امروز جمعه 30 تیر 96 سی و ششمین سالگرد روزی است که سرلشکر خلبان، شهید عباس دوران، جان خود را فدا کرد تا با بمباران بغداد و ناامن کردن آسمان این شهر، مانع از برگزاری اجلاس غیرمتعهدها در پایتخت عراق و به میزانی صدام شود.
صدام دو سال پیش امتیاز میزبانی اجلاس غیرمتعهدها در بغداد را گرفته و با شروع جنگ علیه ایران نیز مغرورانه گفته بود: هیچ خلبان ایرانی جرات نزدیک شدن به آسمان بغداد برای برهم زدن این اجلاس را ندارد.
برگزاری این اجلاس در بغداد این فرصت را به حزب بعث می داد که در اوج جنگ با ایران، بسیاری از 120 کشور عضو را به خود متمایل کرده و در عرصه های اقتصادی و سیاسی متحدان بیشتر و همکاری های وسیعتری برای خود دست و پا کند. ضمن اینکه صرف برگزاری اجلاس در بغداد از لحاظ سیاسی و تبلیغاتی سود فراوانی برای حکومت صدام داشت.
ایران به برگزاری اجلاس در عراق اعتراض کرد اما تلاشها برای تغییر محل اجلاس بی نتیجه بود. تنها راه باقی مانده اثبات ناامنی بغداد بود و نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران این ماموریت را برعهده گرفت و روز 20 تیرماه عملیات ابلاغ شد.
در ۳۰ تیر ۱۳۶۱ سه فروند هواپیمای جنگنده برای اجرای این عملیات به پرواز در می آیند.
قرار است هر سه جنگنده تا مرز پرواز کنند، اما تنها دو فروند از مرز گذشته و به هدف حملهور شوند و فانتوم سوم در همانجا منتظر بماند تا در صورت نیاز به آنها بپیوندد.
هدف آنها بمباران پالایشگاه الدوره بغداد، نیروگاه اتمی و پایگاه الرشید یا ساختمان هتل اجلاس عدم تعهد بود.
دو جنگنده از حدود ۳۰ کیلومتری بغداد با ۳ دیوار آتش مواجه میشوند و هواپیمای اف 4 دوران مورد اصابت چند گلوله قرار می گیرد. موتور سمت راست هواپیمای دوران از کار میافتد ولی او بازهم تصمیم به ادامه عملیات میگیرد و بهسمت جنوب شرقی شهر بغداد که پالایشگاه «الدوره» در آنجا بود ادامه مسیر میدهند و تمام بمبها را روی این پالایشگاه تخلیه میکنند.
بعد از تخلیه بمبها به سمت مرکز شهر تغییر مسیر می دهند تا به هتل محل برپایی کنفرانس سران غیرمتعهدها برسند.
عقب هواپیمای دوران نیز مورد اصابت چندین گلوله ضدهوایی قرار میگیرد و از دم هواپیما تا محل قرار گرفتن کابین خلبان آتش میگیرد. در این هنگام، منصور کاظمیان، خلبان کابین عقب ناچار به خروج از هواپیما می شود اما دوران، هواپیمای در حال سوختن را به میدانی نزدیک به هتل محل برگزاری هفتمین دوره اجلاس سران جنبش غیرمتعهدها می کوبد و خود به شهادت می رسد.
بیست سال بعد، در مرداد 81 از پیکر او تنها یک قطعه استخوان پا به وطن بازگردانده می شود.
به این ترتیب صدام برای چندمین بار از خلبانان ایرانی سیلی می خورد.
خیلی زود، سازمان وحدت آفریقا اعلام کرد که بغداد محل مناسبی برای گردهمایی غیرمتعهدها نیست. مدتی بعد کوبا که ریاست اجلاس را بر عهده دارد اعلام کرد کنفرانس سران در بغداد تشکیل نخواهد شد.
صدام به میزانی وزیران خارجه راضی می شود اما هیچ کشوری از آن استقبال نمی کند.
سرانجام در شهریور آن سال فیدل کاسترو طی نامهای رسماً اعلام کرد که اجلاس بعدی در دهلی نو برگزار خواهد شد و همه کشورهای عضو با این تصمیم موافقت می کنند.
ماجرای عملیات بغداد از زبان خلبانان همرزم دوران
امیرسرتیپ خلبان بازنشسته رضا رمضانی با تشریح عملیات بغداد و حماسهآفرینی شهید عباس دوران، میگوید: تیرماه سال ۶۱ و پس از آنکه تلاش سیاسی برای جلوگیری از برگزاری اجلاس عدم تعهد در عراق به نتیجه نرسید، قرار بر این شد که این کار با یک اقدام نظامی به نتیجه برسد که طی آن دکتر ولایتی وزیر خارجه وقت با ارسال نامهای، موضوع را به رئیسجمهوری وقت اعلام کرد. در آن نامه تاکید شده بود که سرنوشت محل برگزاری کنفرانس سران را یک حرکت نظامی میتواند مشخص کند و اهمیت برگزاری این کنفرانس برای بغداد کمتر از حفظ خرمشهر پس از اشغال آن برای صدام نیست.
وی تاکید میکند: به این ترتیب مسئولان کشور به بررسی موضوع با اقدام نظامی علیه عراق پرداختند. نتیجه بررسیها این بود که به هر نحو ممکن باید بغداد دچار ناامنی شود، لذا به لحاظ اینکه از راه زمینی امکان انجام این مهم، بسیار سخت و با تلفات سنگین همراه بود، تصمیم گرفته شد نیروی هوایی وارد عمل شود. بر این اساس و پس از طرحریزی فرماندهان، قرار بر این شد که جنگندههای ایران پالایشگاهی در اطراف بغداد را مورد هدف قرار دهند و پس از عبور از آسمان بغداد، به کشور بازگردند تا به این ترتیب ناامن بودن آسمان عراق را به رغم ادعای کذب صدام، به اثبات برسانند.
رمضانی با تاکید بر اینکه انجام این عملیات باید توسط خلبانانی که از مهارت بالایی برخوردار بودند، اجرا میشد، میافزاید: به همین منظور، از بین خلبانانی که بالاترین ساعت پروازی و مهارت را داشتند، چند خلبان زبده شامل عباس دوران، محمود اسکندری، کاظمیان، توانگریان و باقری فرا خوانده شدند و طرحریزی عملیات بغداد با مهارت خاصی آغاز شد، زیرا در جریان آن باید چهار خلبان سوار بر دو جنگنده «اف ۴» از لایههای مختلف ضد هوایی در عراق عبور میکردند تا به پالایشگاه و بغداد برسند.
این خلبان پیشکسوت نهاجا که اکنون در مرکز مطالعات و پژوهشهای نظری نیروی هوایی مشغول انجام وظیفه است و اجرای چند عملیات از جمله طریقالقدس، ۱۴۰ فروندی، بیتالمقدس و فتحالمبین و... را در پرونده کاریاش دارد، همچنین با اشاره به دلاورمردی خلبانان نهاجا، تاکید میکند: نیروی هوایی و خلبانان نگاهشان به امام(ره) بود و صداقت را در ایشان میدیدند، لذا عمل به دستورات بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران را همواره مورد نظر داشتند.
امیرسرتیپ دوم خلبان بازنشسته اکبر توانگریان در ادامه این نشست، به تبیین عملیات بغداد و بیان اهمیت آن میپردازد و میگوید: صدام در آن زمان قصد داشت با برگزاری کنفرانس غیرمتعهدها، در وهله نخست قدرت خود را به رخ جهان بکشاند و همچنین امنیت عراق را به رغم جنگ با کشورمان به نمایش بگذارد ولی با اجرای عملیات بغداد و اقدام و خلاقیت شهید عباس دوران و دیگر همرزمانش نتوانست به هدف خود برسد و به این ترتیب بار دیگر کشورمان با این اقدام نهاجا، بر جبهه کفر پیروز شد و حقانیت خود را به اثبات رساند.
وی با تشریح جزئیات عملیات بغداد، تاکید میکند: بر اساس برنامهریزیهای به عمل آمده در این عملیات، قرار بود دو فروند جنگنده «اف۴» به عراق اعزام شوند و محاسبات به عمل آمده، بیانگر این واقعیت بود که امکان بازگشت یک فروند از جنگندهها به کشور صفر درصد و جنگنده دیگر ۵۰ درصد است. بر همین اساس خلبانانی که در این عملیات شرکت میکردند باید عدم بازگشتشان برای آنها اهمیتی نداشته باشد و همچنین از توانمندی و مهارت بالا و فوقالعادهای برخوردار باشند؛ پس از احصای این موارد، انگشت انتخاب به سمت عباس دوران نشانه رفت، زیرا این خلبان هم از مهارت بالایی به لحاظ حضور در عملیاتهای متعدد جنگی برخوردار بود و هم اینکه عدم بازگشت برای او مهم نبود و حاضر بود در راه عزت و عظمت کشورش جان خود را هم فدا کند.
وی میافزاید: روزی که من به همدان منتقل و فرمانده گردان شدم، محوریت کار خود را، حفظ عباس قرار دادم و دلیل آن هم، مهارت بالای او و کارنامه پرافتخارش با ۱۰۴ ساعت پرواز جنگی بود، لذا نمیخواستم او را از دست بدهم و قصد داشتم از وجود این شهید بزرگوار در عملیاتهای حساس و خاص بهره ببرم.
توانگریان با بیان اینکه من و عباس همدوره و از زمان تحصیل در دانشکده خلبانی و آمریکا با یکدیگر دوست بودیم، تاکید میکند: عباس که از تصمیم من ناراحت بود، چند بار سراغم آمد و تاکید داشت تا به ماموریت اعزام شود ولی من با بیان دلایلی، اجازه نمیدادم تا اینکه یکدفعه وقتی درخواست خود را مطرح کرد، متوجه حلقه اشک در چشمانش شدم که دلیل این موضوع هم، علاقه وافر آن شهید برای حضور در عملیات و جانفشانی برای مردم و کشورش بود.
پیشکسوت دفاع مقدس در ادامه میگوید: وقتی عباس برای حضور در عملیات بغداد انتخاب شد، از شهید خضرایی خواستم به جای او، من به این ماموریت بروم. ایشان سپس با رئیس عملیات ستاد و سرهنگ هوشیار تماس گرفت و درخواست من را مطرح کرد ولی ایشان تاکید کرد که عباس دوران حتما باید در این عملیات حضور داشته باشد و به عنوان لیدر به خدمت بپردازد.
وی در ادامه میگوید: بر اساس برنامهریزی به عمل آمده و در سحرگاه ۳۰ تیرماه ۱۳۶۱، سه فروند «اف۴» به همراه ۶ خلبان روی باند پرواز حاضر شدند و قرار بر این شد که اگر هواپیمایی هنگام برخاستن با مشکل مواجه شود، دو جنگنده دیگر به طرف بغداد به پرواز درآیند.
در این عملیات دوران شماره یک و لیدر بود و من شماره ۲ و خلبان محمود اسکندری شماره ۳ بود. وقتی به طرف جنگندههای روی باند میرفتیم، به عباس گفتیم هر وقت هنگام اجرای عملیات لازم شد، با کشیدن دستگیره خروج اضطراری، هواپیما را ترک کن ولی او گفت من این کار را انجام نمیدهم. دقایقی بعد سه جنگنده روی باند به حرکت درآمدند که خوشبختانه هواپیمای دوران با مشکل مواجه شد، من بلافاصله به خلبان اسکندری گفتم «برو جلو».
لحظاتی بعد شهید یاسینی از داخل برج کنترل به من اعلام کرد چتر جنگنده من باز شده است و نمیتوانم بروم. در همین هنگام خطرناکترین صحنه کار پروازیام را با عبور جنگنده دوران از فاصله کمتر از یک متریام دیدم و متوجه شدم جنگنده دوران پس از رفع عیب، به پرواز درآمده است.
وی میگوید: به این ترتیب دو فروند جنگنده «اف۴» با هدایت خلبانان دوران و اسکندری و همچنین خلبان دومی منصور کاظمیان و خلبان باقری به طرف بغداد به پرواز درآمدند و من نتوانستم در این عملیات حضور یابم. توانگریان با ابراز تاسف از اینکه در این عملیات موفقیتآمیز دوست قدیمی خود را از دست داده است، تاکید میکند: در محیط کار و پرواز، هیچ شخصی به اندازه من به شهید دوران نزدیک نبود، عباس راه خود را آگاهانه انتخاب و در این راه مقدس، جان خود را هم فدا کرد.
وی میافزاید: عباس دل و جرات عجیبی داشت و مرگ برای او اصلا مهم نبود و تنها مسئلهای که برایش اهمیت داشت، رسیدن به هدف والایش یعنی دفاع از کشورش و شهادت بود که به نحو احسن توانست دین خود را به مملکت و مردم ادا کند.
خلبان پیشکسوت دفاع مقدس در ادامه با بیان خاطرهای از دوست و همرزم قدیمیاش، تاکید میکند: عباس از درجه اعتقادی بسیار بالایی برخوردار بود که البته در ظاهر هیچ شخصی متوجه آن نمیشد بلکه در رفتارهای دوستانه، میتوانستیم به آن پی ببریم که بعد از نحوه شهادتش و جانفشانی او، همگان متوجه دلاورمردی و شجاعت مثالزدنی عباس شدند. به خاطر دارم یک دفعه همراه او برای بمباران گمرک خرمشهر که هنگام اشغال در اختیار عراقیها بود، به منطقه اعزام شدیم. من لیدر و عباس شماره ۲ بود. در طول عملیات چندین بار با او صحبت کردم و هر دفعه که به او میگفتم «عباس کجایی؟»، میگفت: «برو، من هم دارم میآیم.» پس از بمباران مواضع دشمن، به پایگاه بازگشتیم و من به سراغ خلبان کابین عقب او رفتم و گفتم شما کجا بودید که من شما را نمیدیدم؟ آن خلبان گفت ما در ارتفاع ۱۵۰۰ پا و سرعت ۳۵۰ مایل در حال پرواز بودیم و هر لحظه میگفتم الان هواپیمای ما را میزنند. سپس سراغ عباس رفتم و دلیل این آرامش خاطر هنگام پروازها را از خود او جویا شدم. عباس که دل نترسی داشت، گفت که وقتی با جنگنده به پرواز درمیآید یک هاله اطراف هواپیمایش را دربر میگیرد و مانع دیده شدن جنگنده و اصابت موشک و گلوله میشود. در حقیقت عباس با توانایی و مهارت بالای خود میتوانست دشمن را فریب دهد و از مهلکه به سلامت عبور کند.
وی همچنین با تاکید بر اینکه عباس دوران یک خلبان ممتاز بود، تاکید میکند: در آن زمان و در حالی که هنوز بیش از دو سال از آغاز جنگ نگذشته بود، عباس به لحاظ نمایش توانمندیهایش، توانسته بود ۱۰۴ ساعت پرواز جنگی را در پرونده پرافتخار کاریاش به ثبت برساند که هیچ خلبانی موفق به کسب این موفقیت نشد و با اجرای عملیات بغداد میزان پرواز جنگی او به ۱۰۸ ساعت رسید.
نظر شما