از گذشت 3 سال از سال 93 و آن بازتاب جهانی میزان آمار جرم و جنایات کاهش یافت و جامعه دیگر جنایات وحشتناکی از قبیل قتل، آدمربایی، گروگانگیری، اسیدپاشی و... را شاهد نبود؟ کارشناسان و جامعه‌شناسان معتقدند جوامع باید درک درستی از زمان و چگونگی و درجه اهمیت جنایت رخ داده داشته باشند. اینکه ما رخدادی که برای‌مان اتفاق افتاده را صرفا از دید شخصی بنگریم ممکن است تصمیمی که می‌گیریم صرفا افکار خودمان را قانع کند و باید اینجا پرسید پس مسؤولیت ما در قبال جامعه چیست؟ اینکه فردی قتلی را مرتکب شده و ما با بخشش او را آزاد می‌کنیم و دوباره وارد جامعه می‌شود اگر جنایات مشابهی را انجام دهد مسؤولیتش با کیست و آن بخشش ما چقدر در ناامن کردن دوباره جامعه تاثیرگذار بوده است؟ مرور حوادث و جنایات اخیری که در جامعه اتفاق افتاده است می‌تواند دلیل آشکاری باشد بر این موضوع؛ اینکه اگر ما تصمیم می‌گیریم جرم و جنایات فردی را نادیده بگیریم و مورد عفو قرار دهیم، در صورت ورود مجددش به جامعه چه اثرات منفی و جبران‌ناپذیری می‌تواند داشته باشد. شاید پرونده «بنیتا»ی 8 ماهه‌ که اخیرا ربوده شد و به قتل رسید، مثال نزدیکی باشد. بنیتا قربانی مجرمانی سابقه‌دار ساعت 11 روز 29 تیر 96 شروع حادثه تلخی بود؛ حادثه‌ای که کمتر کسی فکر می‌کرد چنین سرانجام دردناکی داشته باشد. ماجرا خیلی ساده اتفاق افتاد، پدر بنیتا که وسایل و دختر کوچولو را در ماشین قرار داده بود به سمت پارکینگ حرکت کرد تا در پارکینگ را ببندد و به همسرش بگوید که زودتر بیاید. در این هنگام 2 سارق که در کمین یک طعمه بودند، به سرعت به سمت ماشین روشن حرکت کرده و با نشستن پشت فرمان سعی در ربودن خودرو می‌کنند. پدر بنیتا که متوجه حرکت خودرو می‌شود خود را روی کاپوت ماشین می‌اندازد تا بتواند کاری کند اما غافل از این موضوع که شاید آخرین باری باشد که بتواند کودک شیرینش را ببیند. سارقان با سرعت دادن به ماشین، پدر بنیتا را به زمین می‌اندازند و به سرعت از محل متواری می‌شوند. پس از جست‌وجوهای چند روزه در نهایت با تلاش‌های پلیس بعد از 7 روز خودروی ربوده شده پیدا شد. پس از بازداشت سارقان و اعترافات این دو، ماموران پلیس محل رها شدن خودرو را که در یک منطقه مسکونی در پاکدشت بود را پیدا کردند که متاسفانه با صحنه‌ دلخراش پیکر بی‌جان کودک 8‌ماهه روبه‌رو شدند. این اتفاق در شرایطی رخ داد که جامعه در شوک بزرگ‌تری قرار داشت؛ شوک قتل آتنا اصلانی. آتنا، بنیتایی دیگر جنایت پارس‌آباد آنقدر دردناک بود که خشم آحاد مردم را درپی داشت. ماجرای آتنا آنقدر پیچیده بود که فرضیه‌های متفاوتی را در رابطه با این پرونده به وجود آورد. هیچ‌کس نمی‌دانست چه اتفاقی برای دختربچه رخ داده و او کجاست اما با گذشت زمان، وقتی هیچ ردی از وی به ‌دست نیامد، فرضیه اینکه او قربانی سرقت شده باشد، قوت گرفت، چرا که آتنا در روز گم‌شدنش 6 النگو، انگشتر و گوشواره همراه خود داشت و احتمال می‌رفت قربانی دزدان طلا شده باشد. در محلی که پدر آتنا دستفروشی می‌کرد، چند مغازه و بانک وجود داشت که مجهز به دوربین‌های مداربسته بودند. مأموران به بازبینی فیلم‌های ضبط‌‌شده توسط این دوربین‌ها پرداختند تا بتوانند سرنخی از این پرونده پیچیده به دست آورند. مأموران وقتی متوجه شدند در این مسیر، مغازه مرد 40 ساله‌ای وجود دارد که آتنا گاهی اوقات برای خوردن آب به آنجا می‌رفت، حدس زدند وی روز حادثه نیز به این مغازه رفته و پس از آن ناپدید شده است. به این ترتیب مرد رنگرز به ‌عنوان نخستین مظنون پرونده تحت بازجویی قرار گرفت. 19 تیر ماه درست 22 روز پس از ماجرای گم شدن آتنا کوچولو، همسر و برادر مرد مغازه‌دار در ورود به محل پارکینگ خودروی مظنون، متوجه بوی تعفنی می‌شوند که محیط را فرا گرفته است. آنها سریعا محل را ترک کرده و به گفته یکی از همسایگان، برادر مظنون که در طبقه اول خانه مستاجر بوده است، سریعا خانه را تخلیه کرده و به محل دیگری نقل مکان می‌کند و موضوع به پلیس اطلاع داده می‌شود. بعد از حضور پلیس در محل، تیم‌های تحقیق وارد پارکینگ شدند و در نهایت با کیسه‌ای مواجه شدند که جسد بی‌جان دختربچه گمشده داخل آن پیدا شد. بررسی‌ها نشان می‌داد مدت‌ها از مرگ او می‌گذرد و او در همان زمانی که ناپدید شده بود، به قتل رسیده است. 2 حادثه آتنا و سپس بنیتا در 2 ماه گذشته جامعه را چنان تحت تاثیر قرار داد که با واکنش‌های سختی از سوی مردم و چهره‌های مشهور مواجه شد. واکنش‌هایی که سال گذشته نیز در مقابل پرونده ستایش قریشی شاهدش بودیم؛ جنایتی که فروردین ماه سال 95 شروع غم‌انگیزی را برای آن سال رقم زد. قتل ستایش قریشی آغازگر حوادث اخیر بود جنایت ورامین هم مشابه جنایت پارس‌آباد بود اما با این تفاوت که این بار قاتل یک نوجوان 17 ساله بود که بر اثر مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی ابتدا به ربودن ستایش دست زد و پس از تجاوز، با کشتن وی سعی کرد سرنخی از جنایتش به جا نگذارد. او حتی سعی کرد با ریختن اسید بر پیکر دختربچه بی‌گناه جسد او را بسوزاند که ناموفق بود و در نهایت راز این جنایت شوم برملا شد. مرور 3 حادثه هولناک گذشته یک نکته قابل تامل را پیش‌رو قرار می‌دهد، آن هم اینکه در 2 پرونده بنیتا و آتنا، قاتلان، مجرمانی سابقه‌دار بوده‌اند! گاهی اوقات تصمیم‌گیری‌های نادرست در برخورد با اتفاقات و تحمیل نظرهای اشتباه باعث رخ دادن حوادث جبران‌ناپذیری می‌شود. مرور برخی حوادث مشابه چند سال اخیر اعم از قتل، اسیدپاشی و... ما را به یک وجه‌مشترک در پایان این پرونده‌ها می‌رساند. وجه‌مشترکی که ناگهان معادلات این پرونده‌ها را دگرگون کرده است. همانطور که پیش از این اشاره شد برخی فعالان مدنی و کمپین‌ها سعی کرده‌اند در برخورد با جرم و جنایات، بویژه جنایاتی که مجازات اعدام برای‌شان در نظر گرفته شده با متقاعد کردن خانواده اولیای دم، حکم را به بخشش تغییر دهند اما بررسی 3 حادثه ستایش، آتنا و بنیتا آیا همین نتیجه را از فعالیت این فعالان و کمپین‌ها حاصل می‌کند؟ باید مراقب جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم باشیم و با تصمیمات اشتباه و احساسی‌مان جامعه را دستخوش حوادث جبران‌ناپذیر نکنیم. حوادث گذشته فراموش‌کردنی نیست و شاید مرور آنها درس خوبی را به جامعه برای برخورد با جانیان حوادث اخیر بدهد. پرونده‌هایی از قبیل شهلا جاهد و آمنه بهرامی که تاثیرات بسیار زیادی را بر جامعه داشتند اما تعدد حوادث و جنایات شاید باعث فراموشی آنها و اثرات‌شان شده باشد. شهلا جاهد را فراموش نکنیم نگاه به گذشته می‌تواند سرآغاز حوادث اخیر را مشخص کند. اینکه چرا امروز برابر چنین جنایات خشنی کمپین‌هایی چون «نه به اعدام» و «بخشش شیرین‌تر از قصاص است» به راه می‌افتد مطمئنا ریشه‌ای در گذشته دارد؛ ریشه‌ای که گاه میوه‌اش به ثمر نشسته و گاهی نه. یکی از ریشه‌های عمیق «نه به قصاص» برابر جنایات خشن در گذشته شاید پرونده‌هایی چون «شهلا جاهد» و «آمنه بهرامی» باشد. پرونده‌هایی که بیشترین تاثیر را در موضوع «بخشش» متهم داشته‌اند. کمتر کسی است که موضوع پرونده شهلا جاهد، دارای روابط با بازیکن مشهور فوتبال را به خاطر نداشته باشد. راز چگونگی انجام این جنایت عشق شهلا جاهد به همسرش بود. عشقی که باعث شد شهلا همسر اول ناصر محمدخانی را به فجیع‌ترین شکل ممکن به قتل برساند. پرونده شهلا جاهد یکی از طولانی‌ترین پرونده‌های تاریخ قضایی جامعه ما است. پرونده‌ای که در نهایت بعد از گذشت 9 سال به قصاص متهم پرونده ختم شد اما یکی از بخش‌های قابل توجه این پرونده مربوط به سال‌های 87 و 88 می‌شود. سال‌هایی که افراد مختلفی سعی کردند با جلب رضایت خانواده مقتول حق مسلم آنها را که «قصاص» بود بگیرند. در آن سال‌ها چهره‌هایی چون هدیه تهرانی، مریلا زارعی، هما روستا و کارگردانانی مانند جعفر پناهی و دیگر بازیگران و عوامل سینمای ایران با حضور در دادسرای امور جنایی تهران خواستار مذاکره درباره پرونده شهلا جاهد و صدور حکم «بخشش» برای وی شدند. اقداماتی که در طولانی‌تر شدن صدور حکم نهایی این پرونده بی‌تاثیر نبود. شاید آن زمان اگر این حادثه وحشتناک برای یکی از همین سلبریتی‌های سینما اتفاق افتاده بود واکنشی عکس را شاهد بودیم. اما نکته قابل توجه در این بین نهادینه شدن اقدام پسندیده «بخشش» در بخشی از افکار جامعه بود؛ اقدامی که نفی‌شدنی نیست اما وقتی مقابل حق قرار بگیرد جایگاهی ندارد و فهم این موضوع در شرایطی که آدمی تحت تاثیر احساسات خود و اطرافیان قرار می‌گیرد سخت می‌شود. یکی از نتایج این اقدامات در پرونده شهلا جاهد را می‌توان در سال‌های بعد از به اتمام رسیدن این پرونده مشاهده کرد. حادثه اسیدپاشی و قربانی شدن آمنه بهرامی یکی از نتایج تلخ این سلسله اظهارنظرها بود. آمنه پشیمان از «بخشش» آمنه بهرامی قربانی اسیدپاشی بود که 12 آبان 83 زیر پل سیدخندان اتفاق افتاد و زندگی برای همیشه به روی وی تاریک شد. «مجید» خواستگار سمج این دختر دانشجو بود که در اقدامی کینه‌جویانه وقتی به خواسته خود نرسید، با یک سطل پر از اسید سر راه آمنه 27 ساله سبز شد و در یک لحظه با اجرای نقشه‌اش به سرعت پا به فرار گذاشت. با انتقال آمنه به بیمارستان مشخص شد آسیب رسیده به چشم‌ها و صورت به قدری زیاد است که قادر به دیدن تصاویر به صورت واضح نیست و با توجه به همین موضوع دختر جوان چند بار تحت عمل جراحی قرار گرفت اما این عمل‌ها به نتیجه نرسید. با توجه به این موضوع و عدم بهبودی در چشم‌ها، آمنه بهرامی پیگیر شکایت از خواستگار سمجش شد و بعد از کش‌وقوس‌های زیاد توانست تایید حکم قصاص چشم‌های مجید را از دیوانعالی کشور دریافت کند. حکم قصاص مجید قرار شد 9 مرداد 90 اجرا شود اما چند ثانیه تا اجرای حکم قصاص چشم، آمنه بهرامی از کوری مجید گذشت کرد و در میان بهت و حیرت کادر پزشکی، مسؤولان و خانواده‌اش محل اجرای حکم را ترک کرد. خواستگار اسیدپاش بعد از این مرحله دوباره در دادگاه کیفری حاضر شد و این بار از جنبه عمومی جرم تحت محاکمه قرار گرفت و به زندان افتاد. متهم بعد از گذراندن دوران محکومیتش در نهایت 4مهر‌ 91 از زندان آزاد شد. نکته حائز اهمیت بعد از آزاد شدن متهم پرونده اظهارات نادمانه آمنه بهرامی بود. اظهاراتی متفاوت که پرده از تصمیمی اشتباه و جبران‌ناپذیر برداشت. آمنه در اظهاراتی گفت: اگر دادگاه عادلانه بعد از بخشش من آن چیزی را که می‌خواستم اجرا می‌کرد، پشیمان نبودم. دادگاه دیه مرا نداد با اینکه شرط من برای بخشش مجید پرداخت دیه بود و امروز من از بخشش خود پشیمانم به خاطر آنکه آنطور که فکر می‌کردم پیش نرفت و مجید بدون آنکه «دیه کامل» را بدهد از زندان آزاد شد. بررسی گفته‌های آمنه و تطبیق آنها با پرونده شهلا جاهد و حوادث اخیر نکات قابل توجهی را نتیجه می‌دهد. جنایات اخیر مطمئنا از نگاه برخی افراد با دلایل گوناگون و متاثر از رسانه‌های بیگانه مورد بررسی‌های ساده‌لوحانه‌ای قرار می‌گیرد که می‌تواند برای اولیای دم تصمیم‌گیری را سخت کند. با اینکه در چند روز اخیر درباره پرونده بنیتا 8 ماهه، خانواده این کودک با انتشار بیانیه‌ای خواستار رسیدگی و برخورد قانونی با متهمان شده‌اند اما نباید از جریانات غیرعرفی خاموش جامعه غافل شد. با رسیدگی هرچه سریع‌تر به چنین پرونده‌هایی و تشریح درست و علنی برای عموم مردم درباره چگونگی انجام جنایت و جلوگیری از تشکیل کمپین‌های چون «نه به اعدام» می‌توان با قصاص بحق متهمان، آرامش بیشتری را به جامعه تزریق کرد. این آرامش می‌تواند نوشدارویی قبل از مرگ سهراب باشد.

نظر شما