وي با قبول فرض اول ، كه اين كار نه بر خلاف شرع و نه بر خلاف قانون اساسي است اين سوال را مطرح مي كند که آيا اين كار مطلوب است و از آن مهمتر اين رويكرد آيا نشانه سلامت نظام است؟ اين اتفاقات آيا از نشانههاي پايداري و استواري نظام است؟
وي با طرح سوال بعدي مي گويد چرا روساي جمهور پس از اينكه از تاييد شوراي نگهبان گذشته اند در دوران مسئوليت يا پس از آن با ولي فقيه زاويه پيدا مي كنند؟
پس يا بايد اين پست و مسئوليت را در سازوكار نظام علاج كرد و اگر مشكل سومي است آن را بايد جستجو كرد. بعد پيشنهاد مي كند جمعي از نخبگان سياسي و فرهنگي بنشينند و آسيبشناسي كرده و براي حفظ سلامت نظام چارهجويي كنند.
طرح سوالات و پاسخ ها هوشمندانه است، بايد از ايشان تشكر كرد. قبل از ورود به اين بحث يك مطلب را ايشان فراموش كرده اند و آن حذف آيت الله منتظري از قائممقامي و زاويه دار شدن او با امام (ره) بود. چون او نيز در همين فرآيند پرسش و پاسخ برجستهترين است، با اين تفاوت كه او رئيسجمهور نبود و قائم مقام رهبري بود و از سوي مجلس خبرگان به طور رسمي در اين سمت انجام وظيفه مي كرد.
همان طور كه ديروز گفته شد بدون مطالعه پاسخ امام (ره) در مورد برخورد با نهضت آزادي و به حاشيه راندن آن از كانون قدرت نمي توانيم به اين سوالات پاسخ دقيقي بدهيم. هر گونه پاسخ به مثابه ناديده گرفتن حافظه تاريخي مردم و حقايق تاريخ معاصر است. در مورد آقاي منتظري كافي است نامههاي امام (ره) مورخ 6/1/68 و 8/1/68 خطاب به وي به نقل از صحيفه امام جلد 21 صفحات 330 الي 335 را به دقت بخوانيد تا به چند و چون اين حكايت پي ببريد. هر گونه تفسير و تحليل اين رويداد بدون رجوع به مستندات تاريخي، منحرف شدن از موضوع سوال و پرسش و پاسخهاي دقيق و منصفانه است.
حال برويم روي اصل پرسش! آيا واقعا بنا به آنچه كه آقاي خوئينيها مي فرمايند مشكل حضرات زاويه داشتن با ولي فقيه و نقد نظرات ولايت است؟ آيا بحث محدود است به اينكه عده اي از فقها نقد نظر ولي فقيه را خلاف شرع و حرام مي دانند و عدهاي ديگر از فقها آن را حرام نمي دانند؟ مثلا آشوب 18 تير 78 كه به بهانه دفاع دانشجويان از آقاي خوئينيها و مخالفت با توقيف روزنامه سلام به مديرمسئولي وي شروع شد و از جنبش ملوس و منوچ براي سرنگوني نظام سربرآورد، آيا اين شورش و اعتراض را مي توان نقد نظرات ولي فقيه خواند؟ آيا اين زاويه داشتن با ولي فقيه بايد سر از محاربه با نظام و مردم درآورد و حمله و غارت مغازهها و آسيب به اموال عمومي و دولتي را به همراه داشته باشد؟
يا فتنه 88 كه از زدن زير ميز راي مردم شروع شد و هنوز مردم پاي صندوقهاي راي بودند و شمارش آراء هم شروع نشده بود يك نامزد كه به قول شما نخست وزير دوران مقدس بود، آمد مصاحبه با خبرنگاران داخلي و خارجي گذاشت و گفت؛ «من پيروز انتخابات هستم.» آيا اين آدم فقط به دليل نقد ولي فقيه از كانون قدرت فاصله مي گيرد يا با اعلام جنگ با جمهوريت نظام و سپس اعلام جنگ با اسلاميت نظام چنين بلايي سر خود آورد؟!
آقاي كروبي كه شما در همين پاسخ به نيكي از او ياد مي كنيد و مي گوييد 50 سال عمر خود را صرف مبارزه با رژيم شاه كرد، با آن آراء قليل كه كمتر از آراء باطله بود، او هم مدعي تقلب بود! او و ميرحسين با بيانيههاي تحريكآميز دعوت به شورش و آشوب كردند و تا مرز محاربه با نظام پيش رفتند . آيا محاربه با نظام نوعي نقد ولايت فقيه و زاويه داشتن با ولي فقيه است؟ فرضا آنها با ولي فقيه مشكل داشتند، شعار مرگ بر اصل ولايت فقيه، ديگر نقد ولايت فقيه نيست. اين يعني پيادهنظام منافقين شدن!
آقاي خوئينيها! شما دبيركل مجمع روحانيون مبارز هستيد. يك بار ديگر بيانيه دعوت به اعتراض و راهپيمايي 30 خرداد 88 را بخوانيد. اين نقد
ولي فقيه است يا دعوت به شورش عليه نظامي كه خود شما براي آن زحمت كشيديد، آن هم در سالروز اعلام جنگ منافقين با امام و نظام؟!
اينكه آقاي خاتمي وزير ارشاد خود را بفرستد به«بي بي سي» از زبان استعمار پير با ملت ايران صحبت كند را مي شود نقد ولي فقيه نام نهاد؟ اينكه برخي روزنامهنگاران دوران اصلاحات آقاي خاتمي كوچ كنند بروند لندن، پاريس و نيويورك و در لجن پراكنيهاي «بي بي سي» و راديو آمريكا و راديو فرانسه مشاركت كنند، نام آن را نقد ولي فقيه مي گذاريد؟ ممكن است بگوييد
بي انصافي است، ما به اين كارها رضايت نداشتيم. من هم قبول مي كنم اما خود شما سر منبر به ما ياد داديد؛ «تبري و تولي» داشته باشيم. چرا شما آن روزگاران، هم در فتنه 18 تير 78 و هم در فتنه 88 از منافقين، ضدانقلاب و معارضين نظام تبري نكرديد و با انتشار يک بيانيه خشک و خالي، صف خود را از آنها جدا ننموديد؟ چرا آقاي خاتمي زير سقف مي گفت موضوع تقلب، دروغ است و بيرون سقف، آشکارا با زندانياني كه در آشوبهاي خياباني دستگير شدند ملاقات مي كرد و از آنان استمالت مي فرمود؟!
يك تاج زاده از اصلاح طلبان و يك تاج بخش از بنياد سوروس و سلطنت طلبان
دست به دست هم دادند بخشي از شورش 18 تير و نيز فتنه 88 را ساماندهي كردند. نسبت شما با تاج زادهها و تاج بخشها، كه عمري مبارزه با سلطنت كرديد چيست؟ تاج بخش در تلويزيون مردانه اعتراف كرد سر در آخور سلطنتطلبان و بنياد سوروس داشت. اما تاجزاده مقاومت كرد و اكنون در كنار شما بر طبل همان مواضع مي كوبد.
همين تاجزاده قبل از فتنه 18 تير 78 با كمك حجاريان و تاج بخش تحت رهبري حسين بشيريه در معاونت سياسي وزارت كشور در دولت آقاي خاتمي كارگروه «سكولاريزاسيون» نظام راه انداختند. بنده آن هنگام نقدي نوشتم و نصيحت شان كردم و گفتم اين خيانت به نهضت امام (ره) و اسلاميت نظام است. از سنگ صدا درآمد، از آقاي خاتمي و حضرات مجمع صدا در نيامد. شد آنچه بايد مي شد!
ديروز در روزنامه رسالت پس از دو دهه در صفحه اول روزنامه، هم عكس شما را زديم و هم تيتري از همين پاسخهايي كه مرقوم فرموديد. تيتر اين بود ؛ «جمهوري اسلامي بر پايه اصل ولايت فقيه استوار است». چرا اين سخن درست را در پاسخ به منافقين در شورشهاي فتنه 88 كه شعار ميدادند مرگ بر اصل ولايت فقيه، نگفتيد؟ پس بيراه نيست برخي بگويند شما نه تنها با مصداق
ولي فقيه بلكه با اصل آن مسئله داشتيد. شما كساني را كه به خيابانها ريختند و از نظام و ولي فقيه و راي ملت دفاع كردند، متهم به اهانت و هتاكي به هاشمي و كروبي و موسوي و خاتمي كرديد. بفرماييد در عاشوراي 88 كه شاهد كساني بوديم كه به خيابانها آمدند و شعار مرگ بر اصل ولايت فقيه به بهانه دفاع از هاشمي و كروبي و موسوي دادند، مردم چه بايد مي كردند؟!
آقاي ميرحسين موسوي بيانيه صادر کرد و همين افرادي را كه شعار مرگ بر اصل ولايت فقيه مي دادند، «مردان خداجوي» ناميد!
اين مردان كدام خدا را جستجو مي كردند جز رئيس جمهور آمريكا را، چون آنها اين بساط را پهن كردند. چرا نقش دشمنان انقلاب و نسبت آن با فعل سياسي خودتان را فراموش مي كنيد؟ ولايت فقيه اينجا چه بايد مي كرد؟ بايد از راي ملت و اكثريت حمايت مي كرد يا از يك مشت ياغي و محارب نظام كه هيچ ركني از اركان نظام و هيچ قانوني از قوانين اساسي و عادي را در مورد انتخابات به رسميت نشناختند؟!
بر اساس آمار بنياد شهيد 22 نفر در فتنه 88 شهيد شدند، دهها نفر هم از اراذل و اوباش كشته شدند. آيا تعريف شما از نقد و زاويه داشتن با ولي فقيه بايد اين هزينهها را داشته باشد؟!
اسم اين نقد و زاويه داشتن نيست، اين اعلام جنگ با يك انقلابي است كه ريشه در تاريخ انبياي الهي عليهم السلام دارد. به عقيده شما اگر امام بود با اين جماعت كه در اين دو فتنه در مرز «بغي» و «محاربه» حركت ميكردند، چه مي كرد؟
برگرديم به سوال و کمّ و کيف پاسخ جنابعالي! اگر هدايت هاي رهبري و خطبه هاي روشنگرانه و مشفقانه در چرايي اين پديده و نوع مقابله با آن و مشروعيت دفاع از مردم و نظام را سانسور كنيم چه كمكي به حل مسئله كرده ايم؟ آيا اين همه حوادث تلخ و برخوردهاي ناجوانمردانه با نظام و مردم را فرو بكاهيم به موضوع نقد ولي فقيه و يا زاويه داشتن با او، از حل مشكل فاصله نمي گيريم و طرح غلط صورت مسئله و تحريف آن محسوب نمي شود؟
جناب آقاي خوئينيها! اگر از شما سوال كنند طلحه و زبير با آن همه سوابق خدمت به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و آن همه سابقه در دوران صدر اسلام كه همواره از علي عليه السلام و حريم ولايت دفاع مي كردند و پس از 25 سال براي روي كارآمدن حضرت علي عليه السلام تلاش كردند و جزء اولينها براي بيعت بودند. چرا جنگ جمل را با آن همه خونريزي به پا كردند، چه پاسخي مي دهيد؟ آيا فقط به زاويه داشتن يا نقد ولايت علي عليه السلام اكتفا ميكنيد؟ يا از منطق حضرت علي عليه السلام در اين جنگ دفاع خواهيد کرد؟
حضرت علي (ع) به اين پرسش تاريخي پاسخ داده و فرموده است: «إِنَّ الحَقَّ لا يعرَفُ بِالرِّجَالِ؛ اِعرِفِ الحَقَّ تَعرِف أهلَه - حق با شخصيت ها شناخته
نمي شود؛ حق را بشناس تا اهل آن را بشناسي.» (روضه الواعظين، ص 31)
چرا شما كه اولاد علي عليه السلام هستيد اين پاسخ مولا را پنهان مي كنيد؟ بايد ديد شما حق را به مرد مي سنجيد يا مرد را به حق؟
زاويه داشتن و نقد و حتي اعتراض به ولي فقيه يك حد يقفي دارد .
حد يقف آن شورش، عصيانگري، بغي و محاربه با وي و عليه نظام مشروعي كه مردم به واسطه امام عادل به پا كردند، نيست.
چرا فعل و قول و تقرير معارضين با ولايت فقيه و همگرايي و نسبت آنها با دشمنان قسم خورده نظام به ويژه منافقين را ناديده مي گيريد، بعد
مي خواهيد مسئله را حل كنيد و از آن مهم تر فعل و قول و تقرير ولي فقيه و نسبت آن با حق، عقلانيت و حكمت سياسي را سانسور مي كنيد، بعد به حل مسئله مي انديشيد؟! آيا اين نگاه تاكنون توانسته مشكل را حل كند؟! تمام همت اين نگاه، تحريف واقعيت و وارونه گويي صورت مسئله است!
نظر شما