شناسهٔ خبر: 20477399 - سرویس ورزشی
نسخه قابل چاپ منبع: ایسنا | لینک خبر

۱۷ ساعت روی شانه‌های تهران + فیلم و عکس

71451

هوا بُرقعه‌ای تاریکی بر سر کرده بود، شاخ و برگ درختان، خزیدن جانوران و صدای جیرجیرک‌ها، باقیِ راه را وهم‌آلود کرده بود. در سوی دیگر شهر گویا برکه‌ای از نور وجود داشت، برکه‌ای در شهر که با خاموش و روشن شدن هر چراغ نبض می‌گرفت.

صاحب‌خبر -

به گزارش ایسنا، ماه‌های تیر و مرداد را شاید بتوان وقت پُرترافیک کوه‌ها و قله‌های ایران معرفی کرد. چرا که به دلیل شرایط پایدار و مساعد آب و هوا در این دو ماه، قله‌های شاخص هر استان با آغوش باز، میزبان کوهنوردان و گروه‌هایی هستند که به دنبال ماجراجویی می‌روند.

اما نکته قابل توجه برای حضور در کوهستان و صعود به قله‌های مرتفع، این است که کوهنوردان پیش از آنکه با چالش‌های پُر خطر در طبیعت مواجه شوند، لازم است برای افزایش سطح آمادگی جسمی و ذهنی، ابتدا با رفتن به کوه‌های نه چندان دشوار، شرایط صعود را برای خود شبیه‌سازی کنند.

این بازنماییِ صعود به کوهنوردان کمک می‌کند تا علاوه بر تقویت نیروی عضلانی خود، بتوانند با قرار گرفتن در ارتفاع، سیستم تنفسی خود را با محیطی که هوای رقیق دارد تطبیق بدهند. به این رویکرد در کوهنوردی اصطلاحا «هم‌هوایی» می‌گویند. چنانچه کوهنوردان این آمادگی را نداشته باشند، به بیماری ارتفاع گرفتار خواهند شد.

نفس نفس زدن، مشکل تنفس هنگام صعود، تغییر الگوی تنفس در شب هنگام، بیدار شدن‌های متوالی در طول شب و تکرر ادرار از جمله نشانه‌های اولیه بیماری ارتفاع هستند. بنابراین کوهنوردانی که تصمیم به صعودهای بلند دارند، پیش از اینکه صعود اصلی خود را انجام دهند، چندین ساعت را در ارتفاع بالای ۳۰۰۰ متر سپری می‌کنند تا بدن‌هایشان به ارتفاع عادت کنند. البته این میزان از ارتفاع نسبی است و ممکن است در ارتفاع بالاتر نیز انجام شود.

در راستای کسب همین آمادگی پیش از صعود نهایی، تیم کوهنوردی شهدای ایسنا - که تصمیم دارد به مناسبت روز خبرنگار با هدف پاسداشت یاد و خاطره شهدای خبرنگار به یکی از قله‌های شاخص کشور صعود کند - به پیمایش خط‌الرأس شرقی قله توچال پرداخت.

اعضای تیم ساعت‌های پایانی روز چهارشنبه (۲۸ تیرماه) در پارک جمشیدیه به یکدیگر پیوستند و تا پناهگاه کلکچال ادامه مسیر دادند. در این مرحله از صعود زمان‌بندی خاصی وجود نداشت و آهنگ گام برداشتن آرام و کُند بود.

درختان پُر میوه، خنکی دلچسب هوا و آب راهه‌هایی که در پیچ و خم‌شان زندگی  جریان داشت سبب می‌شد که گروه فرصت را غنیمت بشمارد و از آنچه در مسیر می‌بنید و لمس می‌کند لذت ببرد.

این مسیر نسبت به روزهای آخرهفته که  کوهنوردان و گروه‌های مذهبی پرشماری از آن بالا می‌روند نسبتا خلوت بود. اما با این وجود افرادی به چشم می‌خوردند که با در دست داشتن ظروف مخصوص میوه، میوه‌های تازه درختی‌ را از کوه به پایین حمل می‌کنند.

خوشبختانه گروه، ناکام از سخاوت و نوع دوستی باغداران نماند، چون آنها تمنای چشم‌هایی که مسحور رنگ‌ سرخ، زرد و سبزِ آلو جنگلی درون سطل شده بودند را با عبارت «بیا بردار» پاسخ دادند.

گرگ و میشِ هوا اندک اندک رنگ از چهره آسمان و طبیعت می‌پراند. هوا بُرقعه‌ای تاریکی بر سر کرده بود. شاخ و برگ درختان، خزیدن جانوران و صدای جیرجیرک‌ها، باقی مانده راه را وهم آلود کرده بود. در سوی دیگر شهر گویا برکه‌ای از نور وجود داشت؛ برکه‌ای در شهر که با خاموش و روشن شدن هر چراغ نبض می‌گرفت.

ساعت حدودا ۲۱ و ۳۰ دقیقه بود که دیگر چیزی از بخش نخست صعودمان باقی نمانده بود. به پناهگاه رسیدیم با هماهنگی‌ که از قبل با اردوگاه شهید باهنر انجام شده بود در پناهگاه کلکچال شب مانی کردیم. قرار بر این شد تا نیمه شب پناهگاه را ترک کنیم و بخش دوم و پرهیجان برنامه را به اجرا در آوریم. ساعت ۳ بامداد برخاستیم و نیم ساعت بعد در سکوت و تاریکی قدم در راهی نهادیم که هرگاه به بالا نگاه می‌کردیم از آسمانی که ستاره‌ها در آن سوسو می‌زنند و ماه لبخند پر انحنای خود را به ما نشان می‌داد جان مضاعفی می‌گرفتیم.

هوا آهسته آهسته مجدد رنگ می‌گرفت. مراحل قد کشیدن خورشید با پشت سر گذاشتن رنگ‌های مشکی، نارجی، زرد و سپس روشنایی در آسمان لاجوردی تکمیل شد. به گردنه «زین اسبی» که یک سویش به سمت قله کلکچال پاکوپ داشت و سوی دیگرش به سمت دره «پیازچال» رسیدیم. با مشورت راهی آب‌دره پیازچال شدیم. حدود یک ساعت مسیر را پیمایش کردیم و سپس ساعت ۶ و نیم صبح از آب چشمه‌ای درون دره می‌جوشید بر روی سبزه‌زاری نشستیم تا صبحانه بخوریم. پس از صبحانه مسیر با شیب گرفتن کمی دشوار می‌شد. ساعت هفت و ربع بود و باید از گردنه پیازچال خود را بر روی خط‌ رأس شرقی قلع توچال می‌رساندیم.

پیازچال

این قسمت از مسیر نفس‌گیر بود به همین دلیل با سرعت کمتری پیموده شد و در راه نیز حدود پنج مرتبه گروه ایستاد تا کمی توان خود را بازیابی کنند. از آنجایی این نوع از بازیابی نادرست است تصمیم گرفته شد تا سرقدم یا همان شخصی که نفر نخست در ستون قرار دارد گام‌هایش را آرام و کوتاه‌تر بردارد. برای ساعت ۱۰ بر روی خط‌ رأس ایستادیم.

پس از صعود قله «لِزون غربی» که ارتفاعش حدودا ۳۵۰۰ متر است از خط رأس شرقی قلع توچال با شیب ملایمی که داشت به سرعت گروه افزودیم. در راه گروه‌ها و کوهنوردان متعددی تردد داشتند. خط رأس در برخی از نقاطش سراشیبی داشت. همین موضوع باعث شد تا گروه با آسودگی در ساعت ۱۱ قله «برف چال» را هم صعود کند. حدودا یک ربع در این قله استراحت کردیم و مجدد به پیمایش مسیر ادامه دادیم تا اینکه به قله «چهارپالون» رسیدیم. از آنجایی که پس از این نقطه بر زاویه صعود افزوده می‌شد بار دیگر گروه ایستاد تا با نوشیدن و خوردن خودش را  برای حمله نهایی به سمت قله توچال آماده کند.

هنگامی که از بلندای این خط رأس نظاره گر شهر تهران می‌شدیم با خودمان از معماری و خیابان‌کشی شهر صحبت می‌کردیم از اینکه چگونه قامت مستطیلی اغلب ساختمن‌ها شهر را «مِش بندی» کرده است. در سوی دیگر یعنی در ضلع شمالی کوه ارتفاعاتی را می‌دیم که انگار تا بی‌نهایت با آب‌رنگ طراحی شده‌اند. گویا این خط رأس، هنر و مهندسی را مرزبندی کرده بود.

نمایی از یالِ شرقی قله توچال

از این نقطه یعنی  چهارپالون، قله توچال واضح نمایان بود. برای همنوردانی که تجربه کمتری در کوهنوردی داشتند این موضوع خوشحال کننده بود که به زودی در نقطه‌ای از تهران قرار خواهند گرفت که زمین را به آسمان پیوند داده است. اما این فقط تصویری سراب گونه از «قله» بود که به آن می‌نگریستند. آنها بر مبنای مشاهداتی که داشتند زمان تقریبی ایستادن بر فراز قله را نیم ساعت تخمین زدند ولی هنگامی که بر قله ایستادیم عقربه‌های ساعت بر روی ۱۲ و ۱۵ دقیقه ایستاده بودند.

نمایی از مناظر شمالی توچال

بر فراز قله گروها و کوهنوردان متعددی از نقاط مختلف ایران حضور داشتند در این میان چند کوهنورد خارجی نیز به چشم می‌خورد. «گنبد گیتی» یعنی قله دماوند نیز پیکره زیبای خود را با نقابی از ابر و تاجی برف به رُخ کوهنوردان می‌کشید و در جشن صعودشان، «عشق» یا بهتر بگویم همچون «عروس»ی بود که کوهنوردان دوست داشتند با آن عکس یادگاری بگیرند.

نمایی از گنبد گیتی از فراز توچال

[گزارش از محمدرضا بختیاری]

نظر شما